
فضيلت هاي ناچيز
ناتاليا گينزبورگ
محسن ابراهيم
انتشارات هرمس
زمستان در ابروتزو : زن به گذشته نگاه مي كند به زماني كه از زندگي در دهكده رنج مي برده و نمي دانسته بعدها اين دوران را به عنوان بهترين سال هاي خود به ياد خواهد آورد .
كفش هاي پاره : در مورد عدم تمايلش به استفاده از كفش هاي شيك صحبت نموده .
تصوير يك دوست : راجع به چه زاره پاوزه ، نويسنده اي كه خودكشي كرد .
درود و دريغ براي انگلستان : در مورد زندگي در انگلستان و خوبي و بدهاي ان حرف زده .
خانه ي ولپه : در مورد كافه هاي انگليسي .
او و من : از تفاوت ها و شباهت هاي خودش و شوهرش صحبت كرده .
فرزند انسان : تفاوت نسل قبل و بعد از جنگ
حرفه ي من : در مورد نويسندگي و سختي هاي اين كار .
سكوت : در مورد سكوت و اينكه چرا سكوت مي كنيم چرا روابطمون سرده و ....
روابط انساني : يك مرور كلي بر احساسات انسان از اول تا اخر .
فضيلت هاي ناچيز : در رابطه با اينكه چه موارد و چه فضيلت هايي مهم تر هست كه به فرزندان آموزش داده شود و چه فضيلت هايي برتري كمتري دارند .
كتاب به عنوان مجموعه داستان كوتاه معرفي مي شه ولي نوشته هاش اصلا به نظر من داستان نيست فقط حرف زده و اظهار نظر كرده همين در حقيقت مي شه بهش گفت مجموعه اي از مقالات خودموني و نه انچان رسمي . بنابراين به عنوان داستان اصلا كتاب خوبي نيست ولي به عنوان خوندن نظرات و نقدهاي يك نفر چيزاي جالبي نوشته و خوبه .
خانم گينزبرگ زن فعالي بوده . مدتي سردبير يك روزنامه بوده و حتي زماني هم نماينده مجلس بوده است . توی فیلم انجیل به روایت متی هم بازیگری نموده .
قسمت هاي زيبايي از كتاب
مي گفت نمي تاوند دوستاني را كه درو هستند دوست بدارد . نمي خواست از دوري شان رنج ببرد و آنان را فورا از ذهنش بيرون مي داد .
موسيقي بسيار نزديك به دنياي من بود و دنياي من ، چه كسي مي داند چرا آن را نپذيرفت .
چيزهايي هست كه درمان نمي شود و سال ها خواهد گذشت اما هرگز درمان نخواهيم شد . شايد دوباره چراغي روي ميز داشته باشيم و گلداني گل و عكس هاي عزيزانمان را . اما ديگر اين چيزها را باور نداريم . چون كه يك بار مجبور شديم ناگهان تركشان كنيم .
كسي كه يك بار رنج كشيده است ، تجربه درد را هرگز فراموش نمي كند . كسي كه ويراني خانه ها را ديده است به وضوح كامل مي داند كه گلدان هاي گل ، تابلوها و ديوارهاي سپيد ، اشيايي ناپايدارند . خوب مي داند خانه از چه چيز ساخته شده است . يك خانه از آجر و گچ ساخته شده است و مي تواند فرور ريزد . يك خانه خيلي محكم نيست .
زن ها در رابطه با فرزندانشان چيزهايي را مي دانند كه يك مرد هرگز نمي تواند بداند .
خدا گفته است هم نوعت را همان قدر كه خودت را دوست مي داري ، دوست بدار . اين به نظرمان عجيب است . خدا چيز عجيبي گفته است . به انسان چيز غيرقابل انجامي را تحميل كرده است .
ما ساكت بوده ايم ، به خاطر اعتراض و از سر خشم . ساكت بوده ايم تا به والدينمان بفهمانيم كه كلمات سنگين آنان ديگر به درد ما نمي خورد . ما كلمات ديگري در كيسه داشتيم . ساكت بوديم ، لبريز از اعتماد به كلمات تازه ي خودمان . آن كلمات تازه مان را مي بايست خرج كساني مي كرديم كه آنها را مي فهميدند . از سكوت مان سرشار بوديم . اكنون از آن شرمساريم و اندوهگين و كم ارزشي آن را مي فهميم .
بزرگيم چون بر شانه ها ، حضور صامت آدم هاي مرده اي را داريم و از آنان قضاوتي درباره ي رفتار فعلي مان مي خواهيم . و از آنان براي گذشته ي مصدوم ، طلب بخشايش مي كينم . مي خواهيم از گذشته مان بسياري از كلمات بي رحمانه مان را بزداييم ، بسياري از حركات بي رحمانه اي را كه انجام داده ايم ، با اينكه از مرگ مي ترسيديم .