کتاب سیاه
ارهان پاموک
عین له غریب
انتشارات زاوش
غالب همراه با خانواده پدری در یک ساختمان زندگی می کنند جلال پسر عموی او روزنامه نگار معروفی است و رویا خواهر ناتنی جلال هم بازی غالب . داستان در زمانی شروع می شود که غالب و رویا ازدواج کرده اند و یک روز به صورت ناگهانی رویا خانه را ترک می کنه و یک چند خط بیشتر هم نمی نویسه . غالب در به در دنبال اون هست و معتقده هر جا رفته با جلال با هم هستند . فصل های کتاب یکی در میون مقالات جلال و جست و جوهای غالب هست .
بد نبود برای من کتاب متوسطی بود کتاب داستان محوری نیست بیشتر روی جملات و مفاهیم پیش می ره یعنی نبودن رویا دلیلش هیچ وقت معلوم نیست و مثلا جست و جوهای غالب هم حالت داستانی نداره بیشتر مفهومیه همین طور مقالات جلال . از اون چیزایی که با کنایه و اشاره هزارتا مفهوم می گه . خوب من اولش دوسش داشتم اما با توجه به سلیقه شخصی من چنین مدل کتاب هایی کشش 650 صفحه را ندارند دوسشون دارم با لذت می خونم اما نهایت تا 200 صفحه بعد دیگه ادامه دار شدنش دلمو می زنه و جذابیتی نداره .
باید بگم از روی این کتاب فیلمی هم با عنوان چهره پنهان ساخته شده که درجشنواره های داخلی ترکیه نقدهای خوبی هم داشته .
از اوهان پاموک هم قبلا هم سه تا کتاب دیگه معرفی کردم کلا ارتباط زیادی من باهاش برقرار نمی کنم .
قسمت های زیبایی از کتاب
وقتی کوچه باغ کسی شروع کرد به پژمردن و چروکیدن اون وقته که برا هر برگ سبز طرف حاضره جونش رو هم بده که آدمیزاد تا از دست نده قدرش را نمی دونه .
هیچ وقت فراموش نکن ، اونایی که نمی فهمن برا تو و روزنامه ت باارزش ترن تا اونایی که می فهمن .
بعضی چیزا رو موقتا و برا چند روز فراموش می کنیم اما بعضی چیزا رو جوری فراموش می کنیم که دیگه حتی خود این فراموش کردنه هم یادمون می ره .
چشم های گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب می کن ؟ بله ، چشم های گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر یک کم صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی می شویم اما اگر موضوع چشم های گریان یک مرد باشد قضیه کاملا فرق می کند برای این که اهل دل باشیم یا نه از دیدنش دچار بیچارگی می شویم و درماندگی ، انگار دنیا به آخر می رسد و علاجی هم ندارد ، مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ .