سوگواری برای شوالیه ها/ کربلایی لو

سوگواری برای شوالیه ها

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات ققنوس

سال نشر : 1395

یک کتاب داستان در داستان پلیسی که دخترش از اوضاع مملکت ناراحت است راهی خارج است و مرد در راه ماشینی را می بیند که سال ها پیش به آن مشکوک شده از صاحبش ماجرا را می پرسد و مرد ماجرای خودش را می گوید که هر آدمی که وارد قصه اش می شود خود قصه دیگری به همراه دارد به طوری که توالی قصه ها به قاجار و کشتار روس ها و ... می رسد .

خوب اصولا که با آقای کربلایی لو ارتباط برقرار نمی کنم اینم روی بقیه واقعا نتونستم دوستش داشته باشم تا وسط قصه هم باهاش موندم اما وسطش کم اوردم که باز چیه چی می خواد بگه چه بی مزه چه ندید پدید خوب کلا خوشم نیومد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زخم بر جا ماند . خواهد ماند . زمان همه چیز را می شوید ؟ مگر کودتای بیست و هشت مرداد را شست ؟

 

هر زنی که می بینی اولین صفتی که به خاطرت خطور می دهی باید این باشد که ناکام است .

 

ما بیشتر از یکی می خواهیم و آن ها فقط همین یکی را می خواهند چون حوا از دنده ی آدم سرشته شده . پس جهانی که حوا از آن زاده شده آدم است ، اما آدم از خاک آفریده شده نه از دنده ی زن . خاک وسیع است به وسعت هزاران زن .

چهره ( برافروخته ) / کربلایی لو

 

چهره ( برافروخته )

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات ققنوس

3 تا عموزاده را داریم عزیزه حسن و فرهاد که یک روز صبح پیش کسی می رن تا استعدادها و زندگیشونو پیش گویی کنه . مرد می گه عزیزه به شدت دوست داشته خواهد شد ، حسن استعداد دزدی داره و فرهاد عموزاده شهرنشین برای او غریب و غیر قابل تشخیص است . یک جورایی محوریت می شه با فرهاد پسرک باهوشی که مدرسه تیزهوشان می ره و تغییر و تحولات سیر فکریش و اینکه نهایت به کجا رهنمون می شه .

از آقای کربلایی لو کتاب زیاد معرفی کردم زیاد کتاب نوشته جوایزی را برده و نقدهای خوبی را هم دریافت کرده برای کاراش اما در هر صورت نویسنده من نیست باهاش ارتباط برقرار نمی کنم نمی فهمم چی می خواد بگه اصلا منظورش چی هست از این نوشتنا به کجا می خواد برسه و اون اشارات جنسیتیش را هم اصلا دوست ندارم . به هر حال این کتاب را هم چندان دوست نداشتم هر چند اواسط کتاب برام دوست داشتنی بود . اون قسمتی که فرهاد مدرسه تیزهوشان می رفت برام جذاب تر بود اون اصراری که بچه های تیزهوش قرار نیست ادبیات بخونن !

قراره این یک مجموعه سه گانه با عناوین فرعی چهره برافروخته ، عبوس و گشاده باشه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هر کس هوش بالا داشته باشد خود به خود می رود سراغ ریلضی و فیزیک . این طبیعی است .

 

فردا که دیگر دانشگاه تیزهوشانی نیست بروی تنها یک راه جلوت می ماند : رفتن از این مملکت !

 

من هم بین آن همه مرد باشم نازنینم ، از جلد خود می آیم بیرون . این خوی زنانه است .

 

فقط یک دختر زشت می تواند مردی را این طور بخواهد . اگر خوشگل بودی خواسته می شدی و مجال پیدا نمی کردی بخواهی.

سمت کالسکه/ کربلایی لو

 

سمت کالسکه

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات روزنه

داوود و کاوه دو برادر هستند یکی اهل تئاتر و خیال بافی و دیگری نقاد و نویسنده و نظریه پرداز یک جورایی جفتشون هنری و ادبی و غیرعادی . این دو نفر با هم زندگی می کنند و والبته کاوه متاهل است و نام همسرش رکسانا است . خوب خیسلی داستمند نیست و نمی دونم بگم موضوع چیه آدمای هنری با فکرای عجیب غریب در حال و هوای عشق و حال با ادبیات روسی توی زمستون تبریز که شبیه به روسیه است و مرد بدون چشمی که که به طور واضح می بیند و ....

خوب از آقای کربلایی لو زیاد خوندم و هیچ وقتم خوشم نیومده جز آخرین کتابی که ازشون خوندم جمجمه ات را قرض بده توی تازه های نشر امسالم بالاخره بعد از 3 سال دو تا کتاب تازه داشتن که تصمیم گرفتم برام سراغشون اما رمانشون را دوست نداشتم . اصلا درکش نمی کردم چی می خواد بگه و کلا این حس عجیب دوستی و خیلی خیلی ادبیاتی را جدای آدمای عادی دیدن به نظرم تصنعی هم می یاد . به دلم نچسبید اصلا .

گیسوف/ کربلایی لو

 گیسوف

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات تیماژ

داوود : حامد آمده تا صدای باس خواننده قدیمی را در تبریز ضبط کند .

مسیح : سه پسری که با هم دوست هستند در ماشین در حال صحبت هستند .

گیسوف : ملاقات نویسنده و دختر در یک کافه

بنچاق تارکفسکی : قرار است باز به ویلای قدیمی بروند اما این بار با غواصی .

برفگینه : گفت و گوی دو طلبه .

صفرا : مرد می خواد صد سال تنهایی را دوباره چاپ کند .

تزکیه : طلبه ای که از قم به تهران آمده و شب ها در مدرسه ای ساکن است .

باد شهریار : استادی که در دانشگاهی در دل کویر درس می دهد .

دو شبح : خاطرات مرد از سکنی در یک کلبه جنگلی

اینم یکی دیگه از تازه های نشر از آقای کربلایی لو این بار مجموعه داستان کوتاه . این یکی خوب بود تقریبا نوع نوشتنش و گیجی موضوعاتشو دوست دارم اما چیزی که اذیتم می کنه همون اشارات یک جورایی جنسیتیش هست که اصلا خوشم نمی یاد توی ذوقم می زنه حس عمدی بودن و غیرواقعی بودن دارم ازشون خوشم نمی یاد به هیچ عنوان .

 

قسمت زیبایی از کتاب

چای شناسی آقا نجفی شهوت داشت و دهان را آب می انداخت و خاطر ااصطهباناتی را می کشید به جوانی هاش و گرد هاش با هم مبحث ها در ییلاقات نجف یا کوفه . از شرح چای می رسیدم به چپق آقا نجفی و از سوی چشم می دیدم که دست استخوانی و رگ رگ اش با نزاکت ، تا خواندنم نشکند ، دراز می شود قوری ناصرالدین شاهی را از جوار زغال برمی داشت و برای هردومان چای می ریخت . خاصه پسند بود و جز قند عطری فریمان توی قندانش نمی ریخت .

جمجه ات را قرض بده برادر/ کربلایی لو

جمجه ات را قرض بده برادر

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات عصر داستان

داستان در مورد عملیات والفجر هست اگر اشتباه کنم . عملیاتی که ایران انجام می ده تا عراق را غافلگیر کنه غواص هاش از اروند رد بشند و فاو را در اختیار بگیرند . حالا به خود عملیات نمی پردازه چندان . روزهای قبل از جنگ هست و بچه هایی که غواصن و شغلشون شناسایی خاک عارق بچه هایی که هر شب به دل اروند می زنند و دم صبح بر می گردند . اینکه چه افکاری دارند چی می گند چی کار می کنند و ....

خوب من تجربه خوبی از آقای کربلایی لو نداشتم و نتونسته بودم با داستان هاشون ارتباط برقرار کنم . اما این کتاب قشنگ بود راستش چند تا صحنه رو اعصاب آخراش داشت از اینم که هی از بوی پا و عرق و این چیزا حرف می زد چندشم می شد خوب اما در مجموع خوب بود . یک داستان جدیدی از جنگ بود حالا نه اینکه بگم موضوع خیلی بکر اما حداقل هی تو بعد ایمان و ایثار و اینا نرفته بود قشنگ نشسته بود قصه اش را نوشته بود افرادی با آرمان ها و افکار مختلف .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

واقعا اگر کسی بفهمد آدم ها با هم فرق دارند دیگر درباره ی دیگران با ترازوی خودش داوری نمی کند .

 

هیچ چیز وسوسه کننده تر از سوال غریبه ای درباره ی یک زن نیست . یا نه . هر میل به پرسشی درباره ی یک زن خیال برانگیز است . چه در کافه چه در پیاده رو . چه از غریبه چه از آشنا . چه در جنگ و چه در صلح . انگار تنها خبر بزرگ ایشان اند .

روباه و لحظه های عربی/ کربلایی لو

روباه و لحظه های عربی

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات افراز

موسا که بود یا امواجی که به صخره ها می کوبند : پسر بت های هندی جمع می کند و به دنبال خداست.
روباهی بود که پس این طور : در دانشگاه روباهی دیده شده !
زیرها : مرد باید برای تمیز کردن زیر لیوانی ها به شهر برود .
تذکره ی حوری کامل : حامد به دنبال خراب کننده هاست .
چشم حشیشی : قاری های ایرانی راهی آفریقا هستند .
رزها : زن نقاش است و یک کتاب پر از عکس رز می خرد .
در غیاب نوازنده ی لطیف : یک مهمانی برای ورود نسترن
فتوا بده ، شیخ ! : زن آمده و فتوای جدید می خواهد .

اصلام خوشم نیومد البته باید بگم لحنش توی این کتاب ها خیلی فنی تر و ادبی تر از اون اولی ها می باشد یک جورایی شاید قلم خوبی هم داره اما اون قدر درهمه که من اصلا نمی فهمم چی می خواد بگه هدفش چیه و البته کلا از این پیچیده نویسی بدم می یاد پس به دلم ننشست . تم مذهبی هم تو خیلی هاش هست .

خوب دیگه همین جا پرونده آقای کربلایی را می بندم پیش به سوی تجربه های تازه .

خیالات/ کربلایی لو

خیالات

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات ققنوس

محسن دانشجوی اهل تبریز است که تازه به تهران آمده و حین دیدن خانه ها برای کرایه با منشی آژانس شهلا آشنا می شود . شهلا به محسن می گوید که شوهرش فوت کرده و او با دخترش تنها زندگی می کند و رابطه آنها در خانه های خالی آژانس ادامه پیدا می کند هر چند گاهی محسن به اوضاع مشکوک می شود .

خوشم نیومد البته داستان همین روایت ساده نیست و یکی دو مبحث دیگه هم واردش می شه . همون اشارات ندید بدیدی تو این کتابم هست البته کمرنگ تر خود داستان به نظرم خیلی نخ نماست خیلی عنوان شده و چیز جدیدی برای گفتن نداره از اون ور شخصیت فرامرز هم که حالا شخصیت عرفانی ترش بوده اصلا نتونسته خوب و قابل لمس در بیاره آخر کتاب هم که افتضاح انگار یک داستان عامیانه بنویسی تهش بیای دو خط از مولانا با تفسیر بذاری . ظاهرا با این نویسنده کنار بیا نیستم .

در ضمن ایشون تحصیلات فلسفه دارند .

 

قسمت زیبایی از کتاب

راستش من تا حالا ندیدم شراکتی رو که دووم بیاره . هیچ وقت هم نفهمیدم چرا .

نوشیدن مه در باغ نارنج/ کربلایی لو

نوشیدن مه در باغ نارنج

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات افراز

کریم مهندس جوان اهل فلسفه ای است که رئیسش از او خواسته به ده برود و موتورخانه عمارت پدری رئیس را درست کند . پدر پیرمردی است عارف که آیت ا... می گویندش و دختری به نام سمیه هم دارد .

کتاب خیلی کوتاهیه همین کریم داره تعمیر می کنه و افکار و صحبت هایی که شکل می گیره من دوسش نداشتم اما گمونم به نسبت بهتر بود موضوعش ساده و تکراری بود اون حالت اشارت ندید بدید هم ادامه داشت و عشق ها و افکار آب دوغ خیاری اما لحن بیانش به نظرم بهتر صاف تر و ادبی تر شده بود حس شاعرانه اش هماهنگ با موضوع بود یعنی اگه دوست داشتنی نبود تو ذوقم نمی زد .

 با ایشون نتونستم ارتباط خوبی برقرار کنم اما یک نکته خیلی مثبت توش می بینم به نظر من نوع نوشتنش تو خیلی از جهات کتاب به کتاب فرق می کنه و این یک جور خلاقیته .

 

قسمت زیبایی از کتاب

من یکی می خواهم بی خبر زندگی کنم. نمی گذارند . همیشه کسی هست که اصرار دارد خبری به تو بدهد .

قارا چوپان/ کربلایی لو

قارا چوپان

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات افراز

قهرمان داستان پسر جوان خیلی باهوشی هست که پایبند هیچی نمی شه گاهی سراغ درس و اختراع می ره گاهی موسیقی گاهی شعر ولی نهایتا قید همه را می زنه یک نگاه خاص و فلسفی به زندگی داره و پریشانه . در این بین با دختری به نام مارال آشنا می شود که او نیز غریبه ای است در بین آدم ها و به دنبال مارال به جنگل می رود .

خوشم نیومد . راستش همین هفته پیش سه تا از کتاب های آقای کربلایی را معرفی کردم و باهاشون ارتباطی برقرار نکردم ولی توی برنامم بود یکی دو تا کتاب جدیدترشونم بخونم و بعد قضاوت کنم . اون حالتی که روی اعصابم بود واقعا توی این کتاب خیلی کمرنگ شده بود و از بین رفته بود . اما یک جور اغراق نمایی و سمبل سازی ناموفق بود من این حس را داشتم که می خواد شخصیت های خاص و فضای معنوی بسازه از این داستان های سورئال که یک جوری نهایت خیلی ساختگی و پیچ در پیچ شده بی دلیل .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آدمی که جهنم می رود رفیق می طلبد .

 

این که گفته اند آدم از دانستن لذت می برد درست نیست . گاهی آدم پای می فشارد بیشتر نداند . شاید چون محتاج ثبات است .

زنی با چکمه ی ساق بلند سبز/ کربلایی لو

زنی با چکمه ی ساق بلند سبز

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات ققنوس

زنی با چکمه ی ساق بلند سبز : مرد خبرنگار در کتابی که شامل نامه های بچه ها به رزمنده هاست نامه جالبی پیدا می کند و تلاش می کند بفهمد سرنوشت آن دختر بچه چه شده .
تالاب : دو طلبه در حوزه که هر کدام خط مشی جدا دارد .
روسان دارند از آب بالا می آیند : دو مرد در کافه ای قرار دارند و مرد می گوید که منظور خانم آزرم چه بود؟!!!
اتاق طبقه ی دوازدهم : برای خواهر پسر خواستگار آمده و برای تحقیق به خوابگاه رفته .
سینمای مخفی : پسر سربازی اش را در جایی از ارتش است که با فیلم نامه و سه فرد خبره سر و کار دارد .
هیچ کس نفهمید که ما هر دومان به آن آدرس رفتیم و موهای سفید یارو را کوتاه کردیم حتی خودمان : مردی به آرایشگاه می آید و می خواهد که آرایشگر به منزلش برود .
قهوه ی ترک : دوست پسر که کارمند است به او زنگ زده تا مرغ های اداره را به او بدهد .
به یاد استادم آقای تنگو : مرد جسد زنی را تشریح می کند که درون رحمش یک هیولاست .

زیاد خوشم نیومد راستش همون مشکل کتاب قبلی را داشتم باهاش البته کمتر . نثرش خوبه اما موضوعات هم جذبم نمی کنه ارتباط برقرار نمی کنم که پشت این کلمات منظور نهاییش چیه . به هر حال جز کتاب های برگزیده روزی روزگاری بوده .

من مجردم خانوم/ کربلایی لو

من مجردم خانوم

 

مرتضی کربلایی لو

 

انتشارات ققنوس

من مجردم ، خانوم ! : پسر مجردی آمده تا خانه را که برای اجاره گذاشته اند ببیند .
تکون نخور ! الان برق می آد : زن و مرد جوان می خواهند طلاق بگیرند اما دل قاضی رضا نمی دهد .
عاشق : دوست مرد که سال ها پیش سرش کلاه گذاشته الان برگشته است .
خوبه که عرق نمی کنی ! : زن حاضر نیست در خانه لباس بپوشد .
عقاب : روز سیزده به در زن و مرد در خانه مانده اند و زن معتقد است 13 به در نباید در خانه بود .
آلبالو پلو : زن پنهان از شوهرش در خانه زنی دیگر کار می کند و قرار است امروز برای دختر او آلبالوپلو بپزد .
مگه این طرف ها روباه هم پیدا می شه ؟ : مرد بعد از سال ها به تبریز برگشته و در خیابان ها راه می رود .

این بار سراغ یکی از مجموعه داستان های آقای کربلایی لو رفتم . خوشم هم نیومد اصلا . البته ساده و یک دست می نویسه قلم خوبی هم داره هر چند شبیه این قلم این روزها زیاد دیده می شه اما خوبه . ولی یک چیزی توی نوشته هاش شدید توی ذوق من می زنه اونم توجه زیادش به مسائل مرتبط به جنس هاست یک جوری حرف می زنه که آدم حالش به هم می خوره . یعنی من حس بدی بهم دست می ده از این که کسی چنین چیزهایی این قدر به چشمش بیاد . اشاراتشم زیاده یعنی توی اکثر داستان هاش یک راهی به این قضیه زده حتی یک پای بی جوراب را با نوعی سمبل جاذبه جنس زن وارد داستانش می کنه .

ایشون یک مدتی هم طلبگی خوندن !

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من فکر می کنم چیزهای معنوی همین جوری اند . یعنی نمی شه براشون تاریخ دقیق مشخص کرد .

 

یک کم مضحک است که ما  دو نفر به هم چسبیده ایم و نمی توانیم چند دقیقه از هم جدا بمانیم . این هم یک نوع زندگی زناشویی است دیگر .

مفید آقا/ کربلایی لو

مفید آقا

 

مرتضا کربلایی لو

 

انتشارات افراز

وقتی مجید بچه ای بیش نیست مادرش را از دست می دهد و در سال ها بعد پدرش در سفر به ترکیه با دختری ایرانی و روشنفکر اما دلزده از روشنفکری به نام دنیز آشنا شده و با او ازدواج می کند . مجبد مخالف این موضوع است و با این قضیه کنار نمی آید و اکنون مجید را داریم و حامد پسر دنیز و ...

از کتاب هایی هست که نقدهای خیلی زیاد و خوبی راجع بهش نوشته شد برگزیده جایزه ادبی اصفهان شد و فروش خوبی هم داشت . همین تکرار مدام اسمش باعث شد برم سراغش . من دوسش نداشتم . راستش اول کتاب برام جالب بود هم عوض شدن راوی ها هم زبان ساده و در عین حال ادیبانه کتاب سبکی بود که جذبم می کرد اما به مرور که می رفت جلو اوضاع برام پیچیده شد اصلا دلیل خیلی از اتفاقات را نمی فهمیدم ارتباط برقرار نمی کردم و در مجموع پیام نویسنده را هم نگرفتم .

 

قسمت زیبایی از کتاب

یک جاهایی هست که اولین بارش همیشه می گویند زود است ولی وقتی می روی می بینی چه قدر دیر آمده ای