سه کتاب/ احمد محمود

سه کتاب

 

احمد محمود

 

انتشارات معین

کتاب تعدادی از داستان کوتاه های منتخب از سه کتاب اقای احمد محمود هست .

مول :

از این قسمت داستان انتر تریاکی را قبلا تعریف کردم .

مسافر : جوان مسافر در شهر پر از برف گیر کرده .

مول : مرد دیوانه بچه ای سر راهی پیدا کرده است .

کابوس : ارباب پولدار کابوس گذشته را می بیند .

مامور اجرا : کفاش و پسرکش که شاگرد وی هستند .

سه ساعت دیگر : دو جوان که از بی آبی در بیابان در حال مرگ هستند .

حسرت: کولی پیری که در حال مرگ است .

کهیار : دو پسر دهاتی هر دو عاشق گلی .

دریا هنوز آرام است

از این مجموعه بود و نبود و یک چتول عرق را قبلا تعریف کردم .

دریا هنوز آرام است : پسرک یتیمی که برای کار راهی غربت شده است .

معبد : مرد در غم رفتن شش ساله معشوقش .

بیهودگی

تکرار :تفکرات چند هم سلولی

آلاچیق : قهوه چی و زن جوانی که دختر اوست و ...

بیهودگی : دختر مرد مرده و همسرش پس از سال ها بازگشته

این کتاب هم جز تازه های نشر بود یک مجموعه انتخابی از احمد محمود که خوب داستان های خوبی داره اما من در مجموع نمی پسندمش چون هیچ هم خوانی بین انتخاب ها نمی بینم و اصلا یک تفاوت عمده سبک و نوشتار بین اول و اخر مجموعه هست شدیدا عمیق که خوب نمی تونه نشونگر روند داستان نویسیشونم باشه چون کاملم نیست این خط سیر از طرف دیگه .

 

قسمت زیبایی از کتاب

شش سال کافی است که زندگی آدم این همه تغییر کند ؟ عجب آدم کودنی هستی ... یک لحظه هم کافی است فقط یک ثانیه ...

آب انبار/ مرادی کرمانی

 

آب انبار

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

داستان در مورد بچه های کوچکی هست که به مکتب  می روند و شیخی به آنها درس زندگی می اموزد ماجرا از انجا آغاز می شود که الماس پسر بازرگان پولدار به عماد پسر اب فروش می گوید حاضر است از حلوای خود به او بدهد به شرط انکه برایش سگ شود و .....

هی بد نبود ساده بود اما خوب ساده ساده هم نه اسماشون بامزه بود جوانه و بادام و ....

پ . ن : ببخشید من هم چنان هم مشغولم هم بی حوصله امیدوارم زودتر و بهتر برگردم

ته خیار / مرادی کرمانی

 

ته خیار

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

ته خیار : ته خیار مانند اول زندگیست یا آخر آن .

خندان خندان : زن از افتادن آدم ها خنده اش می گیرد .

قالیچه ی سبک : زن و خواهر مرد بعد از فوتش بر سر قالیچه دعوا دارند .

میان باد و ابر : ترس درون هواپیما .

کیف آویزان : مرد با کیفش سوار اتوبوس می شود .

کار و بار عروسک ها : مردم ده به ماشین های چپ شده کمک می کنند .

گرفتاری و التماس : زن قرار است در عزاداری پیرزن بدون دختر گریه کند .

درختو : طوفان سختی است و مادربزرگ نگران درخت .

دعوا نکنیم : پسر در مراسم فوت پدر .

گوجه فرنگی و گیتار : پسر مستخدم مدرسه .

بچه های پرنده : زن و مرد بچه هایشان قهرمان می شدند .

تا پیچ کوچه : پیرمردی که سوت سوتک گلی می ساخت .

شکوفه بهاری : زنی که با دختر بچه اش به دست شویی عمومی رفته . 

میخ مهرورزی : دختر از خواستگارش می خواهد میخی در قبرستان در خاک فرو کند .

جوش مزن : عقابی که دختر بچه را گرفت .

همه پیاده می شویم : راننده اتوبوس در حال صحبت با دخترکش است .

دهل و لگن : ماهی های شب عید .

چشمی در هوای گریه : مردی که فیلم بردار عروسی بود .

پیشرفت یتیمان : جلادی که جلاد دیگر را کشته .

بچه خوابیده : پسری که می خواست شاعر شود .

ما شام نمی خوریم : فرماندار و بچه های یتیم .

بازگشت : خریدن پرنده به نیت ارزوها

غبغب : حیوانات باغ وحش.

آرایشگر : آرایشگری که برای ارایش هر کس قیمت متفاوتی می گیرد .

نقل فندقی : باقل که نقل در گلویش گیر کرده .

قندیل : مرد به کوه رفته و قندیلی کنده است .

قلنبه قلنبه : مرد رد حال صاف کردن قیر روی پشت بام .

جهان : پسرکی که عشق شلیک با تفنگش بود .

مورچه بیابان : مرد در بیابان دارد خانه ای می سازد .

چغندر : قبر کن روستا قبل از سفر 6 قبر کنده .

اینم مجموعه داستان جدید آقای مرادی که خیلی هم بین لیست پرفروش ها می دیدمش . همون روونی همیشگی را داشت لحنشون اما یه جورایی فرق هم کرده بود داستانایی بود که جنسشون برای من متفاوت از جنسی بود که از داستانای ایشون سراغ داشتم . برای من کتاب متوسطی بود بد نبود اما با قصه های قبلیشون بهتر ارتباط برقرار می کردم .

 

قسمت زیبایی از کتاب

مردم این جا عقیده دارند عروسک ها شب ها صاحبانشان را خواب می بینند .

فغان شرق/ منیف

 فغان شرق

 

عبدالرحمن منیف

یدا.. ملایری

 

انتشارات معین

رجب اسماعیل یک زندانی سیاسی است که 5 سال پیش توسط حکومت گرفته شده به زندان افتاده و تحت بدترین شکنجه های ممکن قرار گرفته است . اما سکوت کرده لب باز نکرده و چیزی را لو نداده است اما بعد از 5 سال مریضی شدید قلبی مردن مادرش ازدواج کردن هدی معشوقش و اصرارهای خواهرش انیسه توبه نامه را امضا کرده و آزاد می شود هر چند بعد از آزادی احساس بدتری دارد .

قشنگ بود تلخ بود واقعا توضیحاتش در مورد شکنجه روی اعصاب بود زندگی تلخ گرفتار همه و همه اذیت کننده بود اوج ناامیدی زندگی های سیاه و بی شادی پر ترس پر اختناق موضوع خوبی داشت ساده و روان و با نثر خوبی نوشته شده بود نحوه پیش رفتنش بیان عقایدش را هم پسندیدم و کلا به دلم نشست .

عبدالرحمن منیف از نویسنده های بسیار مشهور عربستانی هست که دو بار هم برنده جایزه بهترین رمان نویس عرب شده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

توان تحمل سختی ها حدی دارد . یک روز ته می کشد .

 

یک سوسک برای از بین بردن آوازه ی بزرگترین رستوران ها ، کافی است !

 

انسان هر چه قدر هم نیرومند باشد ، وقتی تنها بماند از یک مگس هم ضعیف تر می شود .

 

هر چیزی شروعی دارد اما پایانش با خداست .

 

زنان هر از گاهی حرف های بزرگ می زنند اما این حرف ها هیچ گاه ره به عمل نمی برد .

 

هر چیزی در زندگی درمان پذیر است . مرگ تنها درد بی درمان است .

 

انسان محکوم پایانی است که به آن رسیده ، مقاومت ، اراده و همه سخنانی آتشین در لحظه پایان ننگین فرو می ریزند .

چند نامه به شاعری جوان/ ریلکه

چند نامه به شاعری جوان

 

راینر ماریا ریلکه

پروبز ناتل خانلری

 

انتشارات معین

شاعر جوانی بوده که از ریلکه راهنمایی می خواسته و ریلکه هم با نامه جواب اونو می داده هم در مورد شاعری هم در مورد زندگی رسیدن به خویشتن خویش و ... یک داستان هم هست که در حقیقت داستان پسر تنهاییست که داره از طریق یک نفر برای یک مرد بیمار روایت می شه و نهایتا چند تا شعر .

بد نبود نه که دوسش داشته باشم نه اما بهتر از قبلی باهاش ارتباط برقرار کردم نامه ها قابل فهم بود پیچیده نبود داستاناش هم می شد متوجه شد شعرهای قشنگی هم بودند یعنی در مجموع نکات خوبی داشت اما چیزی هم نبود که شدید منو بگیره نه موضوعات برام خیلی جالب توجه اند نه نثرهای پیچیده را می پسندم .

بد نیست اینو بگیم هستند کسایی که معتقدند آقای هدایت بوف کورش را تحت تاثیر نوشته های ریلکه تحریر کرده .

در ضمن فکر کنم همسر آقای ریلکه هم هنرمند بوده چون اول کتاب عکس مجسمه ای از ایشون هست که ساخت همسرش می باشد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زن که در زندگانی صمیمانه تر و برومندتر و متین تر است بی گامن از مرد پخته تر و به انسانیت نزدیک تر می باشد . جنس پرمدعا و ناشکیبای مرد است که ارزش آنچه را به گمان خود دوست می دارد نمی داند .

 

اگر مهر خود را بر هرچه هست بگسترید ، اگر به فروتنی بکوشید تا با هر چه ناچیز می نماید آشنا شوید ، آنگاه همه ی امور برای شما آسان تر خواهد شد و در نظرتان خوش آهنگ تر و دوستانه تر جلوه خواهد کرد .

 

خلوتی که بزرگ نباشد خلوت نیست . خلوت یکیست که همیشه بزرگ و تحمل آن دشوار است .

 

آنچه سرنوشت نامیده می شود از بیرون به آدمی رو نمی آورد بلکه از خود او سر می زند .

مرگ در نيمه تابستان /میشیما

مرگ در نيمه تابستان

 

يوكيو ميشيما

هرمز عبداللهي

 

انتشارات معين

مرگ در نيمه تابستان : زن به همراه خواهرشوهرش و 3 فرزند خردسالش در كنار درياست كه دريا دو فرزند بزرگ تر را مي باعد و خواهرشوهر نيز قرباني مي شود .
سه ميليون ين : زن و مرد فقير براي اينده شان و رسيدن به آنچه مي خواهند برنامه ريزي دقيقي دارند .
ترموس : مرد هنگامي كه در آمريكا در ماموريتي به سر مي برد گيشايي را مي بيند كه سال ها پيش با او رابطه داشته است .
كاهن معبد شيگا و ماجراي عشق او : كاهني كه يك عمر از دنيا چشم پوشيده ، شيفته صورت زيباي زني مي شود .
هفت پل : در مورد 4 دختري كه قرار است دون حرف از روي 7 پل بگذرند تا به آرزوهايشان برسند .
ميهن پرستي : افسر امپراطوري كه تازه ازدواج كرده بايد عليه گروهي بجنگد كه شامل دوستان صميم او هستند بنابرايت تصميم به هاراگيري همراه با همسرش مي گيرد .
دوجوجي : دخترك كه معشوقش مرده است تصميم دارد صورت زيبايش را از بين ببرد .
اوناگاتا : اوناگاتا مرداني در تئاتر هستند كه نقش زنان را بازي مي كنند و ماجراي مردي است كه عاشق يك اوناگاتا شده .
مرواريد : خانم ساساكي براي تولدش چند تا از دوستانش را دعوت كرده ولي در وسط تولد نگين مرواريد انگشترش جدا شده و گم مي شود و مهمانان در گير اين موضوع مي شوند .
قنداق : خدمتكار خانه فرزندي نامشروع در شكم دارد كه در وضعي اسفناك بر روي يك روزنامه متولد مي شود .

كتاب خيلي زيبايي بود و واقعا به دلم نشست . ميشيما از اون نويسنده هايي بود كه خواننده هاي وبلاگ زياد سراغش را مي گرفتند و سرانجام سراغش رفتم . سبك نوشتن خاص خودش را داره . صريح و روان و يك جورايي خشن و سخت . نوشته هايي كه روحيه و ديدگاه خاصي را مي طلبه . خيلي زيبا نوشته شده به اوج رسيده و پايان يافتند . موضوعات جالبي را هم انتخاب كرده و قلمش حرف نداره .

ميشيما نويسنده ژاپني هست كه توي نوشته هاش به مرگ و خودكشي خيلي اهميت مي داد و خودش هم در سن 45 سالگي وقتي آخرين كلمه آخرين رمانش را نوشت توسط روش هاراگيري خودكشي كرد .

از روي داستات ميهن پرستي فيلمي ساخته شده كه خود ميشيما كارگردانش بوده و همين طور به عنوان بازيگر هم توش حضور داشته .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

تنها دلبستگي اش يافتن مردي بود كه بتواند قوي ترين و عميق ترين عشق ممكن را به او رازاني دارد . زني با چنين آرزو و اشتياقي ، واقعا موجود ترسناكي است .

 

زن هر قدر هم درباره دست شستن از دنيا دم بزند ، چشم پوشيدن از چيزهايي كه در تملك اوست برايش غيرممكن است .

مدار صفر درجه ( جلد 3 ) /محمود

مدار صفر درجه ( جلد 3 )

 

احمد محمود

 

انتشارات معین

این رمان هم تمام شد و خوب همون جور که کاملا قابل پیش بینی بود خوب مائده و باران وارد کارهای سیاسی و ضد رژیم شاه شدند ، عده ای از شخصیت های داستان شهید می شوند ، عده ای به زندان می روند ، شاه فرار می کنه و ...

در مجموع با همه این حرفها به نظرم کتاب خوبی بود . یعنی به صورت مستقل خیلی کتاب خوشخوانی هست قشنگ وقایع و نحوه شکل گیریشون و واکنش مردم را نشون داده ولی خوب مشکلش همون تکراری بودنشه . وقتی از این کتاب بیشتر لذت می برید که سال های طولانی باشه از احمد محمود چیزی نخونده باشید یا اولین کتابی باشه که ازش می خونید و در ضمن یک لیست کتاب نخونده هم نداشته باشید از اون وقت هایی باشه که این 3 جلد کتاب دستتون باشه برای 3 ماه . چون راستش طولانی بودنشم هم یک جورایی اذیت کننده است وقتی همه چیز قابل پیش بینیه .

مدار صفر درجه ( جلد 2 ) /محمود

مدار صفر درجه ( جلد 2 )

 

احمد محمود

 

انتشارات معين

اين جلد هم باز به زندگي مردم پرداخته ولي بيشتر به رفتار كاسب جماعت توجه نشون داده . باران توي مغازه سلماني يارولي راه افتاده يك جورايي شبيه شريك هست وسر ايند كاريش باهاش مشكل پيدا كرده عاشق مائده دختر همسايشون هست ولي مادرش مخالف اين ازدواجه به خصوص چون مائده خيلي سر و زبان داره و مي گن اعلاميه هم پخش مي كنه . اعتصاب ها و اعلاميه ها بيشتر شده هر چند هنوز اون قدر نقش پر رنگي ندارن و باران هم كم كم داره وارد اين مباحث مي شه ...

قشنگ بود خوب نوشته هر چند ديگه داره لفتش مي ده و زيادي روده درازي مي كنه به نظر من ولي نثرش خيلي قشنگه خوب واقعه ها و حال و هواي اون روزا را به تصوير كشيده .

مدار صفر درجه ( جلد 1 ) /محمود

مدار صفر درجه ( جلد 1 )

 

احمد محمود

 

انتشارات معين

داستان توي يك خانواده فقير جنوبي جريان داره . پدر باران فوت كرده و او ناچار دست از كار كشيده و شاگرد سلماني شده است . خواهرش بلقيس و شوهرش نوذر نيز با آنها زندگي مي كنند و بچه دار نمي شوند. برادرش برزو براي يك ارتشي كار مي كند و به خانواده پشت كرده و .... جريان فقر خانواده بزرگ شدن باران در بازار اعتصاب دانشجويان اعتراض مردم خوزستان در اين مورد كه پست هاي مهم در دست غير خوزستاني هاست و ... مي باشد .

اين جلد قشنگ بود يعني خود داستان خوشخوان هست و محيط زندگي اين افراد را هم خوب و ملموس توصيف مي كنه ولي اگه قبلا كتابي از اين نويسنده خونده باشيد اصلا هم به دلتون نمي شينه چون تكراريه الان من قشنگ مي دونم اين باران بزرگ مي شه و سياسي مي شه و زندان مي ره و .... يعني كپي بقيه داستان ها فقط اسامي فرق كرده . تو ذوقم خورد راستش

پ. ن : قبلا يك سري به معرفي احمد محمود پرداخته بودم و اين كتابش مونده بود كه قول دادم بعدا معرفيش مي كنم تا اينكه چندي پيش ديدم يكي از دوستاي عزيز وبلاگي يكي از كتاب هاي ايشون را معرفي كرده يادم افتاد و گفتم بيام اين كتاب باقي مونده را هم بخونم ولي خوب چجون طولانيه جلد به جلد مجزا معرفي مي كنم .

دو فیلم نامه /محمود

دو فیلم نامه

 

احمد محمود

 

انتشارات معین

گفتم حالا که داستان کوتاه ها و رمان های احمد محمود را معرفی کردم بهتره سری به فیلم نامه هاشم بزنم . این کتاب شامل دو فیلم نامه از احمد محمود به نام های پسران والا و میدان خاکی هست .

پسران والا : در مورد مردی به نام شیر شیران که پسرانش همه شغل های حساسی دارند و از همین رو به هر که بخواهد زور می گوید . این در حد افتضاح بود واقعا افتضاح اصلا نمی دونم چطور روشون شده بود چاپش کنند . خیلی بی مزه بود .

میدان خاکی :  مردم میدانی در جنوب شهر تصمیم می گیرند تا مجسمه شاه را در میدان نصب کرده و بدین بهانه شهرداری را مجبور کنند تا آنجا را آسفالت کرده و به آنها نیز آب و برق بدهد . خوشم اومد . این یکی فیلم نامه بهتری بود .

خوشم نیومد البته فیلم نامه دوم نسبتا خوب بود ولی اولی افتضاح بود می شه گفت روی هم رفته متوسط بود ولی حالا نخوندینش هم نخوندین چیز خاصی را از دست ندادین .

احمد محمود خحیلی اهل سیاست بوده و حتی قبل از اتمام تحصیلات دبیرستانیش به همین دلیل به زندان می افته . بعدها وارد دانشکده افسری می شه ولی اونجا هم به دلایل سیاسی راهی زندان شده و به تبعید هم فرستاده می شه .

آدم زنده /محمود

آدم زنده

 

احمد محمود

 

انتشارات معين

حنطوش و اديبه زن و شوهري هستند كه در عراق زندگي مي كنند . داستان به شيوه طنز نگارش شده و يك جوري طعنه به حك.مت بعث عراق و صدام مي باشد . عراق در زماني كه حاكمي مستبد دارد . حنطوش كه نام محتكران را مي نويسد و براي حكومت مي فرستد و حكومت از او تشكر مفصلي مي كند ولي اين تنها ظاهر قضيه است . آنها به بهانه خارج فرستادن ، حنطوش را مي كشند ولي حنطوش زنده است هر چند كسي او را نبيند ...

كتاب متوسطي بود موضوعش جالب بود طنزش بسيار قوي بود و خيلي چهارچوب محكمي داشت . ايرادي نداشت اگه مي گم متوسط بود به دلم ننشست به همين سادگي . جذابيت نداشت برام . البته بايد بگيم كه اسم نويسنده كتاب ممدوح بن عاطل ابونزال ذكر شده و احمد محمود مترجم كتاب هست كه بعدها مشخص مي شه خودش نويسنده هم بوده . كتاب به عنوان ترجمه لغات عربي زياد مخلوط داره كه به طنز كمك مي كنه و يك جوري معلومه ترجمه نيست ولي خوب نحوه نوشتش هم به نظرم با سبك احمد محمود فرق داشت  . خلاصه به دليل همين موارد بود كه اصلا سراغ اين كتاب رفتم برام جالب بودم بدونم اين كتاب چيه كه احمد محمود اول نگفته مترجمش هست .

احمد محمود فرزند اول يك خانواده پرجمعيت جنوبي بوده . پدر و مادرش دزفولي بودند و اونم خودشو دزفولي مي دونه . توي زندگي هم به كاراي مختلفي مثل كارگري ، پارچه فروشي ، رانندگي و ... پرداخته . توي كرج هم به خاك سپرده شده .

زمين سوخته /محمود

زمين سوخته

 

احمد محمود

 

انتشارات معين

زمين سوخته هم يكي ديگه از كتاب هاي معروف احمد محمود هست كه به دوران جنگ اشاره داره . تاكيد كتاب بيشتر روي زندگي مردم خوزستان توي دوران جنگ و جنگ زدگي هستش . اينكه توي چه شرايطي بودن كه جنگ شروع شد با چه شرايطي مواجه شدند چي شد كه از خوزستان بيرون اومدند و كلا درگيري هاي خانواده هاي خوزستاني توي اون برهه زماني را مد نظر قرار داده .

كتاب نسبتا خوبي بود . موضوعش را كه من خيلي دوست داشتم چون به نظرم چيزي بود كه اونقدرها بهش پرداخته نشده بيشتر مباحث خود جنگ و رزمنده ها مد نظر بودن اين كه خانواده ها يك روز ديدن زير بمبارانن اين كه مي خواست از جنوب برن و وسيله اي نبود اين كه بخش نامه اومده بود كه اگه ادارات را ترك كنند دادگاهي مي شوند چيزهايي هست كه كمتر بهش پرداخته شده . موضوع را خوب در نظر گرفته بود و خوب هم بهش قالب داده بود ولي مشكل اصليش طولاني بودن كتاب بود يعني اين داستان اين قدر كشش را نداشت جذابيتش را از دست مي داد .

احمد محمود برادرش در جنگ شهيد مي شه و در حقيقت وقتي خبر شهادت برادرش را مي فهمه و راهي جنوب مي شه و مصيبت مردم را مي بينه به فكر مي افته كه اين كتاب را بنويسه .

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

اين روزها مرگ ، همه جا سايه انداخته است .
من حتي به نامه رسان اداره هم نمي گم نامه هاي اداري را ببره . مي ترسم تا از اداره مي زنه بيرون ، كشته بشه و تمام عمر پشيمون باشم ... از زن و بچه ش خجالت بكشم !

 

جنگ زده مثل مهمون سه روز اول محترمه . بعد مثل مرده يواش يواش بو مي گيره و ميشه سربار جامعه .

از مسافر تا تب خال /محمود

از مسافر تا تب خال

 

احمد محمود

 

انتشارات معين

اين كتاب هم يك مجموعه داستان كوتاه ديگه از احمد محمود هستش كه البته داستان هاي شهر كوچك ما ، در راه  ، چشم انداز ، وقتي تنها هستم ، نه ، پسرك بومي ، اجاره نشينان ، خانه اي بر آب ، غريبه ها ، آسمان آبي دز و با هم را توي كتاب غريبه ها و پسرك بومي تعريف كردم . در حقيقت اگه اينم كتاب را بخونيد لازم نيست قبلي را بخونيد .

مسافر : مردي كه قرار است براي مصاحبه به شهر برسد ولي برف راه بندان درست كرده .
يك چتول عرق : درشكه چي پيري كه نه پول عرق براي خود دارد نه پول كاه براي اسبش .
غربت : پيرمردي كه همسر مريضش را براي درمان به شهر آورده .
زير باران : آدم هايي كه با فروش خونشان به بهداري قمار مي كنند .
در تاريكي : نوعي جامعه مرد سالاري . مردهايي كه از صبح بيكارند و زن هايي كه از صبح كار مي كنند . اين داستان يك زماني توي كتاب آيين نگارش هم بوده .
برخورد : آمدن تراكتور به روستا و بيكار شدن دهاتي ها . مصيبت كبك ها : خانواده اي كه چند كبك مي خرند و بچه گربه ها را از خانه بيرون مي كنند و از همان زمان مصيبت دامن گيرشان مي شود .
آسمان كور : قمار بازي كه از زندان آزاد شده .
از دلتنگي : تبعديهايي كه عرق مي خورند تا روزگار را بگذرانند يك جورايي منو ياد رمان داستان يك شهر مي انداخت .
بندر : يك جور توصيف بندر و باربرهاش هست .
ترس : دو قاچاقچي كه سعي در فرار از دست ماموران دارند .
راهي به سوي آفتاب : زنداني قاتلي كه ديوانه است و قرار است به تيمارستان برود . اين داستان در حقيقت بريده اي از رمان همسايه هاست .
تب خال : پسري كه پدرش به زندان رفته و اكنون فكر مي كند كه پدرش را باز شناخته است .

احمد محمود متولد اهوازه ولي چون پدر و مادرش دزفولي هستند اونم بيشتر خودشو دزفولي مي دونه .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

گفت : دارم آخرين سيگار رو دود مي كنم و نمي دوني چه لذتي داره . دلم مي خواد ريزه ريزه تا آخرش دود كنم ...
گفتم : من هنوز يك بسته ده تايي دست نخورده دارم
و بسته سيگار را از جيب فرنجم بيرون آوردم .
گفت :نمي گفتي بهتر بود . هميشه كيف دود كردن آخرين سيگار خيلي لذت مي ده كه تو زايلش كردي .

 

آدم اگه بخواد حرف نزنه ، اگه بخواد از هر كس و ناكسي حرف بشنفه ، به يكي چيزي نگه كه قابل نداره ، به يكي چيزي نگه كه كار دست آدم مي ده ، اون يكي مزلفه و دهن به دهن شدن باهاش عاره ، اون يكي لباس دولت تنشه ، كه بايد سرمون رو رو يه خشت بذاريم و بميريم .  

درخت انجیر معابد

درخت انجیر معابد

 

احمد محمود

 

انتشارات معین

کتاب درخت انجیر معابد یک رمان دو جلدی حجیم از آقای احمد محمود هست که از اخرین نوشته هاشون هم به حساب می یاد.

درخت انجیر معابد درختی است که در نواحی جنوب ایران رشد می کنه ریشه های هوایی دارد و برای مردم آن ناحیه مقدس است و برای آن نذر و نیاز می کنند . این درخت در محوط زندگی خانواده آذرپاد قرار دارد . خانواده آذپاد خانو اده بسیار ثروت مندی هستند که بعد از مرگ پدر ، زندگی شان به هم می ریزد . افسانه مادر خانواده زنی جوان که با مردی نامناسب ازدواج می کند ، فرامرز پسر بزرگ که یاغی و سرکش است ، فرازنه دختری که به سوی افسردگی می رود ، عمه تاجی که  از مردها بیزار است و ...

کتاب پر از شخصیت هستش واقعا ذهن خلاقی داشته نویسنده که این همه شخصیت را به صورت کامل و زیبا کنار هم قرار داده و رفت و آدمهای زمانی را هم خیلی زیبا درآورده . به نظر من کتاب قشنگی بود و استادانه نوشته شده بودم . خوشم اومد . میزان بومی نویسیش هم به اندازه و به جا بود .

این کتاب برنده دوره ی اول جایزه هوشنگ گلشیری به عنوان بهترین رمان شده .

پ .ن : کتابش دو جلد طولانی بود و واسه همین دیر نوشتم . شاید بهتر بود بعد از جلد اول می یومدم و همون جلد را معرفی می کردم . البته خودم هم تنبلی کردم . شرمنده . تکرا نمی شود به امید خدا  

ناز بالش /مرادی کرمانی

ناز بالش

 

هوشنگ مرادي كرماني

 

انتشارات معين

ناز بالش هم آخرين كتاب آقاي مرادي كرماني هست كه قبل از عيد منتشر شد . تا به حال كتاب هاي زيادي از ايشون معرفي كردم ، اين كتاب هم مثل اكثر آثار ايشون زبان طنز داره ولي عامل تخيل هم واردش شده و زبان و گويش محلي جاي خاصي توش نداره .
تخمه فروشي هر دانه تخمه كدو را هزار تومان مي فرود زيرا باعث افزايش عقل مي شود . مهربان يك تخمه كدو مي خورد و چون باهوش مي شود تصميم مي گيرد ساعت وسط ميدان شهر را به كار بندازد و جاذبه توريستي ايجاد كند .

خوشم نيومد اصلا قوت بقيه آثار كرماني را نداشت . از نظر من جنبه اصلي داستان هاي كرماني استفاده از زبان و حال و هواي بومي هستش .

 

قسمت زيبايي از كتاب

از قديم گفته اند : آدميزاد به همه چيز عادت مي كند ، لطفا نپرسيد چه جور !

تنور/مرادی کرمانی

تنور

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه آقای کرمانی است . کتاب قشنگیه و به نظرم بهترین مجموعه داستان کوتاه ایشون هست .

تنور : دختری که مادرش برای معالجه به شهر رفته و اکنون او تصمیم دارد در تنور نان بپزد . از روی این داستان فیلمی نیز ساخته شده است .
شیر : بچه ای که مادرش در کودکی مرده و بقیه زنان روستا به او شیر داده اند و اکنون همه او را پسر خود می دانند .
بوی پلو : پسر بچه ای که در کنار دست استاد کار در حال ساختمان سازی است .
حمام : پسر کوچولویی که پدرش فوت کرده و مجبور است به تنهایی به حمام عمومی برود .
جنگل : گیاه کوچکی که در جبهه جنگ روییده است . برنده جایزه ی اول داستان کوتاه در نخستین جشنواره ایران سبز.
رضایت نامه : بچه های روستایی که باید روزهای شنبه همراه با رضایت نامه به مدرسه بروند . از روی داستان ، فیلی نیز ساخته شده است .
اسماعیل شجاع : پسری که از مارها ترس شدیدی دارد .
نقاشی : پسر کوچولویی که توی صفحه های خالی شناسنامه اش نقاشی می کشد .
چهچه بلبل : حبیب پسری است که سعی دارد جوجه بلبل ها را اسیر کند تا بعد آنها را بفروشد .
چکمه : دختر بچه ای با شوق و ذوق یک جفت چکمه نو می خرد اما یک لنگه آن در اتوبوس گم می شود . از روی این داستان ، فیلمی نیز ساخته شده و همچنین داستان برنده لوح تقدیر شورای کتاب کودک نیز شده است .
عکس عروس : پیرزنی موقع رفتن به مشهد عکسی گرفته .
انجبر بهاری: نویسنده ای که عاشق انجیر است .
سنگ اول : مردی که برای اولین بار در یک روستا سنگ قبر می خرد .
سنگ های من : پسر کوچولویی که سنگ جمع می کند .
سنگ روی سنگ : مردم روستایی معتقدند که روی کوه یک شیر سنگی وجود دارد .

همه داستانهاش قشنگن و کلا کتاب دلپذیری هست فقط از داستان های سنگ های من ،انجیر بهاری و بوی پلو خوشم نیومد . تصویر روی جلدش هم با حال و هوای داستان ها هماهنگی خوبی داره .

نه تر و نه خشك/ مرادی کرمانی

نه تر و نه خشك

 

هوشنگ مرادي كرماني

 

انتشارات معين

داستانش مال بچه هاست اما خيلي لطيف و قشنگ بود . من كه خيلي دوستش داشتم . يك افسانه كوتاه بچه گانه .
پرنده كوچك و خاكستري عاشق دختر زيبا و خجالتي سلطان مي شود و به خواستگاري او مي رود . سلطان مي گويد اگر مي خواهي با دخترم ازدواج كني بايد چوبي بياوري كه نه تر باشد و نه خشك و نه كج باشد و نه صاف . پرنده به دنبال چوب مي رود و به پرنده " نه تر و نه خشك" مشهور مي شود .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

من پيش از ديدن او تنها بودم . خجالتي بودم . غمگين بودم . اما دلم مال خودم بود . مي دانستم چه كنم . با دردهاي خودم مي ساختم . اما حالا عاشق شدم . عشق مرا گرم كرد . از تنهايي در آورد . اما غم عشق با همه ي شيريني ، سخت جانم را آزار مي دهد .

 

اگر در هر نقطه از طبيعت عميق شويم ، كم كم چيزهاي درشت كه زودتر به چشم مي آيند ، محو مي شوند . چيزهاي تازه اي مي بينيم ، دنياي كوچكمان بزرگ و بزرگ تر مي شود . آفريدگار ، جهان را اين گونه ساخته است .

 

تو مرا اسير كردي . وقتي به قصه ات گوش مي دادم ، وقتي اسير قصه ات شدم ، برايم زندان ساختي . حالا اين جا زندان است . قفس است .

 

وقتي قصه اي گفته مي شود ، باد مي ايستد  ، گياهان از قد كشيدن دست مي كشند و پرندگان سير كردن جوجه هايشان را از ياد مي برند .

 

تا عاشق نشوي ، رهايي . وقتي عاشق شدي گرفتاري . تا عاشق نشدي آرزو نداري . آدم بي آرزو مرده است و وقتي آرزومند شدي ، دربندي ، اسيري .

 

هر چيز در مخالفش زنده است . روشني در برابر تاريكي روشن است و اگر تاريكي نباشد پس روشنايي نيست .

لبخند انار/مرادی کرمانی

لبخند انار

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

یک مجموعه داستان کوتاه از آقای کرمانی که به نظر من خیلی قشنگ تر از مجموعه پلو خورش ایشون بود . در کل کتاب بدی نبود . به خوندش می ارزید . آقای کرمانی این کتاب را به خودش و بقیه باباها تقدیم نموده !
لبخند انار :یادآوری خاطرات مدیری که با ترکه انار بچه ها را کتک می زد .
گوشواره : دختری یتیم و فقیر که رفتن به تولد دوست ثروتمندش برای او سخت است .
6تا موز : میوه فروش محله ای فقیر که برای اولین بار موز هم می فروشد . قشنگ بود .
لانه : کبوتری که در بیابان زندگی می کند .
پروانه : ماجرای مردی نابینا با دختر سه ساله اش . قشنگ بود .
بازار :زن و مردی روستایی که به خرید پارجه می روند . قشنگ بود .
نخ : زن کولی و فرزندش . قشنگ بود .
تک درخت – بچه های ایران – شعر تازه – یادگار سفر : هر 4 داستان در مورد زندگی یک پیرمرد شاعر است و داستان های خوبی هم هستند .
زادگاه : در مورد جوجه ای که در یخچال متولد می شود . خیلی قشنگ بود . این داستان را به گلرخ تقدیم نموده اند .
میوه : درخت خسیسی که میوه هایش را به کسی نمی دهد . قشنگ بود و از روش انیمیشنی هم ساخته شده .
مادر : نامه دختری به مادرش . دختری که پدرش موقع نجات او از اوار زلزله مرده است . خیلی خوب بود .
هسته ی آلبالو : پسر کوچکی که هسته آلبالو را در گوش پدرش می کند . خوب بود .

قصه های مجید/مرادی کرمانی

قصه های مجید

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

سریال قصه های مجید را اگه به یاد داشته باشید از روی این کتاب نوشته شده . داستان ها هم دقیقا همون داستان های سریال هستند فقط توی کتاب ، داستان ها در کرمان جریان دارند و از لهجه اصفهانی هم خبری نیست . مجید و مادربزرگش از ده آمده و در کرمان ساکن شده اند تا مجید در شهر درس بخواند . مجید پسری بسیار شلوغ و سر و زبان دار و در عین حال ساده است که در کودکی مادرش را از دست داده و مادربزرگش را بی بی صدا می کند .

فوق العاده کتاب سرگرم کننده و خنده داری هست . من در تمام مدت خوندنش لبخند به لب داشتم . خوشم اومد . خیلی قشنگ بود . صحنه های فیلم دائما برام زنده می شد .  چه هنرپیشه های مناسبی براش انتخاب کرده بودند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

موقع خواندن کمی گوشه ی لبش را جنباند و سبیلش آمد بالا . مثلا لبخند زد . فکر کردم : اولین بار است که تو زندگی لبخند می زند . چون معلوم بود که تازه کار است و خوب وارد نیست ، نمی تواند با قدرت و مهارت لبخند شاداب بزند . می بایست دست کم ، یکی دو سال دل به کار بدهد و زحمت بکشد تا بتواند قا قاه بخندد .

 

گفتم : عقیده تون در مورد بندناف بچه چیه؟
کمی اوقاتش تلخ شد اما خونسردیش را از دست نداد و گفت : منو مسخره می کنی ؟
گفتم : این حرف ها چیه ؟... من غلط بکنم شم را با این دم و دستگاه مسخره کنم . منظوری نداشتم . این قضیه ناف بچه و انداختنش جای خوب ، عقیده ی قدیمی هست ، شما چه نظری دارین ؟
گفت : ناف بچه رو معمولا می اندازن دم سوراخ موش که باهوش بشه . باهوش که شد کارش می گیره . حالا موضوع ناف چه ربطی به کار من داره؟
گفتم : بالاخره یکی از راه های ترقی آدمیزاده . خود شما هیچ وقت تحقیق نفرمودین که نافتون رو کجا انداختن ؟

پلو خورش /مرادی کرمانی

پلو خورش

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

مجموعه 21 داستان کوتاه از آقای مرادی کرمانی که توش به بچه های شهری و محیط زندگی امروز هم توجه کردند . کتاب متوسطی بود . برخی از داستانهاش خوب بود ، بعضی هاش هم اصلا خوب نبود . همون لحن گیرا و ملموس آقای کرمانی را هم شاهدش بودیم . داستانی مثل پیشکش در حد افتضاح بود همون قصه های قدیمی را که  بلدیم اومده بود باز تعریف کرده بود نمی دونم چطور روش شده بود . چیزهایی مثل ابراهیم ، توت و دوربین عکاسی هم خیلی بد بودند همون موضوع های همیشگی و یک عالمه شعار اونم واضح نه به صورت استعاره . برخی داستانهاش مثل پلو خورش ، پاهای مرغ و باتوم هم زیبا بودند .

عکس روی جلد هم یک پیتزای خوش و آب و رنگ هست که آدم را واقعا گرسنه می کنه .

 

قسمت زیبایی از کتاب

پیری اش از همان جا شروع شده بود . تازه بازنشسته شده بود . توی اتوبوس ایستاده بود و داشت خیالات می بافت که در آینده چه کند ، جوانی گفت : " پیرمرد بشین ، خسته می شوی . " تا آن موقع کسی او را پیرمرد صدا نکرده بود . فهمید که پیر شده .

نخل/مرادی کرمانی

نخل

 

هوشنگ مرادي كرماني

 

انتشارات معين

مراد پسر بچه يتمي است كه در يك روستا نزد خاله اش زندگي مي كند .  روزي درويشي به ده آنها مي آيد و يك هسته خرما را در زمين مي كارد و به مراد مي گويد اگر بزرگ شد درخت نخل مال تو . در روستاي آنها هيچ درخت نخلي نيست و آب و هوا نيز براي پروش نخل مناسب نيست اما مراد به رشد درخت اميدوار است او هچ تصوري از شكل نخل ندارد .

كتاب برگزيده شوراي كتاب كودك سال 1359 بوده و برنده ديپلم افتخار IBBY در سال 1984نيز شده . من خوشم نيومد . گفتنیه که كتاب مخصوص نوجوانانه شايد اونا دوست داشته باشن اما براي من شخصا خوشايند نبود .
نمي دونم چرا قصه بچه هاي روستا و بي امكاناتيشون را كه مي خونم به خصوص اونايي كه بعدش مي يان شهر و به يك جايي مي رسن ، خیلی دلم مي گيره حالت بغض بهم دست مي ده .

 

قسمت زيبايي از كتاب

صداي گلرخ مي آمد . لالايي مي خواند براي خواهر كوچولوش ، داشت خوابش مي كرد :
" الا ... لا ... لا انار و به
خدا عمري به طفلم ده
بيا دايه ، بيا دايه
درخت گل بكن سايه
كه تا طفلم بياسايه
بيا باباش به باغش بر
تماشا سيب و نارش بر
الا... لا ... لا ... الا ... لا... لا

مثل ماه شب چهارده/مرادي كرماني

مثل ماه شب چهارده

 

هوشنگ مرادي كرماني

 

انتشارات معين

 

يكي  از فرهنگسراها اقدام به برگزاري كلاس كاريكاتور مي كند و استاد اين درس به بچه هاي نوجوان كلاسش طرز جديدي از نگاه كردن و بزرگ نمايي زشتي صورت ها را نشان مي دهد . تمرين كشيدن كاريكاتور صورت افراد محل براي معلم و بچه ها مشكلاتي را ايجاد مي كند .

خود داستان زياد بامزه نيست اما چون توش پر كاريكاتوره يك جورايي جالب شده . كتاب يك حالت تلنگر داشت مي ديدم حتي كسايي كه ادعاي تحمل بالا داشتند با ديدن كاريكاتورشون ، ناراحت مي شدند . اولش فكر كردم ناراحت نمي شم كسي كاريكاتورم را بكشه اما بعد كه خوب فكر كردم ديدم نه يك چيزايي هست كه روش حساسم اگه تمركز عكس رو اونا باشه بدجور هم ناراحت مي شم .

كرماني در سال 1992 از سوي داوران جايزه جهاني هانس كريستين اندرسن ، برلين به دليل تاثيرعميق و گسترده در ادبيات كودكان جهان به عنوان نويسنده برگزيده سال 1992 انتخاب شد.

نگید چه تند تند می خونم این کتاب های آخری کتاب های کم حجم در حد نوجوانان بود ۲ ساعته خونده می شد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

پيرها بر اثر سال ها زندگي و رنج و سختي و آرزوهاي برآورده نشده ، هي اخم كرده اند ، هي قهر كرده اند ، هي غصه خورده اند و چين هاي چهره شان فراوان و عميق شده . مناسب كاريكاتور!

 

توي دنيا هيچ چيز بهتر از خوشگلي نيست . خوشگل كه باشي توي بهشتي.

مرباي شيرين/مرادي كرماني

مرباي شيرين

 

هوشنگ مرادي كرماني

 

انتشارات معين

جلال پسر بچه اي 13 ساله است كه روزي قادر نيست در شيشه مرباي صبحانه را باز كند و براي اين كار از مادر ، همسايه ، دوستان و.... كمك مي گيرد اما هيچ كس قادر به باز كردن در شيشه نمي شود . جلال به سراغ بقال محل مي رود و در آنجا متوجه مي شوند در شيشه هيچ يك از مرباهاي كارخانه شبدر باز نمي شود و ....

بد نيست يك كتاب ساده در حد نوجوانان اما خوندنش خالي از لطف هم نيست . يك جوري به نوجوانان اخطار مي كنه كه با شيطنت هاي بيجا چطور روي دقت و بازده كار والدينشون اثر مي گذارند .

در سال 80 خانم برومند با اقتباس از اين كتاب فيملي با بازي ماني نوري ، ليي رشيدي ، شريفي نيا ، رامين ناصر نصير ، ارژنگ اميرفضلي ، سيامك انصاري ، اميرحسين صديق و گوهر خيرانديش ساخته كه توي نقدها خوندم پيامي متفاوت از كتاب ارائه مي كنه اما ظاهار فيلم ساده و رواني هست و اغلب تماشاچي ها دوسش داشتن .

اين كتاب از سوي كتاب خانه بين المللي مونيخ آلمان به عنوان كتاب برگزيده سال 1999 اعلام شده .

 

قسمت زيبايي از كتاب

آن يكي را نمي خواهم اسمش را بياورم همه شما مي شناسيدش. آن كه هر روز دير مي آيد و الان هم آن گوشه سمت راست وايستاده و پيراهن چهارخانه و كت قهوه اي پوشيده . سبيل هاي پرپشتي دارد . مرتب دارد با بغل دستي اش حرف مي زند . . اسمش را نمي آورم و هرگز حاضر نيستم آبرويش را ببرم .

بچه های قالی باف خانه/مرادی کرمانی

بچه های قالی باف خانه

 

هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

کتاب از دو داستان تشکیل شده که هر دو نیز در مورد بچه های روستانشین فقیر کرمانی است که مجبور می شوند از سنین کودکی به قالی بافی بروند . شرح رنج ها و سختی ها این بچه ها ، گذران زندگیشون ، فقرشون و .... یکی از زیبایی های کتاب لحن بیان عامیانه بسیار زیبا و روان اقای کرمانی هست .

کتاب قشنگیه و آدم با خوندنش واقعا ناراحت می شه . وضعیتی که این بچه ها و خانواده هاشون داشتن واقعا دلخراشه تا عمق وجود آدم تیر می کشه . این که برای غذا یونجه می خورن ، غذای تجملیشون نان گندمه ، از 5 سالگی می رن پای دار قالی ، قبل از به دنیا اومدن بچه ها را واسه کار پیش فروش می کنن و .... این قضیه تریاک کشیدنشونم باحال بود . اصلا جز زندگی عادیشون بود حتی به گداهاشونم به عنوان خیرات تریاک می دادن :دی.

این کتاب ، برنده جايزه شوراي كتاب كودك ـibby دردفتر بين المللي كتاب براي نسل جوان شده . مرسی از دوست گلم که دوستدار کارهای آقای کرمانی هست و هر وقت کتابهاشو می خره در اختیار منم می ذاره

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خلیفه فحش می داد ، نمکو گریه می کرد و گل ها روی قالی می شکفتند .

 

در تاریکی و ترس نمی شد واقعیت را دید و شناخت .

 

پشکل های نرم و گرد و ترد زیر پاهای صفرو و نمکو می شکستند و وا می رفتند . کف پاها را گرم می کردند . جراحت و زخم زهر تیزی سنگ ها را می گرفتند . انگار مرهم .

 

رضو خم شد . پهن تازه ای برداشت ، بازش کرد . پهن ترد بود ، از هم پاشید و دانه های تر ، باد کرده ، سفید و سالم جو نمایان شد . رضو یکی از جوهای سفید و دانه های تر و ترد و باد کرده را برداشت و تو دهانش گذاشت ، جوید ، قورت داد . دومی را هم خورد . جوهاش ترش مزه بود و بو داشت اما می شد خورد .

 

 -چطور می ری تو کارخونه ؟
من نمی رم تو کارخونه
-چرا نمی ری تو کارخونه؟
پسر اوستان تو دالونه ، هی کفتامه (لپهایم) می مالونه
-چرا نمی ری تو کارخونه؟
امروز که عید قربونه . فردا که نیمه شعبونه . چطور برم تو کارخونه؟
اون پشت کار یارویه . اون پشت کار دختویه . کیه که نره تو کارخونه؟
من نمی رم اون پشت کار . فاطی می ره اون پشت کار
-چرا نمی ری تو کارخونه؟
من نمی رم تو کارخونه
-چرا نمی ری تو کارخونه
می گم : اوستا پولمو بده ! کونشو برام می جنبونه . های ... های!

خمره/هوشنگ مرادی کرمانی

خمره

 

 هوشنگ مرادی کرمانی

 

 انتشارات معین

 

آقای صمدی در یک روستای دورافتاده معلم مدرسه است و هر 5 کلاس را در همان مدرسه به تنهایی اداره می کند . روزی خمره سفالی مدرسه که بچه ها موقع تشنگی از درون آن آب می خورند می شکند و ماجراهای زیادی برای تهیه خمره جدید و حل کردن مشکل رفع تشنگی بچه ها پیش می آید .

یک داستان با فضای محلی و توصیفهای روان . کتابی شدیدا خوشخوان و داستانی بسیار قشنگ . خیلی خوشم اومد لحنش کاملا صمیمی هست کاملا خودتون را توی فضای روستا احساس می کنید و فضای روستا و فقر مردم آنجا کاملا توسط نویسنده درک شده و بعد بسیار خوب انتقال داده شده . دوستش داشتم در کل .

باید اعتراف کنم که امروز کلاس آموزشی 8 ساعته بودم و استاد محترم  3 ساعت بیشتر درس نداد و بقیه اش هم ما بیکار بودیم که یا باید همونجا بیکار می موندیم یا بر می گشتیم سر کار و در نتیجه این شد که مطالعه کتاب خمره به برگشتن به اداره ترجیح داده شد :دی

 کتاب برنده جوایز زیادی بوده که عبارتند از : لوح زرین جایزه هیئت داوران بزرگسال و مرغک طلایی جایزه داوران خردسال جشنواره کتاب کودک و نوجوان ( کانون پروروش فکری کودکان و نوجوانان)- جایزه کتاب سال هیات داوران مجله سروش نوجوان- دیپلم افتخاری شورای کودک- کتاب سال 1994 وزارت فرهنگ و هنر اتریش- معرفی ویژه کتاب منتخب 1994 آلمان- دیپلم افتخار CPN هلند – دیپلم افتخار جایزه خوزه مارتی-کاستاریکا- جایزه کبرای آبی کشور سویس

از روی کتاب یک اقتباس سینمایی هم به کارگردانی ابراهیم فروزش تهیه شده که جایزه پلنگ طلایی جشنواره لوکارنو را برده . فیلمش را دیدم ولی اصلا یادم نیست که خوشم اومد یا نه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

موقعی که انجیرها می رسد ، شغال شب می آید توی باغ تا شکمی از عزا درآورد . باد که به درخت ها می خورد ، انجیرهای رسیده می ریزد . می افتد توی علف ها و تلپ صدا می کند . شغال توی تاریکی با شنیدن صدای انجیرها خوشحال می رود سراغشان . برشان می دارد و می خورد . ذوق می کند و به دنبال صدای افتادن انجیرهای بعدی می دود و زیر لب می گوید:

تلپ تلپ جون دلم                                               کجا افتادی ورت دارم؟

همین جوری می دود و تا صبح برای انجیرها شعر می خواند . هوا که روشن می شود می فهمد که الان سر و کله صاحب باغ با بیل یا چماق پیدا می شود . می ترسد و می خواهد از انجیرها دل بکند اما طمع ولش نمی کند . از آن به بعد با ترس دنبال صداها می دود و می خواند :

تلپ تلپ مرگ سیاه                                                صاحب بدجنست می آد

 

 آقای مدیر!از من دلگیر نشوید. از مردم این آبادی هم چیزی به دل نگیرید . اینها مردم ساده و مهربانی هستند . اما حیف حرفهایی می زنند و جگر آدمیزاد را می سوزانند . شما کارتان را بکنید و واگذارشان کنید به خدا . اگر شنیدید که می گویند "اقای مدیر خیلی خوب است ولی از خمره شانس نمی آورد ، تا به حال سه تا خمره توی مدرسه اش شکسته که تو این آبادی سابقه ندارد " به دل نگیرید . اگر شنیدید که می گویند :"آقای خمره شکن" ناراحت نشوید . گوشتان به این حرفها بدهکار نباشد . به هر حال هر کسی از چیزی شانس نمی آورد . خود من توی زندگی ام از درخت هلو شانس نداشتم . خدا می داند چه قدر دلم می خواست درختی مثل درخت هلوی محمدصادق همسایه مان داشته باشم که نصیبم نشد . از شما چه پنهان که ده تا درخت هلو جلوی خانه ام کاشته ام یکی شان ثمر نداد . یا خشک شدند یا میوه هاشان همین جور نرسیده کال کال ریخت . شما هم از خمره شانس ندارید . بعضی ها هم از کفش بخت و اقبال ندارند ، مثل عیال من . پنجاه سال با من زندگی کرد برایش هشت جفت کفش خریدم که همه شان بد از کار درآمدند و پایش را زدند .

شما که غریبه نیستید

 شما که غریبه نیستید

 

  هوشنگ مرادی کرمانی

 

انتشارات معین

هوشنگ مرادی کرمانی توی این کتاب به صورت فصل های کوتاه و به نوعی دنباله دار سرگذشت خودش را تا زمان کنکور گرفتنش نوشته . متولد یکی از روستاهای کرمان بوده و در همان کودکی مادرش را از دست داده بوده ، پدرش تقریبا دیوانه بوده و در حقیقت پدربزرگ و مادربزگش با دست تنگ و به وسیله کمک خرجی عموها اون را بزرگ می کردند . توی کتاب داستان فقرش ، شیطنهاش ، چگونگی رو اوردنش به کتاب ، سینما و ...... را به زبان خیلی روون و شیرینی نقل کرده .

خیلی کتاب قشنگیه هم روون نوشته هم به موقع از اصطلاحات محلی استفاده کرده . واقعا خوشخوان هم هست . ادم قشنگ داستان را حس می کنه وقتی قرار بود مادربزرگش هم بمیره واقعا احساس بغض داشتم . خلاصه خیلی کتاب قشنگی بود

در سال 2006 کتابخانه مونیخ این کتاب را به عنوان کتاب برگزیده سال انتخاب کرده