
دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل
هاروکی موراکامی
محمود مرادی
انتشارات ثالث
کتاب مجموعه 7 داستان کوتاه از آقای موراکامی است .
بید نابینا ، زن خفته : پسری همراه با پسر عموی نیمه ناشنوایش راهی بیمارستان شده و در آنجا یاد خاطره ای قدیمی از دوستش و نامزدش می افتد .
سال اسپاگتی : پسرک در حال مرور خاطراتش است در سالی که دائما اسپاگتی می پخت و دوست دختر یکی از رفقایش زنگ زد تا آدرس آن پسر را که تازه با او به هم زده بود و تغییر مکان داده بود از او بگیرد .
میمون شیناگاوا : دخترک دو سال بعد از ازدواج متوجه می شود که دائما نام خود را فراموش می کند و برای معالجه به روان پزشک مراجعه می کند .
قلوه سنگی که هر روز جا به جا می شود : پدر به فرزندش گفته هر مردی در زندگی با سه زن رو به رو خواهد شد که برای او با بقیه متفاوتند و پسر دز زندگی به دنبال این سه زن است .
دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای آوریل : مرد در حال گذر از خیابان ناگهان دختری را می بیند که می داند صد در صد دلخواه اوست .
اسفرود بی دم : مرد برای استخدام به جایی رفته ولی نام رمز را فراموش نموده است .
مرد یخی : دختر بر خلاف مخالفت خانواده اش با مرد یخی ازدواج می کند . مرد یخی تحمل هر مقدار سرما را دارد . مرد یخی گذشته همه را می بیند ولی خودش گذشته ای ندارد .
فوق العاده زیبا بود . قبلا از موراکامی دو تا کتاب خونده بودم که خیلی دوست داشتم و همین باعث شد که با اشتیاق سراغ کتاب جدیدا ترجمه شده اش هم برم هر چند بین خریدن و خوندنش فاصله افتاد :دی . داستان ها همه یک مایه های روان شناسی را دنبال می کنه تحولاتی که توی ما رخ می ده یا اتفاقات به ظاهر ساده ای که در حقیقت هیچ گاه فراموش نشدند و همیشه جایی گوشه ذهن ما هستند . کلا خیلی کتاب زیبایی هست . طرح جلد هم بسیار بسیار زیبا و جالب توجه و کار آقای پرویز بیانی است .
در مورد آقای موراکامی جالبه بدونید که توی دانشگاه تئاتر خونده ولی به دلیلی علاقه زیادش به موسیقی یک کلوپ جاز راه اندازی می کنه و باز هم به دلیل علاقه بسیار زیادش به گربه اسم اون کلوپ را می ذاره پیتر کت . با این حال بعد از کنار گذاشتن اون بار و رو آوردن به نویسندگی به طور حرفه ای تر آدم کم حرف تری شده و هیچ وقت حاضر نشده در رادیو یا تلویزیون مصاحبه کنه !
پ ن : هنوز کارم با کتاب های آقای فصیح تموم نشده گفتم بینش یک تنوعی ایجاد کنم چون تعداد کتابهاشون زیاد شد و سری هم به تازه های نشر زده باشم . به هر حال تصمیم دارم 4 تا 5 تا دیگه کتاب از ایشون بخونم .
قسمت های زیبایی از کتاب
ترس خیلی چیز بدیه . دردی که توی فکرمه خیلی بدتر از درد واقعیه .
چیزی که همه بتونن ببیننش ، نمی تونه چیز خیلی مهمی بشه ...
مواقعی هم پیش می آمد که در محیط کارش اتفاقت ناخوشایندی می افتاد که نتیجه گریزناپذیر کار کردن نزدیک و مداوم با آدم های همیشگی بود .
زندگی کردن با حسادت خیلی سخته . مثل این می مونه که جهنم کوچیکت رو هی با خودت این طرف و اون طرف ببری .
" از تحلیل گری سهام تا شیشه شوری ، فاصله خیلی زیادی هست . "
"راستشو بخواین شستن شیشه ها برام کمتر استرس داشت . اگه قرار باشه چیزی سقوط کنه خودم هستم نه قیمت سهام . "
مهم آن است که در قلبت تصمیم بگیری شخص دیگری را با تمام وجود بپذیری و وقتی این کار را بکنی ، اولین و آخرین بار خواهد بود .
چه قدر عجیب است که فرد مورد علاقه ات را پیدا کنی و فرد مورد علاقه ات پیدایت کند . معجزه است . یک معجزه ی آسمانی .