بارون ساز
علیرضا محمودی ایرانمهر
انتشارات چشمه
سال نشر : 1396
بارون ساز: ازدواج با مردی که بلد است باران و برف درست کند .
بستنی صورتی: آرزوهای مرده های درون قبرستان .
جنگل ابر: مردی که قبل از اتفاقات خوب حس بارداری داشت .
نورهای آن سوی رودخانه : اگر بلند شوی و ببینی همسرت یک نفر دیگر است .
ده لو خوشگله: مردی که در فکر خودکشی بود .
متل ساحلی: پسری که با کمک دکتر مادرش را کشت .
دعای روز سه شنبه: زن دعاهایش را ضبط کرده است .
سیزده دقیقه: به یاد عشق دیرین و جست و جویش در دیگران .
چهارراه قصر: تمام شدن ماجرای عاشقانه و مسافرکش عاشق .
رژ مسی براق: کسی که با نامه های یک نفر عاشق کس دیگر شد .
این رو یه نفر داده بدم به تو : به یاد عشقی که با خیانت از دست رفت.
آن چه درباره ی زیپو نمی دانیم : زن تولد شوهرش را فراموش کرده .
ما زندگی خوشی داشتیم : پسری که حافظه اش را از دست داده .
دریای آبی عمیق: تلفن به مادر .
سربازان ناامید بهتر می جنگند: بازگشت به اصفهان .
کسی منتظر تو نمی ماند: زن تنها پس از مرگ همسرش.
پیتزا چیست: بچه های دست فروش.
سکوت: مرد به یاد خیانت همسرش.
از آقای ایرانمهر قبلا دو تا کتاب معرفی کردم و توی تازه های نشرم کتاب جدیدی ازشون دیدم و چه قدر توی مصاحبه هاشون تاکید داشتند در آرزوی یک مجموعه داستان کوتاه نسبتا حجیم هستند . خیلی خوشم اومد ایده هاش بازیش با کلمات جملات شاعرانه اش همه و همه زیبان ولی راستش این تکرار عشق جدا شدن از زندگی قبلی بدون ترس و رفتن دنبال فرد جدید توی همه قصه ها تکرار می شه و از یک جا به بعد جاذبه اش را برات از دست می ده اتفاقا فکر می کنم با حجم کمتر اثربخشتر هم بود.
قسمت های زیبایی از کتاب
فقط مردی ارزش زندگی کردن داره که وقتی کنارش زیر آفتاب دراز کشیدی لازم نباشه به چیزی غیر از آفتاب فکر کنی.
در نهایت فقط کسی را می شه گول زد که قبلا خودش خودش رو گول زده باشه .
وقتی زمان رابطه ای به پایان رسیده باشد ، بی وفایی فقط بهانه ای برای تمام کردن آن است .
با گذشتن از میان نخستین چهارتاقی برای نخستین بار فهمیدی شهرها می توانند با آدم ها بازی کنند .
زندگی یک شوخی است که گاهی به شکل ترسناکی مجبورت می کند آن را جدی بگیری .
امید چیز مزخرفیه . آدم را ترسو می کنه . همیشه منتظر نگهت می داره . آدم رو حسابگر و بدجنس می کنه . چون همیشه داری حساب می کنی به چیزی که می خوای می رسی یا نه ، ارتباط با آدم هایی که می بنی به نفعته یا به ضررت . ولی توی ناامیدی یه جور آزادی لذت بخش وجود داره .
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه