کارآگاه دهکده/فاکنر

کارآگاه دهکده

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت

 

انتشارات افق

سال نشر :  1397

مو : آرایشگر مسافرت های دو هفته ای سالیانه و دختر کوچک 

دود : دو برادری که مزرعه را از پدر به ارث برده اند و وصیت پدر مشکل ساز شده .

تارک دنیا :محاکمه پسر ناقص العقل برای قتل بعد بخشش و بعد قتل و ...

دستی روی آب ها : جسد مرد در کنار قایقش پیدا شده و البته بیمه عمر خوبی هم داشته .

فردا : داستان مرد آرامی که پسری را بزرگ کرد که پسر او نبود .

شب غلط بنماید  : مردی که همسرش را کشت .

 

اینم یکی دیگه از همون کتاب های دست چین آقای اخوت. در مورد این کتابم باید بگم تمامی داستان ها به جز مو از کتاب ترفند شوالیه انتخاب شدند که شخصیت اصلی قصه ها گاوین استیونز یک وکیل هست که فیل استون دوست صمیمی فاکنر الهام بخش شخصیتش بوده .

کتاب بدی نیست . ترجمه خوبه زبان فاکنر مثل همیشه اروم و روانو رئال و لذت بخش ولی دقیقا این سبکی نیست که برای جنایت انتظارشو بکشین اونم وقتی یک مجموعه همش جناییه . یک حالت کشداری می شه .

اسب ها و آدم ها/ فاکنر

اسب ها و آدم ها 

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت 

 

انتشارات افق

سال نشر : ۱۳۹۶

ضربه ی ناجوان مردانه از شخص سوم : فروش اسب ها در دوران جنگ شمال و جنوب و تقلب در کار .

اسب های خالدار: اسب های وحشی که برای فروش آورده اند .

دادگاه: ادامه قسمت قبلی و شکایت از فروش اسب ها .

پایان اسنوپس: اینم یه جوری ادامه همون داستان های قبلیه و سرنوشت شخصیت ها .

قاطری در حیاط: همسر مرد در حین هل دادن قاطرها زیر قطار خودش هم توسط قطار زیر گرفته شده است و حالا دعوا بر سر غرامت .

فریب خوردن سر یک اسب: معامله پیاپی اسب و کلاه گذاشتن ها

آقای اخوت چند وقتی هست که دارن مجموعه داستان هایی را از آقای فاکنر چاپ می کنند به این صورت که مثلا یک موضوع خاص را مد نظر قرار می دهند و تمام داستان های مرتبط با اون موضوع را توی یک کتاب جمع می کنند . این بار سراغ اسب رفتند چیزی که ظاهرا آقای فاکنر ازش ترس داشته ولی  نحوه مقابله با این ترس به این صورت بوده که مرتب به سراغش می رفته و حتی توی اکثر عکساش افسار اسبی هم دیده می شه .

مجموعه های قشنگی هستند و این یکی هم مستثنی نبود.

گنج نامه/ فاکنر

گنج نامه

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت

 

انتشارات افق

سال نشر : 1396

کتاب گنج نامه ظاهرا انتخاب 3 داستان از فاکنر هست که یه جورایی به گنج ارتباط دارند یه جورایی ترجمه و تالیف . من نخوندم چون از توضیحاتش به نظرم تکراری اومد . داستان اول طلا هست که توی کتاب یک گل سرخ برای امیلی معرفی کردم .

داستان سوم به اسم عمه مولی هست که توی داستان آتش و اجاق از مجموعه موسی نازل شو اومده و ظاهرا کمی دستکاری شده.

می مونه داستان دوم با نام گنج گفته شده همون فصل دوم رمان اسب های خالدار هست که موضوعش عبارته از : چند تا مردی که فکر می کنند توی زمین همسایه شون گنج هست تصمیم می گیرند برن سراغش و شبونه اونجا را حفر می کنند و چند سکه هم گیر می یارند همین قانعشون می کنه تا زمین را بخرند و ....

خوب فاکنر نویسنده بی نظیریه باید خوندش و شناختش . اینجا هم مجموعه بدی گردآوری نشده ولی شخصا فکر می کنم سراغ مجموعه داستان های کوتاه دیگه اش رفتن حال و هوای بهتری داره .

رکوئیم برای یک راهبه/ فاکنر

رکوئیم برای یک راهبه

 

ویلیام فاکنر

شاپور بهیان

 

انتشارات نیلوفر

سال نشر : 1396

 کتاب ترکیبی از نمایش نامه و رمان هست . تشکیل گیری شهر جفرسون و بنا شدن ساختمان های مختلفش و تاریخشون را در قسمت رمان گونه کتاب می خونیم و در قسمت نمایش ماجرای زنی را داریم که فرزند کوچکش توسط دایه اش که یک روسپی سیاه پوست هست کشته شده و اون زن در انتظار اعدامه حالا مادر بچه اومده می گه نباید دایه کشته بشه و سرنوشت خودش و دلیل کار اون را می گه .....

موضوع کتاب عالیه اما واقعا طرز نوشتنش چنگی به دل نمی زنه و منو خیلی جذب خودش نکرد زیاد دوستش نداشتم ظاهرا با اقتابس از این داستان کامو هم نمایش نامه ای نوشته که ممکنه گزینه بهتری باشه . فاکنر سال های درخشانی داشت و بعد با افت شدیدی رو به رو شد پس از سال ها این کتاب را نوشت و سعی کرد باهاش دوباره به روزای اوج برگرده.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

انسان که عمر ساده مایه ی خواری اش است عمر صد ساله برایش تحمل ناپذیر خواهد شد .

 

اول فکر می کنی اگر بتوانی فقط قدری تحمل کنی خلاص می شوی . بعد متوجه می شوی که هر چیزی را می توانی تحمل کنی چون یک دفعه به نظرت می رسد که انگار اتفاقی نیفتاده اصلا اتفاق نیفتاده .

جنگل بزرگ / فاکنر

 

جنگل بزرگ

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت

 

انتشارات افق

این کتاب یک مجموعه داستان از فاکنر هست با داستان هایی در مورد شکار اما خوب مترجم با توجه به ترجمه کردن برخی از داستان هاش در قبل اومده یک سری داستان دیگه از فاکنر رو جایگزین کرده . کتاب هم در حقیقت دارم جز تازه های نشر معرفیش می کنم چاپ مجدد هست .

داستان های بزرگان طایفه و شکار خرس را قبلا تعریف کردم .

لاین : سگ شکاری مورد علاقه افراد و خرسی که قرار است شکار شود .

سگ شکاری : مرد صاحب سگ را کشته و سگ مرتب زوزه می کشد .

مر قانون : تولید مشروب غیر مجاز .

کتاب بدی نیست ولی بهترین گل چین شده داستان های فاکنرم نیست یک جوری موضوعاتش خسته کننده می شه کنار هم . فاکنر خیلی داستان هاش را تکرار می کنه مثلا یک موضوع را توی یک قسمت رمانش می یاره بعد داستان کوتاهش را می نویسه بعد تو فرمت کوتاه تر و ....

 

قسمت های زیبایی از کتاب

همیشه ممکنه اتفاقی بیفته  که فکرش رو هم نکردین .

 

سیاه ها می گن سگ شکاری تا وقتی جسد صاحبش پیدا نشه همین طور زوزه می کشه .

این یازده تا/ فاکنر

 

این یازده تا

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت

 

انتشارات ماهی

کتاب مجموعه 11 تا داستان کوتاه انتخابی از فاکنر هست جز تازه های چاپم نیست چون شبیه کتاب معرفی شده قبلی دست چین آقای اخوت بود و اکثر داستان هاش را هم قبلا معرفی کردم دیدم بد نیست اینجا بیارمش .  کتاب شامل داستان کوتاه های سپتامبر بی باران ، آن خورشید دم غروب ، موسی نازل شو ، تندیس برنجی ، نوعی عدالت ، بود ، ملکه ای بود ، ان هم خوب است و دکتر مارتینو را قبلا معرفی کردم و گذرگاه هل کریک هم همین طور اون داستانی که با ماشین می رن بگردن و می بینن ند هم توی ماشینه فقط می مونه داستان

مسابقه ی بامدادی : در مورد شکار گوزن .

حراميان /فاکنر

حراميان

 

ويليام فاكنر

تورج ياراحمدي

 

انتشارات نيلوفر

پدر و مادر و پدربزرگ لوسيوس براي مراسم ختم به مدت 4 روز به شهر ديگري رفته اند . پدر بزرگ لوسيوس اولين اتوموبيل آن شهر را دارد كه بون راننده پدر بزرگ عاشق اين اتومبيل شده بون تصميم مي گيرد به همراه لوسيوس اين 4 روز را با اتوموبيل به شهر ممفيس بروند و در بين راه متوجه مي شوند ند خدمتكار سياه نيز در ماشين پنهان شده و اين شروع دردسرهاي آن هاست ...

آخرين رمان فاكنر كه به تازگي هم ترجمه شده كتاب برنده جايزه پوليتزر هم بوده . خيلي قشنگ بود من به شدت دوسش داشتم قلم عالي و داستان سرايي زيبا از اونايي كه واقعا قصه است و شما را با خودش همراه مي كنه

گور به گور/فاکنر

گور به گور

 

ویلیام فاکنر

نجف دریابندری

 

انتشارات چشمه

داستان در مورد مرگ همسر آقای باندرن می باشد . باندرن ها خانواده ای فقیر و پرجمعیت هستند که مادرشان در حال احتضار است و وصیت کرده او را به شهر ببرند و در کنار اقوامش به خاک بسپارند . آقای باندرن مردی تنبل و خسیس ایت که عادت دارد همهی کارهایش را دیگران انجام دهند . کش فرزند اول خانواده و نجاری ماهر است . دارل فرزند دوم است که از نظر بقیه غیرعادی و عجیب و غریب است اما در اصل او دارای هوشی خاص است که به او قدرت پیش گویی می دهد . جوئل فرزند سوم خانواده ، پسری چموش که با پول هایش اسبی خریده و عاشق آن اسب است . دیویی دل تنها دختر خانواده که هنوز ازدواج نکرده اما باردار است . وردمن نیز آخرین فرزند است . هنگام مرگ مادر باران سختی در میگیرد و پل عبور به سوی شهر را از بین می برد و همین امر ماجرای سفر بندرن ها را سخت می نماید .
هر فصل  از زبان یکی از شخصیت های داستان و با توجه به روحیات خاص آن شخص روایت می شود . خیلی فوق العاده تونسته این همه شخصیت را به صورت ملموس ارائه بده و این دیالوگ های و تفکرات ذهنی را از طرف هر کدوم بیان کنه . واقعا فوق العاده است . خیلی هم کتاب خوش خوانیه وقتی دستش می گیرید امکان نداره زودتر از 50 ، 60 صفحه خوندن بتونید زمین بذاریدش. اما به نظرم اصلا شبیه بقیه داستان های فاکنر نبود خیلی ساده نوشته شده و جملات هم همه کوتاه و سر راست بودند . کتاب را دوست داشتم ، خوب بود . کاری که انسی با اسب جوئل کرد وحشتناک بود .

فاکنر این رمان را یک سال بعد از خشم و هیاهو نوشته و خودش عنوان می کنه که آن را در مدت شش هفته ، با کار شبانه ، پای کوره آتش یک نیروگاه محلی به پایان رسانده است . خیلی از منتقدان این کتاب را کامل ترین رمان فاکنر می دونند . فاکنر عنوان افتخاری ستوان دومی داشته .

فاکنر خوانی من هم به پایان رسید . تجربه خیلی خوب و جذابی بود . سه تا کتابی که به بقیه ترجیح می دم خشم و هیاهو ، آبشالوم آبشالوم و گور به گور هستند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خیال می کردم مرگ پدیده ای است مربوط به بدن آدم ، حالا می فهمم که فقط یکی از احوال روحی آدمه .

 

من این رو قبلا هم تو زن ها دیده ام . دیده ام آدم هایی رو از اتاق بیرون می کنند که با محبت و دلسوزی اومده اند سراغ شون ، اومده اند کمک شون کنند ، اون وقت به یک جونور بی قابلیتی می چسبند که هیچ وقت براشون چیزی به جز یابوی بارکش نبوده اند .

 

مغز آدمیزاد عین ماشین می مونه  زیاد نمی شه باش ور رفت . بهترین صورتش اینه که یک نواخت کار کنه ، هر روزی کار همون روز رو بکنه  ، هیچ قسمتی ش بیش از اندازه ی لازم کار نکنه .

 

قضیه این نیست که آدم چه کاری می کنه ، قضیه اینه که اکثریت مردم چه جوری به کارش نگاه می کنند .

حریم/فاکنر

حریم

 

ویلیام فاکنر

فرهاد غبرائی

 

انتشارات نیلوفر

داستان چهارچوب جنایی و معمایی داره . گودوین به همراه همکارانش در خانه ای در میان جنگل مشروب می سازند و آن را به اهالی به صورت قاچاق می فروشند . بن بو وکیلی است که با همسرش به هم زده و طی راه خود به خانه سابق والدینش یک روز مهمان گودوین می شود . از سوی دیگر تمپل نیز دختر جوان و محصلی است که روزی با پسری قرار ملاقات دارد و پسر از او می خواهد سر راه به خانه گودوین بروند و مقداری مشروب بخرند اما در آن جا مست می کند و تمپل مجبور می شود همراه او شب را در آنجا ماندگار شود . پاپای یکی از کارمندان گودوین است که قصد تجاوز به تمپل را دارد و تامی کارمند دیگری است که سعی می کند جلوی او را بگیرد و ...

به نظر شخصی من خیلی خوب کار شده بود . هم خیلی جذاب بود هم حرکتش بین زمان ها جالب بود . یک سری اتفاقات می افتاد که شما اصلا ازش خبر نداشتید و باید داستان را طی می کردید و به زمان آینده می رفتید تا بعد متوجه حقایق گذشته بشید که همین موضوع یک نواختی و مستقیم بودن داستان را از بین برده بود و جذاب ترش کرده بود . پاپای واقعا چندش آور بود و کار تمپل را اصلا درک نمی کردم .
 این کتاب جز جنجالی ترین کتاب های فاکنر بوده و فروش بسیار خوبی می کنه ، هم چنین نقدهای خوبی هم در موردش نوشته می شه اما خود فاکنر این اثر را بسیار ضعیف می دونه و می گه فقط برای عامه پسند بودن و کسب درآمد اون را نوشته . جالبه بدونید جد فاکنر هم نویسنده و در ضمن شخص سرشناسی بوده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

به عمرت رنگ مرد واقعی را ندیده ای . نمی دانی دوست داشتن مرد واقعی یعنی چه . شکر کن هرگز نفهمیده ای و هرگز هم نخواهی فهمید .

 

ترس ؟ دل و جراتش را نداری که بتوانی واقعا بترسی ، همان طور که نمی توانی عاشق کسی بشوی .

 

فکر می کنم چیزی که در انتظارم بود سرم آمد . جنگیدن فایده ای ندارد .

 

مردها نمی توانند ما زن ها آن طور که هستیم ببینند و درک کنند . ما را هر طور دوست دارند می سازند و آن وقت انتظار دارند جور دیگری هم باشیم .

 

زنی که بخواهد در آن واحد با بیشتر از یک مرد سر و کار داشته باشد ، احمق است . مردها همه شان باعث دردسرند ، چه دلیلی دارد آدم هوس کند دردسرش دو برابر شود ؟

 

ترس از بلا حتما به آمدن بلا منجر می شود .

 

شاید کارهای خدا گاهی به نظر ما غریب بیاید ، ولی دست کم همیشه مردانگی به خرج می دهد .

نخل های وحشی/فاکنر

نخل های وحشی

 

ویلیام فاکنر

تورج یاراحمدی

 

انتشارات نیلوفر

کتاب دو داستان موازری را روایت می کند . داستان اول مربوط به ویلبورن پسر جوان دانشجوی پزشکی است که با زنی متاهل و دارای دو فرزند به نام شارلوت آشنا می شود . آنها عاشق هم می شوند و شارلوت خانواده اش را به خاطر ویلبورن ترک می کند و آن دو تصمیم می گیرند به خاطر عشق از همه چیز بگذرند . داستان دوم در مورد یک مرد زندانیست که در سیل مجبور می شود به کمک یک زن باردار برود و در این داستان نیز تاثیر وجود زن در زندگی یک مرد را داریم .

فاکنر در ابتدا عنوان " اگر فراموشت کنم اورشلیم " را با توجه به سوگند یهودیان اسیر در بابل که هرگز سرزمین خود را فراموش نکنند انتخاب کرده بود . " اگر فراموشت کنم، اورشلیم، باشد که دست خداوند فراموشم کند..." . اما ناشر عنوان کتاب را عوض کرد . در ضمن در ابتدا فاکنر تنها قسمت شارلوت و ویلبورن را نوشته بوده اما چون احساس می کنه چیزی کم داره داستان دوم را هم اضافه می کنه .

کتاب قشنگیه یک جور حس اسارت و تنهایی را در کنار حس عشق و همزیستی قرار داده . رفتن به دنبال عشق و فرار از عشق . نقطه اشتراک دو داستان و نحوه روایت هم بسیار زیباست اما داستان اول خیلی منو یاد وداع با اسلحه می اندازه نه از لحاظ مضمون بلکه از لحاظ طرح . در هر دو زنی عاشق مردی می شود و به خاطر او فداکاری می کند و نهایتا به خاطر بچه حاصل از عشق ممنوع جان می سپارد ... اما توی داستان فاکنر عشق اصلا و اصلا زیبا تصویر نشده هر چندخود کتاب در مجموع بسیار دلنشین است و فرو ریختن عشق را عمیق تصویر نموده است . به هر حال عاشقانه نبودن رمان نظر منه اما منتقدان کتاب را عاشقانه ترین اثر فاکنر می دانند . و یک جلمه زیبا هم از فاکنر " بشر به سادگی همه چیزرا تحمل نخواهد کرد بلکه بر آن غالب خواهد شد . "

 

قسمت های زیبایی از کتاب

عشق و رنج دو روی یک سکه اند و ارزش عشق به اندازه ی رنجی است که آدم از بابت آن می کشد و اگر عشق همین طور مفت و مجانی پای آدم تمام شود در واقع عشق نبوده و فقط خودش را گول زده .

 

تکه ای در وجود او هست که هیچ کس و هیچ چیز را دوست ندارد .

 

کسی را ندارد . نه این که بی کس و کار باشد بلکه کسی را ندارد .

 

اگر آدم مدت زیادی تاب بیاورد زمانی می رسد که هر چند می ترسد منتها ترس او دیگر عذاب آور نیست بلکه فقط نوعی خارخار وحشتناک و تکان دهنده است عینا همان طور که بعد از سوختگی شدید زخم های آدم به خارش می افتد .

 

آنچه من از آن گذشته ام بیشتر از آن بوده که ممکن می بود به دست بیاورم و بعد از دست بدهم .

 

قلب هر چیزی را تحمل می کند هر چیزی را .

 

آرام و از روی اضطرار و اجبار کنترل شده حرف می زد چنان که انگار سفر فقط در پی وداع باشد و گفتن خداحافظ چیزی نباشد که پیش از ترک محل به وقوع بپیوندد - البته اگر مجالی می بود که آدم بگوید خداحافظ .

 

تا به حال مردی را ندیده ام که از مرد دیگر پشتیبانی نکند فقط به این شرط که کاری که می خواهند بکنند به اندازه کافی احمقانه باشد .

ناخوانده در غبار/فاکنر

ناخوانده در غبار

 

ويليام فاكنر

شهريار بهترين

 

انتشارات روزنه كار

داستان در مورد سياه پوستي است كه ظاهرا جوان سفيدپوستي را به قتل رسانده است . مرد سياه پوست از نوجوان سفيدپوستي مي خواهد تا به او كمك كند و از راز قتل پرده بردارد .
ساده تر از رمان هاي قبلي فاكنر بود . يك جورايي به نظرم معمولي بود در حد مثلا خشم و هياهو يا آبشالوم آبشالوم نبود اما خوب بود . شخصيت مرد سياه پوست داستان آقای لوکاس قبلا در برخيز اي موسي ظاهر شده است . در سال ۱۹۴۹ فيلم «ناخوانده در غبار» براساس رماني از فاكنر با همين نام در آكسفورد فيلمبرداري شد، در اين فيلم خوانو ارناندس، كلود ژارمن و اليزابت پترسن شركت داشتند. در آن زمان فيلم جزو ده فيلم برگزيده نيويورك تايمز بود اما از نظر فروش گيشه خيلي ناموفق بود. هر چند فاكنر از فيلم و بازي ارناندس خيلي رضايت داشت. قسمتي از فيلم هم در خانه خود فاكنر فيلم برداري شده . عکس روی جلد قسمتی از همین فیلم رو نشون می ده .
شايد براتون جالب باشه بدونيد كه فاكنر عنوان افتخاري ستوان دومي را داشته است .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

اوعزادار بوده . براي عزادار بودن لازم نيست حتما سفيد پوست باشي.

 

اگر مي خواهي كاري خارج از مسائل عادي انجام بدي وقتتو با مرد جماعت تلف نكن . برو سراغ زنا و بچه ها .

 

او نه تنها مرا شكست داد ، بلكه حتي يك لحظه هم در اين شكست ترديد نكرد .

 

نصف عمرمو با زن ها گذروندم . تجربه ي من اينه كه عده ي كمي از اون ها به عشق يا حتي س** علاقه دارن . اونا فقط مي خوان ازدواج كنن .

برخیز ای موسی/ فاکنر

برخیز ای موسی

 

ویلیام فاکنر

صالح حسینی

 

انتشارات نیلوفر

کتاب مجموعه 7 داستان کوتاه است که به صورت مستقیم و غیرمستقیم در باب خانواده مکازلین و برده های آن ها جریان دارد . خوشبختانه آخر کتاب هم یک شجره نامه کشیده که گیج نمی شید و می تونید به راحتی خط سیر شخصیت ها را داشته باشید . اسم کتاب هم از یک سرود مخصوص سیاه پوستان گرفته شده که اشاره به امید این نژاد برای ظهور یک منجی و نجاتشان از بدبختی دارد . من اصلا کتاب رو دوست نداشتم و با زجر خوندمش . نمی دونم جدا کتاب به دلم ننشست یا فاکنر و موضوعات یکسانش دیگه خسته ام کرده !!!

بود :  در این داستان باک و بادی فرزندان مکازلین به دنبال برده فراری خود هستند که خاطرخواه کنیز همسایه انهاست .
آتش اجاق : یکی از سیاهان دستگاه گنج یابی خریده تا با ان در اطراف مزرعه پول پیدا کند . داستان طلا همیشه نیست در کتاب یک شاخه گل سرخ برای امیلی در حقیقت قسمتی از همین داستان است .
دلقک داغدار : سیاه پوستی که زنش فوت کرده و سفیدان قادر به درک عمق غم او نمی باشند . این داستانشو خیلی دوست داشتم .
پیران قوم : داستان شکار و شکارچی شدن اسحاق یکی از نوادگان مکازلین .
خرس : خرس بزرگی که هیچ کس نمی تواند او را شکار کند اولش دوسش داشتم اما بعدش که قضیه خرس تموم می شه به قضیه اسحاق و تفکر او در مورد زمین می پردازه که خوب به نظر من یک چیز جدا می شد چرا توی داستان کوتاه این دو تا موضوع متفاوت کنار هم بود آخه .
پاییز دلتا : باز هم شکار اما در دوران پیری اسحاق . خوب بود
برخیز ای موسی : زنی که قرار است جنازه پسرش را با تشریفات تحویل بگیرد .

بد نیست این قسمت جالب از سخنان فاکنر رو بخونید : نویسنده به تضمین مالی احتیاج ندارد. نویسنده فقط یک قلم می‌خواهد و چند تا ورق، همین. من هیچ‌وقت نشده که فکر کنم نویسنده در صورت گرفتن مبلغی به عنوان پیشکش، خوب خواهد نوشت. نویسنده‌ی خوب هیچ‌وقت از مؤسسات خیریه درخواست پول نمی‌کند. او شدیداً سرگرم نوشتن است. ولی البته اگر نویسنده مجرب و ممتازی نباشد، خودش را با گفتن این‌که وقت ندارد تا بنویسد و یا زندگیش تأمین نیست، گول می‌زند. چون حتی مهترها هم می‌توانند هنرمندهای خوبی باشد.

تسخيرناپذير/فاکنر

تسخيرناپذير

 

ويليام فاكنر

پرويز داريوش

 

انتشارات اميركبير

داستان در مورد خانواده سارتوريوس است كه در كتاب سپتامبر بي باران نيز داستاني از آن ها نقل شده است . راوي داستان بايارد سارتوريس ، پسرك نوجواني است كه ماجراي زندگي خانواده خود در خلال جنگ داخلي شمال و جنوب آمريكا تعريف مي كند . اين كتاب در حقيقت 7 داستان كوتاه بوده كه بعدها به صورت رمان بازنويسي مي شه و اشاره اي به شخصيت هاي كتاب آبشالوم آبشالوم هم داره .
هر چند خسته شدم بس كه روال آزادسازي سياه پوستان آمريكا رو خوندم اما قشنگ بود . ساده تر از دو رمان ديگه فاكنر بود كه تا به حال خوندم اما درعين حال تاثيرگذاري زيادي داشت و چه اسم زيبايي انتخاب كرده . آدم هايي كه حتي در عين شكست هم چنان تسخيرناپذيرند .

جالبه بدونيد فاكنر بارها سعي مي كنه ادامه تحصيل بده و حتي براي رشته ادبيات وارد دانشگاه مي شه اما هميشه نيمه كاره تحصيل را رها مي كنه . توي زمان دانشجويي اش توي مجله هم كاريكاتور مي كشيده هم شعر مي گفته كه همه معتقد بودند كاريكاتوراش خيلي بهتر از شعراش هست . يك زماني هم توي پستخانه آكسفورد كار مي كرده كه به دليل مطالعه كتاب در زمان كاري از آنجا اخراج مي شه .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

آن چه يك طفل مي تواند قبول كند ، يا جذب آن شود حدي دارد . آن چه يك طفل مي توان باور كند حدي ندارد ، چون بچه همه چيز را مي تواند باور كند ، به شرط آن كه مهلت زماني داشته باشد ، اما آن چه مي تواند قبول كند حدي در زمان دارد ، در همان زماني كه باور كردن باور نكردني ها را پرورش مي دهد .

 

شايد روزگار هيچ وقت براي زن ها عجيب نباشد ، بلكه يك چيز متداوم يك نواخت است كه سراسر آن را خل خلي هاي مردها پر كرده است .

 

اون زن بود و بنابراين از هر مردي داناتر بود .

 

شخص مي تواند آدم دلدار را بترساند اما كسي جرات نمي كند آدم بزدلي را بترساند .

سپتامبر بی باران/فاکنر

سپتامبر بی باران

 

 

ویلیام فاکنر

احمد اخوت

 

انتشارت سهروردی

مجموعه ای از داستان کوتاه های فاکنر که چون مترجمش اصفهانی هست حتما بخونید :دی

سپتامبر بی باران :هم توی یک گل سرخ برای امیلی بود هم داستان های یوکناپاتافا
تندیس برنجی :مردی که سعی می کند برای خودش در یک شهر تندیس بسازد . خوب بود .
اونهم خوبه : پسری که امیدوار است در کریسمس دوباره از دایی اش یک ربع دلاری بگیرد .
غروب آن خورشید :اینم توی داستان های یوکناپاتاف بود .
نوعی عدالت : مرد سفیدپوستی در قبیله عاشق زن یکی از سیاه پوست هاست و پسر آن زن بور می شود . باحال بود .
دکتر مارتینو : دختر جوانی که با دکتری پیر دوست است . دکتر می گوید برای زندگی باید دلیلی برای ترسیدن داشت . نفهمیدم داستان رو
یک ملکه ای بود :در مورد خانواده سارتوریس و عروس آن ها که برای پس گرفتن نامه هایش یک شب به نزد یک مرد یهودی می رود . خیلی خوب بود .

همینگوی درباره فاکنر گفته که " بیچاره فاکنر! خیال می کند احساسات قوی از کلمات قلمبه سلمبه می‌آید»؟

 

قسمت زیبایی از کتاب

مردها همشون مثل هم اند ،با عقاید و نظراتشون در باره ی خوبی و بدی . احمق ها .

آبشالوم ، آبشالوم /فاکنر

آبشالوم ، آبشالوم

 

ویلیام فاکنر

صالح حسینی

 

انتشارات نیلوفر

راوی داستان همان کونتین کامپسون رمان خشم و هیاهو می باشد . داستان در مرود اختلافات سفیدپوست ها و سیاه ها و زوال خانواده ساتپن است . روزی تامس ساتپن وارد یوکناپاتافا می شود . او برای همه مردی مرموز است که صد جریب زمین را با حقه بازی از سرخ پوستان می خرد و بعدها نیز به صورت مرموزی به ثروت او اضافه می شود . برده های او لخت و وحشی هستند . بعد از چندی تامس با الن که دختر یکی از درستکارترین مردان ده است ازدواج می کند تا فرزندانش هنری و جودیت به دنیا آیند . جودیتی که بعدها با چارلز دوست برادرش نامزد می کند و هنری چارلز را در درگاه خانه می کشد و فراری می شود و اکنون رزا خاله آن ها در پی کشف زندگی این خانواده نفرین شده است .
خیلی رویایی و زیبا بود . شاید همین داستان اگه با خط مستقیم روایت می شد یک داستان پیش پا افتاده می شد اما با شیوه بیان جادویی و پر رمز و راز فاکنر ، با راویان متعدد و غیرقابل اعتماد و با حالت رفت و برگشتی داستان در زمان های مختلف یک اثر سخت خوان اما زیبا درست شده . بعضی جمله های کتاب بیشتر از نصف صفحه طول می کشه . در هر صورت مضمون نفرین و اختلاط خون را به صورت بسیار جذابی نشان داده .
آبشالوم نام تنها پسر داود است و عنوان کتاب نیز برگرفته از گفته ی داوود در عزای پسرش می باشد . همچنین توی کتاب اشارات زیادی به اساطیر و افسانه های یونانی شده و همین طور نوشته های شکسپیر .
گفته می شه این کتاب سخت ترین و گوتیک ترین کتاب فاکنر هست . یک بار از فاکنر سوال می شه که برخی از مردم با این که دو یا سه بار داستان های شما را می خونند با زهم متوجه نمی شوند . برای آن ها چه توصیه ای دارید ؟ فاکنر هم با خونسردی می گه خوب چهار بار کتاب رو بخونند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

شاید زن ها آن قدر هم پیچیده نباشند و نزد آن ها هرگونه مراسم عقد بهتر از برگزار نشدن آن باشد و اگر آدم سیاهکاری مراسم عقد را مفصل بگیرد بر مراسم ساده ای که مرد خدایی برگزار کند برتری دارد .

 

ساتپن آن شب را از یاد نبرد ولی الن ، به نظرم فراموشش شد ، چون با اشک آن را از لوح ضمیرش شست .

 

و به او که دوستش بود ، نمی توانسته بگوید : آن را به خاطر مهر تو کردم ، این را به خاطر مهر من بکن .

 

هنری طرز لباس پوشیدن و سخن گفتنش را میمون وار تقلید می کند و سرسپرده ی اوست و چنین سری را فقط پسر جوان به پسر جوان دیگر یا مرد دیگر می سپارد و زن هرگز نمی سپارد .

 

اضافه نمی کنم : منتظرم باش . چون نمی توانم بگویم کی منتظر آمدنم باشی . چون آنچه بود یک چیز است ، و حالا دیگر نیست برای این که مرده است .

 

در تماس تن با تن چیزی هست که حجاب دهلیزهای پرنقش و خم اندر خم ترتیب بندی آراسته را چون شمشیر یک راست می درد و باطل می کند ، و چه دشمنان و چه عشاق آن را می شناسند چون هر دو را وا می دارد  خط بطلان بر آن بکشند .

 

آری . روزی از روزها او نبود . بعد او بود . بعد او نبود . آن هم چه کوتاه ، چه سریع ، چه گذرا .

 

زن ها درباره ی تقریبا هر چیز دیگری غرور و آبرو نشان می دهند الا درباره ی عشق .

خشم و هیاهو/فاکنر

خشم و هیاهو

 

ویلیام فاکنر

بهمن شعله ور

 

انتشارات نگاه

داستان در مورد خانواده کامپسون و سرگذشت اعضای این خانواده است . آقاتی کامپسون مزرعه دار بزرگی است که به نوعی نیهیلیست می باشد . کارولین همسر او که تنها علاقه مند به پسر کوچکش می باشد . این خانواده 4 فرزند دارند . کونتین که پسری باهوش و حساس و در عین حال شیفته مرگ است . بنجامین که پسری عقب افتاده و در عین حال لال است . جاسن که پسری اقتصادی و خودخواه است . کدی تک دختر خانواده که به گفته فاکنر قهرمان اصلی کتاب است و قبل از ازدواج کردن ، باردار می شود .
داستان پیچیده است و باید بسیار با دقت بخونید تا از همه ماجرا سر در بیارید . به خصوص که افراد با اسامی مشابه در نسل های مختلف در داستان وجود دارند  یا افرادی هستند که تغییر نام می دهند و علاوه بر این برخی شخصیت های زن و مرد اسم یسکان دارند .
فصل اول از زبان بنجامین روایت می شه و از آن جایی که بنجامین عقب افتاده ذهنی است قادر به یادآوری مطالب به صورت درست نیست . او دائما در زمان رفت و آمد دارد و هر بار قسمتی از یک ماجرا را به یاد می آورد . فصل دوم از زبان کونتین روایت می شود که این فصل از فصل اول هم سخت تره . کونتین ذهنی آشفته و افسرده دارد و گاه حتی جملات را نصفه کاره رها می کند .فصل سوم از زبان جاسن است که روایتی مستقیم و ساده دارد و فصل چهارمی نیز از زبان راوی وجود دارد و در انتها اصل و نسب و سرانجام این خانواده ذکر شده است .
فوق العاده بود . خیلی خوشم اومد . واقعا فاکنر نابغه بوده ، عجب داستان پیچیده و زیبایی نوشته . چه قدر راحت زبان شخصیت های مختلف رو درآورده و به هر فصل جذابیت خاصی داده . گفته می شه که این کتاب بهترین اثر فاکنر محسوب می شه . عنوان آن از پایان نمایشنامه مکبث،‌ اثر شکسپیر،‌ گرفته شده است که زندگی را چنین تعریف می‌کند: «افسانه‌ای است که دیوانه‌ای آن را نقل می‌کند، ‌افسانه‌ای آکنده از هیاهو و خشم، ‌ولی خالی از معنی.» تازه خود فاکنر این کتاب را ناتمام می دونه و گفته اگه وقت داشت ده بار دیگه این کتاب رو می نوشت .
گفتنی است که خانه فاکنر اکنون به یک موزه تبدیل شده است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ نبردی فتح نمی شود حتی در هم نمی گیرد . میدان نبرد تنها ابلهی و نومیدی بشر را به رخش می کشاند و پیروزی خیال باطل فیلسوف ها و احمق هاست .

 

روزگار غدار ممکنه ما رو از هم جدا کنه . ولی من هرگز کس دیگه ای رو دوست نخواهم داشت هرگز .

 

همیشه کسانی که در هیچ کاری موفق نشده اند می خواهند به آدم راه کار یاد بدهند .

داستان های یوکناپاتافا/فاکنر

داستان های یوکناپاتافا

 

ویلیام فاکنر

علی بهروزی

 

انتشارات نیلوفر

مجموعه 5 داستان کوتاه از ویلیام فاکنر است که البته اون قدرها هم کوتاه نیستند . خود فاکنر کتابی با این اسم نداره و مترجم این داستان ها را از مجموعه داستان کوتاه های او انتخاب کرده است .

سپتامبر خشک : این داستان رو توی کتاب یک گل رز برای امیلی هم خونده بودم و ترجمه آقای دریابندری واقعا بهتر بود .
آن آفتاب لب بام : این داستان هم به نوعی مرتبط با خشم و هیاهو و درباره خانواده کامسون است . بد نبود.
کشش مرگبار : چند غریبه به شهری کوچک می آیند تا با برگزاری نمایش هوایی پول جمع کنند . بد نبود .
واش : دو سفید پوست پیر با هم دوستند و نوه یکی با دیگری رابطه برقرار کرده و بچه دار می شود . خیلی قشنگ بود . ظاهرا این داستان هم با رمان آبشالوم آبشالوم مرتبط است .
برگ های سرخ : رئیس قبیله سرخ پوستان در حال مرگ است و آن ها رسم دارند اسب و سگ و نوکر سیاه پوستش را همراه با او به آن دنیا بفرستند و نوکر فرار می کند . خیلی بدم اومد . آخه مگه داستان کوتاه این قدر بلند می شده !!!

بهتره اینم بگیم که یوکنا پاتافا، نام سرزمینی است که فاکنر حدود آن را در شمال رودخانه‌ی میسی‌سی‌پی مشخص کرده و همه‌ی شهرها، روستاها و حتا رودها و کوه‌های آن را نیز در نقشه‌ای رسم کرده و با تأکید، در ذیلش نوشته است: " منحصرا متعلق است به ویلیام فاکنر". بسیاری از داستان ها فاکنر در این سرزمین خیالی جریان دارند .

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 اگر می گریخت ، فقط از یک دسته سایه های لاف زن و شرور به دسته ای دیگر مثل خود آن ها گریخته بود ، زیرا در سراسر زمینی که او می شناخت آنان همه از یک تبار بودند .

یک گل سرخ برای امیلی/فاکنر

یک گل سرخ برای امیلی

 

ویلیام فاکنر

نجف دریابندری

 

انتشارات نیلوفر

کتاب مجموعه ۶ داستان کوتاه از ویلیام فاکنر می باشد .

یک گل سرخ برای امیلی : امیلی که از ثروتمندان شهر بوده هیچ گاه ازدواج نمی کند . او سال ها کسی را به خانه اش راه نمی دهد و با شیوه خاص خود زندگی می کند و اکنون مرگ او فرصتی است تا مردم شهر بتوانند خانه او را مشاهده کنند . خوب بود و چه عنوان زیبایی برای داستان انتخاب شده .  

انبار سوزی : در مورد خانواده سیاه پوست فقیری است که پدر هنگامی که از دست ارباب های سفید به خشم می آید انبارهای آن ها را آتش می زند . این داستان از دیدگاه فرزند کوچک خانواده بیان شده . انتخاب راویش خیلی قشنگ بود و موضوعش هم جذاب بود . خیلی دوست داشتم این داستان رو . فیلم تابستان گرم و طولانی از روی این داستان ساخته شده است .

دو سرباز : هنگام جنگ برادر بزرگ تصمیم می گیرد به جنگ برود و برادر کوچک نیز تصمیم می گیرد به دنبال برادرش بگردد . خیلی قشنگ بود . راوی برادر کوچک بود و داستان به صورت فوق العاده ای از زبان یک کودک بیان شده بود . در سال ۲۰۰۴ از روی این داستان فیلم کوتاهی ساخته شد که اسکار بهترین فیلم کوتاه آن سال را از آن خود کرد .

طلا همیشه نیست : سیاه پوستی که به دنبال طلاست و سعی می کند دستگاه گنج یابی را از یک سفیدپوست بخرد . طعنه به این تفکر همیشگی که سیاه ها ساده و گیج هستند . بد نبود .

سپتامبر خشک : زنی ادعا می کند که یکی از سیاهان شهر قصد تجاوز به او را داشته . قشنگ بود . عکس العمل مردم و ظلمی که به سیاه ها می شد را خیلی خوب تصویر کرده .

دیلسی : دیلسی خدمتکار سیاه پوست قدیمی و باوفای خانواده است و شاهد برشی از زندگی خانواده کامسون هستیم . گفته می شه که در حقیقت این داستان ادامه خشم و هیاهو هست .

کتاب خیلی قشنگیه و واقعا خوشم اومد . سبکش و طرز بیانش خیلی خوب بود هرچند ویراستاری کتاب اعصاب خردکن بود . حس خاصی به آدم منتقل می کرد . سیاه ها حتی زمانی که نقش اصلی داستان نبودند خیلی برجسته تر از سفیدها در قصه ظاهر می شدند و این حس را آدم داشت که نویسنده سیاه پوسته . در کل به نظرم دوسرباز و انبارسوزی از بقیه زیباتر و قوی تر بودند.

ویلیلم فاکنر آمریکایی است و در سال ۱۹۴۹ موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد .

 

قسمت زیبایی از کتاب

حالا که بایس بری برو . اما علتش را من نمی فهمم و هیچ وقت هم نمی خوام بفهمم . دیگه از من انتظار فهمیدنشو نداشته باش .