خانه/ موریسون

خانه

 

تونی موریسون

احمد حسینی

 

انتشارات بوتیمار

سال نشر : 1395

داستان در مورد مردی هست که برای جنگ با کره اعزام شده ولی بعد از برگشت اتفاقات بد و غیرمنتظره ای در برابر اون و خانواده اش هست . فصل هایی در مورد این مرد و احساساتش داریم . قسمت هایی در مورد خواهرش ، مادربزرگش ، همسرش ...اتفاق هایی که براشون می افته برداشت هاشون و خوب خیلی اتفاقات هم پوشانی دارند و جالبه که می شه با دو تا دید بهش نگاه کرد و به هر دو نفر ماجرا حق داد این باحال ترین وجه کتاب بود البته کلا موضوع جالبی را در نظر گرفته و عدم عدالت اجتماعی را هم خوب نشون داده ولی راستش خیلی خشک می نویسه جملاتش شدید منو کسل می کنه ارتباط حسیمو با کتاب از دست می دم و بنابرین زیاد کتاب رو دوست ندارم .

از خانم موریسون یک کتاب دیگه هم توی تازه هاش نشر معرفی کرده بودم ولی اینو یادم رفته بود که حالا اومد سراغش .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

برای متهم شدن به قانون شکنی حتما نباید بیرون بود و پرسه زد بلکه حتی می شود در چهار دیواری خانه خود سرگرم زندگی خود بود و باز هم مردانی با حکم دولتی و یا بدون حکم اما همیشه مسلح ، شما را ، خانواده تان را ، و همسایه تان را مجبور به جمع کردن اسباب و ترک منزل کنند .        

 

خدا نه هر وقت که صدایش کنی ، نه هر وقت که او را بخواهی ، بلکه تنها وقتی که واقعا به او نیاز داری کمکت می کند.       

خدا به کودک کمک کند/ موریسون

خدا به کودک کمک کند

 

تونی موریسون

صالح خواجه دلویی

 

انتشارات کوله پشتی

سال نشر:۱۳۹۶ 

براید زن سیاه جوون و موفقیه که کودکی سختی داشته و مادرش به شدت ازش گریزون بوده الان معشوقه اش ترکش کرده و زندانی ازاد شده ای هم که به دیدنش رفته اونو کتک زده . این زندانی زنی هست که براید در بچگی شهادت داده بچه ها را اذیت می کرده .

از خانم موریسون کتابای زیادی معرفی کردم و تقریبا هم دوسش دارم . کتاب جدیدش از سوی مجلات زیادی مورد تحسین قرار گرفته و موضوعش جالبم هست واقعا سوال سختی مطرحه برای من متوسطه چون اصلا به براید نپرداخته که راجع به شهادت چه فکر می کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مهم نیست برای نادیده گرفتن حقیقت چه قدر تلاش کنیم ذهن همیشه حقیقت را می دونه و شفافیت را می خواد.

 

من دختر زیبای خیلی سیاهی بودم که برای داشتن لب های بوسیدنی به بوتاکس و برای رنگ پریدگی مرده مانند پوستش به برنزه کردن نیازی نداشتم .

 

وقتی که مادر بشی در شدف فهمیدن این هستی که چه بهایی داره. دنیا چه طوریه و چطوری تغییر می کنه . 

يك بخشش /موریسون

يك بخشش

 

توني موريسون

علي قادري

 

انتشارات مرواريد

فلورنس دختر بچه سياهي است كه عاشق كفش است . ارباب او به مردي بدهكار است و تصميم مي گيرد كه به جاي بدهي ، چندتا از برده هايش را به او بدهد . مرد فلورنس و مادرش را مي خواهد ولي مارد مي گويد كه پسر كوچكش هنوز سرخوار است و بهتر است تنها فلورنس را به مرد بفروشند و بدين ترتيب فلونرس ناراحت از بي مهري مادر به مزرعه جديد مي رود جايي كه در كنار ارباب هايي مهربان زندگي مي كند و عاشق يك اهنگر مي شود .

كتاب قشنگي بود من خوشم اومد . شيوه بيانش جالب و قوي بود . راوي ها خيلي به موقع و با زيركي عوض مي شدند . موضوع را الكي كش نداده بود و مفهوم زيبايي را هم توي خودش داشت .

قبلا چنيدن كتاب از خانم توني موريسون معرفي كردم . اينم اخرين كتابشون هست . در حقيقت اين كتاب در زمان انتخابات رياست جمهوري امريكا منتشر شد ، خيلي صدا كرد و توني موريسون حمايت شديدي از اوباما كرد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

من كمي از آزادي مي ترسم . آيا واقعا اين احساس يك فرد آزاد است ؟اگر اين چنين است من آن را دوست ندارم . من نمي خواهم آزاد از تو باشم ، چرا كه فقط با تو زنده ام .

 

ما هرگز نمي توانيم جهان را تغيير دهيم و اين جهان است كه ما را تغيير مي دهد .

عشق/موریسون

عشق

 

تونی موریسون

شهریار وقفی پور

 

انتشارات کاروان

بیل کازی مرد بسیار ثروتمند و دست و دل بازی است که هتل مشهوری را اداره می کند . در زمان شروع داستان ، سال ها از مرگ او می گذرد اما همچنان سایه او بر تقدیر زنانی که در زندگی او حضور داشته اند سنگینی می کند . عروسش می ، نوه اش کریستین ، همسر دومش هید که در هنگام ازدواج دختری 11 ساله و هم بازی نوه او می باشد ، ال آشپز رستوران ، ویدا خدمتکار رستوران و جونیور دختر جوانی که در نقطه شروع داستان برای کمک به هید به استخدام او در امده است . هر یک از این زنان به دنبال بیل هستند و تمایلی به او در قالب پدر ، همسر ، عاشق ، محافظ و یا دوست دارند . بیل با این که مرکز توجه این زنان است خود مشغولیات دیگری مانند ماهیگیری و زنی افسونگر به نام سلستیل را دارد .
به صورت کلی همانند نامش ، موضوع کتاب نیز در باره عشق است عشق های آزاد ، شهوت ، خشم و ترس و دلهره همراه با عشق . کتاب قشنگیه . روان و گرم و روندش  شیوه آشکار شدن حقایقش هم زیباست . فقط یک مقادیری آخرش گیج کننده است اگه کسی رمان را خونده خوشحال می شم برداشتش را در مورد پایان داستان بگه .
خانم موریسون در سال 1993 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و موقع گرفتن جایزه گفت : این جایزه خیلی چیزها را تغییر می دهد . خانم موریسون استاد دانشگاه هستند .

 

قسمت های زیبایی از داستان

نفرت چه کارها که نمی کند !همه چیز جز خود را می سوزاند ، و مصیبت آدم هر چه می خواهد باشد ، چهره اش دقیقا مثل چهره دشمنش می شود .

 

شناختن آدما خیلی سخته . تنها چیزی که می شه در موردش حرف زد رفتار آدماست .

 

نفرت هم مثل دوستی به چیزهایی جز نزدیکی فیزیکی احتیاج دارد . نفرت برای تثبیت خویش خلاقیت و کار سخت می خواهد .

 

هیچ وقت فکر نکن که تنهایی . هیچ وقت . بدون بعضی وقتا رفتن از موندن دل و جرات بیشتری می خواد .  

دخترم بیلاود /موریسون

دخترم بیلاود

 

تونی موریسون

گلرخ سعیدنیا

 

انتشارات مرغ آمین

داستان به مسائل و گرفتاري سياه پوست ها در دوران برده داري و دوره بعد از آن مي پردازد . سث كه باردار است با همسرش هال و دو پسر و دختر كوچكش به عنوان برده در يك مزرعه كار مي كنند . صاحبان مزرعه افراد خوب و محترمي هستند و به نسبت ساير برده داران ، با آنها رفتاري انساني دارند . پس از مرگ صاحب مزرعه ، مرد جديدي به آنجا مي آيد كه سياه ها را هم رديف حيوان مي داند  و آنها تصميم به فرار مي گيرند و نزد مادر هال مي روند . چندي بعد سفيدپوست ها براي بازگرداندن سث و فرزندانش از راه مي رسند و سث كه مي داند به عنوان يك زن سياه پوست ، مردان سفيد با او چه كرده اند دخترش را با اره مي كشد تا مجبور نباشد در آينده يك برده باشد .... اكنون سال ها از آن زمان گذشته و روح دخترك ، بيلاود ، در خانه و در اطراف مادر حضور دارد و به آزار او مي پردازد .
خيلي قشنگ بود هم زجرشون و حس مادري را كنار هم خوب نشون داده بود و هم اون حالت جادويي وجود روح و بازگشت مردگان به جهان زندگانش خيلي باحال تصوير شده بود . روند داستان و يادآوري خاطرات هم خيلي خوب بود . خوشم اومد . كلا ملموس ترين و زيباترين اثري بود كه از خانم موريسون خوندم . پدر بزرگ خود خانم موريسون برده بود و پدرش هم كشاورز فقيري بوده اما ايشون در رشته ادبيات انگليسي تحصيل مي كنه و در زمينه نويسندگي به شهرت مي رسه .  

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مردها همه سر و ته یک کرباسند . آن ها زن ها را ترغیب می کنند که بخشی از خود را به آنها بدهند و درست هنگامی که تازه احساس سبک باری و لذت می کنند شروع به وارسی زخم ها و عیب هایشان می کنند .

 

چیزایی فراموش می شن اما یه چیزایی را هیچ وقت نمی شه فراموش کرد .

 

بهترین کار این بود که هر چیز را فقط کمی دوست داشته باشد . فقط کمی تا وقتی که پشتش را شکستند و در یک گونی کردند ، جای کمی عشق برای دیگری هم باشد .

سرود سلیمان/موریسون

سرود سلیمان

 

تونی موریسون

علی رضا جباری (آذرنگ)

 

انتشارات چشمه

 میلک من دد پسر یکی از سیاهان ثروتمند در آمریکای شمالی است . پدر  و مادر او با هم دعوا دارند . خواهرانش دخترانی هستند که توسط والدین از معاشرت با سایر پسرهای سیاه طبقه متوسط منع شده اند . دوستش جزء گروهی است که سفیدپوستان را می کشد . عمه اش پای لوت زنیست با زندگی جادویی و ..... میلک من به دنبال هویت و زندگی خود به عنوان یک سیاه آمریکایی است . قسمت هاییش هم سبک رئالیسم جادویی را در پیش گرفته .
کتاب خوبیه در کل به شرط این که اول کتاب ناامید نشید . باید باهاش پیش برید تا به لحنش عادت کنید . جایی که لنا به سوی مردی بر می گشت که دوسش داشت باحال بود خیلی رئال تصویر شده بود . دختری که همه عمر به حرف والدینش گوش کرده بود و حالا مرد از اون چیزی می خواست که دختر به خاطر عقاید والدینش اونو رد می کرد . مکالمه ی جالبی در این زمینه با هم داشتند . اما کاری که میلک من با هیگار می کرد خیلی غیراخلاقی بود . اون همه مدت باهاش بود و وقتی هیگار عاشقش شد گفت دیگه هیگار رو نمی خواد . هیگار خیلی آشفته بود اما همه می گفتن خوب یک زمانی می خواست حالا نمی خواد زور که نیست . این به نظرم بی رحمانه است پس احساس مسئولیت چی می شه!!!!!!
کتاب برنده جایزه ادبی داستانی حلقه ی ملی منتقدان کتاب در سال 1978 شد و  نامزد جایزه بهترین اثر داستانی غیر ایرانی جایزه روزی روزگاری در سال 88 هم بود . همین طور اگه یادتون باشه توی مصاحبه های انتخاباتی باراک اوباما از این کتاب به عنوان کتاب محبوبش نام برده بود .

       

قسمت های زیبایی از کتاب

هیگار مانند سومین لیوان لیمونادی بود که او بخواهد بنوشد . نه اولی که آن را با سپاسی آمیخته با اشک شوق به کام درکشد . و نه دومی که لذت اولی را افزون سازد و به آن دوام بخشد ، بل سومی که آدم آن را می نوشد چون دم دستش است و ضرری به او نمی رساند ، بلکه حالتی خوش نیز به او می دهد .

 

"دنبال اینی که بکشیش ؟" لحن روت قاطع بود : " اگر یه مو از سرش کم بشه ، به یاری عیسا مسیح ، سرتو می برم . "
هیگار بهتش زد . به جز پسر این زن توی دنیا هیچ چیزی را دوست نمی داشت . و بیش از هر کس دیگر دلش می خواست زنده بماند . اما به هیچ رو نمی توانست جلو جانور خونخواری را که درون وجودش لانه کرده بود بگیرد . تن سپرده به عشقی که آناکوندا وار وجودش را در هم می فشرد ، نه خویشتنی برایش مانده بود و نه اشکی ، نه آرزویی و نه عقلی .

 

سفید پوست بی گناه پیدا نمی شه . چون که سفید پوستا همه شون ممکنه یه کاکاسیاکش بالقوه باشن ، البته اگه در عمل نباشن . فکر می کنی کارای هیتلر واسشون تعجبی داشته ؟فکر می کنی فقط همین که به جنگ هیتلر رفتن دلیل اینه که اونو یه آدم غیر عادی می دونسن؟هیتلر عادی ترین سفیدپوست روی کره ی زمینه . او یهودیا و کولیا را می کشته چون که ما دم دستش نبودیم . شنیدی اون کاری به کار نژادپرستا داشته باشه؟ نه ،عمرا.

 

آدم نمی تونه صاحب یه آدمی زاد بشه . چیزی که مال آدم نباشه نمی شه گفت اونو از دست داده . فرض کن اون مال تو بود . آدم می تونه کسی رو دوست داشته باشه که بدون وجود اون هیچی نباشه؟تو راس راسی همچه آدمی را می خوای؟کسی رو می خوای که وقتی بذاری از در خونه بری بیرون از هم متلاشی بشه ؟نه نمی خوای ، مگه نه؟ اونم اینو نمی خواد . داری همه ی زندگیتو به پاش می ریزی . همه ی زندگیتو ، دختر . و اگه زندگیت اون قدر واست کم ارزشه که به همین راحتی می خوای ولش کنی و واگذارش کنی به اون ، چه جور ممکنه اون واسش ارزش بیشتری بذاره؟ارزشی که اون به تو می ده نمی تونه بیشتر از ارزشی باشه که خودت به خودت می دی .

 

معشوق چه ارزشمند باشد و چه بی ارزش ، به دلداده بی اعتنایی می کند و او را تنها می گذارد .

 

کاشکی آدمای بیشتری رو می شناختم و همه شونو دوس می داشتم . اگه آدمای بشتری رو می شناختم ، عاشق تر می شدم .

بهشت /موریسون

 بهشت


تونی موریسون
گیسو پارسای

 

انتشارات روزگار


تونی موریسون برنده جایزه نوبل در سال 1993 بوده و این کتاب را بعد از برنده شدن جایزه نوبل نوشته . منتقدان در مورد این کتاب گفتن که مثل خیلی از نویسنده ها بعد از دریافت جایزه محتاط نشده و حتی این کتاب برای اون به منزله یک تولد دوباره بوده .
کتاب روند سختی داره یعنی من که اوایلش خیلی خیلی گیج شدم و واقعا وقت برد تا متوجه ماجرا شدم . تا جایی که من متوجه شدم داره داستان تعدادی از زنان سیاه پوست را نشون می ده که جامعه انها را از خودش رونده و سختی کشیدن ولی در عین حال خود آنها هم افراد عادی نبودند و شاید بی نظمی و گریختن از مشکل را به رویارویی و زحمت کشیدن ترجیح می دادند .
خود موریسون گفته توی این کتاب به این بحث می پردازه که اصولا بهشت كجاست و به چه كساني تعلق دارد. اما خوب من تا اون حد دیگه متوجه نشدم . شاید باید بیشتر از یک بار بخونمش تا کامل بفهمم . کتاب سختیه برای فهمیدن کاملش باید خیلی با دقت خوندش .
یک نکته جالب دیگه هم اینه که مجموعه این زنها در صومعه ای در کنار هم زندگی می کنند و اول کتاب صحنه حمله به صومعه به تصویر کشیده می شه و گفته می شه اول همه به زن سفید پوست شلیک شد و سپس هرگز سخن از آن نیست که کدامین از چهار زن جوان که در آغاز مورد تعقیب قرار گرفتند و به قتل رسیدند، همان دختر سفید بوده است . موریسون در این باره می گه که " می خواستم ببینم که چه اتفاق می افتد، زمانیکه آدم همه علامت های را که به نژاد تعلق دارد، پاک کند. این (برای من) آزمایش نوشتاری جالبی بود. فکر کردم: اگر من به خوانندگان همه چیز را در بارهء یک شخص(داستانی)، که به نحوی مهم است،بازگو کنم، به استثنای رنگ پوستش، ممکن است که این امر آنان را به شبهه اندازد و موازنهء شان را برهم زند. تیر به هدف خورد: بعضی از خوانندگان تب آسا در سرتاسر کتاب به جستجوی نشانه های برای کشف رمز نژاد پرداختند ..." و اون می گه که فقط خوانندگانی که نژاد براشون مهمه به دنبال اینند که توی کتاب بگردند تا متوجه بشن کدوم سفید پوست بود و دیگران برآنند که که نژاد فاقد اهمیت است و فراموش می کنند که به جستجوی آن بپردازند. . خوشبختانه من که دنبالش نگشتم

اگه کسی کتاب را خونده خیلی ممنون می شم راجع بهش توضیح بده و نظرشو بگه . در کل کتاب متوسطی بود اما سخت و من زیاد نگرفتم قضیه چیه.

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 هر کس تصور کند عشق آسان است ، حماقت خود را به اثبات می رساند .

 

 هیچ کس بدون تحمل درد و رنج ناشی از عشق ، لیاقت عاشق شدن را ندارد . تو نمی خواهی عاشق بشوی چون کسی رفتار اشتباهی با تو داشته است . نمی خواهی عاشق بوشی چون این تصمیم را گرفته ای . عشق را تنها از طریق تمرین و تفکر دقیق می توان درک کرد و به دست اورد و کسی حق اظهار نظر درباره آن را دارد که بتواند این احساس را به خوبی درک کند و روش پذیرفتن ان را بداند .

آبي ترين چشم  /موریسون

 

آبي ترين چشم

  


توني موريسون
نيلوفر شيدمهر و علي آذرنگ

 

انتشارات ویستا

كتاب در مورد زندگي سياه پوستان و ديدگاه هاي آنهاست . در مورد دختر زشت سياهي كه هيچ كس او را دوست ندارد . در مورد ارزوهايش و اينكه چه چيز وحشتناكي نهايتا او را به عشق مي رساند . عشقي كه نقشي در ان ندارد و همه زندگي او را نا بود مي كند .
توني موريسون نويسنده سياه آمريكايي و برنده جايزه نوبل 1993 و جايزه پوليتزر 1988 مي باشد .
به نظر من كتاب قشنگ و سوزناكي بود واقعا دل آدم براي دختر بي گناهي كه دلش عشق مي خواست مي سوخت . اما در کنار موضوع زیبا و روند خوب باید بگم به نظرم خیلی خشک نوشته شده بود نثرش و فضاش را دوست نداشتم .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 او همان طور كه مردم اتاق هتلي را ترك مي كنند مرا ترك كرد . اتاق هتل جايي است كه هرگاه مشغول كار ديگري هستي انجا خواهي ماند و خودش به تنهايي اهميتي در شكل زندگي كسي ندارد . اتاق هتل راحت و مناسب است اما راحتي ان محدود به زماني است كه نياز داري به خاطر ان كار مشخص در ان ششهر به خصوص حضور داشته باشي .

 

 آنها خانه سفيدپوستان را اداره مي كردند و خودشان نيز اين را مي دانستند . وقتي مردان سفيد شوهرانشان را مي زدند ، خون انها را از زمين پاك مي كردند و به خانه مي رفتند تا خشونتشان را كه حاصل ان جنايت ها بود تحمل كنند

 

 شايد دليل اندوه زنان نيز همين باشد كه مردان پيش از انكه از آنها بچه دار شوند تركشان مي كنند .

 

  خوشبختي به معناي انتظار همراه با اطمينان خاطر