مگر چراغی بسوزد/ بیگدلی

مگر چراغی بسوزد

 

احمد بیگدلی

 

انتشارات روزنه

سال نشر: ۱۳۹۱

و چشم هایم در آیینه: دستگیری راهزن و کشته شدنش.

من ویران شده ام:تمام انها که نیستند.

چهار تابستان خوشبختی هزار سال تنهایی:ازدواج با مرد بیوه.

گاگریو:علیمردان خان امان نامه و خیانت.

 با دامنی پر از گل: برگشت از اسارت.

مگر چراغی بسوزد:مادر روزهای گرم گذشته و آبی.

خواب بلند ارغوان: در صحنه اعدام و یاد تمام روزهای قبل.

شبی بیرون از خانه:قدم زدن در برف .

جنگ: روزهای جنگ و سرباز مجروح.

خانه به خانه: جنگ جنوب.

نخستین شب راوی: شهرزاد قطعه و یادآوری.

در آن اتاق رو به حیاط: دو روایت.

تسخیر: صدای نخودها داستان فردا.

واقعا سخته آدم داستان کوتاه های آقای بیگدلی را بگه راجع به چی هست . اینها را نتونستم بگم خیلی به مبارزات و رفتگان اشاره داره خیلی داستان ها هم قبلا خونده بودم . من کلا باهاشون ارتباط برقرار نمی کنم این کتابم زیاد به دلم نبود .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

کاش می شد که فراموشت کنم. اما نمی شود وقتی نمی شور خب دیگر باید خودم را فراموش کنم.

 

نمی تواتستم پیش بینی کنم و همین ناتوانی و واخوردگی محض دلشوره آورد.

ارواح ماه مهر/ بیگدلی

 

ارواح ماه مهر

 

احمد بیگدلی

 

انتشارات افراز

رد چرخ ها : دو سرباز کنار هم و مجروح .

خیسی رخوتناک شب : به یاد کسی که در غربت دار فانی را وداع گفته .

شب جایزه : جایزه نگرفتن یک شهرستانی .

زهرا : عکس پیرمردی که پشتش در عکس هست .

ارواح ماه مهر : خانه ای که صاحبانش رفته بودند معلوم نبود چرا

پری ناز خانم : زنی که تا پیری منتظر معشوقش بود

همه ساکت بودند : یاد علی روغنی که همسرش و رفیقش را کشته بود .

اخرای رنگ باخته : مرد درون قطار و رویاها و فکرها

آخرین روز زندگی سومچای غمگین : دو برادر چسبیده به هم که ازدواج کردند .

کاظور و درخت کنار : برادری که در آلمان است و تنگ ماهی هفت سینش خالی است .

نخستین شب راوی : شهرازد قصه گو خواهرش دنیازاد و بتی که به دنبال ماجرای آنهاست .

خوب امسال دو تا کتاب دیگه هم از آقای بیگدلی معرفی کرده بودم اینم یکی دیگه از کتابای ایشون که سال 93 چاپ شده . همون احساس کلیم نسبت به اکثر داستان هاشون را اینجا هم داشتم قلمش بد نیست روونه خوبه اما من باهاش ارتباطی برقرار نمی کنم . خوشم نیومد از این کتاب هم البته اصلا نمی گم بد بودها اما چندان به مذاق من خوش نیومد .

 

قسمت زیبایی از کتاب

آیا می توان گفت برای انسان هم آغز و پایانی وجود دارد ؟آن هم همه ی آن پایان ها و آغازهایی که انگار تا ابد به هم می رسند و باز از یکدیگر دور می شوند ؟

بی تردید سه شنبه بود/ بیگدلی

بی تردید سه شنبه بود

 

احمد بیگدلی

 

انتشارات علم

یک جور کتاب جنایی خاص . آذر توی خونه اش به قتل رسیده اولین مضنون هم شوهرش کریم شوقی هست و کتاب با یک سبک نه چندان متعارف و خطی جلو می ره تا ببینیم چی به چیه چرا آذر کشته شده چه کسایی تو زندگیش بودن چه نقشی داشتن و ...

چندان خوشم نیومد این سبک با من جور نیست اون حالت نوشتاری گیجش و خاصش اصلا جذبم نمی کنه .

 

قسمت زیبایی از کتاب

وقتی فرصت برای گفتن هست پس باید منتظر بهترین فرصت باشد .

آوای نهنگ/ بیگدلی

 

آوای نهنگ

 

احمد بیگدلی

 

انتشاارت چشمه

این بار یک مجموعه داستان کوتاه از آقای بیگدلی که دونه دونه نمی گم چون اینم حالت متعارف را نداره یک جورایی بعضیاش داستان هست بعضیاش در مورد داستان نویسیه با همون حالت خاص خودش که من در کل هیچیه هیچی ازش نمی فهمم و در نتیجه خوشمم نمی یاد .

در راستای خوندن از نویسنده های قبلا معرفی شده تصمیمم بر این بود که تا آخر خرداد ادامه پیدا کنه و با این دو تا کتاب آقای بیگدلی پرونده را ببندم اما بعد یک دفعه دیدم کتابخونه یک عالمه از کتابای آقای ساعدی اونم نشر سال های قبل را آورده که منم نخوندم و تصمیمم بر این شد یک ذره دیگه ماجرا را ادامه بدم و اونا را هم بخونم و بعد برم سراغ جدید .

 

قسمت زیبایی از کتاب

همیشه چیزی باقی می مونه که نمی شه فراموشش کرد .

آناي باغ سيب /بيگدلي

آناي باغ سيب

 

احمد بيگدلي

 

انتشارات آگه

اينم يك مجموعه داستان ديگه و گمونم اخرين كتاب آقاي بيگدلي . اين كتاب هم مجموعه داستان هاي كوتاه هست كه بر خلاف اولي داستان هاي بلندتري داره كه عبارتند از : درست مثل نوشتن ، آناي باغ سيب ، داستاني كه مي نويسيم ، ان سوتر از غبار ، من او را خواب نمي بينم به خاطر مي آورم ، كمي پيش از مرگ ، سواري در آمد رويش سرخ و مويش سرخ و قدش سرخ و ... ، بانوي برفي ، طرح يك داستان خيلي كوتاه ، تابستان 1 ، تابستان 2 و تابستان3.

خوشم نيومد . هم سخت خوان و گاه پيچيده است كه ممكنه گاهي وقتها اصلا متوجه نشيد چي مي خواد بگه نويسنده و هم اينكه يك جورايي اصلا از فضاي داستان دوره بين حرفهاش ممكنه قصه اي هم بگه . مي دونيد شبيه مقاله اي كه با داستان مزين شده به مذاق من خوش نيومد . مثلا آناي باغ سيب در مورد دختري هست كه زن يك چشمه مي شه ولي همين جوري كه داستان را نمي گه اول كلي از افسانه ها مي گه بعد اينكه داستان را نمي دونم از كي و كي پرسيدم و ... البته نظرم خيلي شخصيه شايد شماها خوشتون بياد

آقاي بيگدلي ديپلم رياضي دارن ولي بعد وارد دانشكده هنرهاي دراماتيك شدن . مدتي هم توي راديو تئاتر مي نوشتن .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

تكليف ما روشن است زيرا ما نيز هيچ گاه همديگر را نديده ايم . من هميشه تنها بودم . تو بهانه اي بودي براي نوشتن اين داستان كه اكنون و در همين لحظه به پايان مي رسد .

 

غربت طعم تلخي دارد كه فقط تلخ نيست ، بغض هم هست كه با گريستن تمام نمي شود . آميزه اي از اندوه و تلخي پايان ناپذير – كه راه به جايي نمي برد ، خلاص نمي شود . واي اگر باران ببارد و تو دور از خانه ، گوشه ي يك پارك روي نيمكت سيماني نشسته باشي .

اندکی سایه /بیگدلی

اندکی سایه

 

احمد بیگدلی

 

انتشارات خجسته

اندکی سایه اولین رمان آقای بیگدلی است  ایرج و احمد که در بچگی در آغاجاری بزرگ شده اند اکنون بعد از سال ها بهم رسیده اند و دارند آن روزها را مرور می کنند . اعتصاب کارگران شرکت نفت ، روز عاشورا ، تیر اندازی ، زخمی شدن هادی و...

داستان اصلا خط مستقیم نیست صحبت ها و یادهایی پراکنده با نثری بسیار بسیار شاعرانه . همین دیگه صحبت های پر غم و مبهم و پر احساس دو دوست بچگی از یک واقعه ی تلخ .

قشنگ بود . من خوشم اومد و لحن لکلامش به دلم نشست . اولش یک مقادیری گیج کننده بود آدم نمی دونست چی می خواد بگه و این کلاف یونس البته کامل هم برای من باز نشد ولی بعدش داستان ملموس تر و روان تر پیش می رفت و خوش آیندتر بود . به دلم نشست خیلی زیباتر از مجموعه داستانی بود که ازشون خونده بودم .

این کتاب در سال 85 برنده بهترین رمان سال شد .  آقای بیگدلی توی آموزش پرورش کار می کردند و الان هم بازنشسته همین سازمان هستند و گاهی کلاس های فیلم نامه نوسی هم برگزار می کنند . مدتی هم ظاهرا توی پیام نور آموزش خطاطی می دادند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من یک پازل هستم که هر تکه ، تکه ی دیگری را به خاطر می آورد . اما پاره هایی از من را باد با خودش برده است . مثل سرکار پاسبان رحمتی یا کافه روشن . کدام دست ناجوانمردانه چنین آشفته ام کرده است ؟

 

پنجاه و نه سال گذشته و هنوز کاری نکرده ام . جای پایم بر خاک هیچ سرزمینی نیست .

 

انسان با ترس زاده می شود . ترس حقیقتی انکارناپذیر است . مثل رنگ خون ، مثل سرخی دم غروب ، مثل رگهامان . مثل شمارش قطعی نفس هامان . اما شجاعت نه القای حسی ست که باید در خودت به وجود بیاوری .

 

لااقل برویم قدمی بزنیم . باید بازتاب نور ماه در آب زنده رود دیدنی باشد .
دکتر گفت : آه ، زنده رود .

 

اینجا صادق آباد است . بیشترشان از اقوامم هستند . مرا نبینند بهتره ، سرزده آمده ام و بی خبر می روم . آن رو به رو یاسه چای است . روستایی که همه اهالی اش دائی زاده های من اند . پیش از آنکه پدربزرگم کوچ بکنه به اهواز ، در این آبادی زندگی می کرده .

من ویران شده ام /بیگدلی

من ویران شده ام

 

احمد بیگدلی

 

انتشارات نقش خورشید

کتاب مجموعه  20 داستان کوتاه از آقای بیگدلی هست که البته چون داستان های واقعا کوتاهی هم هستند من خلاصشون را نمی گم . این کتاب اولین کتاب ایشون هست و راستش نمی دونم باید بگم چه سبکیه . کلاسیک که اصلا نیست رفت و آمدهای زمانی تغییر راوی ها و اصلا یک دفعه تغییر داستان و حال و هوا را داریم شاید یک جور سورئال باشه . کتاب متوسطی بود . راستیاش نمی تونم بگم با داستان هاش ارتباط زیادی براقرار کردم حتی خیلی هاش را متوجه نمی شدم ولی قلمش خوبه و در عین اینکه با خیلی قسمتاش ارتباط برقرار نمی کردم جوری هم نبود که حس بدی داشته باشم . قلمش روونه . عنوان داستان ها عبارتند از : من ویران شده ام ، دلم می خواست که نباشد ، فخرالملوک ، و ناتوانی دست های سیمانی ، خانه به خانه ، جنگ ، مارتا ، سروده ی ناتمام غربت ، حالا من اینجا هستم ، گاه گریو ، وقتی که خوابیم ، باران نرم در پاییزی غمناک ، یک فنجان قهوه ، برای قاب کوچک سنجاقک ، چهارتابستان خوشبختی هزار سال تنهایی ، بادامنی پر از گل ، خواب بلند ارغوان ، مگر چراغی بسوزد ، و نه مثل هیچ کس دیگر و اگر ننویسم می میرم .

راستش اینم یک جور احساس دین بود . چندی پیش یک مطلبی می خوندم در مورد اینکه نویسندگی هم یک جور مافیا داره و شاید خیلی هم خوششون نیاد نویسنده ای غیر از ساکنان تهران جایزه را ببره و غیره غیره و این جوری بود که شدید قول دادم به خودم برم سراغ یکی از نویسنده های غیر پایتخت نشین . آقای بیگدلی هم اهواز به دنیا اومدند ولی ساکن نجف آباد اصفهانند .

پ . ن : چند تا کتاب هست که به خواننده های وبلگ قول دادم معرفی کنم حتما این کار را می کنم فقط اجازه بدید یک چند تا لیست این جوری که چند وقت هست تو نوبت خوندن هستند را تموم کنم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

نمی توانم تو را ندیده بگیرم . برای من که آخرین دیدار میسر نشد ، ظالمانه است که فراموشت بکنم .

 

از بس توی کتاب ها دنبالت گشتم و به آواز کولی ها گوش دادم ، پاک عاشقت شدم . تو آمدی و من رفتم .