می خواستم نویسنده شوم آشپز شدم/ ستوده

می خواستم نویسنده شوم آشپز شدم
فاطمه ستوده
انتشارات هیلا
سال نشر : 1394
نویسنده می یاد خاطرات و اعتقاداتش را کنار آشپزی و غذاها بیان می کنه مثلا این که هر وقت آبگوشت می پزن دعوا می شه حالا حینش مراحل پخت و چیدن سفره آبگوشت و خاطرات دعواها را می گه یا وقتی افسرده است خورشت کرفس می پزه یکی دیگه پختن پای چوپان به دلیل این که غذای محبوب فوتبالیست مورد علاقه هم کلاسیش بوده .... خلاصه یک کتاب پر آشپزی و خاطره و خانه داری وای من خیلیاین تیریپ کتاب ها که آشپزی و مزه قاطی داستان می شه را دوست دارم مثل اب برای شکلات اب آبی آسمان اینا هم همین طور بودند و من همه را خیلی دوست دارم . این کتابم بانمک بود .
باید بگم خانم ستوده خودشون اهل آشپزی هستند جدا و در زمینه ادبیات کودک و نوجوان فعالند .
قسمت های زیبایی از کتاب
فکر می کردم تا آن روز بزرگ ترین غصه های بشریت را از سر گذرانده ام . فکر می کردم پیچ تند زندگی را رد کرده ام و روزگار دارد باهام خوب تا می کند . نمی دانستم زندگی همیشه چیزی برای رو کردن دارد .
آدمیزاد که سالم و عادی باشد وقت سرخوشی چشم هایش برق می زند اما من از بچگی مثل خرهای بی کفایت و بدجنس کارتون ها دندانم برق می زد . دست خودم نبود .
یتیمچه باید بدبخت بیچاره باشد . بی همه چیز باشد . آدم وقتی ببیندش یاد بدهکاری هایش بیفتد . یاد مصائب روزگار بیفتد . یتیمچه ای که زعفران داشته باشد یتیمچه نیست . یک بی هویت بی اصل و نسب خاک بر سر است .
ته دیگ شناسی خودش یک جور علم است . باید بدانی چه پلویی چه ته دیگی می طلبد . بدانی لوبیا پلو با ته دیگ سیب زمینی معرکه می شود نه با ته دیگ کاهو . بدانی عدس پلو ته دی نان لواش می خواهد نه سیب زمینی . بدانی کدام پلو ته دیگ زعفرانی می خواهد و کدام پلو ته دیگ خشک و قرچ قرچی . باید خبره باشی که ته قابلمه کدام ته دیگ کنجد بپاشی و ته کدام ته دیگ زعفران بچکانی .


























توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه