قصه تهمینه/محمدعلی

قصه تهمینه

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات افق

سال نشر : 1389

تهمینه ای داریم که با پسر صاحب خانه سیروس رابطه داشته فرزندی در شکم دارد اما چون می داند پسر و مادرش رویایی در سر دارند خودش سیروس را فراری می دهد می خواهد پسری به نام سهراب بزاید اما فرزندش دختری فوت شده است . تهمینه به دنبال سیروس می رود دختری زیباست و خواستگاران زیاد اما هنوز کار قلبش با سیروس بی حساب نشده چون او رفته و قرار بوده خبری بدهد اما هیچ خبری نداده ماجرا پیش می ره انقلاب می شه و .... در این بین به صورت ظریفی  این قصه را با داستان رستم و تهمینه هم مقایسه می کنه .

راستش باید بگم من خیلی خوشم نیومد شروعش خوب بود این حالت مقایسه افسانه قدیم با شرایط الان باحال بود ولی بقیه دیگه از دستم می رفت هیچ حسی بهش نداشتم اون پول درآوردن سیروس و نقش بچه برادرش سروش انقلاب اون وسط رفتن به خارج یک جوری انگار چهارچوبش به هم می ریخت .

 

قسمت زیبایی از کتاب

معلم عربی می گفت ریشه ی زبان ما شاید یکی باشد ولی نیست . ما فقط بعضی کلمات را به هم آریه (عاریه ) داده  و آریه گرفته ایم . هر دو برای دین خود یک اسم گذاشته ایم ولی دو جور به آن عمل می کنیم ....

 

دریغ از رو به رو/ محمدعلی

دریغ از رو به رو

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات کاروان

سال نشر:۱۳۸۵

عکاسی: مرد عکسی می خواهد با چشم های سالم .

پرمایه در مهتاب: کارگر نانوایی که تابلو می کشد.

رسول مرگ: وجیهه عشق دیرینه مرد نانوا همسر مرد پولداری شده.

صادق ببو و خلیف برقی: مرد در نانوایی خمیری درست می کند.

چاله و چنبر:کارگر نانوایی و نیش مار .

اجیر: مرد خواهرش را به همسری صاحب کارش میدهد.

خورشیدهای سنگین: مرد کارگر جدیدی برای ساختمانش می اکرد.

جانشین: پسرک افغان که کارهیا منزل کارگرها را می کند .

نخل و باران: خشک سالی و نبود باران .

کوتاه و عاشقانه.... بشود یا نشود: زنی که مردش او را رها کرده .

ماده سالاری و کله هندی: پسرکی که پدرش کفترباز است .

کتاب جدیدی نیست اما وقتی داشتم کتاب جدید آقای محمدعلی را معرفی می کردم و چشمم به این کتابشونم خورد گفتم بد نیست معرفیش کنم . داستان هاش در مورد طبقه کارگره در مجموع کتاب بدی نیست خیلی خارق العاده نیست اما واقعا عیب خاصی هم نداره دل نشینه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خستگی روی خستگی و بعد درد کهنه مفاصل.... آیا زندگی همه اش کار کردن و جان کندن بود؟

 

تو نمی دانی در این حادثه چه کسی مقصر است . آن دزد عشق زیبا یا آن گنجشک نر شیدا ؟ یا اشتاه خودت که چشم و گوش بسته عاشق یک چنین گنجشک بی عاطفه ای شدی...

از کیومرث تا همای / محمدعلی

از کیومرث تا همای 

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات تندیس

سال نشر: ۱۳۹۵

کیومرث نخستین پادشاه هست سی سال حکومت می کنه خیلی با حیوانات مانوسه و حکومتش هم روز اول فروردین آغاز میشه پسر اون سیامک به جنگ اهریمنان میره کشته میشه و بعد هوشنگ پسر سیامک به تخت می نشینه چهل سال پادشاهه اتش و اهن را کشف می کنه جشن سده را بنیان گذاری می کنه و بعدش طهمورث پسرش سر کار می یاد که اونم سی سال پادشاهه خط و نوشتن را یاد مردم میده و بعد فرزندش جمشید که هفتصد سال پادشاهه نوروز را پایه گذاری می کنه مردم را طبقه بندی می کنه جامعه را نظم می ده اما بعد مغرور میشه خودشو خدا می دونه و برای همین ضعیف میشه ... ضحاک مار به دوش یمنی حمله می کنه و ایران را تصرف می کنه و هزار سال پادشاهه بعدش داستان فریدون پسر فرانک و قیام به کمک کاوه آهنگر و مردم اصفهان و سرنگونی ضحاک را داریم مورد جدیدی که نمی دونستم این بود که فرانک دو پسر بزرگتر به نام برمایه و کیانوش هم داشته که حتی سعی می کنند فریدون را بکشند بعد از اون سلم و تور و ایرج سه پسر فریدون هستند که پادشاهی ایران به ایرج میرسه برادرانش حسد می کنند و اون را می کشند و بعد فریدون فرزند دختر ایرج را بزرگ می کنه شوهرش میده و نوه اش منوچهر انتقام پدر را می گیره و شاه ایران میشه . نکته اینجا هم جادوگری های فریدون بود که مثلا شکل اژدها میشد. بعدشم پادشاهی منوجهر به دنیا اومدن زال سپردنش به سیمرغ عشق او و رودابه و به دنیا اومدن رستم را داریم . اینجاها هم یکی دو تا نکته بود یکی اینکه قبل صدور اجازه ازدواج با رودابه یک چیزی شبیه ازمون هوش می گیرن از زال بعدم لولین نبرد رستم خودشو تاحر جا نی زنه و توی نمکا اسلحه وارد قلعه می کنه و فرداش حمله می کنه مثل اسب تراوا . بعد از منوچهر  فرزتدش نوذر شاه میشه که زیادم خوب نبوده بعد لون چون بچه هاش کوچیک بودند زوطهماسب از دیگر نوادگان فریدون شاه میشه که خشکسالی هم زیاده بعد پسرش گرشاسب بعد دوباره یکی دیگه از نوادگان به نام کیقباد و بعد پسرش کیکاووس . در ادامه جنگهای مختلف ایرتن هفت خوان رستم ازدواج کیکاووس و سودابه ازدواج تهمینه و رستم نبرد معروف رستم و سهراب به دنیا اومدن سیاوش گذشتنش از اتش رفتنش به توران و کشته شدنشو داریم که همه از معروف ترین قصه های شاهنامه اند نکته های جدیدش برای من دخترای رستم بودند که اسمشونو نمی دونستم بانوگشسب و زربانو و دیگه اینکه کیخسرو فرزند سیاوش را پیش کیکاووس که می یارن یادش می دن شبیه دیوونه ها رفتار کنه تا زنده بمونه . بعد هم پادشاهی کیخسرو و انتقام از تورانیان و کشته شدن برادرش فرود را داریم و دو تا داستان فرعی اما معروف شاهنامه یکی تبرد رستم و اکوان دیو و یکی عشق بیژن و منیژه و فکر کنم تا همین حدود را اکثرا اشنا هستند و قصه های بعدی شاهنامه کمتر شناخته شده است دیگه جنگهای کیخسرو کشته شدن افراسیاب کناره گیری کیخسرو و کشته شدن او و چندین پهلوان در مرگ پادشاهی لهراسب و بعد فرزندش گشتاسب که می خواد شاه شه قهر می کنه به روم میره و به صورت ناشناس با کتایون دختر قیصر ازدواج می کنه و بعد چون قراره به ایران حمله کنه لهراسب قبول می کنه اون شاه شه زرتشت را داریم این زمان اما گشتاسب زیاد دادگر نیست با رستم سر جنگ داره اونو کت بسته می خواد و فریبرز پسرش را تحریک به جنگ با اون می کنه .

اسفندیار فراز و نشیب های زیادی را پشت سر می ذاره و نهایتا هم به جنگ رستم می ره و هر چه رستم باهاش نرمی می کنه فایده ای نداره نهایتا درگیر می شن و سیمرغ به رستم یاد می ده که با چوب درخت گز تیری دو شاخه بسازه و اسفندیار رویین تن را بکشه بعد هم رستم از فرزند اون بهمن مراقبت می کنه و بزرگش می کنه و بهمن شاه ایران می شه . شاهد دسیسه چینی شغاد برادر ناتنی رستم و پدر زنش پادشاه کابل و کشته شدن رستم و برادر دیگرش زواره و بعد انتقام گیری فرامرز پسر رستم هستیم . اما از آن سو بهمن هم انتقام پدر را فراموش نمی کنه و به سیستان حمله بدی می کنه و فرامرز را می کشه . . نکته دیگه ای که کمتر راجع بهش حرف زده شده اینه که اسفندیار دو تا پسر دیگه هم داشته مهرنوش و نوش آذر که توی جنگ با رستم کشته می شن .  بعد از اون بهمن سعی می کنه دادگری کنه پسری به نام ادرشیر ملقب به ساسان و دختری به نام همای ملقب به چهرزاد نسیبش می شه که با دختر خودش ازدواج می کنه و وقتی همای بارداره بهمن می میره و وصیت می کنه فرزند همای شاه شه پس اردشیر قهر می کنه به نیشابور می ره همونجا ازدواج می کنه و پسرش ساسان بعدها چوپان میشه . همای هم بعد به دنیا اومدن فرزندش داراب اون را به آب می اندازه تا خودش حاکم باقی بمونه و بعدها در جنگ با روم پسرش را با کمک یکی از سپهبدهای ارتش می شناسه و اون را شاه می کنه . داراب با دختر قیصر روم ناهید ازدواج می کنه و چون دهنش بوی بد می داده اون را در حالی که باردار بوده پس می فرسته این فرزند همون اسکندره و فرزند دیگه داراب هم دارا هست که عمر زیادی نمی کنه.

اینم کتاب جدید آقای محمدعلی که کلا دستی توی بررسی اسطوره ها و افسانه های قدیم دارند . کتاب ارزشمند و خوبیه من دوسش داشتم البته نمی دونم بدون آشنایی قبلی با داستان ها بازم جذابیت و شفافیت داشته باشه یا نه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ ظلم و بیدادگری حتی اگر هزار سال هم طول بکشد پایدار نخواهد ماند...

 

من و اسفندیار بر سر طنابی باریک تر از موی سر در مقابل یکدیگر ایستاده ایم و تنها یک خطای کوچک از جانب من و یا او می تواند منجر به سقوط من یا او بشود . آیا خطای او می تواند اشتیاق او در رویارویی با رستم باشد و آیا خطای من می تواند تشویق او بر سر این رویارویی شکل بگیرد ؟

 

سرنوشت به عدالت رفتار نمی کند و مردان را سخت تر و زنان را شکننده تر کرده است و این ظلم است و نفرین تمام زنان بر این سرنوشت باد .

رعد و برق بی باران / محمدعلی

 

رعد و برق بی باران

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات بزرگمهر

بی بارانی مردم شهر را کلافه کرده و استاد معمار بزرگ محله افراد را جمع می کند و می گوید باید نخل را راه بندازیم و نماز بخوانیم و حتما باران می بارد دوستش از او می خواهد بی خیال شود و این امید صد درصد منطقی نیست اما او جمعیت را می برد و در پایان نماز رعد و برق می زند اما از باران خبری نیست ... این شروع کتاب هست و ادامه نیز همین ماجراهاس معمار که ذهنی قدیمی داره پیشرفت ها را قبول نمی کنه نصایح را قبول نمی کنه و در برابر حوادث مختلف اقدام به کارهای پر سر و صدایی می کنه که هیچ کدوم به نتیجه دلخواه و نهایی نمی رسه

کتاب جدید نیست در حقیقت خیلی هم قدیمیه اما دیگه کتاب جدیدشون را که معرفی کردم گفتم بذار تا شرایطش هست این یکی را هم معرفی کنم کتاب قشنگ و موشکافانه ای هم هست شخصیت ها را خوب دراورده دست روی نکته جالبی گذاشته و معضلات مد نظرش را هم خوب به نقد کشیده .

جهان زندگان/ محمدعلی

 

جهان زندگان

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات تندیس

مسعود و مریم فرزندان پدری بودند که به قتل رسیده بود . پدری که می خواست به زنی کمک کند و آن زن مدعی شد آقای ظروف چی سرش کلاه گذاشته و ارثش را دزدیده و به این ترتیب کینه ادامه یافت و این کشت و کشتار بین دو خانواده راه افتاد و البته داستانی که چندان مرز بین مرده ها و زنده ها جدا نیست و گاهی مرده ها راوی هستند گاهی مرده ها نمی دانند مرده اند و ....

موضوع خیلی خوبه روان نوشته کش الکی نداده رفت و آمداش ظریف و به موقع است اما به نظر من متوسطه فقط به دلیل سلیقه شخصی که اون قدر منو نمی گیره و برام هیجان نداره . اینم کتاب تازه آقای محمدعلی که ظاهرا بین نگارش و چاپش 4 سال طول کشیده خیلی زیاده !

 

قسمت های زیبایی از کتاب

نفرین و نفرت مثل پرنده شومی است که سر آخر برای تخم گذاشتن به لانه خود باز می گردد .

 

هیچ گروه و دسته ای آن قدر عدالت خواه و با هوش نیست که تا ابد بماند .

 

از لابهلای روزها و ماه هایی که می شود به راحتی از کنارشانت گذشت، روزهایی هم هست که به حساب می آیند و لیاقت نوشته شدن دارند.

 

روزها و ماه ها نظاره گریم . نظاره گر چی ؟نمی دانیم . شاید در انتظار یک حادثه بزرگ تا بلکه زندگی همینی نباشد که پیش روی ماست .

 

انصاف در طبیعت آدمیزاد است هر چند به ظاهر آدم بی انصافی باشد!

برهنه در باد/محمدعلی

برهنه در باد

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات مرکز

مهرعلی کارمند دولت است که تمام فکر و ذکر او نوشتن یک رمان و چاپ آن است . او به خصوص به یاد دوران سربازی خود و ستوانی به نام منصور مرعشی است و دوست دارد در مورد او بنویسد . یک ستوان لات و دور از انضباط ، اهل قمار اما پر دل و جرعت که از مقامات بالا نیز هوای او را دارند . در همین حال متوجه می شود پرونده ای که زیر دست اوست مربوط به همان ستوان است و خود ستوان نیز به عنوان ارباب رجوع در همان روز به او مراجعه می کند . آنها با یکدیگر همسفر می شود و مرعشی از فلسفه و استفعا و ... می گوید . وقتی به خانه می رسند متوجه می شوند که پدرزن مهرعلی نیز در حال نوشتن فیلم نامه ای در مورد منصور مرعشی است اما از نظر او مرعشی یک قاتل بی رحم است و .... همه داستان ها در هم گره می خورد ... قصه پردازی های مرعشی ، خاطرات مهرعلی ، داستان مهرعلی ، فیلم نامه سرهنگ ، نامه ی مادزن مرعشی و ....... داستان های تو در تو در کنار هم قرار می گیرند تا خواننده در مورد خط سیر واقعی تصمیم بگیرد ...

از همه کتاب های آقای محمدعلی این یکی رو بیشتر از بقیه دوست داشتم . پیچ در پیچ بودن داستان ها و روایت ها و نوعی فانتزی که وارد ماجرا کرده بود خیلی جالب بود . لحن بیانش هم شاعرانه و خیال انگیز بود . کلا کتاب خوبی بود و بهتره ذکر کنیم این کتاب در سال 1381 برنده جایزه ادبی یلدا هم شده .

طرح جلد کتاب هم فوق العاده است . در حقیقت کتاب با شرح صحنه ی مطالعه پرونده مرعشی توسط مهرعلی شروع می شود و تصویر جلد نیز برگفته از توصیفات کتاب در مورد نمای پرونده است . پشت نویسی کتاب هم جالبه . متن نوشته شده از داخل کتاب نیست بلکه مکملی بر یکی از صفحه های کتاب و در حقیقت بر کل رمان است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

شبیه هیچ کس نبود جز خودش که به نظر می رسید یگانه و بی همتاست در نوع خودش !

 

عشق واقعی با بی حیایی و بی پروایی شروع نمی شود .

 

بعضی چیزها هست که تا کسی درباره اش چیزی نپرسیده لزومی به پیش قدم شدن و گفتنش نیست .

 

هر کس نفهمد زمانه عوش شده از چشم دیگران می افتد .

 

یک انسان درست به خاطر آن که یک انسان است گاهی شجاعت پیدا می کند و تسلیم رمانتیک بازی می شود ، شکست یا پیروزی تو به خاطر مریم آقا بیات مهم نبود ، مهم پیش قدم شدنت بود برای ابراز عشق به مریم .

 

دختر و پسر ندارد ولی چه می شود کرد ؟ بعضی ها پسر را بیشتر از دختر دوست دارند چه هابیل بشود چه قابیل .

باورهای خیس یک مرده/محمدعلی

باورهای خیس یک مرده

 

محمد محمدعلی

 

انتشارات ققنوس

آقای صبوری کارمند یکی از ادارات دولتی در تهران است که به لطف شرکت تعاونی و زمین های اهدایی شرکت ، تصمیم گرفته اند شهرکی در اطراف تهران بنا کرده و از مستاجر بودن خلاص گردند . آقای صبوری پیش تاز حل مشکلات شرکت است اما مشکل ناگهانی آنها نبودن آب است که اداره آب نیز موفق به زدن چاه عمیق و کشف آب نمی شود . در همین زمان یک مقنی باشی قدیمی به آنها معرفی می شود که در کارش خبره است . مقنی باشی از سالیان دور به این زمان آمده است و صبوری نیز بین زمان خود و زمان اجدادش که جزو شازده ها بوده اند در رفت و آمد است . داستان زمان قدیم و جدید به هم می پیوندند و باورهای خیس یک مرده شکل می گیرد .

خوب بود . حال و هوای کتاب به صورتی هست که شاید با سلیقه همه جور نباشه . زیاد به شخصیت ها کاری نداره بیشتر روی خود قصه کار کرده . رفت و آمدش هم بین دو زمان قشنگه هر چند نمونه های زیباتر را در داستان های دیگر دیده ایم . موضوع انتخابیش هم باحاله و روندی که مقنی باشی طی می کنه بسیار زیبا ترسیم شده افرادی که با مظلوم نمایی رهبر یک جامعه می شوند و بعد عنان همه کارها را به دست می گیرند . آقای صبوری همسری به نام مانا و پسری به نام آرش داره . مانا زمانی متوجه می شه که شوهرش با زن دیگه ای هست و بعد بی سر و صدا از زندگی شوهرش می ره بیرون و می گه شاید بعد باز عاشقت شدم اما الان فقط به خاطر آرش باهات دوستم همین . اینش زیاد جالب نبود حداقل باید می کشت شوهرش را که حتی اگه خیلی هم منطقی بود :دی

 

قسمت های زیبایی از کتاب

یک باره زندگی آدم از این رو به آن رو می شود و پاسخ همه ی آری ها ، نه می شود ....

 

وقتی بحث برانگیختن احساسات و تحمیق مردم وسط است قصه سر دراز دارد .

 

برای مقابله با هر پدیده ای ، اول باید پدیده را شناسایی کنیم .

 

مرده باد عشقی که رنگ معشوق نگیرد .

نقش پنهان/محمدعلي

نقش پنهان

 

محمد محمدعلي

 

انتشارات قطره

 كتاب به زمان قبل  از انقلاب ، زمان انقلاب و كمي بعد از آن اشاره دارد . داستان با ماجراي مرگ پدر ناصر آغاز مي شود . در حقيقت فتح ال... خان توسط يكي از آشنايان قديم به نام حسن برزو به قتل مي رسد و ناصر شديدا پيگير قصاص قاتل است . در اين بين به روابط پدر و قاتل و ... شك مي كند سعي در رمز گشايي گذشته دارد و زندگي اش به نوعي گيج و در هم مي شود .

من زياد خوشم نيومد از كتاب . البته از نحوه نشون دادن زمان انقلاب و قيام هاي مردم خوشم مي يومد همين طور از بي تفاوتي ناصر و الكي الكي قهرمان شدنش ... يك جورايي انگار خيلي هاشون اصلا نمي دونستن واسه چي دارن پيش مي رن واسه چي تو قيام ها هستن تازه قهرمان هم محسوب مي شدن اما خوب اين قسمت هايي كه من دوست داشتم بخش هاي فرعي بود تمركز اصليش روي همون گنگ بودن ماجراي گذشته و عدم قطعيت بود كه من خوشم نيومد . در كل مي تونم بگم شخصيت سازيش و فضا سازيش را خيلي دوست داشتم اما ماجراي كل داستان اصلا برام جالب نبود و نمي تونستم با خيلي از قسمتهاش ارتباط برقرار كنم . دليل برخي كارها و چگونگي حادث شدنشون را درك نمي كردم

 

جايي خوندم كه رمان «نقش پنهان» اولين بار در سال ۱۳۷۰ منتشر شد اما به دلايلي آنچنان كه بايد مجال آن را نيافت تا مورد توجه منتقدين قرار گيرد. محمدعلي در سال ۱۳۸۰ اين رمان را با اندكي ويرايش مجدداً منتشر كرد كه اين بار و پس از ده سال از انتشار نخست آن، آرا و نظرات گوناگون را برانگيخت.

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

 انسان ضعف هاي پنهان و آشكاري دارد . بديش اين است كه ضعف پنهان وقتي رو مي شود چاره اي جز پذيرفتن و درمانش نيست .

 

 دنيا كوچكتر از آن است كه خواهر و برادر براي پيدا كردن هم به آدرس نياز داشته باشند .

 

 در دهات آدم ها ساده تر زندگي مي كنند اما پيشرفتي تو كارشان نيست .

 

 دلم خوش بود بالاي شهر نشين شده ام و مردمش عقل و فهم دارند . از شما چه پنهان بلا نسبت جمع انگار همان پاپتي و بي سوادهاي چهل سال پيش اند كه لباس نو پو شيده اند .

 

كنار آمدن با قهرمان زنده دشوار است .

از ما بهتران/محمدعلي

از ما بهتران

 

محمد محمدعلي

 

انتشارات رواق

 

 كتاب از 7 داستان كوتاه با نام هاي  ما بي گداران- جن – سورناچي- چشم سفيد- آهو – قاسم و علي تشكيل شده است . همه داستان ها داراي نثر ساده و در ارتباط با جن ها و از ما بهتران مي باشند .

من خيلي خوشم نيومد از كتاب . البته موضوعش خوب بود به نظرم . واقعا اين قضيه خرافات مردم ايران كه البته الان كمرنگ تر شده اما هنوز ادامه داره موضوعي هست كه بايد يك جوري بهش پرداخت اما به نظر من نه فقط با نقل قصه بلكه يك جوري عميق تر و روان شناسانه تر .

خوندم كه ظاهرا آقاي محمدعلي داستان را استعاره از يك جامعه جن زده و ... بيان كردند من به شخصه اصلا متوجه استعاره يا چيز ديگه اي نشدم به نظر من فقط نقل مستقيم داستان هاي رايج در بين مردم روستايي يا ساده بود كه خوب البته احتمالا مشكل از سواد منه :دي

از بين داستان ها هم سورناچي را بيشتر دوست داشتم

 

قسمت زيبايي از كتاب

 

آدم تا قصد سفر مي كنه دلش گرم مي شه

بازنشستگي و داستان هاي ديگر

 

بازنشستگي و داستان هاي ديگر

 

  محمد محمدعلي

 

 انتشارات كاروان

  كتاب مجموعه اي از داستان هاي كوتاه است . كتاب بدي هم نيست من خوشم نيومد اما يك جورايي دليلش سليقه شخصي بود وگرنه داستان ها بد نيستند و  مسلما كتابي نيست كه از خوندنش پشيمون بشيد . يعني يك جوري روان و خوب مي نويسه ها اما از جايي به مطلب نگاه مي كنه كه مطلوب من نيست و دوست ندارم . يك جوري انگار خيلي قديمي بود الان سبك ها و زاويه ديدهاي قشنگ تري مي شه پيدا كرد . موضوعاتش خيلي كهنه است براي فضاي الان جامعه . در حقيقت به اوايل انقلاب و زندگي كارمندهاي رتبه پايين جامعه پرداخته

 البته قابل ذكر است كه دو داستان اول كتاب در سال 1346 چاپ شدند و برند‌‌‌‌ه‌ی لوح تقد‌‌‌‌یر بیست سال د‌‌‌‌استان‌نویسی 1377 نيز شدند

 

مرغداني : در مورد آبدارچي دل نازكي كه بعد از استعفا از اداره در يك مرغداني استخدام مي شود . كار او انتخاب و كشتن مرغهاست . قشنگ بود خوشم اومد

 بازتشسته : مردي كه صاف و ساده وارد سيستم اداري شده و به صورت ادمي دغل خارج مي شود . بد نبود

 پشت شيشه مشجر : مردي كه از بي پولي با زني پولدار ازدواج مي كند . موضوعش خيلي تكراري بود

 بين خواب و بيداري (كمي روشن كمي تاريك ) : پسر دربان كه به واسطه جنگ رفتن به مقام هاي بالا مي رسد . تكراري بود شديد اما لحن و بيانش خوب بود

 پوسترهاي دو پولي : همچنان در مورد كارمندهاي دون پايه دولت . مردي كه بني صدر را مسخره كرده و در روزهاي سقوطش به تبليغ براي اون دست مي زنه . اصلا خوشم نيومد خيلي بد بود

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

 اين شكم من از حيف حيف هايي كه سر سفره غذا مي گويم اين قدر بزرگ شده . هي زن و بچه ها نخوردند و من گفتم حيف است و خوردم .

 

 شكار چيز خوبي است به شرط اينكه آدم تا جا دارد بزند و كوله پشتي اش را پر كند .

 

 ببخشيد جسارت مي كنم جناب رئيس جمهور ! انقلاب كرديد مباركتان باشد . به كشورتان حمله كردند تسليت عرض مي كنم ولي اين ها دليل نمي شود كه طلب مردم را به موقع ندهيد .

 

 جناب شهبازي كار بسيار خوبي كرديد كه زديد زير گوش من . آويزه گوشم شد تا هر روز بزرگ و بزرگ تر شوم . آن قدر بزرگ كه خطاي زيردستانم را ناديده بگيرم .

جمشید و جمک

جمشید و جمک

 

 

محمد محمدعلی

انتشارات کاروان

  اینم سومین جلد از سه گانه روز اول عشق. در این کتاب به سرگذشت جمشید شاه ، نخستین پادشاه هفت اقلیم گیتی و بنیان گذار قوم آریایی از زبان خواهر و همسر او جمک پرداخته می شود .

تهمورث دیوبند دارای دو جفت فرزند دو قلو می باشد . جمشید و جمک توامان هم و اردوک و اسپی تور توامان همند . جمشید و جمک عاشق هم هستند و بعد از تهمورث با هم زندگی نموده  و جمشید پادشاه می شود و از آنجایی که اردوک رقیب عشقی جمک و تا حدودی بدطینت و بدجنس است توسط آنها به یمن تبعید می شود تا با مرداس یمنی که مردی نیکوست ازدواج کند حاصل این ازدواج ضحاک مار به دوش است .

جمشید بر طبق روایات بین 700 تا 1000 سال عمر می کند و خدمات زیادی برای قوم اریایی انجام می دهد از جمله : برقراری سیستم آبیاری مدرن، ایجاد گرمابه ، اموزش فن باغبانی و تشخیص خواص گیاهان ، کشف پنبه و نحوه دوختن لباس و زیرانداز ، ساختن ابزار فولادی جنگ و کشاورزی ، ساختن بشقاب و کاسه و ... ، استخراج مرمر و آهک و گچ ، تقسیم مردم به 4 طبقه جنگاوران و دانشمندان و صنعتگران و کشاورزان ، تسخیر جزایر غیر مسکونی و سکنی دادن مردم در آن ، گسترش بسیار زیاد مرزهای ایران زمین ، آموزش خواندن و نوشتن و همین طور او مقرر کرد اعمال جراحی ابتدا باید به صورت آزمایشی بر روی دیوان انجام شود . در دوران سردسیری نیز جمکردها را ساخت و زیباروترین و بهترین مردم را برای حفظ نسل به درون آن برد .  او جام جهان نما را ساخت و بسیار مشهور شد اما بعد از چندی خود را همطراز اهورا معرفی کرد ، از دیوان مدد گرفت و اتشکده های فراوان ساخت پس نظر رحمت اهورا از او رخت بربست و ضحاک او را از پادشاهی بر کنار کرد و با دو دختر زیبای او شهرناز و ارنواز ازدواج نمود .

جمشید فرار کرده به زابل می رود و در انجا با دختر زیبای کورنگ به نام پری چهر ازدواج کرده و صاحب پسری به نام طورک می شود که از اجداد رستم پهلوان است . او در این قلعه ساخت شراب را یاد می گیرد . بعد از آن به هند و سپس به چین می رود در انجا با دو چینی به نام لی جون و ماهنگ ازدواج می کند که از ماهنگ دختر پادشاه چین دارای دو فرزند به نام های همایون و هتوال می شود . همایون و هتوال با هم ازدواج کرده و ابتین فرزند آنهاست که ابتین پدر فریدون است و ........

 

خیلی چیزها داشت که من اصلا خبر نداشتم به خصوص داستان های نثری که از شاهنامه خونده بودم همه از ضحاک شروع می شد و اشاره به جمشید در حد یکی دو صفحه بود پس یک عالمه چیز یاد گرفتم اما راستش از کتاب خوشم نیومد زیاد. اصلا نمی دونم چه ربطی به دو کتاب دیگه و روز اول عشق داشت اخه .....خود داستان هم یک عالمه پیچ و خم داره و زیاد لازم نیست نویسنده تلاش کنه تا جذابش کنه ......... یک عالمه چیز بد هم راجع به ایرانی ها داشت اولا که خیلی زشت بوده که اینقدر ازدواج خواهر و برادر بینشون رواج داشته ، بعد هم خیلی راحت جشن هایی داشتن که هر کس با هر کس دوست داشت همبستر می شد یا مثلا جمشید به هر جا می رسید بدون توجه به جمک همسر جدید می گرفت و ازدواج می کرد و جمک هم با خیال راحت با هر مردی می خواست رفیق می شد از جمله هرمز زرین موی ... تازه وقتی حوصله اش سر می رفت به هم جنسانش روی می اورد مثلا چهرزاد یعنی ه م ج ن س گ ر ا هم بود ... به علاوه زیبایی براشون بسیار مهم بود تا جایی که جمک اصلا سراغی از دو فرزند زشت روی اول خود به نام های میرک و زیانک نمی کند انگار اصلا جز ادم ها نیستند

اوف واسه اولین بار متوجه شدم چیزهای ننگینی هم در گذشته قومم هست واقعا اولین بار بود و خیلی ناراحت شدم امیدوارم یک جوری متوجه بشم یا برداشت من غلطه یا منابع اقای محمدعلی غیر معتبر

 

اما با حال بود که فهمیدم کاوه اهنگر اصفهانی بود .

  

قسمت های زیبایی از کتاب

 تو جمشید را زا من می خواهی و من هرگز چنین سخاوتمند نبوده و نیستم تا هستی ام را تقدیم تو کنم .

 

 حکومت چون تازیان اسبی است بین حاکمان و فرمان پذیران – چنانچه آنان کشند تو بایست اسان گیری و چنانچه تو محکم بکشی ناگزیر انان اسان گیرند .

مشی و مشیانه

 

مشی و مشیانه

 

  محمد محمدعلی

 

 انتشارات کاروان

 

 این کتاب هم جلد دوم از مجموعه سه جلدی روز اول عشق هست که به افسانه افرینش اولین انسانها از دیدگاه آریایی و ایران باستان اشاره داره .

در این افسانه اعتقاد داریم که دو خدای بزرگ اهورا خدای روشنایی و اهریمن خدای تاریکی و پلیدی وجود دارند . تمامی روح ها از روز ازل وجود داشته اند تا اینکه موقع مناسب فرا می رسد و اهورا تصمیم می گیرد به این ارواح جسمیت ببخشد و اهریمن قسم به گمراهی و هلاکت انسان ها می خورد . پس اهورا مزدا اولین انسان یعنی کیومرث را در پایان 3 هزار ساله اول خلقت می افریند . کیومرث وظیفه دارد کسب تجربه کند و تجربیاتش را بر روس سنگها برای ایندگان حک نماید . همراه با کیومرث گاو مقدسی نیز افریده شده و بر روی زمین می اید .

در موقع مرگ نطفه ای از کیومرث خارج می شود . سپندارمزد بانوی ماه اسفند و زمین این نطفه را به گیاه ریواس می سپارد تا چون زهدان مادر آنها را پرورش دهد . پس دو مرد و زن به صورت همزمان به نام های مشی و مشیانه متولد می شوند و از انها خواسته می شود به سرزمین پربرکت ایران زمین بروند .

اولین فرزند مشی و مشیانه دختری به نام اناهیتا است که چون بسیار شیرین است پدر و مادر بسیار او را می بوسند و می بویند تا نهایتا او را می خورند پس اهورا از ان به بعد فرزندان انسان را به گریه وا می دارد و رنج تربیت را بر پدر و مادر تحمیل می کند . فرزند 2قلوی بعدی آنها سامی و سیامک هستند که فرزند آنها هوشنگ فرمانراوی ایران زمین می شود .

جالبه که از همون اول جز نصایح هست که تعداد فرزند باید کم باشه تا درست پرورش داده بشه و همین طور بچه ها را در سن پایین نباید مزدوج نمود . این قسمتاش ادم ذوق می کنه از فرهنگ ایرانی ها اما خوب قضیه اون گاو مقدس شدیدا رو اعصابه .

 

کتاب بدی نیست در هر صورت اگه ادم و حوا را خوندید خوبه اینم بخونید تا دو اسطوره را کنار هم مقایسه کنید . به نظر من روی کتاب ادم و حوا بیشتر از این کتاب کار شده بود . اما خوب این جالب تر بود چون گم نام تر بود کمتر راجع بهش می دونستیم و خوب به نظرم از این جهت حتما بخونیدش که در مورد اسطوره های مملکتتون اگاهی داشته باشید . در ضمن ادم واقعا دلش برای کیومرث کباب می شد تنهای تنها بود دائم هم خواب می دید که بچه دار شده و اسم بچه اش سیامکه

 

جالبه بدونید در کتاب های مختلف مشی و مشیانه را به نام های گوناگونی نامیده اند . در تاریخ مسعودی مهلا و مهلیانه ، در تاریخ طبری  ماری و ماریانه و در زبان خوارزمی  مرد و مردانه نامیده شده اند. هم چنین با نام های مشیگ و مشیانگ، ملهی و ملهیانه، مش و ماشان، میشی و میشانه، میشا و میشانی، مشه و مشیانه، مشی و مشانه، مهلا و مهلینه ، نیز نامیده شده اند.

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 تمامی ابرها باران زا نیستند . برخی نیز باران را در ژرفای خویش پنهان می کنند و تا نیزه آتش بر سرشان نیاید و صدای رعد برنخیزد از هم شکافته نمی شوند و باران از زندان ابرهای بدخیم نجات نمی یابد .

آدم و حوا

 

آدم و حوا

 

 محمد محمدعلی

 

 انتشارات کاروان

  آقای محمدعلی سه گانه ای به نام روز اول عشق دارند که جلد اول آنها همین رمان آدم و حوا می باشد و همین طور که از اسمش پیداست به داستان آفرینش آدم و حوا اشاره داره . ایشون روایت های مختلف در باب آدم و حوا ا در کنار هم جمع کردند و این داستان را نوشتند که ظاهرا اکثر ماجرا بر پایه داستان های سامی است هرچند سعی شده اکثر منابع از نظر اسلامی موثق باشند .

خوب شاید به نظرتون بیاد داستان ادم و حوا را همه می دونیم و حوصلمون از خوندن کتاب سر می ره اما واقعا این طور نیست . از یک طرف نکاتی داره که شاید کمتر نقل شدند و از طرف دیگه طرز روایت داستان، آن  را از یکنواختی در می یاره . به نظر من در حد متوسطی بود این کتاب اما به هر حال خوندنش خالی از لطف نیست . در هر صورت توی بازار ایران هم با استقبال بسیار خوبی رو به رو شده و شاید با سلیقه شما هم کامل منطبق باشه

کتاب به صورت فصل های متوالی نسبتا کوتاه از زبان اقلیما فرزند آدم و حوا نقل می شود . اوایلش و نحوه آفریدن انسان خیلی قشنگه . هر چند شرمندم اما بهشتی که توصیف می کنه چیز خاصی نیست عین زمینه و حتی وقتی ادم در زمین فرود می یاد خودش هند را با بهشت اشتباه می گیره ......

در کتاب نقل می شه که خداوند با عشق تمام زمین را در 2 روز خلق می کنه و جنیان را بر آن مستقر می نماید . سپس آسمان و عرش و بعد از آن فرشتگان را می آفریند .  به دلیل بدکاری جنیان خدا لشکری از فرشتگان را برای نابودیشان می فرستد و یکی از جنهای خردسال و اشراف زاده به نام حارث را که بعدها همان ابلیس می شود با خود به آسمان می برد . حارث بسیار نیایش خدای را می کند و علم فراوان می آموزد و جایگاهی رفیع می یابد و خدا بار دیگر برای تنبیه جنیان حارث را به زمین می فرستد .

خدا تصمیم می گیرد انسان را خلق کند و او را جانشین خود بر روی زمین کند . برای این کار خدا فرشتگان مختلف را می فرستد تا از زمین خاک بیاورند . حارث خودداری می کند و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل ناتوان می مانند اما عزرائیل موفق می شود و خاک را برای خدا می اورد . 40 روز بر این خاک باران محبت و اندوه و یک ساعت باران شعف و شادی می بارد و آنگاه خدا با دست خود آدم را می سازد . خدا جثه آدم را دو ساعت مانده به غروب جمعه می سازد و زمانی که جثه خشک می شود دل را می سازد که ان کار نیز 2 ساعت مانده به غروب جمعه تمام می شود و خدا به فرشتگان امر به تعظیم می کند . چون عمل فرشتگان از روی رضا نیست خدا به انسان علم می اموزد و فرشتگان با رضا بر او سجده می کنند جز ابلیس که از بهشت رانده می شود و عده ای از یارانش مانند خناس نیز بدون اجازه همراه او از بهشت خارج می شوند .

بقیه داستان را هم نمی گم که مزه اش از بین نره فقط نکات جالبش اینه که شیطان از طریق مار وارد بهشت می شه و از طریق طاووس نام درخت ممنوعه را کشف می کنه و حوا را فریب می ده و حوا هم ادم را مجبور به خوردن میوه می کنه و بعد که عریان می شوند تنها درخت انجیر آنها را می پوشاند . به سزای این موضوع مار پاهای خود را از دست می دهد ، طاووس ساق های زشت پیدا می کند و حوا زایمان های سخت نصیبش می گردد . بعد از آمدن به زمین نیز ادم همیشه درون بهشت را نگاه می کرده و فرشتگان عصبانی می شدند پس خدا قد آدم را کوتاه می کند و موهای جلوی سر مردان را به جلوی سر و صورتشان می اورد و آنها طاسی زودرس می گیرند . حضرت ادم در هند ، هوا در جده ، مار در اصفهان ، طاووس در دمشق و ابلیس در سمنان فرود می ایند .

فرزند اول ادم و حوا خل وضع و نام او عبدالحارث ، فرزند دو قلوی بعدی آنها هابیل و لویذا و فرزندان بعدی دو قلوی اقلیما و قابیل هستند .

بعد از آدم فرزنش شیث ( نام همسرش حذورا) بعد از او فرزندش انوش سپس فرزندش قینان سپس فرزندش مهلائیل و بعد فرزند او لود به پیامبری می رسند .

همچنین گفته می شه که عمر حضرت نوح 1000 سال بوده که وقتی در ابتدای خلقت خدا شجره نامه را نشانش می دهد دلش برای حضرت داوود می سوزد و 60 سال از عمرش را به او می بخشد .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 فریاد زد : شما زنان همواره به گونه ای سخن می گویید که زندگی خود را از خطر محفوظ بدارید .

گفتیم : چون ما زندگی می بخشیم قادر به گرفتن زندگی دیگران نیستیم .

 

 

وقتی انسان زن باشد ، بدبختی واقعی این است که خودش نداند این امر یک بدبختی است که گریبانش را گرفته است .