اولریکا/بورخس

اولریکا

 

خورخه لوئیس بورخس

کاوه میرعباسی

 

انتشارات ماهی

سال نشر : 1395

داستان های اولریکا ، فرقه ی سی ، اوندر ، ابلینو اردوندو و دوئل را قبلا معرفی کردم سایر داستان ها عبارتند از :

شب عطیه ها : تعریف اولین خاطره ها زنی که اسیر سرخپوستان شد و مردی که به قصه اش گوش داد .
خدعه ی جنگی : استاد دانشگاه مهاجر تعصب زبانی جنگ دو نفره و ...
جده : دختر مردی که قهرمان ملی بود .
دوئلی دیگر : دو مرد که با یکدیگر اختلاف دارند نهایتا راهی جنگ می شوند اسیر می شوند و از آنها می خواهند با گلوی بریده با یکدیگر مسابقه بدهند .

بورخس هم که داستان کوتاهاش حرف نداره دیگه بیشترش را معرفی کردم ولی خوب به هر حال دو سه تا داستان جدیدم داخلش باشه بازم خوبه خوندنش دیگه و حس خوب خودشو داره . داستان های خوبی هستند ترجمه خوبی هم داره لذتشو ببرید .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

منشا نفرت مانند علت بروز هر شوریدگی عاطفی دیگر همواره مرموز است .

 

نفرت در آن زندگی حقیر روستایی تنها دارایی ارزشمندشان بود و به همین خاطر نیز هر روز بیشتر آن را می انباشتند. بی آنکه خود متوجه باشند برده هم شده بودند .

روباه/هربرت لارنس

روباه

 

دیوید هربرت لارنس

کاوه میرعباسی

 

انتشارات باغ نو

سال نشر : 1382

دو دختر تنها تصمیم می گیرند همراه با هم مزرعه ای را اداره کنند کارها کمایش جلو می رود تا زمانی که پسرک سربازی گذرش به آن مزرعه می افتد و مدتی در آنجا مانده و عاشق یکی از دخترها می شود هر چند از نظر سنی بسیار کم سن و سال تر است ....

قبلا کتاب هایی ازش معرفی کردم زیاد بهش علاقه مند نیستم اما خیلی هم روی مخم نیست . خوبه بگم یکی از دلایل شهرتش داستان هایی هست که یه جورایی موضوعات جسورانه بوده .  البته موضوعاتش توی یک مایه است این کتابشم بد نیست نسبتا خوبه همون جسارت و موضوع ولی خیلی هم بدیع نیست .

 

قسمت زیبایی از کتاب

آدم می خواهد کسی که دوستش دارد خوشبخت باشد و سعادت او همیشه قطعی و تحقق پذیر به نظر می رسد . فقط کافی است آدم فلان کار را و بهمان کار را بکند و ظاهرا با چند اقدام ساده اوضاع بر وفق مراد می شود . و آدم با حسن نیت همه این کارها را می کند و از هیچ اقدامی که لازم باشد سر باز نمی زند و با این همه هر بار ناکامی و عدم موفقیت کمی دردناک تر و مایوس کننده تر به سراغش می آید .

باکره و کولی / لارنس

باکره و کولی

 

دی اچ لارنس

کاوه میرعباسی

 

انتشارات لوح فکر

سال نشر : 1383

ایوت و خواهرش دختران کشیش هستند . مادرشان قبلا به دنبال مرد دیگری رفته و پدر در غم مادر است . مادربزرگ عمه و عمو به خانواده آنها آمده اند و فضای خانه خیلی تحت تاثیرمادربزرگ سنگین است . ایوت خواستاران زیادی دارد اما طبع سرکشش او را به سمت مرد کولی متاهلی می کشاند .

موضوع جالب و جسورانه ای داره . این حس عشق به کسی که واقعا عقلتت تاییدش نمی کنه برای من بسیار جالبه . من کتابشو دوست دارم هر چند به نظرم خود قلمش چیز شگفت انگیزی نیست بیشتر موضوعش خوبه . این کتاب بعد از مرگ آقای لارنس پیدا می شه و معتقدند هنوز کامل نشده بوده و عده ای هم اون را پیش نویس رمان فاسق لیدی چترلی می دونند.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خود را می آراست که هر چه بیشتر خیره کننده بنماید ، فقط برای آنکه تاثیری را که مرد کولی بر او گذاشته بود بزداید ، آنگاه که نگاهش کرده بود و اصلا صورت خوشگل و حرکات دلفریبش را ندیده بود ، بلکه به راز نهفته و طوفانی و پرتوان بکارت روانش پی برده بود .

 

به عقیده ی من وقتی دیدی دیگر بهت خوش نمی گذرد ، موقعش رسیده که ازدواج کنی .

معمای ماری روژه/ آلن پو

 

معمای ماری روژه

 

ادگار آلن پو

کاوه میر عباسی

 

انتشارات نیکا

کتاب جیدی نیست اما دیگه بحث آلن پو بود گفتم این را هم معرفی کنم . کلا 3 تا داستان داره که قتل های کوچه مورگ و نامه ربوده شده را قبلا معرفی کردم می مونه معمای ماری روژه دختر فروشنده جوانی که به قتل رسیده جسدش پیدا شده و حالا کارآگاه ما داره با اطلاعات روزنامه ها کلنجار می ره که چه حدس هایی چرا و به چه علت غلطه و کدوم ها قابل پذیرش . برای من چندان دوسش نداشتم یعنی کلا آلن پو را باهاش ارتباط برقرار نمی کنم .

رویای سلت/ یوسا

 

رویای سلت

 

ماریو بارگاس یوسا

کاوه میرعباسی

 

انتشارات صبح صادق

راجر کیسمنت یک فرد ایرلندی هست شخصی که به عنوان سفیر انگلیس به کنگو می ره و اونجا شاهد بدرفتاری اروپایی ها با آفریقایی هاست و هر چند اوایل با این طرز تفکر راهی این قاره می شه که اروپا می خواد تمدن را برای افریقا ببره اما بعد می فهمه چیزی جز حرص و آز سبب این موضوع نبوده و شکنجه هایی را می بینه که مو بر تن آدم سیخ می کنند راجر تلاش می کنه و سعی می کنه حقیقت را به گوش جهانیان برسونه بعد از اون سفیر انگلیس در برزیل می شه و برای همین یک ماموریتی فرستاده می شه به آمازون پرو که بیند با سرخ پوست ها چه رفتاری می شه و بدین ترتیب هست که اونجا تازه می بینه باز هم به رفتاری که با سیاه پوست ها می شد رفتارها بسیار وحشیانه است مثلا اگر سرخپوستی نتونه جیره لازم از کائوچو را جمع کنه بچه هاش را توی رودخونه غرق می کنند و ..... نهایت بعد از این رسواگری یک جورایی به فکر می افته در حقیقت ایرلند هم همین شرایط را داره و باید از زیر استعمار انگلیس در بیاد و وارد این حیطه می شه . البته ایشون یک مقادیری انحرافات اخلاقی داشته که خوب نقاط سیاه کارنامش هستند .

قشنگ بود این ماجرا واقعی هست هر چند احتمالا چاشنی داستان و تخیل هم بهش اضافه شده خوب این یک ذره تو ذوقم می زنه نثر کتاب عالیه با این که طولانیه پرکشش هست و آدم را خسته نمی کنه و نکته جالبش این هست حالا نمی یاد اون قدرم روی موضوعات جذب کننده ای مثل ریز زندگی آفریقایی ها و شکنجه ها زوم بکنه و جذابیت بیافرینه بلکه بیشتر روی خود افکار و اقدامات راجر تکیه داره اما خوب حالا بهترین کتاب یوسا هم نبود بالاخره جنبه های تاریخی داشت بعضی جاها خسته کننده بود بعضی جاها واقعا بیشتر از رمان بودن شبیه یک متن تاریخی می شد بعضی جاها البته اما در کل خوب بود مثل همیشه .

پ.ن : خوب من عادت داشتم هر بار برم سراغ یک نویسنده جدید اما فعلا بعد این برگشت طولانی ترجیح می دم اروم اروم از همون نویسنده هایی که قبلا می شناختم اگر چیز جدیدی هست بخونم تا ببینم چی پیش می یاد و با یوسای عزیزم هم شروع نمودم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

چرا از مصیبت هایی آگاه شود که هیچ جور نمی تواند چاره شان کند و فقط باعث تلخکامی بیشتر می شوند؟

 

کنگو به او هم انسانیت بخشیده بود ، اگر انسان بودن به این معنی باشد که دریابی حرص ، طمع ، پیش داوری ها ، شقاوت به چه نهایت هایی می توانند برسند .

 

عرصه ی شقاوت انسانی حد و مرز نمی شناسد و همواره می توان فراتر رفت و برای عذاب رساندن به هم نوعان شیوه های جدید ابداع کرد .

 

مردمی که زیاد سنگ حقیقت یا عدالت را به سینه می زنند اغلب از چیزی که می خواهند علاجش کنند بیشتر آسیب می رسونند .

 

حماقت های کوچک ممکن است با امور مهم گره بخورندو آن ها را به هم بریزند .

 

هر قدر هم آدم درواندیش باشد و با نهایت روشن بینی نقشه بکشد ، باز زندگی که از هر محاسبه ای پیچیده تر است ، طرح ها و برنامه ها را به هم می ریزد و موقعیت هایی نامطمئن و متناقض را جایگزینشان می کند .

 

در مورد خدا باید ایمان آورد نه این که استدلال کرد .

فانتاموس علیه خون آشام های چند ملیتی

  فانتاموس علیه خون آشام های چند ملیتی

 

  خولیو کورتاثار

کاوه میرعباسی

 

انتشارات نی

  یک کتاب خیلی کوچیک که به کمک تصویر و داستان های موازی پیش می ره . در حقیقت تلفيقي از رمان و کميک استريپ

فانتوماس شخصیتی شبیه بتمن و زورو و قهرمان کمیک استریپ هایی بوده که توسط سووستر و الن خلق شده

شخصیت اصلی داستان کورتاسار است که حین خواندن یک داستان کمیک استریپ در مورد فانتاموس در یک مجله ( که تصاویر این داستان در کتاب هم هست ) متوجه می شه وارد یک قضیه سیاسی شده – دخالت امریکا در امور کشورهای در حال توسعه به خصوص امریکای لاتین و ایجاد انقلاب و تحولات صنعتی در این کشورها در زمان نیاز

در این رمان به صورت مرموزی همه کتاب خانه های دنیا از بین می روند و نویسندگان تهدید به مرگ می شوند. کورتاسار در اين کتاب پديده جهاني شدن را نيز پيش بيني کرده است.

من تا حالا کمیک استریپ را به صورت یک چیز جدی مطالعه نکرده بودم بنابراین تلفیقی که اینجا ازش دیدم برام واقعا جالب بود . شصیت فانتاموس هم خیلی بامزه است مثل بتمن قهرمانه اما در عین حال خنگ بازی های قشنگی هم داره

 

برداشت من از کتاب این بود که خیلی روی پدیده جهانی شدن تاکید داره و مسائل سیاسی اما مطالب را که نگاه می کنم اصولا چهارچوب اصلی داستان را قضیه همون کتابها و از بین رفتن فرهنگ می دونند ......

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 اشتباه این است که همه چیز عین روز روشن و مثل واقعیت های روزمره جلوی رویمان باشد و با این وجود مطابق معمول همچنان منتظر بمانیم که یک نفر دیگر اولین فریاد را سر بدهد .

سر هیدرا

 

سر هیدرا

 

  کارلوس فوئنتس

کاوه میرعباسی

  

انتشارات آگه

داستان یک جورایی مایه های سیاسی داره و موضوعش به خصوص در مورد نفت مکزیک ، دیکتاتوری قدرتهای دنیا و قضیه اسرائیل و فلسطین هست .

 فيلكس مالدونادو یک کارمند دولت در مکزیک هست یک فرد وطن دوست و آرمان خواه که وارد بازی قدرت طلب ها و نفت ملی می شود . و از طریق ماجرای او با چندگانگی دولت ها و فرومایگی واقعی افراد به ظاهر درستکار مواجه می گردیم . در حقیقت ماجرای ملی شدن نفت مکزیک ، واکنش اعراب و اپک به این موضوع و از سوی دیگر نفع اسرائیل و آمریکا را طی یک سری داستان جاسوسی دنبال می کنیم .

در مورد اسم کتاب هم باید بگم که هیدرا موجودی افسانه ای است که به جای هر سری که از او قطع می شود سر دیگری سبز می شود و نهایتا هم هرکول او را از بین می برد . هیدرا نماد تکثیر بی پایان هست و در حقیقت در داستان نیز دائما حالت دو گانگی و شعبه شعبه شدن را چه در ماجراها و چه در روحیات و شخصیت اصلی افراد ملاحظه می کنیم .

 کتاب خوبی  بود. خیلی خوب نبود البته اما  جسارتش واقعا قابل تقدیر بود خیلی شفاف و واضح به حقایق حمله می کرد  به خصوص نظرش راجع به اسرائیل این که می گه قربانیانی بودند که امروز خودشون جلاد شدن و در حقیقت همه این شکنجه ها را هم آلمان و نازیسم به اونها وارد کرده اما چون زورشون به اروپا نمی رسه رفتن سراغ فلسطینی های ضعیف و بی کس چون اعراب هم اونقدر تنبل و بی غیرتن که حاضر نیستن از هم نژادهای خودشون دفاع کنند ..... چندگانگی چهره ها و داستان ها هم عالی بود همه چیز چند تکه می شد ... خوش خوان هم بود ...... اما خوب ، خیلی تاثیر گذار نبود نمی دونم یعنی حداقل با همه این تعاریف برای من کتاب متوسطی بود اما ایده های قشنگی داشت

  

 قسمت ها زیبایی از کتاب

در کشوری که همه تابع قانون حداقل زحمت هستند ، آسان ترین راه این است که خود را به دست جریان بسپاری

 

مرگ همه از بیست سالگی شروع می شود .

 

انتقام فضیلت نیست ولی قابل توجیه است .

 

خیال می کردیم که پاکی ما را از شرارت نجات می دهد ، چون خبر نداشتیم ممکن است شرارتی در پاکی وجود داشته باشد که از پاکی شرارت تغذیه کند .

 

قدرت چون می داند که ناپایدار است ، همیشه بی ترحم است .

 

دنبال جایی بودیم که ارباب باشیم نه برده . اما فقط کسی می تواند ارباب خودش باشد که برده نداشته باشد . نفهمیدیم چه طور می شود بدون برده های جدید ارباب بود . برای اینکه قربانی نباشیم ، جلاد شدیم .

 

می توانی به همه تاریخ قرنمان شک کنی ، جز به جهانشمول بودن ارعاب و وحشت .

 

همیشه انتظارت را می کشم و همیشه از دیدنت غافلگیر می شوم .

 

تنها راه مخفیانه عمل کردن این است که همه کارها را آشکار انجام بدهید .

  

اسرار واقعی آنهایی هستند که مخفی شان نمی کنند .

  

مهار کردن تقدیر اسمش قدرت است .

زنده ام که روایت کنم

زنده ام که روایت کنم


گابریل گارسیامارکز
کاوه میرعباسی

انتشارات نی

کتاب شرح زندگی مارکز از زبان خود وی می باشد .
یک بار یکی از دستانم به من گفت اسمهای امریکای جنوبی جذابیت خاصی دارند و الان که با دقت به این موضوع نگاه می کردم متوجه شدم که واقعا حق داشت و اسامی اونها یک جذابیت خاصی به داستان می ده که اگه مثلا به جای اونها جک و جیم و .... بود اصلا این تاثیر را نداشت .
خیلی کتاب جالبی بود . متوجه می شید خیلی از چیزهایی که مارکز توی کتابهاش نوشته واقعا زندگی خودش بوده . همون فضاهای پر رمز و راز داستاناش عینا توی زندگیش وجود داشته .
با خوندن کتاب واقعا متوجه هنر نویسندگی می شید . وقتی به زندگی خودتون فکر کنید و یاداوری اینکه واقعا پر از ماجراهای خاص و زیبا بوده اما فقط یک قلم عالی می تونه از توی این خاطرات یک کتاب عالی را رقم بزنه . وقتی کتاب را می خوندم خیلی به زندگی خودم فکر کردم اینکه اگه قرار بود زندگی نامه نوشته شده ای داشته باشم ، اتفاقها و افراد مختلف چند صفحه به خودشون اختصاص می دادند و اینکه اگه بعضی های دیگه زندگی نامشونو بنویسند تو قراره چند صفحه یا چند سطر اون مجموعه بشی .
بسیار زیبا بود .

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 

زندگی آنچه زیسته ایم نیست ، بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده و آن گونه است که به یادش می آوریم تا روایتش کنیم .