افسانه های ایتالیایی/ کالوینو

افسانه های ایتالیایی

 

ایتالو کالوینو

محسن ابراهیم

 

انتشارات مرکز

سال نشر : 1392

 اینم یک مجموعه دیگه از کالوینوی محبوبم . یک کتاب نسبتا حجیم که توش اومده افسانه های مختلف ایتالیایی را گردآوری کرده . داستان هایی با حال و هوای قصه های قدیمی خودمون شاهزاده ها و پرنسس هایی که طلسم شدند و عشاقی که با شجاعت و فداکاری طلسم ها را باطل می کنند و محبوبشون را آزاد می کنند و به وصال می رسند . جنگ با اژدها و جادوگر و ......دقیقا همچین فضایی

من خودم افسانه ها را دوست دارم و کتاب را پسندیدم اما اگه از طرفدارای این مدل داستان نیستین بدونین که حجمش زیاده و یک دفعه خوندنش اذیتتون می کنه .

متاسفيم از ... /بوتزاتي

متاسفيم از ...

 

دينو بوتزاتي

محسن ابراهيم

 

انتشارات مركز

كتاب مجموعه اي از داستان هاي كوتاه و يا نوشته هاي كوتاه آقاي بوتزاتي هست . از اونجايي كه اين نوشته ها خيلي كوتاه هستند در نتيجه تعدادشون رفته بالا و نمي تونم دونه دونه نام ببرم خيلي زياد مي شه .

كتاب متوسطي بود . داستان هاي قشنگي بين داستان هاش بود و كلا چيزي نداشت كه توي ذوق بزنه ولي خوب جذابيتش كم بود كه البته به نظرم يكي از دلايلش مي تونه تعداد صفحات باشه 300 صفحه داستان هاي متوسط 3 صفحه اي هم باشه مي شه حدودا 100 تا داستان . 100 تا داستان كوتاه پشت سر هم خوندن اونم به اين كوتاهي ( چون داستان هاي با اين كوتاهي گاهي موضوع هم ندارند ) خسته كننده مي شه . توصيه من اينه اگر اين كتاب را خواستيد بخونيد يا خيلي آروم و با فراغ بال بخونيد يا هم زمان با يك كتاب ديگه .

آقاي بوتزاتي از اون نويسنده هايي هست كه داستان هاي زيادي ازش به صورت فيلم دراومده .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

براي اين كه ديگران دوستتان داشته باشند و موفق باشيد ، از خودتان بد بگوييد و تصديق كنيد كه نقايص و عيوب ها و بيماري هاي دردناكي داريد .

 

در سن و سال به خصوصي ، هيچ چيز مثل ياداوردن خاطرات دلپذيري نيست كه وجود داشته است و ديگر وجود نخواهد داشت .

شصت داستان /بوتزاتی

شصت داستان

 

دینو بوتزاتی

محسن ابراهیم

 

انتشارات مرکز

هفت فرستاده : شاهزاده ای که تصمیم می گیرد همه قلمرو پدرش را بگردد و اکنون 8 سال است که در سفر است .
حمله به کاروان بزرگ : در مورد رئیس راهزنان بعد از آزادی 3 ساله از زندان است .
هفت طبقه : مرد برای بیماری به مجتمع هفت طبقه ای می رود که طبقه اول مربوط به افراد رو به موت است .
سایه ی جنوب :  مرد در سفر است و یک شرقی سفیدپوش همه جا بر او ظاهر می شود .
باز هم در می زنند : زنی در خانه ارافی که سعی دارد موضوعات ناخوشایند را مطرح نکند هر چند سیل نزدیک به خانه آنهاست.
شنل : پسر از جنگ بازگشته و شنلش را در نمی آورد .
کشتار اژدها : چند انسان به شکار اژدهایی می روند که 2 بچه دارد .
چیزی که با ج شروع می شود : مردی که نا خواسته با یک جذامی ارتباط داشته است .
گراز پیر آفریقایی : گرازی که زیاد عمر کرده و اکنون تنهاست .
وحشت در اسکالا : شبی که در اپرا شایعه شده شهر در حال آشوب است .
مرد جادو شده : مرد تلاش می کند که با پسربچه ها بازی کرده و بازی را باور نماید .
یک قطره : قطره ای که به سمت بالا می رود .
آواز جنگ : پادشاهی که دائم در جنگ ها پیروز می شود و از سرود مردمش دلتنگ است .
پادشاه در هرم الحجر : پادشاهی که به دیدن بناهای تاریخی مصر آمده و باعث زند ه شدن نفرینی کهن می شود .
پایان جهان : پایان جهان نزدیک است و همه به سوی کشیش ها رونه شده اند .
چند راهنمایی مفید : روحی که بر  قاتلش ظاهر می شود .
دعوت های بیهوده : یاد  عشق قیدم و بیان دلتنگی .
قصه ی شب تولد مسیح : شب تولد مسیح و مردی که به دنبال خداست .
سقوط بالی ورنا : یک حرکت اشتباه و شکستن میله ای که سبب مرگ چندین نفر می شود .
سگی که خدا را دید : سگ مردی زاهد که خود نیز گویی زاهدی دیگر است .
اتفاقی که افتاده بود : مدرم سوار قطار متوجه می شوند که گویا در خارج از قطار اتفاق هایی دارد می افتد .
موش ها : موش های درون ویلا که زیاد و زیادتر و بزرگ و بزرگ تر می شوند .
ملاقات با انیشتین : انیشتین و کشف بعد زمان .
دوستان : روحی که باید یک ماه دیگر در دنیای زنده ها باشد .
گلادیاتورها : نبرد دو عنکبوت .
بمب هیدروژنی : بمب هیدروژنی هدیه ای است برای مرد .
مردی که می خواست معالجه شود : مردی جذامی که می خواهد با دعا بهبود یابد .
24 مارس 1958 : سفینه هایی که به فضا پرتاب شده اند .
وسوسه های سنت آنتونیو : سنت انتونیو در حال درس دادن است اما گویا ابرها پیام هایی برای او دارند .
کودک مستبد : کودکی که همه خانواده در اختیار اوست و پدربزرگ اسباب بازی اش را خراب کرده است .
ریگولتو : شرح یک بازدید نظامی .
آهنگساز حسود : آهنگساز معروف خبر ندارد که دوستش بسیار معروف تر از او گشته است .
شب زمستانی در فیلادلفیا : سقوط چرت بازان در برف .
ریزش کوه : خبرنگار عازم روستایی شده تا از ریزش کوه خبری تهیه کند .
انتظار دیگری نمی داشتند : زن و مرد وارد شهری می شوند که تمام هتل هایش پر است .
بشقاب پرنده ای فرود آمد : بشقاب پرنده فرود می آید و ساکنانش نزد کشیش می روند .
افتتاح جاده : جاده ای که هنوز تکمیل نشده افتتاح می شود .
افسون طبیعت : زمانی که ماه به زمین نزدیک می شود و قلب ها وحشت می کنند .
دیوار آناگور : شهر قدیمی که می گویند ساکنانی دارد و ممکن است در قلعه را باز نمایند .
قطار سریع السیر : مرد سوار قطار سریع السیر است و نمی تواند معطل بماند .
شهر اختصاصی : مرد در یک شهر باستانی به تنهایی زندگی می کند .
اعتصاب تلفن ها : روزی که همه خطوط روی هم می افتند .
دلبستگی های ناچیز : تکه هایی از دلبستگی های کوچک مردم .
یک بام و دو هوا : شبیه داستان قبلی اینم تکه تکه هایی مرتبط با اسم داستان هست .
احتیاط های بیهوده : اینم باز تکه تکه است .
مستبد بیمار : سگ بیمار و دیدگاه های مختلف نسبت به این قضیه .
مکان پارک اتوموبیل : پیدا کردن جای پارک برای اتومبیل واقعا کار مشکلی است .
ممنوع بود : شهری که شعر در آن ممنوع شده است .
شکست ناپذیر : مرد نحوه انفجار از راه دور را کشف کرده است .
نامه ی عاشقانه : مرد تاجر می خواهد نامه عاشقانه ای بنویسد و موقتا کار را بی خیال شود .
نبرد شبانه در دو سالانه ی ونیز : پس از مرگ نقاش برای او نمایشگاهی زده اند .
چشم در مقابل چشم : سوسک های عجیب و غریب و بزرگ تر از انسان .
عظمت انسان : انسان های هم نام .
کلمه ی ممنوع : مرد به شهری رفته که کلمه ای در ان ممنوع می باشد .
قدیسین : قدیس توانایی که معروفیتی ندارد .
منتقد هنری : منتقد هنری که سعی می کند به سبک خود اثر از آن انتقاد کند .
یک مشت کاغذ مچاله : در حیت راه رفتن قهرمان داستان به تکه کاغذ پاره شده شاعری بزرگ بر می خورد .
طاعون موتوری : طاعون مخصوص ماشین ها .
خبر : رهبر ارکست احساس می کند پشت سر او اتفاقاتی در حال انجام است .
رزمناو تود : رزمناو بزرگی که خبر ساختنش سری است .

از بوتزاتی قبلا بیابان تاتارها را معرفی کرده بودم که خوشم اومده بود . این هم یک مجموعه داستان کوتاه از این نویسنده ایتالیایی هست . داستان های قشنگی داره که خیلی هم سبملیک و پرعمق اند وبه اگه نقد داستان ها را بخونید یا توی جلسات نقدش شرکت کنید اما خوب 60 تا داستان کوتاه پشت سر هم دقت را پایین می یاره . بیشتر داستان هاش را دوست داشتم ولی بعضی هاشم به دلم ننشست. اینو ذکر کنم که بوتزاتی برای این کتاب جایزه استرکا را از ان خود کرده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آه که قطارها چه قدر به زندگی شباهت دارند !

 

در دشت ها و روستاها/ طبل ها نو اخت / و سال ها گذشت / را بازگشت را / راه بازگشت را / هیچ کس نمی تواند بیابد .
از این جا و از آن جا / پیش می رویم / و سال ها می گذرد / جایی که من تو را ترک کردم / جایی که من تو را ترک کردم / حالا آن جا یک صلیب است .

 

بیرون اتومبیل ها درگذزند . مردم زندگی می کنند . اما هیچ کس حال زنی را که وامانده بر پیاده روی پشت در خانه – مثل کودکی که لباس زیبای نویش را کثیف کرده است – نمی داند . مرد دور است و هرگز باز نخواهد گشت و هر کاری بیهوده است .

 

انتظار برای چیزی دوست داشتنی ، ما را قطعا بیش از به دست آوردنش شاد می کند .

فضيلت هاي ناچيز /گینزبورگ

فضيلت هاي ناچيز

 

ناتاليا گينزبورگ

محسن ابراهيم

 

انتشارات هرمس

زمستان در ابروتزو : زن به گذشته نگاه مي كند به زماني كه از زندگي در دهكده رنج مي برده و نمي دانسته بعدها اين دوران را به عنوان بهترين سال هاي خود به ياد خواهد آورد .
كفش هاي پاره : در مورد عدم تمايلش به استفاده از كفش هاي شيك صحبت نموده .
تصوير يك دوست : راجع به چه زاره پاوزه ، نويسنده اي كه خودكشي كرد .
درود و دريغ براي انگلستان : در مورد زندگي در انگلستان و خوبي و بدهاي ان حرف زده .
خانه ي ولپه : در مورد كافه هاي انگليسي .
او و من : از تفاوت ها و شباهت هاي خودش و شوهرش صحبت كرده .
فرزند انسان : تفاوت نسل قبل و بعد از جنگ
حرفه ي من : در مورد نويسندگي و سختي هاي اين كار .
سكوت : در مورد سكوت و اينكه چرا سكوت مي كنيم چرا روابطمون سرده و ....
روابط انساني : يك مرور كلي بر احساسات انسان از اول تا اخر .
فضيلت هاي ناچيز : در رابطه با اينكه چه موارد و چه فضيلت هايي مهم تر هست كه به فرزندان آموزش داده شود و چه فضيلت هايي برتري كمتري دارند .

كتاب به عنوان مجموعه داستان كوتاه معرفي مي شه ولي نوشته هاش اصلا به نظر من داستان نيست فقط حرف زده و اظهار نظر كرده همين در حقيقت مي شه بهش گفت مجموعه اي از مقالات خودموني و نه انچان رسمي . بنابراين به عنوان داستان اصلا كتاب خوبي نيست ولي به عنوان خوندن نظرات و نقدهاي يك نفر چيزاي جالبي نوشته و خوبه .

خانم گينزبرگ زن فعالي بوده . مدتي سردبير يك روزنامه بوده و حتي زماني هم نماينده مجلس بوده است . توی فیلم انجیل به روایت متی هم بازیگری نموده .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

مي گفت نمي تاوند دوستاني را كه درو هستند دوست بدارد . نمي خواست از دوري شان رنج ببرد و آنان را فورا از ذهنش بيرون مي داد .

 

موسيقي بسيار نزديك به دنياي من بود و دنياي من ، چه كسي مي داند چرا آن را نپذيرفت .

 

چيزهايي هست كه درمان نمي شود و سال ها خواهد گذشت اما هرگز درمان نخواهيم شد . شايد دوباره چراغي روي ميز داشته باشيم و گلداني گل و عكس هاي عزيزانمان را . اما ديگر اين چيزها را باور نداريم . چون كه يك بار مجبور شديم ناگهان تركشان كنيم .

 

كسي كه يك بار رنج كشيده است ، تجربه درد را هرگز فراموش نمي كند . كسي كه ويراني خانه ها را ديده است به وضوح كامل مي داند كه گلدان هاي گل ، تابلوها و ديوارهاي سپيد ، اشيايي ناپايدارند . خوب مي داند خانه از چه چيز ساخته شده است . يك خانه از آجر و گچ ساخته شده است و مي تواند فرور ريزد . يك خانه خيلي محكم نيست .

 

زن ها در رابطه با فرزندانشان چيزهايي را مي دانند كه يك مرد هرگز نمي تواند بداند .

 

خدا گفته است هم نوعت را همان قدر كه خودت را دوست مي داري ، دوست بدار . اين به نظرمان عجيب است . خدا چيز عجيبي گفته است . به انسان چيز غيرقابل انجامي را تحميل كرده است .

 

ما ساكت بوده ايم ، به خاطر اعتراض و از سر خشم . ساكت بوده ايم تا به والدينمان بفهمانيم كه كلمات سنگين آنان ديگر به درد ما نمي خورد . ما كلمات ديگري در كيسه داشتيم . ساكت بوديم ، لبريز از اعتماد به كلمات تازه ي خودمان . آن كلمات تازه مان را مي بايست خرج كساني مي كرديم كه آنها را مي فهميدند . از سكوت مان سرشار بوديم . اكنون از آن شرمساريم و اندوهگين و كم ارزشي آن را مي فهميم .

 

بزرگيم چون بر شانه ها ، حضور صامت آدم هاي مرده اي را داريم و از آنان قضاوتي درباره ي رفتار فعلي مان مي خواهيم . و از آنان براي گذشته ي مصدوم ، طلب بخشايش مي كينم . مي خواهيم از گذشته مان بسياري از كلمات بي رحمانه مان را بزداييم ، بسياري از حركات بي رحمانه اي را كه انجام داده ايم ، با اينكه از مرگ مي ترسيديم . 

صحرای تاتارها

 

 صحرای تاتارها



دینو بوتزاتی

محسن ابراهیم

 

انتشارات مرکز

سال نشر 1379



کتاب در مورد یک قلعه مرزی است قلعه ای که در پشت آن صحرای تاتارها قرار دارد بیابانی کاملا آرام . افسرانی که برای خدمت به این قلعه می ایند دائما به این امید هستند که روزی دشمنان از صحرای تاتارها به قلعه حمله کنند تا آنها فرصت قهرمانی پیدا کنند و به این ترتیب سالهای عمر آنها در قلعه سپری می شود ....


به نظر من کتاب خیلی قشنگیه خیلی خوشم اومد موضوع جذاب و غیرتکراری داره و مفهوم خاصی را القا می کنه من که خیلی خوشم اومد
موضوع یکنواختی و روزمرگی ، انتظارات بیهوده و اجبارهایی که حاضر به اقرارشون نیستیم خیلی زیبا در کتاب بیان شده اند .
فقط کتاب ریتم کندی داره و اون قدر پرهیجان نیست خیلی آروم و ساکن به پیش می ره

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 به بالای یک سر بالایی رسیدند . دروگو به عقب برگشت تا شهر را خلاف نور ببیند . دودهای صبحگاهی از بامها بر می خاست . از دور خانه اش را دید . پنجره اتاقش را تشخیص داد . احتمالا لنگه هایش باز بودند و زنها داشتند مرتبش می کردند . شاید تخت را به هم ریخته بودند و وسایل را در یک کمد جای داده بودند . بعد پنجره های کرکره ای را بسته بودند و جز غبار صبور و نوارهای ملایم نور در روزهای آفتابی شاید ماه های ماه کسی به آنجا وارد نشود . این هم از دنیای کوچک دوران کودکی او که در و پیکرش بسته می شود . مادر آن را به همین صورت حفظ خواهد کرد تا وقتی که او باز می گردد باز هم خود را در آن فضا احساس کند و حتی پس از غیبتی طولانی او بتواند در درون آن بچه باقی بماند . اوه آری مادر خود را فریب می داد که می تواند شادی برای همیشه ازدست رفته را صحیح و سالم حفظ کند جلوی گذر زمان را بگیرد و هنگام بازگشت فرزند باباز کردن درها و پنجره ها همه چیز را به حالت اول بازگرداند .