روشنایی/ ساراماگو

روشنایی

 

ژوزه ساراماگو

مهوش خرمی پور

 

انتشارات صدای معاصر

سال نشر : 1394

اعضای یک ساختمان شخصیت های اصلی این کتاب هستند . ساکنین هر واحد داستان و زندگی مخصوص به خود را دارند کفاش فرهیخته ای که عاشق همسرش است و یک اتاق را اجاره داده . زنی که از شوهرش متنفر است و تنها امیدش پسرش است زن و شوهری که چشم دیدن هم را ندارند دختر جوانی که معشوقه مردی پولدار است و ...

کتاب قسمت های مختلفه و هر قسمت یک تکه کوتاه از داستان یکی از همسایه ها که همه به موازات هم پیش می روند . کتاب ساده و قشنگیه . این کتاب را ساراماگو سال ها قبل نوشته بوده ناشر اونا قبول نکرده بوده و بعدش یه جورایی گمش می کنه ولی بعد پیدا شدن هم اجازه نشرش را در اون زمان نمی ده . سبکش با کتاب های ساراماگو یک جور نیست اما تجربه جالبیه برای خودش. سرگرم کننده است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خوبی و بدی و خیر و شر در هم ادغام هستند و با هم می آیند . بنابراین هیچ کس و هیچ چیز خوب یا بد مطلق نیست .

 

زن های زیبا هرگز کسی را دوست ندارند بلکه آنها فقط می خواهند که دوست داشته شوند .

نوت بوك /ساراماگو

نوت بوك

 

ژوزه ساراماگو

مينو مشيري

 

انتشارات ثالث

كتاب مجموعه اي از نوشته هاي ساراماگو توي وبلاگ شخصيش هست . توي بازه تقريبا يك ساله اي به نسبت مرتب هم مي يومده و هر بار توي وبلاگش از موضوع خاصي صحت مي كرده . وقتي هم بخونيد به نظر من اون حالت وبلاگي را كامل داره هرچند بعضي ها نقدش كردن و ظاهرا مي گفتن خصوصيات وبلاگ نويس را نداره . موضوعات هم خيلي متنوعن ولي زياد در مورد مظلوميت فلسيطيني ها ، در مورد سياست هاي آمريكا و اوباما و يا از نويسنده هاي مختلف گفته .

من دوسش داشتم . كتاب قشنگي بود و با اشتياق مي خوندمش . فكر نمي كنم با همه سليقه اي جور در بياد اما من خودم آدمي هستم كه زياد وبلاگ مي خونم و لذت مي برم از چنين وبلاگ هايي كه كوتاه در مورد چيزهايي مي نويسن ، ترجمه خوب و رواني هم داره و براي همين به مذاق من سازگار بود .

اين كتاب هيچ وقت توي برنامه ام نبود چون نه رمان بود نه داستان كوتاه اما وقتي اومدم سر تازه هاي چاپ و از ساراماگو خرده خاطرات را خوندم و يكي دو تا كتاب ديگه ازش به دستم رسيد گفتم بذار سراغ اين كتاب هم برم و خوشحالم الان .

خرده خاطرات/ ساراماگو

خرده خاطرات

 

ژوزه ساراماگو

اسدا.. امرايي

 

انتشارات مرواريد

خوب از اسم كتاب هم معلوم هست . كتابي كه ساراماگو توش گوشه هايي از خاطرات بچگيش را گفته . چيزايي كه يادش اومده زندگيش توي روستا ، خاله ها و دايي ها ، مادر بزرگ پدر بزرگ ، از دوران مدرسه اش گفته شیطنت هاش ف درس خوندناش و کلا مثل یک چیز دنباله دار نیست بلکه هر چیز جالبی از اون دوران به نظرش رسیده را شرح داده .

کتاب متوسطی بود به نظر من خاطراتی که انتخاب کرده جالبند و گویا و روان هم تحریرشون کرده یعنی متن اصلا خسته کننده یا کشدار نیست اما خوب به نظر من چیز خارق العاده یا خاصی هم نداره نه مثلا شبیه زندگی نامه سلین باشه به نظرم هنر اونه وگرنه در حد 100 صفحه خاطرات جالب را از دیدگاه من هرکس می تونه بنویسه اون حالت دنباله دار و در حد زندگی نامه است که هنر نویسندگی می طلبه . خلاصه برای من معمولی بود .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

همه چيز را همگان نمي دانند و شايد هم هرگز ندانند اما لحظاتي هست كه باورمان مي شود همه چيز را مي دانيم .

 

وقتي ما بچه بوديم ، زمان را ملال آور و پايان ناپذير مي دانستيم . سال ها گذشت تا فهميديم هر ساعت فقط شصت دقيقه است و بعدها ياد گرفتيم همه ي دقيقه ها بدون استثنا سر ثانيه ي شصتم تمام مي شود .

 

اغلب آنچه را فراموش مي كنيم كه دوست داريم به ياد آوريم و گاه واژگان و تصويرهاي خاصي از گذشته ، بارها و بارها ، بي هيچ محركي ، با وضوح تمام ، به يادمان مي آيد و توضيحي هم در كار نيست .

سفر فيل/ ساراماگو

سفر فيل

 

خوزه ساراماگو

زهرا رهباني

 

انتشارات گل آذين

پادشاه پرتقال به عنوان هديه فيلي را همراه با فيل بانش راهي وين مي كند . داستان شرح سفر فيل و واكنش مردم به اين موجود عجيب در اروپاست . قدرت ها ف ناداني ها ، جبهه گيري هاي كليسا و .... اين فيلم سالومون نام داره كه البته اسمش را به سليمان تغيير مي دن و البته تغيير نام از طرف دوك اعظم شامل فيل بان بينوا هم مي شه ...

خوشم نيومد از نظر موضوع خلاقانه است طنز ظريفي داره و رفتار انسان ها و تصميم گيري قدرت را هم قشنگ به چالش كشيده اما نحوه بيانش براي من گرم و دلچسب نبود يعني اصلا علاقه اي به ادامه دادن كتاب نداشتم .

  

قسمت هاي زيبايي از كتاب

اين قانون زندگي است ، پيروزي و فراموشي .

 

تكرار تقريبا هميشه كسالت بار است و لطف همه چيز را از بين مي برد .

نقاشی/ ساراماگو

نقاشی

 

ژوزه ساراماگو

کیومرث پارسای

 

انتشارات هنرکده

کتاب های زیادی از ساراماگو خوندم . همیشه دلم می خواست این کتاب را هم بخونم جذابیت اصلی در حقیقت اسمش بود برام . من عاشق نقاشی هستم در حقیقت یک زمانی تابلو هم زیاد کشیدم از اون طرف ساراماگو هم باب طبعم هست پس فکر می کردم این کتاب باید برام جالب باشه تا این بار در دسترسم بود .

خوب نمی دونم موضوعش را چطور شرح بدن نقاشی که پرتره افراد پولدار را می کشه و از این راه پول در می یاره و زمانی تصمیم می گیره هنرمندتر باشه جور دیگه ای بکشه تصمیم می گیره بنویسه تمرین نویسندگی بکنه و دائم در حال مرور تفاوت و شباهت نقاشی و نویسندگی و زندگی هست . روزمرگی هاش ف مسافرت هاش ، احساساتش ، دوستاش ....

کتاب متوسطی بود و در حقیقت چندان دوسش نداشتم راستش جملات و بیان برام زیبا بود به خصوص اواخر کتاب خیلی خوب و همراه باهاش پیش می رفتم سریع پیش می ره خوش خوان هست گیرا و قوی نوشته شده اما راستش من اصلا موضوع را درک نمی کردم ارتباط اتفاقات و احساسات را به هم . یک سری صفحات زیبا بود برام که توی ذهنم ربطش را متوجه نمی شدم و ایده اصلی برام خیلی دور از دسترس بود یعنی در کل درکش نکردم فقط از روانی متن لذت بردم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ کس دوست ندارد به هراس های خود اعتراف کند .

 

واقعیت این است که نگریستن به چشمان کسی که زمانی او را دوست داشته ایم ، و بر زبان آوردن این عبارت که : ( دیگر تو را نمی خواهم ) ، بسیار دشوار است .

 

- با تو بودن را دوست دارم .
گمان نمی کنم عبارت بهتری برای بیان چنین احساسی به دیگران وجود داشته باشد .

در ستايش مرگ /ساراماگو

در ستايش مرگ

 

ژوزه ساراماگو

شهريار وقفي پور

 

انتشارات مرواريد

روزي در كشوري مرگ تصميم مي گيرد كه ديگر به سراغ آدم ها نرود و از روز اول ماه كسي در آن كشور فوت نمي كند . در ابتدا اين خبر براي مردم هيجان انگيز است ولي بعد از مدتي متوجه مشكلات اين شيوه زندگي مي شوند و ....

موضوع اوليه ي كتاب يك جورايي جالب و خلاقانه بود ولي انگار براي نويسنده اون قدر موضوع خاصي نبود تا بتونه كل رمان را با همين مبحث ادامه بده بلكه سناريوهاي ديگه اي در نظر مي گيره مثل وقتي مرگ تصميم مي گيره يك دفعه كشتار را از سر بگيره ، وقتي يك هفته قبل نامه مي فرسته ، كسي را از قلم مي اندازه و ....

موضوع كتاب بسيار زيبا و هيجان انگيزه ولي نثر خشك و غير صميمي ساراماگو را دوست ندارم واسه همين در كل كتاب متوسطيه از نظرم . گمونم اخرين كتاب ترجمه شده ساراماگو هست و ظاهخرا به دليل نثر سخت نوشته هاي ساراماگو مترجم هاي زيادي راغب به رفتن به سراغ كتاب هاش نيستند . اين كتاب نامزد دريافت جايزه روزي روزگاري هم شد .

  

قسمت هاي زيبايي از كتاب

هيچ چيز هميشه بي نقص نيست ، چرا كه دوشادوش آن ها كه مي خندند ، هميشه ديگراني هستند كه زار بزنند .

 

آدم نبايد در استفاده از كلمات ، مته به خشخاش بگذارد ، چرا كه كلمات نيز ، مثل خود ما آدم ها ، در افكارشان تجديد نظر مي كنند .

 

هميشه اولين شكست سخت ترين شكست است ، بعدش به آن عادت مي كنيم .

بينايي /ساراماگو

بينايي

 

ژوزه ساراماگو

عبدالرضا روزخوش

 

انتشارات روزگار

روزي كه قرار است راي گيري صورت گيرد هيچ كس در پايتخت به باجه هاي راي مراجعه نمي كند و اين موضوع باعث نگراني مسئولين مي شود . در ساعت 4 بعد از ظهر ناگهان همه مردم تصميم به حضور در باجه ها مي گيرند . و كسي توضيحي براي اين اتفاق ندارد . خيال دولت راحت مي شود ولي پس از شمارش آراء 70 درصد آنها راي ها سفيد هستند و همين امر باعث برگزاري مجدد انتخابات مي شود . در نوبت دوم 80 درصد از آراء سفيد است . دولت شديدا ناراحت است و اين امر را توهيني به دموكراسي مي داند هر چند عده اي عنوان مي كنند كه راي سفيد نيز حق قانوني مردم است و نبايد با آن ها برخورد شود . در همين راستا بين مردم و دولت برخورد پيش مي آيد و مردم دست به راه پيمايي سكوت مي زنند و ....
در ادامه ماجرا به اين نكته اشاره مي شود كه اين شهر همان شهري است كه واقعه ي كوري در آن رخ داده بود و بار ديگر شخصيت هاي آن رمان در اين كتاب ظاهر مي گردند . اين كتاب سياسي ترين كتاب ساراماگو هست و به نظر من كه ايده ي بسيار جالبي داشت و خيلي هم خوشم اومد . عكس العمل مردم و دولت و نيرنگ هاي دولت در برابر مردم را رئال و زيبا تصوير كرده ولي خوب تا قبل از برخورد با شخصيت هاي رمان كوري روند كتاب را بسيار بسيار بيشتر دوست داشتم . به هر حال خوندن كتاب براي دوستني كه با رمان كوري ارتباط برقرار كردند مي تونه تجربه ي جالبي باشه . ساراماگو را بسي دوست مي دارم .

آقاي ساراماگو عضو حزب كمونيست هستند و كلا آدم ضد مذهبي هست تا حدي كه وقتي جايزه ي نوبل ادبيات را برد واتيكان بسيار ناراحت شد . نكته ي بسيار جالب ديگه در مورد ايشون اينه كه در نوشتارشون فقط از علامت نقطه و ويرگول استفاده مي كنند و به ساير علائم اعتنايي ندارند و به همين خاطر جملاتشون طولاني و پشت سر هم به نظر مي آيد .

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

فقط كافي بود به هشتاد و سه درصد مردمي فكر كرد كه راي سفيد داده بودند . آن ها در برابر هفده درصد موافق قرار داشتند و باوركردني نيست كه هفد درصد بتواند در مقابل هشتاد و سه درصد بايستد . ديگر دوره ي رويارويي فقط با توكل بر خدا گذشته است !

 

روز بعد يا همان روزي كه از آن به عنوان فردا ياد مي كنيم ، مي تواند براي بعضي ها اصلا وجود نداشته باشد !

 

باهوش ها را مي توانيم به خدمت در آوريم  ، اما افراد خيلي باهوش ، حتي اگر در كنار ما هم باشند ، ذاتا خطرناك هستند ، دست خودشان نيست ، جالب تر اين جاست كه با هر عملي به ما مي گويند كه بايد مراقبشان باشيم .

قصه ی جزیره ناشناخته

 

قصه ی جزیره ناشناخته

 

 ژوزه ساراماگو

محبوبه بدیعی

 

 انتشارات چشمه

 در شهری پادشاهی هست که قصرش درهای مختلفی دارد :در هدیه ، در دادخواهی ، در تصمیم ....روزی مردی پشت در درخواست ها می آید و با سماجت خواستار دیدار پادشاه می شود او ازپادشاه تقاضای یک کشتی می کند تا به کمک آن در دریا جست و جو کرده و جزیره ناشناخته ای را کشف کند و در عوض آن جزیره را به نام پادشاه نام گذاری می کند . پادشاه خواسته او را می پذیرد و مرد به سوی ماجرای خود می رود  به سوی جزیره ناشناخته ......

 

یک داستان کوتاه که دو ساعته می تونید بخونیدش اما مطالب فوق العاده زیبایی را بیان می کند خیلی کتاب قشنگیه من واقعا از خوندنش لذت بردم . نمی دونم چرا زیاد حرف این کتاب زده نمی شه و به اندازه اثار دیگه ساراماگو بین ایرانی ها معروف نیست به نظر من محشر بود با یک زبان ساده و فانتزی یک سری مسائل زیبایی را نشان می داد و کلا مبحث اصلیش یک جورایی عشق و شناخت خویشتن است

 

 در مورد ساراماگو جالبه بدونید از یک خانواده خیلی فقیر بوده به طوری که نمی تونه تحصیلاتش را ادامه بده و به شغل آهنگری روی می یاره تا خرج درس خوندن پاره وقتش را مهیا کنه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن .

 

 اگر از خویشتن خود بیرون نیایی هرگز کشف نخواهی نمود که کی هستی

 

  شعله مانند بالا آمدن مهتاب آهسته آهسته گسترده تر شد و چهره زن نظافت چی را روشن کرد . نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید ، چه زیباست . اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود ، چشمش فقط به دنبال جزیره ناشناخته است و این تنها یک نمونه از مواردی است که مردم نگاهی را در چشم دیگری به اشتباه تعبیر می کنند .

بلم سنگی

بلم سنگی


ژوزه ساراماگو
مهدی غبرائی

 انتشارات هاشمی

کتاب داستانی تخیلی در مورد جدا شدن شبه جزیره ایبری ( شامل اسپانیا و پرتغال) از اروپاست . ساراماگو به بررسی واکنش مردم و دولت ها تحت چنین شرایط غیر عادی می پردازد . 5 نفر قهرمانان رمان او هستند . افرادی که در حین جدا شدن شبه جزیره عملی غیر عادی انجام می دهند و بعد از آن با یکدیگر هم سفر می شوند .... نگاه انسان ها به زندگی در شرایط عدم اطمینان بحث اصلی کتاب هست .
کتاب پر از جملات زیباست و در کل می تونم بگم کتاب خوبی بود .

 

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 

مردها هم گریه می کنند ، جای شرمندگی نیست ، چون به حالشان مفید است .

 

 

عشق واقعی یعنی راز را بر دلدار فاش کردن ،مصیبت بعدها که ماجرای عاشقانه به سر رسید آغاز می شود و دلداده که راز خود را بر ملا کرده است بر آن افسوس می خورد ، زیرا دلدار به اعتماد او خیانت کرده است .

 

 

 

سفر وقتی معنا دارد که تمامش کنی

 

 

لحظات خاص بی آنکه خبر کنند از راه می رسند

 

 

 

انسان بی شک موجودی هوشمند است اما نه به آن هوشمندی که آدم دلش می خواهد

 

 

حسود بودن در برابر چیزی که به نظر می رسد وجود دارد اتلاف نیروست

 

تاریخ محاصره لیسبون

تاریخ محاصره لیسبون



ژوزه ساراماگو
کیومرث پارسایی

انتشارات علم



رایموندو در یک دفتر انتشاراتی به عنوان مصحح کار می کند . او در حال تصحیح نمودن کتابی با نام تاریخ محاصره لیسبون است و ناگهان تصمیم می گیرد تاریخ را تغییر دهد و در جایی که مسیحیان پرتغالی برای بیرون راندن مسلمانان مراکشی از صلیبیون کمک می خواهند جواب اری صلیبیون را به نه تغییر می دهد و این تغییر تاریخ ، مبنای تغییر سرنوشت رایموندو می شود ..... قدرت جسارت تغییر تاریخ و در قبال ان شیرینی تغییر سرنوشت خویشتن و ......
اصلا از کتاب خوشم نیومد اصلا . خیلی سرد بود حوصله ام را سر می برد و واقعا برام جذابیتی نداشت . خود موضوع و مفهومی که پشتش بود البته به نظرم جذاب و جدید بود اما روند و سبک نوشتنش واقعا حوصله ام را سر برد

ساراماگو یکی از نویسنده های مورد علاقه منه . کتاب کوری ، سالروز مرگ ریکاردو ریش ، همه نام ها ، دخمه را هم خیلی دوست داشتم . انا خوسیفا هم بد نبود .
سبک نوشتن این کتاب مثل بلم سنگی بود تا یک حدی
البته واقعا نمی تونم بگم چیز بدی بود اما اصلا با من سازگار نبود . دو داستان موازی . یک داستان عشقی در حال حاضر و یکی تغییر و تحریف تاریخ محاصره لیسبون

در مورد داستان عاشقانه اش گفته می شه که یک جور خود زندگی نامه است و ساراماگو نقل کرده که «رايموندوسيلوا» (مصحح) در واقع خود اوست، و «ماريا سارا» (مافوق رايموند و سيلوا) همسر او خانم «پيلار دل ريو» است.

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

 

تا رفتارهای باشکوه تعریف نشوند ، ارزش واقعی آنها را نمی توان شناخت

 

 

رمان ها همه این گونه هستند . یاس و ناامیدی ، تلاشی بی حاصل برای اینکه شاید چیزی از گذشته حفظ شود . تنها یک امر هنوز مشخص نشده است . اینکه ایا رمان موجب می شود انسان خود را فراموش کند یا فراموشی انسان را مجبور می کند که رمان خلق کند .

 

 منشا اشتباهات ندانستن نیست بلکه اعتقاد کورکورانه است

 

 عبادت ، نهایت تسلیم است

 

آنا خوسیفا

آنا خوسیفا

 

 

ژوزه ساراماگو

كيومرث پارساي

 

انتشارات سمیر

سال نشر : 1382

این کتاب آخرین نوشته این نویسنده بزرگ هست و مثل بقیه کتابهاش متن روانی داره و سعی کرده در بطن یک موضوع ساده به معنی عمیق تری بپردازه اما به نظر من کتاب اصلا با بقیه اثار اون قابل مقایسه نیست . من زیاد از کتاب خوشم نیومد به خصوص اسم کتاب واقعا می تونست مناسب تر انتخاب بشه . اما روال داستان و متن و نتیجه گیری مثل همیشه عالیه

کتاب در مورد مرد یک دستی است که همسرش قدرت دیدن درون انسانها را دارد و به کمک یک کشیش سعی در ساختن یک ماشین پرنده دارند . ماشین قرار است به وسیله اراده انسانها پرواز کند ......

آناخوسيفا هم همسر پادشاه پرتقاله كه نذر كرده اگه فرزندش پسر باشه يك كليسا بنا كنه. كشيشي كه مسئول ساختن كليسا مي شه آرزوي پرواز داره و همون كشيش داستان ماست

 

 قسمت هاي زيبايي از داستان

 خیلی جالب است که مردان و زنان در شکم مادر شکل می گیرند و در آنجا در دنیای خودشان نسبت به همه چیز بی تفاوت هستند ولی به این دنیا که می آیند مجبورند مبارزه کنند . شاه باشد یا سرباز ، مذهبی باشد یا قاتل ، زن راهبه در روسیو باشد یا زن انگلیسی در بارداباس ، یک چیز مسلم است اینکه باید جنگید ولی با این حال همه چیز همیشگی نیست و روزی سرانجام می توان از همه چیز و همه کس گریخت . البته هرگز کسی نمی تواند از خودش بگریزد .

 

 کسی چنین چیزی ننوشته ولی من می گویم که خداوند دست چپ ندارد چون همیشه همه برگزیدگان ، خود را دست راست او احساس می کنند و یا دست راست او می خوانند و هیچ کس از دست چپ او سخنی به میان نمی آورد . بنابراین با اینکه او غایب و از نظر ما پنهان است من به جرات می گویم که دست چپ ندارد .

مرد تکثیر شده

مرد تکثیر شده

 

 



ژوزه ساراماگو

كيومرث پارساي

 

انتشارات : سروینه

سال نشر 1383


کتاب خیلی قشنگ و هیجان انگیزیه . داستان در ارتباط با یک معلم تاریخه که یک روز با دیدن یک فیلم متوجه می شه هنرپیشه ای تو اون شهر دقیقا مشابه خودش وجود داره و از اینجا به بعد یک سری حوادث اتفاق می افته .....

ساراماگو از دید دیگه ای به قضیه نگاه می کنه شاید نویسنده ای اگه بخواد برای این موضوع داستانی بنویسه یک سوژه پلیسی از آب در بیاد اما ساراماگو با دید متفاوتی به قضیه نگاه کرده و در پشت قصه در حال جستجوی هویت انسانی و تفکرات اون هست ....

کتاب قشنگیه

 

 قسمت هاي زیبایی از کتاب

 بر خلاف نظر عامه ، مسائل مربوط به اراده هرگز ساده نیستند ، آن چیزی که ساده است ، تردید است .

 

 خوش گذراندن همیشه دوای درد کسانی است که به آن احتیاج ندارند .

دخمه

 

 دخمه

 

ژوزه ساراماگو

كيومرث پارساي

 

انتشارت روزگار

سال نشر : 1382

ماجرا در مورد یک کوزه گر پیره که با دختر و دامادش در یک روستا زندگی می کنه. در نزدیکی آنها جایی به اسم مجمتع مرکزی هست که برای خودش نوعی شهره و آرزوی همه است که در اونجا زندگی کنند .اين مجتمع امكانات رفاهي بسيار خوبي دارد توسط نگهبانان محافظت مي شه و همه كس اجازه ورود به اونجا را نداره
بعد از مدتی کاسبی کوزه گر کساد می شه و از طرفي داماد اون كه نگهبان مجتمع مركزي هست ترفيع شغل پيدا كرده و خانه اي در اين مجتمع به او داده مي شود . پيرمرد مجبور است همراه تنها فرزند خود به مكان جديد برود .......

داستان در مورد دلهره های مختلف زندگی پیره مرد و آرمانهای اون هست
کتاب قشنگیه و متن روان و راحتی داره

   قسمت هاي زيبايي از داستان

 او غیر از سپاسگزاری کاری نمی توانست انجام دهد ، واژه ای که به اندازه همان صادقانه بودنش می تواند ریاکارانه باشد. هر چه بیشتر در مورد پیچیدگی های زندگی بدانیم ، تناقص های آن را بیشتر درک خواهیم کرد ، به ویژه تناقص های هویتی و خویشاوندی را .

 

  زندگی چنین است ، پر از کلماتی که یا ارزش گفته شدن ندارند و یا اگر ارزشمند هستند در لحظاتی خاص ارزش خود را از دست می دهند ....
زیرا اگر هر یک از کلمات را بر زبان بیاوریم جای کلمه ای ارزشمندتر یا شایسته تر را می گیرند که البته همین کلمه تازه هم به خودی خود دارای ارزش نیست بلکه بر زبان راندن آن می تواند احتمالا اهمیت ویژه ای را در بر داشته باشد .

 

  آنهایی را که خالق طرد و از خود دور کرد ، منظور همان سفید و سیاه و زرد است ، تولید مثل کردند ، تکثیر کردند و سرتاسر کره خاکی را پوشاندند ، در حالی که سرخپوستان ، کسانی که تا آن اندازه برایشان تلاش کرد ، دچار اضطراب شد و رنج کشید ، امروز مصداق واضح و بدیهی این گفته هستند که چگونه با گذشت زمان ، یک موفقیت می تواند تغییر پیدا کند و به یک شکست تبدیل شود .