من قهرمان نیستم/ گرونیه

من قهرمان نیستم

 

پیر اوتن گرونیه

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

سال نشر : 1386

 کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاهه که البته چون خیلی کوتاهن یکی دو صفحه واقعا نمی تونم موضوعش را تعریف کنم و البته باید بگم کلا شبیه داستان هم نیست حالت یک نثر شاعرانه که خودش توضیح داده بهش روایت می گویند و در حقیقت خود گرونیه یک نویسنده ایتالیایی ضد فرم و وابسته به جنبش افراطی معاصر هست. دلیل انتخاب کتابم همین بود تجربه کلا یه چیز دیگه .....

بد هم نیست ترجمه اش خیلی عالیه خودشم مشکل خاصی نداره ولی موضوعاتش حالا خیلی هم آن چنانی و عالی نیست .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

عبور از بیابان فقط از نظر یک آدم بی خیال که توتون ، کاغذ سیگار و فندکش را جا گذاشته باشد طاقت فرساست وگرنه کسی با سیگار حوصله اش سر نمی رود.

 

بیشتر آدم ها از خود هیچ نمی پرسند می روند و می آیند انگار که نگران آینده نیستند یا هرگز نمی خواهند از چرایی و چگونگی آن جه دیروز بر آنها گذشته باخبر شوند .

 

داستان هایی که آدم تعریف می کند نه تنها عاقبت به حقیقت می پیوندند بلکه شاید پیش بینی واقعیت باشند.

با هم بودن/ گاوالدا

با هم بودن

 

آنا گاوالدا

خجسته کیهان

 

انتشارات پارسه

سال نشر : 1395

با هم بودن در مورد دوستی آدم ها با محبت تر نگریستن و کنار هم زندگی کردنشون هست . پسری از یک خانواده اشرافی قدیمی را داریم که یک مقداری هم دست و پاچلفتیه و حالا ساکن خونه بزرگی هست که قراره تکلیف ارث و میراث بودنش معلوم شه اون با فرانک آشپز آشنا می شه و اونو به خونه می یاره فرانک درگیر مادربزرگ پیری هست که از خانه سالمندان متنفره و نهایتا اونم می یاد پیششون و فرشته نگهبان جمع دختر پوست و استخوونی که نقاشی را گذاشته کنار تا نظافت چی بشه...

من کتاب های گاوالدا را دوست دارم نثر شاعرانه رمانتیک احساساتی اولش جا خوردم چرا مبحث عشق نیست چرا تمرکزش روی چیزای دیگه است اما جدا کتاب زیبایی بود هم مخاطب را می کشوند و نمی شد زمینش گذاشت هم صمیمی و روان بود و هم به نکته زیبایی توجه کرده بود . من کتابو دوست داشتم . قسمت های قشنگی هم داشت اما متاسفانه یادداشتما گم کردم :دی در ضمن باید بگم از روی کتاب فیلمی هم ساخته شده که ظاهرا اقتباس موفقی بوده .

کپسول زمان/ اوستر

 

کپسول زمان

 

پل اوستر

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

سال نشر : 1394

اینم آخرین قسمت از خاطرات پل اوستر . دوباره خاطرات دیدگاه ها و یک تمرکز ویژه بر روی بچگی هاش اتفاقاتی که توی اون زمان افتاده و تصورات و ذهنیاتی که داشته . کتاب بدی نیست دیگه چی بگم توی مایه های همون سه تا زندگی نامه قبلی خوب خیلی مهیج نیست بعد از سه بار این مدلی خوندن اما ار یادمون بیاد پل اوستر گفته دیگه رمان نمی نویسم آدم با خودش می گه همینم غنیمته خوب .

 

قسمت زیبایی از کتاب

می گویند کفش دوزک خوشبختی می آورد . اکر کفش دوزکی بر بازویت بنشیند باید پیش از آنکه پر بزند و برود آرزویی بکنی.

خاطرات زمستان/ اوستر

خاطرات زمستان

 

پل اوستر

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

سال نشر : 1392

خاطرات زمستان هم سومین کتاب از مجموعه زندگی نامه های پل اوستر هست . با همون سبک و سیاق قبلی در مورد خوشد اتفاقات زندگیش البته زمان نگارش این کتاب خوب سن بیشتری داره و وقایع جهتی به سمت افزایش سن هم دارند بعضی خاطره ها هم گذری به همون خاطرات نقل شده قبلی و موشکافی کردنشون هست . خیلی جاهش حالت دسته بندی صحبت می کنه مثلا شروع می کنه در مورد تمام خانه هایی که توشون زندگی کرده توضیح میده شروع می کنه لیست مسافرات هاش را می گه و....

خوب کتاب بدی نیست لحن زیبای پل اوستر را داره اما واقعا یک مقدار دیگه خود شیفتگیه این همه آدم در مورد خودش بگه یک کتابش جالبه حالا دومی را هم می خونی اما وقتی حالت زندگی نامه هم نیست بلکه خاطرات و عقایده واقعا دلمون می خواد هی در مورد یک نفر بخونیم ؟!

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هر جای زخم یادبود زخمی است که التیام یافته و هر زخم بر اثر برخوردی نامنتظر با جهان ایجاد شده .

 

به حالت تدافعی رانندگی کن با این فرض که دیگر رانندگان احمق و دیوانه اند .

کشور آخرین ها/ استر

کشور آخرین ها

 

پل اوستر

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

سال نشر : 1381

آنا دختری که در ناز و نعمت بزرگ شده مدت هاست از برادرش ویلیام بی خبر است . ویل خبرنگار بوده و راهی کشور خوفناکی شده و دیگر خبری از او نیست آنا به دنبال ویلیام راهی آن کشور می شود و کتاب شرحی است از اوضاع این کشور. مملکتی که هیچ ثباتی ندارد حتی خانه ها سند ندارند و دائما مهاجمان شما را از خانه بیرون می کنند پر از دزدی غارت و بی قانونی است اگر اشنایی نداشته باشی نمی توانی جز رفتگری شغلی داشته باشی و دولت ها دائم عوض می شوند و ....

حالا بعد از معرفی چند تا نویسنده جدید می خوام طبق روند قبلی پرونده اوستر را مرتب کنم . کتاب های زیادی ازش معرفی کردم اما نمی دونم چرا سراغ این کتاب نرفته بودم . کتاب نسبتا قشنگی هم هست تصویر و نماد یک پادآرمانشهر را واقعا زیبا تجسم کرده کنایه ها جالبن ولی خوب کتاب چندان گرم و پرکششی نیست .  باید بگم از روی این کتاب فیلمی هم ساخته شده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من حساب زمان را از دست داده ام و دیگر هیچ چیز نمی تواند آن را به من بازگرداند .

 

به طور کلی مردم فکر می کنند اوضاع در گذشته هر چه قدر که بد بوده ، بهتر از امروز بوده است .

 

لحظه ای غفلت کافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هر چه را که با تلاش به دست اورده ای نابود می شود و از دست می رود .

 

هر چه بیشتر به پایان نزدیک می شوی چیزهای بیشتری برای گفتن باقی می ماند .

ماهی در آب/ یوسا

 

ماهی در آب

 

ماریو بارگاس یوسا

خجسته کیهان

 

انتشارات ثالث

ماهی در آب یک جورایی زندگی نامکه یوسا به قلم خودشه کامل نیست اما یک برهه هایی از زندگیشو می گه . این که مادرش از یک خانواده اصیل و خوب بوده و عاشق مردی از خانواده های سطح پایین تر می شه مردی شکاک و بد اخلاق اما زیبا که بعد تولد یوسا مادرشو رها می کنه و اونا 11 سال تنها با خانواده مادرش زندگی می کردند از اون خانواده هایی که همیشه هوای همو دارند . تعریف می کنه چطور با چنین پدری بعد از اینکه دوباره هم خونه می شوند کنار اومده مدرسه رفته و راه خودشو پیدا کرده . از سیاست و جهت گیری هاش هم صحبت می کنه .

کتاب خوبیه البته زندگی نامه های خیلی بهتر از اینم هست کامل نیست می شد خیلی چیزای دیگه رو هم بگه اما در همین حدم خوبه و واقعا آدم می بینه ببین از کجا خودشو به کجا رسونده چه طور آرزوهاشو دنبال کرده چه طور برنامه ریزی کرده و دنبال رویاهاش رفته .

شبانه ها /ایشی گورو

شبانه ها

 

کازوئو ایشی گورو

خجسته کیهان

 

انتشارات پارسه

کتاب مجموعه 5 داستان کوتاه در باب موسیقی هست .

آوازخوان : نوازنده ای که در یک کافه گیتار می زند و ناگهان نوازنده مشهور و مورد علاقه اش را می بیند و قرار می شود آن شب روی قایقی برای همسر او آهنگ بخوانند .
چه بارانی باشد ، چه آفتابی : مردی که عاشق موسیقی است قرار است برای تعطیلات به لندن و خانه دوستش برود . همسر دوستش امی در موسیقی سلیقه ای همانند او دارد .
شبانه : ساکسیفون نواز با استعدادی که صورت زشتی دارد جراحی زیبایی کرده تا به سوی موفقیت برود و در هتلی با یکی از ستارگان همسایه است .
نوازندگان ویلون سل : پسر جوانی که ویلن سل می زند با زنی آشنا می شود که می گوید موسیقیدان مشهوری است و می خواهد به او کمک کند تا بهتر بزند .
تپه های مالورن : پسرک گیتارنواز دانشگاه را رها می کند تا به سوی موسیقی برود و به مهمانخانه خواهرش نقل مکان می کند و انجا با دو موسیقیدان سوئدی آشنا می شود .

اینم یکی دیگه از تازه های کتاب ، اثری از ایشی گورو که قبلا چند تا از کتاب هاش را معرفی کردم . نویسنده ژاپنی که فقط انگلیسی می نویسه و اون قدر عاشق موسیقی هست و معتقده موسیقی توی نوشتن کمکش می کنه که مجموعه داستان کوتاهی مرتبط با موسیقی نوشته .

فوق العاده بود خیلی خوشم اومد . من عاشق موسیقی ام شاید استعداد زیادی تو این زمینه نداشته باشم ولی واقعا عاشقشم و همین کتاب را برام هیجان انگیزتر می کرد البته حال و هوای احساسی کتاب و موضعات خصوصی حزن انگیز روابط زناشویی اش هم قشنگ بود . خلاصه که موضوعات جالب و پراحساسی داره و ترجمه اش هم عالی بود . واقعا دوستش داشتم . یک جایی بود که پسرک با خواننده مشهور از جلوی کافه ای می گذشتند و پسر می گفت اگه شب نبود و مردم می دونستند کی الان از جلوشون رد شد چه هیجانی داشتند !!! و خواننده می گفت نه تو زندگی جامعه غرب را درک نمی کنی من نماینده موفق زمانی هستم که زمانش سر اومده هیچ وقت هیجان خاصی در برابر شامشون ند اشتم !!! خلاصه که واقعا همین طوره و آدم هایی که توی شرق و غرب زندگی کردند اکثرا به تفاوت روحیه ما و اونها و احساساتی بودن شدید ما اشاره می کنند . این قسمت منو شدید یاد دوست خیلی خیلی خوبم انداخت که همیشه پیچیدگی شخصیت و احساساتی بودن این طرف را به اون ور ترجیح می ده هر چند واسه زندگی اون ور را ترجیح داد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زیبایی دختران را تا نیمه ی راه می برد . کافی است از آن درست استفاده نکنند تا مثل روسپی ها با آن ها رفتار شود .

 

وقتی می روی پارتی و می رقصی ، شاید یک رقص آهسته ، و تو با کسی باشی که واقعا می خواهی ، این طور که می گویند به نظرت می آید که بقیه ی سالن محو شده ، اما این طور نیست . هیچ این طور نیست . خوب می دانی که کسی به پای طرف مقابلت نمی رسد . با وجود این ... خب همه ی آن ادم های دیگر در جاهای دیگر سالن هستند . تنهایت نمی گذارند . مدام داد می کشند ، دست تکان می دهند و کارهای احمقانه می کنند ، فقط برای جلب توجه تو . " آهای ، چطور می توانی به این قانع باشی ؟ می توانی بهترش را پیدا کنی ! اینجا را نگاه کن ! " انگار مدام بلند بلند از این حرف ها می زنند . این است که همه چیز خراب می شود . نمی توانی آرام با طرف مقابلت برقصی .

 

من امیدوارم زنت برگردد . واقعا امیدوارم . اما اگر برنگشت خوب تو باید به فکر اینده ات باشی . شاید زن فوق العاده ای باشد اما زندگی بزرگ تر از عاشق بودن است . 

موسيقي شانس /استر

موسيقي شانس

 

پل استر

خجسته كيهان

 

انتشارات افق

جيم ناش آتش نشان ميان ساليست كه همسرش به دليل بي پولي او را ترك كرده و دخترش نيز نزد خواهرش به سر مي برد . به صورت ناگهاني ارثيه ي بسيار زيادي به ناش مي رسد و ناگهان او تصميم مي گيرد شغلش و زندگي اش را كنار بگذارد و فقط رانندگي كند . در طول سفرهاي مكرر پولش را از دست مي دهد و با پوكر بازي به نام جك پازي آشنا مي شود و تصميم مي گيرد آخرين اسكناس هاي خود را به كمك جك در قمار چند برابر نمايد ....

قشنگ بود كتابش ، از موضوعش و روندش خوشم اومد ، يك جور زيبايي طرح ريزي شده و اشتباهات  ، اتفاقات و گاه روند بيهوده زندگي را به تصوير مي كشه . يك جوري منو ياد صحراي تاتارها مي انداخت . در هر صورت زياد به كتاب نمي ياد كه متعلق به استر باشه . از روي اين رمان يك فيلم سينمايي هم ساخته شده .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

امتياز حقيقي پول داشتن اين نبود كه مي توانست هر چه مي خواهد بخرد ، بلكه اين واقعيت بود كه به او اجازه مي داد درباره ي پول فكر نكند .

 

عددها روح دارند و باعث مي شوند بي اختيار به طور شخصي با آن ها درگير شويم .

 

براي هر چيزي دفعه ي اولي هس .

ناپيدا /استر

ناپيدا

 

پل استر

خجسته كيهان

 

انتشارات افق

آدام واكر زماني در دانشگاه كلمبيا در رشته ادبيات هم كلاسي جيمز فريمن بوده . اكنون بعد از سال ها فريمن نويسنده معروفي شده و آدام به او نامه اي داده مبني بر اين كه زندگي نامه شخصي اش را نوشته و مايل است فريمن بر آن نظارت كند .... آدام پسر جوان و زيبايي است كه به صورت اتفاقي با بورن و مارگو آشنا مي شود . بورن مرد مشكوك و سنگدلي است كه رفتار غير انساني اش زندگي آدام را تحت تاثير قرار مي دهد ...

كتاب متوسطي بود نثرش همون نثر ساده و پركشش پل استر بود همون حالت قصه گويي هميشگي را داشت ولي بر خلاف بقيه قصه ها اين قصه تنها يك قصه بود و چند قصه و ماجرا با هم تركيب نشده بودند .

نكته جالب در مورد اين كتاب چاپ هم زمانش در ايران با چاپ كتاب در آمريكا و اروپا بوده است .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

وقتي به رويدادهاي واقعي مي رسيم ، احتمالات به كار نمي آيند و اين كه امكان وقوع رويدادي كم باشد به اين معني نيست كه رخ نمي دهد .

 

براي زيبا بودن زيادي غمگين است . آدمي به اين غمگيني نمي تواند زيبا باشد .

 

آدم عاشق كسي است كه از ايجاد خوشي و آرامش همان قدر ارضا مي شود كه از به دست آوردنش .

 

فاصله ي ميان انديشه و عمل ممكن است بي اندازه باشد ، حفره اي به بزرگي خود جهان .

دختری از پرو / یوسا

دختری از پرو

 

ماریو بارگاس یوسا

خجسته کیهان

 

انتشارات پارسه

داستان در مورد 4 دهه از زندگی مردی به نام ریکاردو و عشق عجیب او به یک دختر اهل پرو می باشد . ریکاردو در دوران کودکی با دختری زیبا و شاد به نام لیلی آشنا می شود . لیلی دختری شیطان است که خود را شیلیایی معرفی می کند و هرگز سایر بچه ها را به خانه دعوت نمی نماید . ریکاردو عاشق لیلی است ولی بعد از مدتی معلوم می شود حرف های دختر بچه دروغ بوده و لیلی از آن محل می رود . ریکاردو به تحصیلاتش ادامه می دهد و سرانجام مترجم یونسکو در پاریس می گردد . او در دوره های مختلف زندگی اش ، دوباره با لیلی برخورد دارد و هم چنان عاشق اوست . دختر اهل پرو دختری زیباست که اولویت اول زندگیش خودش می باشد ، او عاشق پول و تجملات است و برای رسیدن به آن ها هر کاری می کند . دخترک به دنبال مردهای پولدار و زندگی پرماجراست و خیلی راحت با پیدا کردن سوژه ثروت مندتر ، سوژه قبلی را در اوج نامردی رها می کند ... کتاب کشمکش های ریکاردو و دختر بد و روند عشق آنهاست .
دقیقا همون جور که به ذهنتون می یاد کتاب یک مادام بوواری جدید خلق می کنه ، یک مادام بوواری متناسب با دنیای مدرن . اتفاقا در خلقش خیلی هم موفق بوده و شخصیت دختر را خوب و ملموس در آورده . شاید اصلا به خاط مدرن بودنش خیلی هم راحت تر از مادام بوواری باهاش ارتباط  برقرار کنید . به قوت خیلی از کارای یوسا مثلا گفت و گو در کاتدرال یا مرگ در آند نیست اما کتاب زیباییه . هر چند اون فصل که ریکاردو به پرو بر می گرده و در مورد خانواده دختر کسب اطلاع می کنه بی مزه و زاید بود ، چه احتیاجی داریم بدونیم دختر کی بوده ، بهتره  بچگیش و گذشتش تو هاله ی راز باشه و اصلا این قدر پر رنگ نشه اونم با یک حادثه عجیب غریب ! همچنین کتاب تصویری از شرایط اروپا در دهه 60 هم می ده مثلا اطلاعات زیادی در مورد هیپی ها و اعتقاداتشون و ... بد نیست اشاره کنیم که جنبش هیپی گری از امریکا شروع می شه و به اروپا می رسه . علاقه به روان گردان ها و مواد مخدر ، موهای بلند و ستایش عشق و آزادی از خصوصیات آنهاست . یک جورایی این عقاید گیاه خواری و روابط آزادش به عقاید پیروان مزدک می خوره !


کتاب آخرین اثر ترجمه شده ماریو بارگاس یوسا نویسنده بسیار بسیار محبوب من می باشد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

با تمام وجود می خواهمت . در این چهار سال به جز رویا بافی درباره ی تو و دوست داشتنت هیچ کار نکردم و همین طور لعنت کردنت هر روز و هر شب .

 

دلم نمی خواهد هیچ بلایی به سرت بیاید ، می خواهم مثل همیشه همه ی بلاها را تو به سر من بیاوری . می توانم کمکت کنم ؟ هر کاری بگویی انجام می دهم . چون با همه ی وجود دوستت دارم ، دختر بد .

 

تصمیم گرفته بود در آینده هرگز عاشق نشود . حالا به عشق های سطحی اکتفا می کرد ، چون قبلا همه ی احساساتش را به پای آن دختر ریخته بود .

 

آن قدر دوستت دارم که وقتی با هم باشیم حاضرم برای نگه داشتنت هر کاری بکنم .

 

بد شانسی های احساسی ام بیشتر ناشی از خودم بود تا او ، زیرا او را طوری دوست داشتم که او هرگز قادر نبود همان طور دوستم بدارد ، اگر چه در فرصت های نادری کوشیده بود .

قاتل روباه است/الری کویین

قاتل روباه است

 

الری کویین

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

دیوی فاکس که نزد عمو و زن عمویش زندگی می کند با تنها دختر آنها لیندا ازدواج کرده و چند روز بعد راهی جنگ می شود .... وقتی از جنگ باز می گردد تنش ها و حمله های عصبی زیادی دارد که متوجه می شویم ریشه آنها در کوچکی اوست ... زمانی که دیوی 10 ساله بوده پدرش به جرم قتل مادرش به زندان می رود و او به خانه عمو آورده می شود . این بحران هرگز او را رها نمی کند و حسی او را وا می دارد که همسرش را به قتل برساند. از طرفی پدر دیوی اصرار دارد که بی گناه است . لیندا همسر دیوی که عاشق اوست و با وجود بحران ها حاضر به جدایی از او نیست به سراغ کارآگاه الری کویین می رود تا شاید بتواند ثابت کند پدر دیوی بی گناه است و در نتیجه بحران های روحی شوهرش را تمام نماید و داستان همین پیگیری های کارآگاهی است

با این که همیشه حس بدی نسبت به ژانر پلیسی داشتم به نظرم جزء کتاب های عامه پسند بودند و ارزش ادبی نداشتند اما تعریف هایی که از کتاب شنیده بودم و این که مترجمش خانم خجسته کیهان بود باعث شد کتاب را بخونم و نمی خوام بگم اثر ادبی بود اما جالب بود اصلا نتونستم زمین بذارمش و به نظرم اومد بد نیست آدم گه گاه به این ژانر هم سری بزنه یک جور تنوع هست . در هر صورت اگر کتاب سرگرم کننده می خواهید انتخاب بدی نیست و ترجمه خیلی خوبی هم داره فقط چیزی که رو اعصابم بود کلمه ای بود که خانم کیهان "عزیزترین" ترجمه کرده بود مثلا لیندا به شوهرش می گفت : عزیزترین بیا این جا!! ما اصلا چنین اصطلاحی در فارسی نداریم می گیم عزیز یا عزیزم یا ته تهش ممکنه بگیم عزیزترینم ...چندین سال قبل هم یک سریال تلویزیونی بود که بچه مادرش را صدا می کرد عزیزترین و همون موقع هم این اصطلاح بد روی اعصابم بود الان دوباره خاطرات اون سریال زنده شد

جالبه بدونید الری کویین نام مستعار دو نویسنده اهل نیویورک (فردریک دنی و منفرد بی . لی) است که با هم داستانی پلیسی نوشتند و در مسابقه ای ادبی برنده شدند. سپس ازکار تجاری دست کشیدند و طی سال ها سی و پنج رمان، پنج مجموعه داستان کوتاه، سه کتاب نقد و مجله ای ادبی منتشر کردند.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

دوستت دارم اما تو دیگر مرا نمی شناسی . ذهنم طور دیگری شده . دوستت دارم و احمق بودم که به تو شک بردم ، اما بی فایده است ، بی فایده است .

 

 وقتی از آدم چیزی باقی نمانده و از بازگشت وحشت دارد ، حق دارد بمیرد .

 

به نظر من عشقی فاقد خودخواهی و توام با فداکاری بود ، عشقی که ترجیح می داد به جای معشوق ، خودش ضربه بخورد ، یعنی عشق واقعی .

جام شکسته (بازیافتن ) / رب گری یه

جام شکسته(باز یافتن)

 

آلن رب گری یه

خجسته کیهان

 

انتشارات مروارید

هانری ربن برای انجام ماموریتی راهی برلین می شود. او در این سفر با مردی که دقیقا شبیه او می باشد و به عبارتی همزاد وی هست رو به رو می شود . ماموریت او زیر نظر گرفتن رفتار مردی با نام مستعار ایکس است که خیلی زود کشته می شود و ماموریت ربن در ظاهر پایان می یابد اما برخوردهای او و همزادش و ادامه دار شدن ماجرای قتل و بازگشت خاطرات کودکی همگی در کنار هم یک رمان پلیسی را تشکیل می دهند .

داستان زیبا اما سختی هست که به نظرم به دفعه دوم خوندن هم صد دردصد احتیاج داره من که بلافاصله بعد از صفحه آخر دوباره شروع کردم از اول خوندن به همراه یک قلم و کاغذ کنارم . اولا که داستان دو راوی داره یکی راوی اصلی و دیگری راوی دومی که در حال خواندن نوشته های راوی اول و تصحیح آنها و یا اظهار نظر در مورد صحت اطلاعات ارائه شده از طرف راوی اول است و دوما توی داستان به طور مشخص معلوم نمی کنه که  الان کسی که داره این کارها را می کنه روبنه یا همزادش و شما خودتون باید یک تصمیمی برای این موضوع بگیرید . خلاصه خیلی رمان نو هست :دی باید خواننده در موردش فکر کنه نظر بده و لزوما همه چیز در یک خط و با منطق پیش نمی ره . به نظر من داستان قشنگی بود شاید خوشتون نیاد اما مطمئنا تجربه جدید و جالبی هست خوندنش . به هر حال رب گری یه این کتاب را در آستانه ۸۰ سالگی و پس از ۸ سال سکوت منتشر کرد و به هیمن خاطر انتشارش در دنیا واقعه بسیار مهمی محسوب می شد .

شاید براتون جالب باشه که بدونید رب گری یه در اصل مهندس کشاورزی بوده و مدتی هم در انستیتو آمار پاریس کار می کرده. او شدیدا مخالف قهرمان پروری و شیوه روایتی در داستان بوده

قسمت زیبایی از کتاب

این نخستین ازدواج حتی کمتر از ازدواج ما طول کشید . او به من اطمینان داد که این فقط یک تمرین است تا برای نمایش نهایی آماده شوم با این حال من رفته رفته پی بردم که بر عکس تنها یک بازیگر جانشین هستم . جانشین بازیگر اصلی ... یا دربهترین حالت بازیگری که تنها چند شب در تکرار یک نمایش قدیمی شرکت می کند .

هيولا

 هيولا

 

 پل استر

خجسته كيهان

 

انتشارات افق

مثل اكثر كارهاي استر اينجا هم قهرمان كتاب يك نويسنده است . پي تر در پي خواندن حادثه يك خودكشي در روزنامه حدس مي زند كه آن فرد بايد دوست مفقود شده اش بنيامين ساچز باشد . اف بي آي به سراغ او مي آيد و در اين زمان او از هويت مقتول مطمئن مي شود اما رابطه اش با او را انكار مي كند . شروع به نوشتن اين رمان مي كند و بيان مي دارد كه بايد قبل از بازگشت اف بي آي اين كتاب را بنويسم و نگذارم پشت سر سانچز بدگويي كنند بايد همه چيز را اشكار كنم.

پي تر و ساچز هر دو نويسندگاني هستند كه اتفاقي با يكديگر اشنا شده و تبديل به دو دوست صميمي مي شوند. ساچز انساني با روحيات خاص است . سر و وضعي عجيب و قلبي مهربان . رويدادهاي زندگي به گونه اي در برابر او قرار مي گيرند كه دچار نوعي دلزدگي و انزجار مي شود . از نويسندگي دست مي كشد و به سياست روي مي اورد .  از رويكرد دولت و مردم افسرده است و سرانجام اين دلزدگي باعث مي شود كه به وسيله يك بمب دست ساز به صورتي خودكشي كند كه ديگر قابل شناسايي نيست .

عنوان اصلي رمان لوياتان است كه در انجيل به معناي حيواني افسانه اي است . نوعي هيولاي عظيم و بسيار نيرومند دريايي كه هيچ قدرتي ياراي برابري با آن را ندارد .

 شبيه بقيه داستان هاي استر نبود يعني پر از داستان تو در تو نبود بلكه يك داستان پر پيچ و خم بود . قشنگ بود نوعي اعتراض و سرخوردگي را بيان مي كرد . البته يك جورايي غيرقابل درك بود اينكه سانچز كه اونقدر همسرش را دوست داشت و ادعا داشت چطور بين خودش و اون نهايتا خودش را انتخاب كرد فني كه اونقدر عاشق سانچز بود چطور هنوز يك ماه نشده از رفتن اون و حتي طلاق نگرفته سراغ كس ديگه رفت ....... حس غريب و تلخي داشت اما قشنگ بود

 يك مورد جالب توي داستان زن هنرمندي به اسم ماريا بود اون عادت داشت دنبال افراد ناشناس مي رفت اونها را تعقيب مي كرد و ازشون عكس مي گرفت و بعد براي عكس ها داستان مي ساخت يا خيلي پروژه هاي جالب ديگه رو انجام مي داد . ظاهراً اين كاراكتر از فردي واقعي به نام sophie calle وام گرفته شده . پيشنهاد مي كنم در مورد اين خانم مطالبي را بخونيد . كارهاي بامزه و شگفت انگيزي انجام مي داده

  

قسمت های زیبایی از کتاب

 نه آرايش كرده بود و نه جواهري به خود آويخته بود ، با اين حال آنقدر زيبا بود كه با ديدنش نفس در سينه حبس مي شد .
گفتم : " به خاطر اينكه سبزه است ."و در حاليكه به دنبال توضيح مي گشتم ادامه دادم : " زن هاي سبزه نيازي به آرايش زياد ندارند . درشتي چشمهايش را مي بيني ؟ بلندي مژه هايش را ؟ استخوان بندي اش هم خوب است . اين را نبايد فراموش كرد كه استخوان بندي بسيار مهم است " .

  

 وقتي كسي بچه دار مي شود وظايفي هست كه نمي تواند از زير آنها شانه خالي كند ، وظايفي كه به هر قيمتي بايد انجام دهد .

 

  آنچه به نظر توضيح آشكار كننده اي مي آيد ، سرانجام مشكل ديگري بيش نيست . به محض اينكه آن را بپذيري ، معما از نو آغاز مي شود .

  

 آدم هيچ وقت نمي تواند ديگران را بشناسد .

 

  ميان انجام يك كار و فكر كردن به آن يك دنيا تفاوت وجود دارد . اگر اين تفاوت را قبول نداشته باشي ، زندگي غير ممكن مي شود .

  

 در هر ساعت از هر روز آدم ها در غير منتظره ترين لحظات مي ميرند ، در آتش سوزي ، بر اثر غرق شدن در درياچه ، تصادف اتوموبيل يا پرت شدن از پنجره . هر روز صبح در صفحه ي حوادث درباره اش مي خواني و بايد خيلي ابله باشي كه نفهمي زندگي تو هم ممكن است مثل آن بيچاره ها ، همان قدر ناگهاني و بيهوده به پايان برسد .

  

  نمي خواستم باور كنم بدون خداحافظي رفته ، اما مي دانستم هر چيزي ممكن است . پيش از اين با ديگران اين كار را كرده بود : اول با فني ، بعد با ماريا ترنر و بعداً ليليان ، دليلي نداشت كه با من طور ديگري رفتار كند . شايد من آخرين فرد در فهرست ترك شده هاي بي سر و صدايش بودم ، آدم ديگري كه اسمش را خط زده بود.

 

  كتاب شيئي  اسرارآميز است و به محض اينكه به جهان راه مي يابد ، هرواقعه اي امكان پذير مي شود.

شب پیشگویی

 

شب پیشگویی

 

 پل استر

خجسته کیهان

 

انتشارات افق

سیدنی نویسنده جوانیست که چندی پیش حادثه بسیار بدی برای او اتفاق افتاده و در حال حاضر در دوران نقاهت به سر می برد . یک روز در یکی از پیاده روی های خود وارد یک مغازه لوازم التحریر فروشی می شود و یک دفترچه آبی رنگ ساخت پرتقال توجه او را جلب می کند . دفترچه را می خرد و این دفترچه با نیروی مرموزی دوباره شوق نوشتن را در او بیدار می کند . او در این دفترچه طرح رمانی را آغاز می کند رمان درباره مردی خوشبخت است که ناگهان تسلیم سرنوشت زندگی شده ، با گذشته قطع رابطه کرده و به سوی آینده می رود ... مرد رمان که در انتشارات کار می کند در حال خواندن یکی از اثار چاپ نشده نویسنده بزرگیست که شب پیشگویی نام دارد ........ از سوی دیگر رمان ماجرای زندگی حقیقی خود سیدنی و کنش های او و همسرش گریس را دنبال می کند ...... عشق و شک آنها ........

یک ایده جالبی داشت کتاب که واقعا با خوندنش شوکه شدم خیلی تاثیر گذار ایده را بیان کرده بود حداقل روی من واقعا تاثیر گذاشت و جداً حال و هوامو عوض کرد .......معتقد بود همیشه ما یک مقداری از اینده رو در وجودمون داریم متوجه قضیه نیستیم اما یک حسی از اینده درونمون هست اگر چیزهایی را بنویسیم یا بگیم به کلمات قدرت جادویی حادث شدن را می دهیم یعنی حرفمون در مورد اینده یا نوشته ما در مورد اینده احتمال اتفاق افتادن حادثه بیان شده را خیلی زیاد می کنه ..............  

 داستان قشنگی بود خیلی دوسش داشتم هم روان بود هم جالب بود هم ایده جادوی کلمات را دوست داشتم هم شک مرد به زنش و بخشش من را یاد فیلمی می انداخت که ازش خاطره دارم .... خلاصه کتاب خیلی شگفت انگیزی بود

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 چنین پیش آمدی را نمی شود توضیح داد . این که چرا شیفته ی این یکی می شویم و نه آن یکی ، دلیلی عینی ندارد .

 

  البته بدن ها اهمیت دارند ولی ما عاشق بدن ها نمی شویم ، بلکه گرفتار عشق یکدیگر می شویم .

  

 ممکن است آدم ها دوران بدی را بگذرانند ، اما معنی اش این نیست که همه چیز عاقبت درست نمی شود .

دیوانگی در بروکلین

دیوانگی در بروکلین

  

پل استر

خجسته کیهان

 

 انتشارات افق

ناتان پیرمردی 60 ساله است که از همسر سابقش جدا شده ، ارتباطی با سایر فامیل ندارد ، سرطان گرفته و به دنبال مکانی آرام است تا سال های آخر عمر خود را در آنجا سپری کند . دوستی به او بروکلین را معرفی می کند و ناتان راهی آنجا می شود . ناتان دو خواهرزاده دارد که سالهاست از آنها بی خبر است . بعد به طور ناگهانی در بروکلین با تام برخورد می کند او پسری باهوش و عاشق ادبیات بوده که در دوره دکترا ناگهان به همه چیز پشت پا زده ، از تنهایی و کثیفی دنیا دلزده به بروکلین آمده و در یک کتاب فروشی کار می کند . به همین ترتیب شخصیت های قصه اضافه می شوند . آدمهای خسته ، تنها و شکست خورده که در بروکلین به دنبال دنیای آرمانی و ارزوهای دست نیافتنی خود هستند . انسان هایی تنها که در کنار هم و با رویاهای دیوانه وار خود بار دیگر زندگیشان را ارزشمند می کنند . روری خواهر تام ، دختری که از نوجوانی از خانه فرار کرده و دربند فرقه ای شدید مذهبی است ..... لوسی دختری حاصل از یک عشق موقت و تنها و سرخورده ........نانسی زنی استثنائی که همسری مردی ناچیز است مردی که نانسی تنها زن زندگی او نیست و نانسی زنی است که حاضر است بارها و بارها عشقش را ببخشد ....... کتاب برنده جایزه آستریویاس از کشور اسپانیا شده

 

نمی شه از داتسان چیز بیشتری گفت . یک سری روابط معمول خانوداگی در چهارچوب انسان های تنها و منزوی با یک پایان خوش . فوق العاده کتاب روان و خوبیه . سبک نوشتنش عالیه اصلا موقع خوندن متوجه گذر زمان نمی شید . نمی شه زمینش گذاشت . واقعا کتاب قشنگی بود . از نانسی خوشم می یومد .... از تنهایی ادمهاش و پایان خوشش و بیشتر از همه حالت گرم و روان داستان . خیلی نکات و ایده های قشنگی هم توش هست . یکیش همینه که اتفاقات بر اثر تصادف پیش می آیند . مهم ترین جریانات زندگی از رو یک اتفاق ساده حادث می شوند  . خیلی این دید را پسندیدم و یک هتل خیلی باحال هم بود که اتاق ها به جای شماره ، اسم داشتند هر اتاق اسم یک هنر پیشه کمدی با قاب عکس های سیاه سفید از اون توی اتاق . به نظرم خیلی ایده قشنگ و جالبی اومد . اگه یک وقت هتل زدم این مورد را امتحان می کنم :دی

تام هم حرف های و اتفاقات قشنگی را در مورد نویسندگان تعریف می کرد که خوشم اومد . اون حکایت کافکا و عروسک گم شده واقعا تاثیرگذار بود

خلاصه اینکه عالی بود

 

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

 دنیای پیرامون ما چه با سرعت تغییر می کند . با چه سرعتی یک مشکل جایگزین مشکل دیگری می شود ، به طوریکه لحظه ای بیشتر فرصت نداریم بابت پیروزی ها به خود تبریک بگوییم .

 

  

آخرین باری که با هم حرف زدیم ، به فکر بچه دار شدن بودی ، می گفتی ترنس مرده ی این است که پدر بشود . آن هم نه هر پدری ، بلکه پدر بچه ی تو . این حرفی است که وقتی مردی عاشق زنش باشد می زند .

 

  

بعضی چیزها همانند که هستند و آدم چاره ای جز پذیرفتنشان ندارد .

  

 

پوزش خواستن کار دشواری است ، حرکتی است ظریف که میان غرور خشک و ندامت توام با اشک و آه قرار دارد و اگر راه گشودن قلب خود را به سوی دیگری صادقانه نیابیم ، همه عذرخواهی ها به نظر توخالی و کاذب می آیند .

  

 

وقتی کسی این شانس را دارد که در ماجرایی زندگی کند و در دنیای خیالی به سر برد ، دردهای دنیای واقعی ناپدید می شوند .

 

   

دروغگوها حقیرترین کرم های روزگارند .

  

 

از بدبختی های جهان نمی توان گریخت .

 

  

وقتی از کسی که دوستش داری ناسزا می شنوی ، پس از سخنان تحقیرآمیزی که همچون پتک بر مغزت فرود می آید ، مگر روحیه ای هم باقی می ماند؟

 

  

اگر آنچه می دانیم برای ممانعت از ویرانی زندگی دوستی به کار نیاید ، دانستن به چه درد می خورد ؟

 

 

نانسی مازوچلی های این جهان نادر و استثنایی هستند و اگر بخت با مردی یاری کند و قلب چنین زنی را به دست آورد باید هر چه می تواند انجام دهد تا آن را نبازد . بدبختانه مردان موجودات احمقی هستند .

  

 

با او نجنگیدم و وقتی به این ترتیب هر چه او می خواست پذیرفتم ، زندگی مشترگمان را رفته رفته به نابودی کشاندم .

 

  

در زندگی آدم چه چیز از "با وجود این " اسرارآمیزتر است ؟

  

 

وقتی مردی تصور کند با مرگ فاصله ای ندارد ، با هر که مایل به شنیدن باشد صحبت می کند .

  

 

هرگز نباید نیروی کتاب را دست کم گرفت .

 

سه گانه نيويورك

 سه گانه نيويورك


پل استر
شهرزادلولاچي/ خجسته كيهان

انتشارات افق

كتاب شامل سه داستان است : شهر شيشه اي ، ارواح و اتاق در بسته .
كتاب ها يك جورايي سبك معمايي داره كاراگاهي كه به دنبال حل يك معماست اما تفاوت توي دو تا نكته است اولاً كه معما هرگز حل نمي شود و دوما كه معما هيچ گاه پليسي نيست جنايتي در كار نيست معما فهم لحظه ها و انديشه هاي خاص انسان هايي خاص است ...... افرادي عجيب ، سرگشته و تنها درون شهرهاي بزرگ امروزي ....
فوق العاده بود عالي بود و البته من به شخصه ارواح و اتاق در بسته رو به شهر شيشه اي ترجيح مي دادم و به خصوص اتاق در بسته خيلي خيلي قشنگ بود . من از داستان ها و فيلم هاي ناتمام متنفر بودم دلم نمي خواست اخر داستان را نويسنده نقل نكنه اما اين بار عالي بود ..... ادمهاي داستانهاش ادماهي عجيبي بودن و سوفي خيلي گناه داشت كه عاشق مردي به اين عجيبي شد تو زندگي يكي از سخت ترين چيزها اينه كه عاشق كسي بشي كه اون قدر متفاوته و باز مي شه گفت سوفي خوشبخت بود كه اون قدر هم عاشقش نبود

ظاهرا اين كتاب مهم ترين كتاب پل استر هست و با نوشتن همين كتاب مشهور شده
كتاب به خاطر ماهيت معماييش از اون كتاب هايي هست كه تا تمومش نكنيد زمينش نمي گذاريد ولي در عين حال يك حال و هوايي داره كه واقعا بعدش ادم دلش مي خواد دوباره كتاب را بخونه يك جوري كه 4 يا 5 ماهيي طول بكشه شايد شبي فقط 2 يا 3 صفحه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 از من نپرس كه چرا نامه ها را نگه داشتم . متاسفم كه نسوزاندمشان ......

  

چيزي كه از زندگي ياد مي گيري همين است : اين كه چه قدر عجيب است .

 

زندگي بي مقدمه تغيير جهت مي دهد

  

قبول كردم كه از هيچ چيز سر در نياورده ام و ديگر هيچ چيز برايم مثل گذشته نيست
 

مي خواهم بداني كه ديوانه نشده ام . تصميمات مهمم را گرفته ام و با اينكه بعضي ها را رنجاندم ، ترك كردنشان بهترين و محبت آميزترين كاري بود كه مي توانستم انجام دهم .

 

 داستان فقط براي كسي اتفاق مي افتد كه قادر به نقل آن باشد

  

فرصت هاي از دست رفته همان قدر جزئي از زندگي ما هستند كه فرصت هايي كه به دست مي آوريم .

 

 نمي شود آن قدر از چيزي متنفر بود مگر آنكه قسمتي از روحمان آن را بسيار دوست داشته باشد .