دوران تحقیر/ مالرو

دوران تحقیر

 

آندره مالرو

سیروس ذکاء

 

انتشارات ناهید

سال نشر : 1394

یک رمان خیلی کوتاه از آقای مالرو . داستان از جایی شروع می شه که شخصیت اصلی کتاب که کمونیسم هم هست توسط نیروهای نازی دستگیر شده و برای بازجویی می ره و نهایتا زندان . تمرکز زیادی داره روی اینکه واقعا چه طور با روح و روان فرد بازی می کردند چه شکنجه هایی  روحی می شده چه فکرایی توی سرش چرخ می خورده و ....

من با لحن خشک مالرو زیاد کنار نمی یام جمله بندی هاش برام جذاب نیست ولی تفکر پشت داستان و چهارچوبش را دوست داشتم  . حرفی که می خواد بزنه ارزشمنده و صریح تریم موضع گیری مالرو نسبت به ظهور فاشیسم توی اروپا.

پ.ن : خوب من سال های قبل یکی دو ماه کتاب های جدید را معرفی می کردم و تعدادی از کتاب ها هم می موند حالا می خوام اون سه چهارتا کتابی را که هی هر سال آخر لیست تازه های نشر از نویسنده های قبلا معرفی شده باقی می موند معرفی کنم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

فهمیدیم که عمیق ترین سکوت ها باز هم می تواند عمیق تر شود .

 

من می دانم چه قدر توش و توان لازم است تا بتوان سعادتی برقرار کرد که به حساب آید .

 

هیچ کلام انسانی به اندازه خشونت و وحشی گری عمیق نیست .

راه شاهی/ مالرو

راه شاهی

 

آندره مالرو

سیروس ذکا

 

انتشارات ناهید

رمان دیگه ای که توی آسیا می گذره این بار توی کامبوج سیام و اون سمت ها . دو قهرمان اصلی کتاب راهی جنگل هستند و گذار در معابد در راهی فرضی به نام راه شاهی آنها می خواهند سنگ های قیمتی از معابد به دست آورند و در ضمن در جست و سوی یک مرد یاغی و سیاسی نیز هستند که به قبائل گریخته . خوب توی کتاب مانور زیادی روی این سه شخصیت می ده افرادی که درگیر مبارزات سیاسی هستند اما با مشکلات شخصیتی زیادی هم درگیرند .

کتاب ساده و سر راستیه به نظر من بد نیست حتی نسبتا خوبه شخصیت پردازی جالبی داشته هر چند چهارچوب اصلی مثل کتابای دیگه اش خیلی بنیادین نیست ولی خوب به صورت کلی  این کتاب را زیاد قوی نمی دونند اونا یک برگشت به عقب توی کارهای مالرو ذکر کردند ! البته جدا هم ساده تر هست اما شخصا فکر می کنم برای آشنایی با مالرو می تونه شروع خوبی باشه.

یک نکته جالبی که باید در مورد مالرو بگم اینه که سفرهای خیلی زیادی کرده و مثلا همین کتاب هم تا یه حدودایی الهام گرفته از سفر شخصیه خود اون هست اما در بین تمام نقاطی که توی دنیا دیده بیشتر از همه عاشق اصفهان می شه و گفته وقتی کسی هنوز اصفهان را ندیده نمی تونه ادعا کنه زیباترین شهر دنیا را دیده .

پ. ن : 4 تا کتاب اولی از مالرو را قبلا خونده بودم و خلاصه هاش را داشتم اینم پرونده دیگه ای بود که می خواستم مرتبش کنم برای همین سراغ کتاب راه شاهی رفتم تا با خوندن و معرفی کردنش بهونه ای بشه برای اوردن اون خلاصه های دیگه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

شما هنوز نمی دانید در زندگی خود زندانیس بودن چیست . من این را وقتی فهمیدم که سارا و من از هم جدا شدیم .

 

پادشاه شدن احمقانه است آن چه مهم است ایجاد یک کشور است .

 

شاید مردن برای خود دشوارتر از زندگی کردن برای خود نباشد .

 

زندگی مثل ماده ای است باید فهمید چه می خواهیم از آن درست کنیم گو اینکه هعرگز هم چیزی از ان درست نمی شود ولی طرزهای مختلفی برای درست نکردن چیزی از آن وجود دارد .

 

چیزی که در حضور مرگ حتی وقتی که دور است شگفت اور است این است که انسان ناگهان می فهمد که چه می خواهد کاملا و بدون تردید .

هری پاتر و سازمان ققنوس/ رولینگ

هری پاتر و سازمان ققنوس

 

جوان کتلینگ رولینگ

پرتو اشراق

 

انتشارات ناهید

این بار هری پاتر در سال پنجم هست و باید امتحانات نهایی را بگذرونه در کتاب قبلی دیدیم که لرد سیاه برگشته و هری با اون مبارزه کرده اما وزارتجادو حاضر به قبول کردن این واقعیت نیست و هری را هذیون گو می دونند برای مدرسه مشکلات زیادی به بار می یارند و هری مجبوره با تنبیهات زیادی دست و پنجه نرم کنه . توی این داستان متوجه می شیم لرد قادره به ذهن هری وارد بشه .

خوب کتاب طولانی هست روندشم یک کم معمولی شده اما با این حال بازم برای من جذاب بود در مجموع این جلد را هم دوست داشتم و منتظر خوندن جلد بعدی هستم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

عدم توانایی تو در درک این که چیزهایی بدتر از مرگ هم وجود داره همیشه بزرگ ترین نقطه ضعفت بوده.

 

نباید از احساسی که داری خجالت بکشی برعکس تحمل احساس دردناکی که داری قدرت زیاد تو رو می رسونه .

 

بی تفاوتی و تحقیر اغلب بیشتر از تنفر مطلق صدمه می زنه .

هری پاتر و زندانی ازکابان/ رولینگ

هری پاتر و زندانی ازکابان

 

جوان کتلین رولینگ

پرتو اشراق

 

انتشارات ناهید

خوب اینم سومین قسمت از هری پاتر . توی این کتاب در تابستون هری به اشتباه یک عمل جادویی انجام می ده و منتظر عواقب کار است اما مشاهده می کنه وزارت جادو خیلی مهربانانه باهاش برخورد می کنه . ظاهرا سیروس سیاه دیوانه ای که متهم به قتل پدر و مادر هری است از زندان فرار کرده و اکنون به دنبال کشتن اوست .

این جلدم قشنگ بود و همچنان دلم می خواد یک کتاب دیگه را بخونم اما خوب یک مقدار داره تکراری می شه و اخرشم به خوبی اون سه تای قبلی نبود . اره اصلا دلم نمی خواست کشف رمز فقط بین هری و دوستاش بمونه دلم می خواست عین قبلی ها کاملا فاش بشه خوب .

هر پاتر و سنگ جادو/ رولینگ

 

هر پاتر و سنگ جادو

 

جوآن کتلینگ رولینگ

پرتو اشراق

 

انتشارات ناهید

هری پاتر توی یک خانواده جادوگر به دنیا می یاد پدر و مادرش جادوگرای خوب و قدرتمندین که توسط یک جادوگر ناباب کشته می شوند و اون به دست خانواده خاله اش سپرده میشه تا بزرگ بشه اونا رفتار بدی با هری دارند و هری تا وقتی بزرگ شه خبر نداره جادوگره تا اینکه براش یک نامه می یاد که می تونه توی مدرسه جادوگری ثبت نامه بکنه . هری راهی اون مدرسه میشه سال اولی محسوب می شه و با رون پسر موقرمز و هرمیون دخترک باهوش دوست میشه . مدرسه جادوگری 4 تا گروه داره که با هم رقابت می کنن و آخر سر یک گروه برنده می شه ....

خوب مسلما اسم هری پاترو هممون شنیدیم من که کلا از ژانرای تخیلی جادوگری و اینا متنفرم و حاضر به فکر کردن بهشم نبودم جدای این از خوندن نسخه الکترونیک هم بدوم می یومد تا اینکه همکارم چندتا کتاباش را بهم داد به صورت الکترونیک و منم گفتم حالا تعصب نداشته باش بین کارا که بیکاری یک نگاهی بهش بکن . این کتاب سنگ جادو هم شروعش بود و باید بگم واقعا خوشم اومد به نظرم خیلی قشنگ اون فضای تخیلی را با فضای رئال تطابق داده بود و ماجرا را بامزه کرده بود امتحان ها ، کلاس ها ، وردها و .... یعنی یک قدرت نویسندگی و طنز خیلی خیلی خوبی توش دیدم البته مطمئن نیستم این خلاقیت توی یک جلد تمام میشه یا وقتی از این ژانر بدت می یاد می تونه با تعداد جلد بیشتری هنوز جذبت کنه ؟!!!!

 

قسمت های زیبایی از کتاب

برای یک انسان فرهیختهمرگ یه ماجرای عظیم دیگه س .

 

انسان ها مهارت خاصی در به دست آوردن چیزهایی دارند که به ضررشونه .

 

حقیقت هم زیباست ، هم وحشتناکه .

 

اگر کسی به آدم عشق بورزه حتی بعد از مرگشم به آدم مصونیت و ایمنی می ده .

در غرب خبري نيست /رمارک

در غرب خبري نيست

 

اريش ماريا رمارك

سيروس تاجبخش

 

انتشارات ناهيد

کتاب در غرب خبری نیست داستان پسربچه های جوان آلمانی است که از پشت نیمکت وارد میدان جنگ می شوند . پسرهای هم کلاسی که زندگی و امید و آینده در رو به روی آنهاست و با حرف های احساسی معلم ها و جامعه به جبهه می آیند . حرف های احساسی کسانی که خود تاب جبهه را ندارند . پسران 19 ساله ای که زود جنگ را یاد می گیرند  . داستان وصف جنگ است ، وصف سختی ها و وحشت آن برای 7 پسر هم کلاسی .

خیلی قشنگ بود من خیلی دوسش داشتم . دید ساده و روانش و این بعدی که نگاه کرده بود نوجوانانی که تهییج شده به جنگ  می رند با حرفای کسایی که خودشون هیچ جسارت و جرعتی ندارند . دیدگاه قشنگی بود و سختی ها و عذاب جبهه را هم قشنگ و بدون جانبداری نشون داده بود . داستان بی طرفانه و زیبایی بود خیلی به دلم نشست .

آقای رمارک خودش آلمانی هست و مجبور شده توی جنگ جهانی هم شرکت کنه و از تجربیات خودش هم برای نگارش این کتاب استفاده کرده . البته رژیم نازی بعدها تابعیت آلمانی اونو لغو می کنه و رمارک هم تابعیت آمریکایی می گیره . از روی این کتاب ، فیلم خیلی موفقی هم ساخته شده .

 

پ.ن : دو سه تا کتاب مشهور بود که بدجور رو اعصابم بود بخونمشون فعلا این دو سه تا را می خوام معرفی کنم تا دوباره برگردم سراغ نویسنده هایی که یا قبلا معرفی کردم یا می خوام تعدادی از کتاباشونو کنار هم بخونم .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

حقيقت اين است كه در سه چيز استاد شده ايم : قمار ، فحش و جنگ . سه چيزي كه در برابر بيست سال زندگي حاصلي است ناچيز و در عين حال زياد و وحشتناك .

 

زماني آرزوهايي داشتيم ولي آنها فراموش شدند ، چون مال دنياي ديگري بودند كه امروز از ما خيلي دور است .

 

چيزي كه باعث مي شود آدم به نظر اين قدر فراموشكار بيايد ، عادت است  . ديروز باران آتش به سرمان مي باريد ، امروز با هم شوخي مي كنيم و توي كوه و صحرا پرسه مي زنيم و فردا دوباره به سنگرها و زير آتش برمي گرديم .

 

یک فرمان نظامی این انسان های ساکت و آرام را دشمن ما کرده است و فرمان دیگری می تواند آن ها را دوست ما کند .

 

حرفی نداریم که معلم ها و مردم و روزنامه ها می گن که ادعای ما درسته و خدا کنه که این طور باشه . اما معلم ها و مردم و روزنامه های فرانوسی هم می گن حرف اونا درسته . حالا چی می گی ؟

لیدی ال

 لیدی ال

 

 رومن گاری

مهدی غبرایی

 

انتشارات ناهید

 موضوع اصلی کتاب رودررویی عشق و ایده آلهای عقیدتی آدمهاست .

آنت دختر فقیر و زیبایی است که در محلات پایین پاریس تن به کارهای پست می دهد . روزی رنه لاوالس یکی از پااندازان مشهور پاریس به سراغ او می آید و  او را پیش دوستانش می برد . دنی ارمان جوانی انارشیست است که می خواهد نظم جامعه را از بین ببرد تا جامعه ای جدید بسازد او تصمیم دارد از انت یک بانوی متشخص بسازد تا به مجامع ثروتمندان راه یابد و در دزدی کمک حال آنها باشد . انت عاشق ارمان می شود و به خاطر عشق او هر کار می کند ارمان نیز عاشق انت است اما عشق اصلی او انارشیسم است و ........

در پشت کتاب نوشته :

رومن گاری در رمان لیدی ال دو دلداده را از خیل جوانان اواخر قرن پر اشوب 19 بر گزیده است . که یکی ارمان سودای مبارزه سیاسی را در سر می پروراند و دیگری دیانا سودایی عشق است و معشوق را به تمامی برای عشق ورزیدن می خواهد. پیداست که در کشاکش عشق و مبارزه چه بسا یکی فدای دیگری می شود در این هنگامه ی پر غوغا پیوسته شکننده تر ، اسیب پذیر تر است.

 وقتی کتاب را با کتاب هایی مثل سگ سفید و خداحافظ گری کوپر مقایسه کنیم این کتاب به نظر خیلی سطحی و عامیانه می یاد ادم باورش نمی شه رومن گاری اون را نوشته اما با وجود همه سادگیش به نظر من دست رو موضوع خیلی قشنگی گذاشته و به شخصه خیلی خوشم اومد از کتاب .  با همه عامی بودنش اما خیلی هم لطیف بود و برخوردها و واکنش های لیدی ا ل را واقعا دوست داشتم 

 این طور که خوندم توی نسخه اصلی و فرانسوی زبان کتاب اشاره شده که شخصیت دنی ارمان حقیقتا وجود خارجی داشته . یک فرد باهوش اما بسیار ساده از طرفداران انارشیسم . در مورد انارشیسم هم بهتره به این اشاره بشه که انارشیسم ها خواستار جامعه ای بدون ساختار طبقاتی و حکومتی هستند که البته طرفدار بی نظمی هم نیستند بلکه همکاری داوطلبانه را درست می دونند . انارشیسم ها ارزش زیادی برای ازادی فرد قائل می شوند و حتی دموکراسی را هم استبداد اکثریت اطلاق می کنند . معروفترین انارشیست دنیا هم که گمونم همون تولستوی باشه

جالبه بدونید رشته دانشگاهی رومن گاری حقوق بوده و البته مدارک دانشگاهی زبان اسلاو را هم داشته و یک مدتی هم خلبان بوده و افتخارات زیادی در ارتش کسب کرده

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

چیزهایی هست که از دست رفتنشان را هیچ چیزی در دنیا نمی تواند جبران کند .

 

 عشق های بزرگ و حقیقی در این دنیا اندکند و آدم حق ندارد بگذارد بدون هیچ گونه اثری نابود شوند .

 

تنها به این امید به صورت مردها نگاه کرده ام تا شاید یک وقتی یک ذره شباهت با او را ببینم ، اما افسوس که امکان پذیر نبود .

 

بعد از همان نگاه اول فهمیدم که هرگز مرد دیگری در زندگی من نخواهد بود و اینکه هیچ چیز به جز او هرگز نه برایم مهم است نه وجود دارد .

 

 درست به همان اندازه که از تنها ماندن بیزار بود تنهایی را دوست داشت .

 

 نمی دانی چه روزهایی را بی تو گذرانده ام . به خاطر این روزها از تو بدم می آید . می توانستیم با هم خوشبخت باشیم .