نبرد/ فوئنتس

 

نبرد

 

کارلوس فوئنتس

عبدا... کوثری

 

انتشارات ماهی

شخصیت اصلی ما مرد جوانی هست که کتاب زیاد می خونه و اندیشه های زیادی هم داره و شدید به دنبال عدالت هست . اول سعی می کنه خودش دست به کار شه و بین قشرهای مختلف عدالت را رعایت کنه بعد وارد جنگ های آمریکای لاتین برای بیرون آمدن از زیر سلطه اسپانیا می شه زمانی با بومی ها همراه میشه برای کسب حق عملیشون توی زمینه مساوات و ...

و البته اخر هر راهی می بینه انگار نشد اون چه قرار بود بشه

اینم رمان جدید ترجمه شده فوئنتس قشنگه و البته مثل بیشتر کارای فوئنتس من موضوعش هدفش و روند جلو رفتن داستان را خیلی بیشتر از آهنگ کلمات و بیانش می پسندم بیانش برام خشک و غیر جذاب هست شباهتی به ادبیات آمریکای لاتین نداره برام اما موضوعاتش و تفکرش برای قابل تقدیره البته بگم تا اواسط داستان را بیشتر می پسندیدم با نحوه تموم شدندش و جهت گیری آخرش ارتباط خوبی برقرار نکردم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

محال است چیزی تا ابد همان بماند که بوده .

 

شاید راه های دیگری هم برای زندگی باشد که به اندازه ی این چیزی که ما داریم وحشیانه نباشد .

 

من همیشه از این می ترسیدم که هر چند خیلی دوستت دارم ، با تو حرفی برای گفتن نداشته باشم .

 

قدرتش را داری قبل از تغییر دادن دنیا رفتار خودت را اصلاح کنی ؟

 

ما از قانون اطاعت می کنیم اما اجرایش نمی کنیم .

 

فقط جنگ است که مایه وحدت ماست . جامعه از هم جدامان می کند .

کینکاس بوربا / آسیس

کینکاس بوربا

 

ماشادو د آسیس

عبدا... کوثری

 

انتشارات نی

روبیائو که در اخرین روزهای زندگی کینکاس بوربا از او مراقبت می کند و کینکاس بوربا هم تمام ثروتش و سگ هم نام خود را برای او ارثیه باقی می گذارد . روبیائو با ثروت بسیار زیاد به دست آمده راهی پایتخت می شود و از همان روزهای نخست با پالیا و همسر زیبایش سوفیا اشنا شده و شدید دلبخاته سوفیا می شود . او به دلیل ثروت زیاد و دست و دلبازی اش به زودی حلقه آشنایان زیادی پیدا می کند و ....

اینم کتاب جدید آقای آسیس که در حقیقت یه جورایی با کتاب خاطرات پس از مرگ هم وابستگی هایی داره کتاب قشنگیه و مثل کتابای قبلیش این را هم دوست داشتم ساده نویسیش حالت فصل فصل های کوتاه و اون معنی نهفته توی رویدادها اما راستش سبکش کامل کامل مثل کتاب های قبلی هست و خوب بنابرین به اندازه اونا شاید جذابیت نداشته باشه . چون یه چیز قبلا آزموده شده است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هر وقت یکی می گرید ، دیگری می خندد. دوست عزیز این قانون عالم است ، رمز کمال همه جانبه آن است .

 

کارلوس ماریا فکر می کرد حتی پیش پا افتاده ترین زن ها چیز یدارد که به آدم بدهد . هر وقت زنی را بی حس و حال یا ابله می یافت پیش خود می گفت طرف مرد ناتمام است .

 

هیچ مردی نمی تواند زنی را که واقعا عاشق اوست و شایسته ی نام او هم هست ، فراموش کند .

روانكاو/ آسيس

روانكاو  

 

 

 

ماشادو د آسيس

عبدا... كوثري  

 

 

 

انتشارات ماهي

روانكاو : روان پزشك مشهوري در پي يافتن مرز عقل و جنون است .

بازوان آن زن : پسرك دائم به بازوان زن صاحبخانه فكر مي كند .

آينه : مرد به خانه خاله اش مي رود و به او توجه زيادي مي شود .

در نهانخانه ي دل : مرد از مشاهده آزار و اذيت ديگران لذت مي برد .

تركه ي عدالت : پسرك از مدرسه علميه فرار كرده است .

بازي حيوانات : مرد عادت كرده در بازي حيوانات قمار كند .

عشاي نيمه شب : پسرك بيدار مانده تا نيمه شب به ديدن مراسم عشاي رباني در يك شهر بزرگ برود .

پدر در برابر مادر : مرد شكارچي برده است و تازه صاحب فرزندي شده است .

آموزش جناب از ما بهتران : مرد به پسرش ياد مي دهد چگونه در جامعه براي خود جايي باز كند .

تعطيلات : عموي بچه ها به دنبالشان مي آيد تا زودتر به خانه بازگردند و دو كودك از فكر مهماني ذوق زده اند .

شب درياسالار : مرد از سفر دريايي برگشته و سراغ معشوقش مي رود .

آخرين خواست :مردي كه مي خواهد تابوتش توسط تابوت ساز خاصي ساخته شود .

خوب اينم از كتاب جديد آسيس كه سراغش رفتم البته كتاب جديدي نيست در حقيقت تجديد چاپ شده . قبلا دو تا رمان ازش معرفي كرده بودم كه دوسشونم داشتم و براي اولين بار سراغ داستان كوتاه هاي ايشون رفتم . بد نبود . متنش روان نوشته شده خوشخوانه و ترجمه خوبي هم داره اما راسش من از نحوه تمام شدن داستان ها خوشم نمي ياد يك جوري خيلي يك دفعه اي هست انگار به نظرم با ظرافت تمام نشده عين يك مسير دنباله دار كه يك دفعه يكي زده قطعش كرده . براي من كتاب متوسطي بود .

 

قسمت زيبايي از كتاب

زندگي يك بخت آزمايي بزرگ است . جايزه هايش معدود است اما تا بخواهي باخت دارد .  

 

فراموشي از ضروريات است . زندگي لوحي است كه سرنوشت براي آن كه واقعه ي تازه اي را بر آن بنويسد بايد نوشته ي قبلي را پاك كند .

دن كاسمورو/ آسيس

دن كاسمورو

 

ماشادو د آسيس

عبدا... كوثري

 

انتشارات ني

راوي اكنون كه به اواخر سنين ميان سالي رسيده دست به قلم گرفته و از روزگار و سرنوشت خويش مي نويسد . از زماني كه بچه بود و همبازي وي كاپيتو دختر همسايه شان از عشقشان به هم چرخش روزگار نقشه هاي مادرش براي كشيش شدن وي و اينكه حوادث به چه سمتي مي رود و عشق او و كاپيتو به كجا مي رسد .

قشنگ بود اون حالت فصل فصلاي كوچيك با عناوين جالب قسمت هاي شايد يك جورايي غير مهم كه حتي روش كليد مي كرد و توضيح مي داد لحن قلمش جالب بود همه من خوشم اومد . فقط آخر داستان را دوست نداشتم اين كه همه چيز شفاف نشد دلم مي خواست يك جورايي داد زده بشه انگار جوري نباشه كه وانمود بشه اينا توهمه مرده يا .....

خوب از آسيس خاطرات پس از مرگ را معرفي كرده بودم قبلا و توي تازه هاي نشر يك كتاب تجديد چاپ شده از ايشونم بود و دليلي شد تا سري بزنم بهش مجددا .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

دروغ گفتن گاهي عملي غير ارادي مثل عرق كردن است .

 

زندگي پر از بايد و نبايدهايي است كه ما هر قدر هم كه مشتاق فرار از آنها باشيم ، رعايتشان مي كنيم .

 

ارزش هر شخص را توجه و محبت ما تعيين مي كند .

زندانی لاس لوماس / فوئنتس

زندانی لاس لوماس

 

کارلوس فوئنتس

عبدا... کوثری

 

انتشارات ماهی

داستان در مورد وکیل ثروت مندی است که زنان بسیاری را در زندگی بازیچه خود کرده تا زمانی که با لالا آشنا می شود و به نوعی دلباخته اوست اما قتل لالا کل زندگی وکیل را درگیر بازی ای باورنکردنی می کند و به نوعی وکیل در خانه اش به نام لاس لوماس زندانیست .

بد نبود . فوئنتسمک از اونایی است که نوشته های خوب داره بد داره همه جوره این داستانش جالب بود راستش یک مقداری کتابش کوچیک بود چشم منو اذیت می کرد و همین باعث شد تمرکز خوبی روش نکنم وگرنه شاید لذت بیشتری هم می بردم . به هر حال اینم یکی از تازه های نشر سال قبل بود .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آدم مبتذل و راضی باشد بهتر است تا مفلوک و فرهیخته .

 

هر آدمی فرصتش را دارد ، هر سربازی ممکن است روزی ژنرال شود .

محاكمه ژان دارك در روان/برشت

محاكمه ژان دارك در روان

 

برتولت برشت

عبدا... كوثري

 

انتشارات فردا

در سال 1429 زماني كه جنگ بين انگليس و فرانسه ادامه داشته و فرانسه تا حدود زيادي در اشغال انگليس بوده يك دختر هفده ساله فرانسوي به نام ژان دارك ادعا مي كنه نجواهايي را شنيده كه از اون مي خوان براي نجات ميهنش قيام كنه . ژان لباس مردانه مي پوشه و وارد ميدان نبرد مي شه وپيروزي هاي او مسير جنگ هاي صد ساله را تغيير مي دهد ولي نهايتا به چنگ دشمنان مي افته و در اتش سوزانده مي شود .

اين نمايش نامه در حقيقت اقتباسي از نمايش نامه آنا سكرز هست كه برشت پرده هايي به اون اضافه كرده و تغييراتي را توش لحاظ نموده .

من تا حالا چيزي در مورد ژان دارك نشنيده بودم داستانش برام خيلي جالب بود و خود نمايش نامه هم زيبا نوشته شده لذت بردم خوشم اومد .

 

قسمت زيبايي از كتاب

ژان ما در كيفر خواست تو را به موارد زير متهم مي كنيم :
1- تو در مقابل دروازه هاي پاريس در روز عيد جنگيده اي
2- تو به قصد خودكشي از برج بورووار پايين پريده اي
3- تو باعث مرگ فرانك آراس شده اي
4- تو جامه ي مردانه به تن كرده اي

اعتماد/دورفمن

اعتماد

 

آریل دورفمن

عبدا... کوثری

 

انتشارات آگه

داستان با ورود باربارا به اتاق هتلی در فرانسه شروع می شود و اکثر داستان به صورت مکالمه ای بین باربارا و مردی به نام لئون (ماکس) جریان می یابد . باربارا نامزدی به نام مارتین دارد که در ظاهر راهی پاریس شده تا به تحصیلاتش در زمینه معماری ادامه بدهد اما بعد از مدتی نامه ای از او دریافت می کند که مسئله مرگ و زندگی در میان است و باید به پاریس برود . با ورود باربارا به پاریس داستان شروع می شود . مارتین به انتظار او نیست تنها لئون که خود را دوست مارتین معرفی می کند به وی زنگ می زند و باربارا متوجه می شود که نامزدش به دلیل خفقان داخلی و مبارزات سیاسی از کشور خارج شده . متوجه می شود که برای او دروغ می نوشته و بسیاری از قسمت های نامه ها نوشته لئون بوده نه مارتین . اوضاع به هم ریخته است جایی برای اعتماد وجود ندارد . لئون معتقد است باربارا زن رویایی اوست که تما این سال ها خوابش را می دیده و آرزویش یک شب بودن با اوست .......

محشر بود خیلی دوستش داشتم به نظرم فوق العاده زبیا نوشته شده بود فکر کنید داستانی که اکثرش به صورت یک مکالمه تلفنی دو نفره باشه و اصلا هم شما را خسته نکنه . لئون خیلی از باربارا بزرگتر بود ازدواج کرده بود باربارا خیلی خام و جوان بود خودش نامزد داشت و هیچ احساسی هم به لئون نداشت اومده بود تا نامزدش را پیدا کنه و خودش را فریب خورده می دید اما با همه ی اینها یک جوری آدم حق را به لئون می داد انگار لئون و باربارا تقدیر هم بودند و بقیه چیزها مطرح نبود . یک جوری عمیق عاشقانه بود توی یک فضای سیاه و پر خفقان  . هیچ چیز توی داستان ثابت نیست داستانی که شما را به اعتماد می خواند در فضایی که همه چیز دائما تغییر می کند و پر است از بی اعتمادی .

دومین کتابی بود که از آقای دورفمن می خوندم . آقای دورفمن در آرژانتین متولد شده اما بعد شهروندی شیلی را پذیرفت . از طرفداران آلنده بود و با به روی کار آمدن پینوشه از کشور اخراج شد . او از جمله کسانی بود که موقع روی کار آمدن اوباما نامه ای به وی نوشت و از او خواهش کرد در برابر حمله احتمالی به ایران موضع گیری کنه و مانعی در این راه باشه . دورفمن درحال حاضر مدرس دانشگاه است و يكى از فعال ترين سفيران صلح سازمان ملل متحد به شمارمي‌رود. او بارها گفته است كه بايد نويسندگان سراغ داستان‌هايى بروند كه سرشار از صلح باشد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

توی دنیای ما زندگی خصوصی توهم است . وقتی می توانی کسی را شکنجه بدهی ، زندگی خصوصی برای هیچ کس معنی ندارد .

 

"خوب اگر نمی توانی با من کنار بیایی ، بی خود به پاریس کشاندی ام . این طور نیست ؟"
"تو ملتفت نیستی . "
" مردها وقتی زن ها به میلشان عمل نمی کنند این حرف را می زنند . "

 

من آن وقت فهمیدم دهان تو سوزانا فقط برای بوسیدن نیست . دهان تو آنجا بود تا ما بتوانیم با هم حرف بزنیم .

 

"شکست خوردن توی جنگ بد مصیبتی است . "
" تقریبا مثل بردن جنگ . "

 

برام خیلی سخت بود که فکر کنم آدمی که یک روز به روی تو لبخند زده روز دیگر حاضر است سرت را ببرد ، باهات دشمن بشود .

 

تو باید با کسی ازدواج کنی که نتوانی فریبش بدهی ، کسی که تو را به خاطر همان که هستی دوست داشته باشد نه به خاطر چیزی که وانمود می کنی ...

 

هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند بچه هایی را نجات بدهد که جرئت کرده اند و در دنیای آدم کشان خواب دیده اند .

خاطرات پس از مرگ براس کوباس/ماشادود آسیس

 

خاطرات پس از مرگ براس کوباس

 

ماشادود آسیس

عبدالله کوثری

 

انتشارات مروارید

 

"من نویسنده ای فقید هستم اما نه به معنای آدمی که چیزی نوشته و حالا مرده بلکه به معنای آدمی که مرده و حالا دارد می نویسد " این جمله از صفحه اول کتاب در حقیقت یک خلاصه کامل از داستان کتاب است . براس کوباس بعد از مرگ زندگی نامه خود را نوشته و چون به دنیای زندگان تعلق ندارد به دور از قضاوت های عادی زندگان در مورد خود به قضاوت نشسته است .

کتاب مجموعه ای از فصل های کوتاه متوالی است که عناوین بسیار جالب و هنرمندانه ای دارند . براس کوباس فرزند شیطان و مغرور خانواده ای ثروتمند است که هیچ گاه ازدواج نمی کند در آرزوی شهرت است و با زنی که شوهر دارد دوست است . شاید داستان براتون مبتذل باشه اما نحوه روایت و دید نویسنده کتاب را به صورت جذابی درآورده و آن حالت معمول و عامیانه اینگونه داستانها اصلا در کتاب مشاهده نمی شود . ایده داستان نویسی بعد از مرگ هم ایده ی جالبی هست . همین طور حالت بسیار عادلانه در قضاوت هایی که در مورد خودش می کند . اما کتاب اصلا اون سبک رمز آمیز و جادویی کتاب های آمریکای لاتین را نداره . پس به امید فضای های رمزآلود به سراغ کتاب نروید . کتاب خوبی هست در مجموع و لذت بردم از خواندنش .

ماشادود آسیس یک نویسنده برزیلی است که به رئالیسم روانشناختی گرایش داشته و بسیاری از افراد او را بزرگترین نویسنده آمریکای لاتین در قرن ۱۹ می دانند .

 طرح جلدش مناسب مرگ بود اما مناسب آمریکای لاتین نبود بیشتر هند را به خاطر می اورد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

همه مان می میریم . این کفاره ی زندگی کردن است .

 

ای جواهر فروش های عزیز اگر زر و زیورهای شما و نسیه فروشی های شما نبود چه بر سر عشق می آمد ؟ شما عامل دست کم یک پنجم یا یک سوم مبادلات دل در عالم هستید .

 

هر دوره ی زندگی چاپ جدیدی است که چاپ قبلی را تصحیح می کند و خودش هم در چاپ بعدی تصحیح می شود تا برسد به چاپ متن نهایی که ناشر به کرمها تقدیمش می کند .

 

آدم برای اینکه چیزی بشود راه های مختلفی دارد اما مطمئن ترین راه این است که از نظر مردم چیزی بشوی .

 

من بدذات نبودم ، صاف و ساده مرد بودم .

 

عذاب وقتی پنهانش می کنیم بیشتر آزار می دهد .

 

آدم دوبار عاشق یک زن نمی شود .

 

تو اولین آدمی نیستی که قول می دهد برایم کاری بکند و مطمئن ام آخرین نفری هم نیستی که نا امیدم می کند .

پوست انداختن

 پوست انداختن

 

 

 کارلوس فوئنتس

عبدا... کوثری

 

انتشارات آگاه

خاویر و همسرش الیزابت به همراه فرانتس و دوست دخترش ایزابل با ماشین راهی سفری هستند تا از مكزيكو سيتي به دراكروز (ساحل دريا) بروند . در بین راه ماشین آنها خراب می شود و آنها ناچار شب را در هتلی در  شهر چولولا می گذرانند . در شب دو زوج جایشان را با هم عوض می کنند و از بین دیالوگ های بین شخصیت ها و افکار خوانی آنها پی به گذشته شان می بریم . چگونگی آشنایی خاویر و الیزابت ، عشق آنها و اختلافات فعلیشان . فرانتس که در زمان جنگ در آلمان و طراح یکی از اردوگاه های مرگ بوده که نهایتا دوست دخترش را به آنجا می فرستند . ایزابل نیز تنها 23 سال دارد و جوان تر از ان است که بار گذشته را به دوش بکشد . رمان پر از جا به جایی شخصیت ها و زمانهاست . شخصیت ها دائم پوست می اندازند و عوض می شوند .

برای من به شخصه تا حدی رمان سنگینی بود و از خیلی جاهاش سر نمی آوردم  به خصوص که به جز موارد واقعی حالت های فرافکنی روحی را هم داریم مثلا در این صحنه شاهدیم که الیزابت می میره در صحنه بعد الیزابت داره سفر را ادامه می دهیم که این در واقع خواست درونی خاویر بوده . برای من سخت بود برای فهمش بیشتر از یک بار باید بخونمش (بعدها حتما این کار را می کنم ) اما جاهاییش که متوجه می شدم خیلی قشنگ بود

جالبه بدونید در واقع داستان به صورت گفت و گویی بین الیزابت و  لامبر صورت می گیرد . لامبر فردیست که دائماً سعی می کند از الیزابت سوال کند و جزئیات سفر را متوجه شود و تاکید می کند که فکر نکن می خواهم از صحبتهات رمان بنویسم

این کتاب یکی از بزرگترین آثار فوئنتس محسوب می شه

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

  هیچ چیز ان قدر جالب نیست که بالاخره ملال اور نشود .

 

   بدگمانی و شک و سوء ظن دعوتی است به خیانت . به ان کس که تو را به بدگمانی می خواند بدگمان باش .

 

  اول رنج بکش بعد حق داری از رنج کشیدن حرف بزنی . اما رنج خواه به کوچکی جنازه ای تصادفی جلو در خانه ات باشد یا به بزرگی سرطانی توی دل و روده ات تا نشناختیش ازش حرف نزن .

 

   من دوستت دارم اما احتیاج به زمان دارم تا عاشقت بشوم .

 

 عشق ما برای این است که مصرف بشود ، خارج بشود . ما فقط وقتی مصرفش می کنیم می توانیم بهش دوام ببخشیم . فقط وقتی تمام بشود خودش را تجدید می کند . خودت را به من بده خاویر ، فقط وقتی می دهی می گیری .

 

  حقیقت های کوچک تبدیل به دروغ های بزرگ می شود .

 

 با مردم همان جور تا کن که اگر زورشان می رسید با تو می کردند .

 

  این حرف که ادم ها هر چه بیشتر همدیگر را بشناسند بیشتر همدیگر را دوست دارند از ان دروغ های بزرگ است .

 

 عاشقت بودم  اما تو هیچ وقت عاشق من یا زن دیگری نبودی . تو عاشق زن بودی . شبح . این جور می توانستی احساس ازادی بکنی ، احساس خلاصی از زنجیر . یک زن واقعی با گوشت و خون بار بیش از حد سنگینی برای تو بود .

 

  آدم همیشه ناچار است از چیزی دست بکشد تا دیگران بتوانند زندگی شان را بکنند .

آئورا

 آئورا

 

  کارلوس فوئنتس

عبدا... کوثری

 

انتشارات نی

مرد جوانی  در کافه ای نشسته و روزنامه می خواند که به یک اگهی برخورد می کند . آگهی برای کسیست که فرانسه بداند و به تاریخ علاقه مند باشد . مرد راهی ادرس مذکور شده و در انجا وارد خانه ای تاریک می شود که پیرزنی شدیداً فرتوت از او می خواهد خاطرات شوهرش را بخواند و به صورت داستان بازنویسی نماید  اما در تمام این مدت باید در همان منزل سکنی گزیند . مرد برای پذیرفتن این کار کسل مردد است که ناگهان متوجه دختری زیبا در اتاق می شود پیرزن او را برادر زاده خود ، ائورا ، معرفی می کند . مرد مشغول به کار می شود و در حین مرور گذشته ، در زمان حال شاهد اتفاقات عجیبی در خانه است .... داستان حالتی پر التهاب و سورئال دارد .... کتاب پر از حالات رمز و راز گونه و رویایی است

 

یک داستان کوتاه 66 صفحه ای است . محشر بود عالی بود حتما بهتون توصیه می کنم بخونید . یک داستان که با حالات توصیفی و رئال شروع می شه و یک دفعه وارد یک فضای تاریک و گیج می شه و با مفاهیم معنوی تری ارتباط برقرار می کنه  

 

برای اینکه بهتر متوجه مضمون کتاب بشید بهتره تعریف زیر در مورد لغت ائورا را در نظر داشته باشید :

آئورا برگرفته از واژه ی یونانی((آورا))(aura) به معنی نسیم است.در مکتب هاله شناسی و انرژی درمانی,((آئورا)) همان هاله ی نوری است که به دور خود ما پیچیده است , هاله هایی که از بدن ما ناشی می شود و شخصیت و طرز زندگی و افکار و احساسات ما را منعکس می کند.حتی عده ای معتقدند که آئورا انعکاس خود ماست که ثبت کامل گذشته و حال و آینده ما در آن وجود دارد.همه ی ما ((آئورا))ی گمشده ای داریم!

داستان های کوتاه آمریکای لاتین ( جلد 1 و 2)

              

 داستان های کوتاه آمریکای لاتین ( جلد 1 و 2)

 

 گردآورنده : روبرتو گونسالس اچه وریا

عبدا.... کوثری

 

انتشارات نی

یک کتاب دو جلدی و مجموعه ای از داستان های کوتاه آمریکای لاتین است که توسط روبرتو گونسالس اچه وریا در دانشگاه آکسفور چاپ شده است .

به طور کلی روند داستان نویسی در آمریکای لاتین را به 3 دوره استعمار ، ملت های جدید و دوره معاصر تقسیم بندی کرده و برای هر دوره نمونه های بارز و زیبایی را انتخاب کرده . یک مورد دیگه، مقدمه بسیار قشنگ کتاب در مورد روند داستان کوتاه در آمریکای لاتین و همچنین مختصر شرح حال و نقدی بر هر نویسنده قبل از بیان داستان نوشته شده توسط او می باشد که کار فوق العاده ای بود . من به شخصه عاشق اینم که کتاب حتما مقدمه داشته باشه و شرحی بر احوال نویسنده .

توصیه می کنم حتما بخونیدش چون اولا داستانهای فوق العاده ای داره دوماً مطالب آموزنده و بسیار ارزشمندی در باب شکل گیری این نوع از ادبیات در منطقه مذکور . خیلی خیلی عالی بود . ادبیات آمریکای لاتین کلا چیز جادویی و محسور کننده ای هست اصلا آدم به یک فضای دیگه می ره

یک نکته دیگه طرح روی جلده به خصوص جلد یکش . بی نظیره من وقتی دیدمش واقعا از قشنگیش جا خوردم و خیلی دنبال طراح جلد گشتم انتظار داشتم یک ایرانی گم نام باشه  بعد یک دفعه متوجه شدم که نوشته نقاشی های روی جلد اثر دیه گو ریورا است و وقتی توی نت سرچ کردم متوجه شدم نقاشی مکزیکی و از رهبران جنبش هنر مدرن مکزیک بوده که همسر فریدا کالو بوده که گمونم اسم همسرش را اکثریت شنیده باشید که راجع بهش ظاهرا فیلم های متعددی هم ساخته شده . آخرین جملات دفتر خاطرات او عبارت بوده اند از " امیدوارم که عزیمت دلپذیر باشد و امیدوارم که هرگز برنگردم"

  

 قسمت های زیبایی از کتاب

 اگر در این جهان چیزی باشد که انسان با احساس رضایتی سنگدلانه به سویش کشیده شود ، آن همانا خواری دادن به انسانی دیگر است .

  

شاید خوشبختی واقعی در این است که باور کنیم خوشبختی را برای همیشه از دست داده ایم .

 

به فکر همه چیزهایی افتادم که برای همیشه از دست داده بودم ، اگر چه تقصیر خودم نبود ، هیچ کس راهی نشانم نداده بود .

 

دوستت دارم و این اصلاً خوب نیست . فقط یک نوع دیگر بدبختی است .

  

 کسی که گوش می کند ممکن است چیزی بشنود که پشیمان بشود .

   

من خیلی خنگ و دست و پا چلفتی هستم . البته امروز می گویی دست و پا چلفتی  ، آن روزها اسمش معصومیت بود و تو عاشق این حالت بودی .

 

خوش دارم در فیلم بعدی ام به من نقش متفاوتی بدهند . جادوگر سفید در دهکده وحشی ها ؟ نه ، امروز نه حوصله قهرمان بازی دارم نه حال خطر . زن مشهور بهتر است ( طراح مد یا چیزی مثل آن ) ، پول دار و بی آقا بالاسر ، که خودش تک و تنها توی آپارتمانی در نیویورک زندگی می کند ، یا در پاریس یا در لندن . روابط گاه به گاه سرگرمش می کند ، اما اسباب تغییرش نمی شود . احساساتی نیست . بعد از صحنه به هم زدن با طرف سیگاری روشن می کند ، کنار پنجره قدی آپارتمانش می نشیند و منظره شهر را تماشا می کند .

گرینگوی پیر

 

 گرینگوی پیر

 

 کارلوس فوئنتس

عبدا.... کوثری

 

انتشارات طرح نو

امبروز بی یرس نویسنده سرشناس آمریکایی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم با کتاب ها و مقالات خود جنجال های فراوانی را در آمریکا به پا کرده بود در سال 1913 در سن 71 سالگی به سرزمین مکزیک می رود تا به انقلاب بپیوندد اما رد او گم می شود و کسی از سرنوشتش با خبر نمی گردد .در این کتاب فوئنتس سرنوشت خیالی این نویسنده در انقلاب مکزیک را تصویر می کند .

در مورد انقلاب مکزیک هم قابل ذکر است که اولین مرحله انقلاب آنها در دهه 1820 نتیجه می دهد و استعمار اسپانیا در این کشور پایان می پذیرد . بعد موضوع تثبیت نهادهای دولتی و مالکیت زمین مطرح می شود و در سال 1870 رئیس جمهور آزادی خواه مکزیک بنیتوخوارس با توطئه پورفیریودیاس سرنگون می شود و دیاس حکومت استبدادی را آغاز می کند. امبروز در این زمان است که در مکزیک به سر می برد و در انقلاب گم می شود .

 توی داستان با امبروز به عنوان پیرمردی که به دنبال مرگ می گردد ، ژنرال آرویو مکزیکی مردی که به دنبال اتقام و نوع مرگ خود است و هریت دختری تنها درگیر با مرزهای درون خود سر و کار داریم . گرینگوی پیر در مورد خودش می گه که شما باید شکست منو باور کنید . شکست کسی که فکر می کرد اختیار سرنوشتش را داره و با مقاله هاش سرنوشت و افکار دیگران را هم تعیین می کنه .

 اصولا داستان به صورت دیالوگ بین شخصیت ها و یا بررسی حالات روحیشون پیش می ره . اینم دقیقا چیزیه که من دوست دارم . کتاب فوق العاده ای بود . واقعا قشنگ نوشته شده بود.

در مورد اسم کتاب باید بگم که مکزیکی ها به غریبه ها و به خصوص آمریکایی ها گرینگو می گویند و در سال 1989 فیلمی هم از این کتاب با بازی گريگوري‌ پك‌ ساخته شده .

 

  قسمت های زیبایی از کتاب

  همیشه جوان می مانم ، چون امروز این جرعت را دارم که جوان باشم .

  

 در بیابان عقرب و مار فقط غریبه ها را می گزند . مسافر همواره غریبه است .

 

چرا ما از یک سرباز شجاع یا یک مامور آتش نشانی قدردانی می کنیم و از آدمی که به جا و به موقع خودکشی کرده نه؟

 

دخترم قسم خورد که دیگر هیچ وقت سراغی از من نگیرد . به ام گفت من می میرم بی آنکه دیگر چشمم به روی تو بیفتد و امیدوارم تو هم قبل از اینکه بفهمی چه قدر دلت برای من تنگ شده بمیری . اما من حرفش را باور نمی کنم دوشیزه هریت ، باور نمی کنم چون توی چشمهایش آن امید سوزان را دیدم ، امید به اینکه من یک روز همه ی آن چیزهای کوچکی را که به رغم همه چیز ما را سال ها با هم نگه داشته بود به یاد بیاورم .

 

می خواهند راجع به زندگی ما بیشتر بدانند ، اگر این جور باشد باید یک چیزی از خودشان بسازند ، چون ما هنوز هیچ چیز و هیچ کسی نیستیم .

  

اگر به محض بیداری سعی نکنی زندگی را سر و سامان دهی ، ناچاری با رویایت رو به رو شوی .

  

آدم چه می داند وقتی کسی به خانه اش که برای همیشه ترکش کرده برگردد چه پیش می آید ؟

  

اگر این قدر دلت می خواهد به چیزی برگردی ، حتماً داری از آن فرار می کنی .

  

اینجا بچه ها بازی ای دارند که به اش می گویند : جادو بازی . هر کس به تو دست بزند جادویت می کند . باید بی حرکت بمانی تا یکی دیگر بیاید و به ات دست بزند . آن وقت حق داری دوباره حرکت کنی . آدم چه می داند چه قدر طول می کشد تا یکی دیگر بیاید و  لمسش کند ؟

  

یک خانه جدا از اینکه خانه است ، چیز خیلی بیشتری هم هست .

 

اگر لازم باشد ذهن چند پاره ما عشق را ابداع می کند ، عشق را تصور می کند یا ادای عشق را در می آورد اما بی آن سر نمی کند .

 

دانستن همه چیز دانستن این بود که هنوز چیزی برای دانستن مانده .

  

هر یک از ما مرزی پنهان درون خودمان داریم و گذشتن از این مرز دشوارترین کار است .

 

"نگران نباشید ما هم به شما و هم به گرینگوی پیر احترام می گذاریم . به گرینگوی پیر به این خاطر که آدم شجاعی بود ، به این خاطر که توی چشمهایش یک غمی داشت و به این خاطر که آخرین فرمان ژنرال آرویومان این بود که به گرینگوی پیر احترام بگذاریم ."
"من چی ؟"
"شما به این خاطر که کسی هستید که همه ی اینها را به یاد خواهد آورد ."

گفتگو در کاتدرال

 

گفتگو در کاتدرال

  

ماریو بارگاس یوسا

عبدا..... کوثری

 

انتشارات لوح فکر

گفتگو در کاتدرال سومین رمان یوساست که در محیط شهر لیما شکل می گیرد .

داستان با دیدار دو تن از شخصیت های اصلی کتاب به نام های سانتیاگو زاوالا و آمبرسیو پرادو در کافه ای به نام کاتدرال شروع می شود و به نوعی تا پایان کتاب ادامه دارد .  تعدادی داستان و گفت گو داریم که به صورت متناوب در قصه ظاهر می شوند و اصلا هم به ترتیب نمی باشند . به خصوص فصل اول که از نظر مکالمه شگفت انگیزه . تماما با مکالمه پیش می ره و مثلا توی یک صفحه شما در عین حال دارید 4 تا مکالمه را پیگیری می کنید درون هم . یعنی خیلی تمرکز می خواد چون مثلا خط دوم حتما جواب خط اول نیست و صفحه دوم حتما بعد از صفحه اول اتفاق نیفتاده .

سانتیاگو فرزند دن فرمین یکی از سرمایه داران بزرگ وابسته به دولت است که از همان بدو ورود به دانشگاه

سعی می کند از خانواده جدا شود . ابتدا درگیر فضای کمونیسم می شود و بعد نیز دانشگاه را رها کرده و وارد حرفه روزنامه نگاری می گردد . آمبرسیو نیز راننده وفادار دن فرمین است . آنها سال ها پس از مرگ دن فرمین به صور اتفاقی با هم ملاقات می کنند و طی گفت گو ها و فلش بک های مختلف ما شاهد دوران دیکتاتوری ژنرال اودریا ، فضای شدید امنیتی ان دوران ، کودتاها و دسیسه چینی ها و .... هستیم . توی قصه خیلی زیبا فضای روسپی خانه ها ، فضاهای سیاسی دانشگاه ، فساد طبقه بالای جامعه و .. تصویر شده اند . شخصیت ها هم خیلی قوی هستند مثلا دن فرمین مردی پولدار موقر  مهربان خانواده دوست و بعد چگونگی نقشش در موضوع قتل الهه معشوقه سابق رئیس امنیت ملی یا خود رئیس امنیت ملی کسی که بدون سواد اما با ذکاوت است و با برقراری اختناق و شبکه جاسوسی قوی به مقام های بالا می رسد .

 

 کتابش فوق العاده است . سبک نوشتنش و گفت و گوهاش عالیه و یک چیز دیگه که خیلی خوشم می یاد توی داستان های یوسا اینه که ضرب تند قصه را یک جورایی می گیره یعنی همه اش ملتهب این فکر نیستید که قراره بعد چی بشه و تا بیاد اتفاق بیفته لذت خوندن اون قسمت را کامل درک نکنید . خود یوسا راجع به این کتاب گفته که ان قدر توان افرینش و مهارت در روایتگری خود را صرف این کتاب نموده ام که گمان نکنم دیگر بتوانم در این زمینه از مرز این کتاب فراتر روم .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

اینجا آدم ها عوض می شوند نه اوضاع .

  

 

به یک جور چیزها اهمیت می دادیم ، از یک جور چیزها بدمان می آمد ، سر هیچ مساله ای هم توافق نداشتیم . این هم برای خودش خیلی خوب بود .

 

 

به دوستت حسادت می کردی حسادت هم بدترین زهرهاست .

 

 

من بدبین نیستم ، اما ما همه اش حرف می زنیم و حرف می زنیم و همانجایی که بودیم هستیم .

 

  

توی زندگی اش بیشتر از هر چیز نگران همین بود ، این که بفهمد چرا دیگر دوستش نداشتی .

 

  

بهترین چیز برای آدم همین است ، آمبرسیو ، اعتقاد داشتن به حرفی که می زند و دوست داشتن کاری که می کند .

 

 

 

برای اینکه عمل کنی باید به چیزی اعتقاد داشته باشی و اعتقاد به خدا هیچ چیز را تغییر نداده 

مرگ در آند

مرگ در آند

 

 ماریو بارگاسیوسا
عبدا.. کوثری

 

انتشارات آگاه

سال نشر : 1381


گروهبان لیتوما و معاونش در پاسگاه یک روستای کوهستانی مشغول خدمت هستند . در این روستا 3 نفر ناپدید شده اند و گروهبان پلیس و معاونش در تلاش برای یافتن علت امر هستند . آنها در پی این جست و جو با واقعیت وحشتناکی مواجه می شوند . خرافات و رسوم و سنن دیرینه ای که در دنیای متمدن امروز دوباره آغاز شده است ....
در این داستان شاهد این هستیم که گروهی از مردم به صورت گروه های چریکی بر علیه رژیم خودفروخته و ظالم قیام می کنند اما همین گروه برخواسته از مردم به خود مردم حمله کرده و در راه آزادی کرامت انسانی ، انسانها را بی دلیل موجه به فجیع ترین وضع به قتل می رسانند . به طرز قشنگی افسار گسیختگی انقلاب را هم نشون می ده و انسان هایی که به نام شرع و خدمت به مردم و با همین باور آنها را بدبخت می کنند . مدعیان آزدی که تمام آزادی و امنیت را سلب می نمایند شاید یکی از محورهای اصلی این داستان شمرده شود. و جالبه البته بدونید خود یوسا از طرف مادری جز خانواده های نیمه اشراف بوده .
یک قسمت های رمانتیک هم داره داستان . معاون کلانتر عاشق دختری می شود و برای او همه کار می کند اما دختر وی را ترک می کند . معاون هنوز و بی هیچ چشمداشتی دختر رو دوست داره . اون قدر که به خاطش حاضره از شغلش ، وقتش ، دوستاش ، آرزوهاش ، کشورش و ..... بگذره ( البته یک مقادیری تخیلیه . این جور پسرها هنوز آفریده نشدند )

کتاب فوق العاده قشنگیه . واقعا قلم بارگاس معرکه است . خیلی روون و قشنگ می نویسه . اصلا نمی شه کتاب را زمین گذاشت . کتاب خیلی عالی ای هست
بارگاس به خاطر این کتاب برنده جوایز " پلانتا" ، " خوآن دِ سان كلمنته دِ سانتياگو دِ كومپوستلا" و جايزه ادبي بين المللي چيانتي روفينو آنتيكو فاتوره شده است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 توی مردهایی که دیده م فقط او آدم درست و حسابی بود . مطمئن اید که بر می گردد؟

 

شاید بهتر بود همین جور می شد که شد . یعنی زیاد طول نکشید . چون اگر ازدواج می کردیم و می ماندیم پیش هم ، همان چیزهایی که زندگی همه زن و شوهرها را تلخ می کند ، برای ما هم پیش می آمد . اما حالا هر خاطره ای که ازش دارم خوب است .

  

سرنوشت وجود دارد ، هر چند مردم دعا می کنند که وجود نداشته باشد .

  

فقط آدم های احمق دلشان می خواهد قبل از رسیدن اجل بمیرند . این زندگی چیزهای جالبی دارد ، بگذریم که این دور و ورها خبری از این چیزها نیست .

جنگ آخر زمان

 
 
جنگ آخر زمان


ماریو بارگاس یوسا
عبدا... کوثری
 
انتشارات آگاه
سال نشر :1377


چندی پس از نابودی حکومت سلطنتی در برزیل و بر پایی حکومت جمهوری مرشد پیری در شهرهای فقیر این کشور پیدا می شود . او پیاده به سفر می پردازد و به مردم می گوید که جهان تا سال 1900 بیشتر وجود نخواهد داشت و آخر دنیا نزدیک شده است . مردم را به دینداری و تقوا می خواند و عقیده دارد حکومت جمهوری ضد مسیح می باشد . این مرشد صلابت کلام و روحانیت خاصی دارد به طوریکه خیلی زود پیروان زیادی پیدا می کند و این افراد در قسمتی از کشور مستقر می شوند . به تعداد افراد جامعه دائم اضافه می شود و نهایتا چیزی در حدود 25 تا 30 هزار نفر می گردند . بسیاری از این افراد جانیان و راهزنان پیشین هستند که مرشد اینک از آنها قدیسانی مومن ساخته است . دولت به مقابله با این جامعه بر می خیزد و 4 بار لشکریانی را به سوی آنها اعزام می کند که 3 لشکر اول شکست می خورند و لشکر چهارم قادر به براندازی انها می گردد .
این ماجرایی که گفته شد یک ماجرای تاریخی حقیقی است که شرح حقیقی و تاریخی آن را مهندسی برزیلی به نام داکونیا نوشته است و یوسا با الهام از کتاب وی رمان جنگ آخر زمان را نوشته است و به خاطر همین رمان جوایز پابلو ايگلسياس و ريتز پاريس همينگوي را نیز برده است .
رمان یوسا رمانی بلند حدود 1000 صفحه است که شامل زندگی و سرنوشت تعدادی از مریدان مرشد و چگونگی پیوستنشان به این گروه ، چگونگی ایجاد جامعه مذکور و توصیف دقیق 4 حمله و درگیری بین دولت و آنها می باشد .

در اینجا بحثی بر روی انسان های متعصب هست . مرشد فردی متعصب است و به قوانین دین و عقاید خود آنچنان متعصبانه می نگرد که مثلا جمهوری را نوعی ضد مسیحیت می داند . افراد مومن را نیز متعصبانی جاهل نشان می دهد که مثلا وقتی مرشد می گوید مرگ با گلوله شما را به بهشت و مرگ با کارد به جهنم می برد قبول می کنند یا به قدری حماقت تقدس آنها را گرفته که در اواخر زندگی مرشد ادرار دفع شده او را می خورند و معتقدند از مرد خدا فقط پاکیزگی دفع می شود . از سوی دیگر سرهنگ و تعدادی از جمهوری خواهان نیز متعصبند به طوری که با همه شواهد حاضر نیستند و نمی توانند قبول کنند که این حمله فقط از سوی تعدادی افراد فقیر است و معتقدند دولت انگلیس پشت این ماجرا قرار دارد .

یک اثر کلاسیک بسیار ساده ولی در عین حال عالی . من واقعا عاشق کتابش شدم . چطور می تونه این همه واقعه را مدیریت کنه به نظرم واقعا یوسا نابغه است . و خود یوسا هم توی یکی از مصاحبه هاش گفته توی کتابهایی که تا به حال نوشتم ( نمی دونم البته تا اون موقع چه کتابهایی را نوشته بوده ) جنگ آخر زمان را به همه ترجیح می دهم .
 
 
 
قسمت های زیبایی از داستان
 
 
معجزه هیچ وقت تکرار نمی شود .
 
 
به فکر ژورما افتاد . آیا او موجودی اهل فکر بود؟ یا حیوانی خانگی . گوش به فرمان ، قادر به قبول این که مجسمه آنتونی قدیس از کلیسا فرار کرده و به غاری رفته که همان جا تراشیده بودندش ، مثل بقیه زنان خدمتکار بارون جوری تربیت شده بود که مراقب جوجه ها و گوسفندها باشد ،غذای شوهرش را حاضر کند ، لباس هایش را بشوید و فقط به او راه دهد . فکر کرد " شاید حالا از آن رخوت و سستی بیرون بیاید و بی عدالتی را احساس کند ". فکر کرد " من بی عدالتی توام ". فکر کرد " شاید خدمتی در حقش کرده باشی" .

(پس از این که گال به ژورما تجاوز می کند )
 
 
 
همه روشنفکر ها خطرناکند . ضعیف ، احساساتی و قادر به اینکه بدترین کارهایشان را با بهترین فکرها توجیه کنند .
 
 
 
تصور مرگ یک نفر آسان تر است تا مرگ صد نفر یا هزار نفر . مصیبت وقتی تکثیر شود انتزاعی می شود . آدم از چیزهای انتزاعی کمتر ناراحت می شود .