سودوم و گومورا/ کازانتزاکیس

سودوم و گومورا

 

نیکوس کازانتزاکیس

همایون نوراحمر

 

انتشارات مرزبان

سال نشر : 1362

 سودوم و گومورا داستان دو شهر باستان هست که بر علیه خدا شوریدند گناهان بد و از جمله لواط توی اونها گسترش پیدا کرد و خداوند مورد غضبشون قرار داد قومی را که خاندان لوط پیامبر بودند .

موضوع جالبی داره هر چند گیج کننده من واقعا نمی دونم کازانتزاکیس قصه را به این سمت برده یا واقعا نحوه زندگی و بیان مردم قدیم این بوده طرف بشینه خدا بیاد یشش غذا بخورن با هم و .......

کازانتزاکیس محبوب من نیست این کتابشم برام فوق العاده نبود ولی یکی از نوشته های قابل تاملش هست به نظرم .  برای همینم با اینکه جز تازه های نشر نبود تا بابش باز شد گفتم معرفیش کنم .

باغ سنگی/ کازازنتزاکیس

باغ سنگی

 

نیکوس کازانتزاکیس

قاسم صفوی

 

انتشارات شمشاد

سال نشر : 1396

 کتاب در مورد سفر کازازنتزاکیس به ژاپن و چین و مواجهش با فرهنگ شرقی هست . آشناهایی که پیدا می کنه روحیاتی که دارند این که کسی فردیت را به رسمیت نمی شناسه و کل افراد با پیشینیان و آیندگان یه مجموعه اند رسالتی دارند و باید مسئولیت پذیر باشند . مفاهیم شرقی آرامش خلسه سکوت باغ هایی که هر کدام نماد چیزی هست و ....

در مرحله اول خوش به حالش این همه سفر کرده این همه تجربه اما در مرحله ادبیات آن چنانی نیست مثل این کتاب های تاکیدی روان شناسی شده انگار به دل من که ننشست البته توی ایجاد ارتباط با کازانتزاکیس هم سابقه درخشانی ندارم ولی خوب گفتم کتاب تازه چاپ شده را هم یه مروری بکنم...

قسمت های زیبایی از کتاب

دلم می خواست مرد باشم ! فقط مرد است که به طور کامل می تواند جسم و جانش را برهاند . ولی زن نه ، عقل و هوش ما می تواند خود را برهاند . بلی ... بلی ... اما افسوس ! دلمان این ماهیچه ی پیر ساده لوح ، همیشه سلاح های ناچیز کهنه اش را در جنگ به کار می برد .

 

نه به دنبال آغاز جهان می گردم و نه به دنبال پایانش . آهنگی عالی هستم و پیش می روم .

آزادي يا مرگ /کازانتزاکیس

آزادي يا مرگ

 

نيكوس كازانتزاكيس

محمد قاضي

 

انتشارات خوارزمي

كتاب در مورد دعواي بين مسيحيان و مسلمانان كرت هست . پهلوان ميكلس قهرمان اصلي كتاب يك پهلوان كرتي هست كه بسيار شجاع و ميهن پرست و در عين حال خشن و وحشي است . ترك ها و كرتي ها سر موضوع كوچكي با يكديگر دعوا مي كنند و انتقام و آدم كشي آن قدر ادامه مي يابد كه كار به جنگ مي كشد .

كتابش فوق العاده طولاني هست و منم تو شرايط كاري بسيار ناجور مي خوندمش و همه اينها باعث شد در كنار هم كه كتاب اصلا و اصلا به دلم نچسبه . نكته جالب برام اين بود كه چه قدر از خاطرات خودش را در قالب داستان آورده بود . حتی گفته می شه که شخصیت پهلوان میکلس وام گرفته از شخصیت پدر کازانتزاکیس هستش . خلاصه كه كتاب رو دوست نداشتم ولي بخوام صادق باشم بايد بگم اگه تو شرايط بهتري مي خوندمش شايد حس بهتري داشتم .

کازانتزاکیس مدتی وزیر فرهنگ یونان و مدتی هم مشاور ادبی یونسکو بوده است .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

سه جور آدم هست : آنهايي كه تخم مرغ را بدون پوست مي خورند ، آنهايي كه با پوست مي خورند ، و آنهايي كه وقتي تخم مرغ را با پوست خوردند ديزي گلي آن را هم مي خورند . دسته اخير را كرتي مي گويند ...

 

تو هيچ مي داني بزرگ ترين درنده دنيا كيست ؟ لابد خواهي گفت شير . نه ، به هيچ وجه ! بزرگ ترين درنده دنيا آدم است . 

برادركشي /کازانتزاکیس

برادركشي

 

نيكوس كازانتزاكيس

محمد ابراهيم محجوب

 

انتشارات الفبا

داستان در مورد جنگ مردم يك سرزمين بر عليه يكديگر است . عده اي از مردم دهكده به كمونيست ها پيوسته در كوه ها مي جنگند و عده اي تحت فرمان حكومت بر عليه سرخ ها اسلحه به دست گرفته اند و به اين ترتيب برادرها يكديگر را به خاك و خون مي كشند . پدر يارانوس در اين بين به فكر صلح و آشتي و برابري است ...

كتاب قشنگي بود خوشم اومد با اينكه تو شرايط كاري واقعا دشواري مي خوندمش و حواسم پرت بود ولي خوشم اومد . موضوعش و مفهومش زيبا و تاثيرگذار هست .

دارم دوباره از نويسنده هايي كه قبلا باهاشون آشنا شدم كتاب مي خونم . حس نويسنده جديد را ندارم . در مورد كازانتزاكيس هم قبلا زياد نوشتم اگه علاقه منديد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

هيچ وقت قلب كسي را جريحه دار نكنيد چون خداوند در آن سكونت دارد .

 

شكر خدا كه خواب هست و آنچه را كه بيداري از ما دريغ مي كند به ما ارزاني مي دارد .

 

عزيزم ، زندگي چه قدر زيبا مي تواند باشد ! چه قدر ساده و خوب ! و ببين ما با آن چه كرده ايم !

 

محبوب من ، زندگي آن قدر عجيب است كه انسان عملا خيلي ساده راضي مي شود .

 

هيچ چيز مثل اين پشتت را نمي لرزاند كه مجبور باشي تماس بدن كسي را كه قصد كشتن تو را دارد با بدن خودت حس كني و نفس هايش و كف و آب دهانش را و ترس و وحشتي را كه با وحشت تو ممزوج مي شود و نياز وحشتناك به كشتن او را ، نه به اين دليل كه از او نفرت داري بلكه بدين خاطر كه پيش از آنكه او بر تو دست يابد تو بر او دست يابي .

به سوی آزادی / کازانتزاکیس

به سوی آزادی

 

نیکوس کازانتزاکیس

محمد دهقانی

 

انتشارات جامی

کرت سال هاست که آتن و بسیاری از کشورهای دیگر را تحت سلطه خود دارد و ظلم زیادی بر آن ها روا می دارد . تسئوس نیز پسر قهرمان و زیبای پادشاه آتن است که تصمیم دارد هر طور شده بر علیه کرت وارد جنگ شود و از همین رو روزی به کرت می آید تا بیشتر با کرت آشنا شود و آنجا با آدریانه دختر پادشاه کرت آشنا می گردد . تسئوس برای پیروی باید کارهای مختلفی بکند : کشتن مینوتور هیولای بزرگ ، عبور از هزارتو ، کشف راز آهن و ....

خیلی خیلی با بقیه داستان های کازانتزاکیس فرق داشت . این رمان حالت افسانه وار داشت . من خوشم اومد چون داستان های این مدلی را دوست دارم ولی خلاقیتی نداشت همه موراد کپی برداری از افسانه های معرف بود . هیولایی که جوانان کشور را به او می دهند تا بخورد ، شمشیری که فقط مال کسی می شود که بتواند سنگ را جا به جا کند و.... خلاقیت نداره به نظرم کازانتزاکیس کار فوق العاده و هنرمندانه ای انجام نداده ولی اگه افسانه دوست دارید با کتاب ارتباط برقرار می کنید . کتاب خوبیه

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هریس زیر لب گفت : این سرزمین چه زیباست ! چگونه می توانم آن را ترک کنم ؟
ایکاروس گفت : همه ی سرزمین ها زیبایند . جایی که تو می روی زیبایی های تازه ای خواهی یافت .

 

لازم نیست روی شانه هایمان بال داشته باشیم . ایکاروس روحمان باید بال داشته باشد .

 

همه ی فرکهای بزرگ ساده اند ... همه ی فکر های بزرگ !

گزارش به خاك يونان /کازانتزاکیس

گزارش به خاك يونان

 

يكوس كازانتزاكيس

صالح حسيني

 

انتشارات نيلوف

 

كتاب در حقيقت به نوعي بيان كننده زندگي نامه كازانتزاكيس هست . او در اين كتاب از كودكي و جواني خود ، از خانواده و از سفرهايش به كشورهاي مختلف دنيا صحبت نموده است . اما جوري هم نيست كه اصرارش بر تعريف سفر و گشت و گذار باشه بلكه يك جوري توي هر سفر يك نكته يا برخورد معنوي را با تفصيل بيان مي كنه .

كتاب بدي نيست ولي چندان هم دل نشين نيست كلا كازانتزاكيس به نظرم من پرگويي مي كنه و اونقدرها جذبش نمي شم ولي كتاب بدي هم نيست .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

فقر و عرياني چيزي نيستند در صورتي كه زن خوبي داشته باشي .

 

اگر نفس هومر بر هلن ندميده بود ، بر سر او چه مي آمد ؟ بر او همان مي رفت كه بر هزاران هزار زن زيباي ديگر . به دنيا مي آمد و از بين مي رفت .

 

اگر خواهان غلبه بر وسوسه هستي ، فقط يك راه وجود دارد : تنگ در آغوشش گير ، از آن بچش و ياد بگير كه خوارش بداري .

 

از توفيق يا شكست مپرس . اين امر چندان اهميت ندارد . آنچه اهميت دارد ، تلاش تو براي جلوتر بردن است .

 

اين مذهب چه بده بستاني است كه در اين دنيا يك شاهي روي آن مي اندازي و در آخرت كرورها شاهي عوض مي گيري ؟ چه دغل بازي و رشوه خواري و حماقتي ! نه ، انساني كه در اميد بهشت و ترس از جهنم است ، نمي تواند آزاد باشد .

 

انسان نمي توان پشتيبان آزادي مطلق باشد ، چنين آزادي به هرج و مرج رهنمونش مي گردد . اگر براي انسان امكان داشت كه با آزادي مطلق به دنيا بيايد ، در صورتي كه خواهان خدمتي بر روي زمين بود ، اولين وظيفه اش محدود كردن آن آزادي بود .

سرگشته راه حق/کازانتزاکیس

سرگشته راه حق

 

نیکوس کازانتزاکیس

منیر جزنی

 

انتشارات امیرکبیر

کتاب شرح زندگی قدیس فرانسوآی اسیزی بنیان گذار فرقه مسیحی فرانسیسکن ها می باشد . فرانسوا تک فرزند خانواده بسیار ثروتمندی است که پسری خوشگذران نیز می باشد اما روزی ناگهان صدای خدا را حس می کند و دست از تمام مال و اموال و مقام خود می شوید و پا در راه حق می گذارد . او معتقد است باید در فقر کامل به سر برد و از تمام خویشاوندان برید . سختی های بسیار زیادی در این راه می کشد . مریدان زیادی می یابد و معجزات زیادی نیز از او نقل شده است . یکی از شهرهای کالیفرنیا نیز به احترام این قدیس به نام سن فرانسيسکو می باشد .

کتاب خوبی بود هر چند ترجمه اش را اصلا دوست نداشتم . نحوه تعریف و نگارشش خوبه و خیلی راحت با کتاب هم خوان می شید اما من به شخصه خیلی از این آقای فرانسوا بدم اومد . البته خوب واقعا در راه حق فداکاری کرد اما عقاید چرتی داشت . اولا که می گفت باید فقیر باشین کار نکنین و با صدقه زندگی کنین در حقیقت می گفت فروتنی مقدس ایجاب می کند که دست دراز کنی صدقه بخواهی و آن را قبول کنی . عجب با جنبه هستند این مسیحی ها اگه ما یکی دو تا از این روایت ها داشتیم که نباید کار کرد عمرا قدم از قدم بر می داشتیم . دوما که شدید مخالف مطالعه بود و می گفت جهل چیز خوبیه و بیان می کرد خوش به حال اونها که از ذهن و شعور فقیرند و کتاب ها را هم می سوزوند . سوما حموم و اینها تو کارش نبود و وقتی از مسلمانها شنید پیامبرشون به پاکیزگی نصیحت کرده خیلی واسه مسلمونا متاسف شد . یا مثلا لباسش آتش می گرفت نمی ذاشت خاموش کنند می گفت چی کار دارین برادر شعله رو اونم داره زندگی می کنه و غذاش لباس منه!!!! خلاصه اصلا با عقایدش موافق نبودم اما خود کتاب واسه مطالعه خوب بود . جالب بود که این همه هم معجزه داشته لابد قلبش خیلی پاک بوده .

کازانتزاکیس این کتاب را به دکتر آلبتر شوایتزر تقدیم کرده . جالبه بدونید کازانتزاکیس در سال ۱۹۵۶ جایزه بین المللی صلح را برده . در اثر سرطان خون فوت کرده و روی قبرش نوشته شده : «نه آرزوئی دارم، نه می‌ترسم. من آزادم»

قسمت های زیبایی از کتاب

خدا یک آتش سوزیست . او می سوزد و ما هم با او می سوزیم .

 

کسی چه می داند شاید هم خدا همان جستجوی خدا باشد !

 

نو به نو خدا و شیطان را صدا می کردم . برای من تفاوت نداشت که کدام یک خواهند آمد . آنچه می خواستم این بود که دیگر احساس تنهایی نکنم .

 

تحمل هیچ تنبیهی دشوارتر از این نیست که موجودی در برابر بدی هایی که کرده با خوبی رو به رو شود!

 

برای چه تردید می کنی . هرگز به پشت سرت نگاه نکن .

آخرین وسوسه مسیح/کازانتزاکیس

آخرین وسوسه مسیح

 

نیکوس کازانتزاکیس

صالح حسینی

 

انتشارات نیلوفر

 کتاب شرح زندگی حضرت عیسی از چندی پیش از آشکار نمودن رسالت آن حضرت تا به هنگام به دار آویختنش می باشد . اما در این کتاب کازانتزاکیس به عیسی نه به چشم مردی معصوم و پیامبری راسخ بلکه به چشمی انسانی عادی نگاه می کند که دائما دچار وسوسه هایی می شود که با تلاش از آنها رهایی می یابد . در این روایت عیسی از همان ابتدا که به رسالت خویش پی می برد دچار وحشت زیادی می شود و سعی می کند با انجام گناهانی مثلا ساختن صلیب برای مصلوب کردن آزادی خواهان خود را فرد نامناسبی جلوه دهد یا دائما دچار شک و تردید است ،آرزوی ازدواج و بچه دار شدن دارد و .....دو مورد جالب دیگه هم بود : یکی اوضاع اون زمان را که وصف می کنه انگار دنیا پیامبر بارون بوده و قبل از ظهور عیسی هم مردم خودشون داشتن در به در دنبال پیامبر جدید می گشتن و دیگه اینکه طبق این روایت عده بسیار بسیار کمی می دونستند که عیسی همان مسیحای موعود است و بیشتر فکر می کردند اون اومده تا شرایط را مهیا کنه . حتی توی این داستان تا هنگام شام آخر هم حواریون فقط حدس می زنن که شاید اون عیسی است .... آخ شدید دلم یک شرح معتبر از زندگی حضرت عیسی می خواد . این قسمت از شام آخر را واقعا دوست دارم :

عیسی با لحن شکوه آلود گفت : همگی شما را مرا تنها خواهید گذاشت . همگی .
پترس با ستردن اشک های خود فریاد زد : من هیچ گاه تنهایت نخواهم گذاشت .
- پترس ، پترس ، پیش از آنکه خروس بخواند ، سه بار مرا انکار خواهی کرد .

 خوب بود کتابش . دوسش داشتم . فقط خیلی خیلی طولانی بود وگرنه قشنگ و جالب بود و از زاویه مبتکرانه ای به موضوع نگاه کرده بود . توصیفاتش هم باحال و قابل تجسم بود قبلا از این نویسنده زوربای یونانی را خونده بودم که شدید بدم اومده بود.  مسیح باز مصلوب  هم بد نبود  نسبتا خوب بود اما این یکی را بیشتر از همه دوست داشتم . این چند روز هم که سرماخوردگی نذاشت از خونه خارج شم و دربست در اختیار این کتاب بودم :دی

همون طور که گفتم توی این کتاب مسیح یک انسان معمولی هست که احتمالش هم هست هر لحظه فریب شیطان را بخوره ، به همین جهت شدیدا مورد انتقاد کلیسا و مسیحیان قرار گرفت و خیلی اوقات جزء کتب ممنوعه بوده .

همچنین در سال 1988 فیلمی با همین نام مقتبس از این رمان به کارگردانی مارتین اسکورسیسی و نقش آفرینی ویلم دفو ساخته شده است .

کازانتزاکیس یک نویسنده یونانی هست که دکترای علوم قضایی هم داشته و مدتی هم به تدریس همین علم در دانشگاه مشغول بوده و شاید جالب باشه براتون بدونید که مدتی هم مدیر کل یونسکو بوده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 خدا به تنهایی کافی نیست . انسان به تنهایی کافی نیست . هر دو باید در کنار هم بجنگند.

 

تو خداوندگاری ، تو تحمل می توانی کرد – ما نمی توانیم . رحم کن !

 

مریم ! اگر خدا به حرف مادرها گوش می داد ، همگی ما در منجلاب امنیت و زندگی آسوده می پوسیدیم .

 

وقتی دنیا را آفرید حتم دارم که خود را توی هچل انداخت. ماهی فریاد می زند : ای خدا مرا کور نکن . نگذار وارد تور شوم . ماهیگیر داد می زند : خدایا ماهی را کور کن . وادارش کن وارد تور شود . خدا به کدامش گوش کند ؟گاهی حرف ماهی را گوش می کند و گاهی حرف ماهی گیر را . و این جوریست که دنیا می چرخد .

 

ابتدا بال ها آمدند و آنگاه فرشته .

 

مصلوب کننده بیش از مصلوب رنج می کشد .

 

ما مرد نیستیم که نیازی به زندگی ابدی داشته باشیم . ما زنیم و برای ما یک لحظه بودن با مردی که به او عشق می ورزیم ، بهشت جاودانه است . و لحظه جدایی ، جهنمی همیشگی . اینجا بر روی همین زمین است که ما زنان ابدیت را زیست می کنیم .

مسیح باز مصلوب

 

 مسیح باز مصلوب

 

 نیکوس کازانتزاکیس

محمد قاضی

 

انتشارات خوارزمی

در دهکده ای یونانی رسم بر این است که تعزیه ای در باب ماجرای حضرت عیسی و مریم و حواریون ان حضرت اجرا می کنند . از سال قبل نفرات نمایش انتخاب می شوند و از آنها خواسته می شود تا کردار و رفتار خود را هم جهت با نقش خود تنظیم نمایند .

در سال مورد بحث نیز 4 نفر از مردان ده به عنوان عیسی و سه حواری محبوبش انتخاب شده اند . این 3 تن حقیقتا در نقش خود فرو می روند و راه حق را به زندگی عادی ترجیح می دهند . زندگی آنها دگرگون می شود و شاهد رفتار مردم عصر جدید و به خصوص کشیشان در برابر این دینداران واقعی می باشیم .

این کتاب دید تمسخر آمیزی نسبت به کلیسا داره و به همین جهت در سال 1954 جزء کتب ممنوعه اعلام می شه و شهرت زیادی کسب می کنه

البرت شوایتزر بعد از خواندن این کتاب گفته که در همه عمرم کتابی چنین تکان­دهنده مطالعه نکرده بودم.

جالبه بدونید کینه ای که بسیاری از مسیحیان از این نویسنده و آثارش به دل داشتند، سر انجام باعث شد تا در هنگام مرگش در سال 1957 هیچ کدام از کلیساهای یونان او را نپذیرند و ناچار جسد او را به مورگ سپردند تا در کنار اجساد مجهول­الهویه نگهداری شود.

 

 واقعا کتاب پرجسارتی بود و خیلی خوب بعضی از اقشار جامعه را نشونه می گرفت اما من کلا باهاش مشکل داشتم . اصلا در کل به نظرم کازانتزاکیس به جز شخصیت اصلی داستانش برای هیچ موجود دیگری در داستان اندکی عقل و اخلاق قائل نیست و این حسابی ادم را اذیت می کنه . یعنی یکی دو تا شخصیت کار شده داره و بقیه شخصیت ها در حد افتضاحی کاملا خوب و بدن جوری که به طنز می زنه دیگه .

کتاب زوربای یونانی که قبلا ازش خونده بودم یکی از بدترین کتاب هایی بود که تو عمرم خوندم این یکی هم دوست نداشتم اما حداقل از اون یکی بهتر بود .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 وظیفه کاسب دزدین است و وظیفه مرد روحانی ندزدیدن .

 

 خدایا من مرگ را هزار بار بر این ترجیح می دهم که در چشم مردم خوار و خفیف شوم .

  

 -         آه مانولیوس ، چگونه این معجزه اتفاق افتاد ؟

مانولیوس لبخندی زد و گفت :

-         همان طور که معجزه های دیگر اتفاق می افتند . یعنی کاملاً ساده و آرام و بی انکه انتظارش را داشته باشیم .

 

  من مرد فلک زده ای هستم . خدا ضربت خود را از رو به رو به من زده است ولی من نمی توانم ، بلی ، نمی توانم پشیمانی حاصل کنم ....... من هیچ کس را نمی توانم ببخشم ، هیچ کس را !

 

 مرد بودن یعنی اینکه ادم رنج بکشد و ظلم ببیند و بی آنکه از پا درآید مبارزه کند .

 

  حلیم بودن مثل گوسفند خصلت نیکی است ولی وقتی گرگ ها احاطه مان کردند ، در آن صورت شیر بودن ترجیح دارد .

  

 اگر قلب آدمی از عشق یا خشم لبریز نشود ، تو این را بدان که هیچ کاری در این جهان صورت نمی گیرد .

زوربای یونانی

 

زوربای یونانی


نیکوسکازانتزاکیس
محمود مصاحب

انتشارات پگاه


کازانتزاکیس زمانی که مشغول کار بر روی معدن خود می باشد با مردی ساده و دهاتی به نام زوربا اشنا می شود که بسیار تحت تاثیر شخصیت او قرار می گیرد و این کتاب را با الهام از وی و یاداوری روزهای زندگی در کنار یکدیگر در معدن می نگارد .
زوربا فردی است که فقط لحظه حال برای او مهم است به هیچ اصلی جز زنده بودن ، ازازدی و خوشحالی معتقد نیست . من که خیلی از شخصیتش بدم اومد چون یکی سری از مهم ترین اصول ها در ذهن من وفاداری به عهد ، عشق عمیق و مواردی از این قبیل می باشد که برای زوربا هیچ اهمیتی ندارد . کتاب فلسفه زندگی را از دید زوربا بیان می کند و من چون این فلسفه رو دوست نداشتم از کتاب هم خوشم نیومد

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

علت این همه آشفتگی کار دنیا این است که هیچ کاری به طور کامل و درست انجام نمی گیرد . همه کارها سرهم بندی انجام می شود .

 

 

 

کی زمانی می رسد که مردان واقعاً مرد باشند ?!!!!