وعده گاه / برگر

 

وعده گاه

 

جان برگر

ابراهیم اقلیدی

 

انتشارات صدای معاصر

سال نشر : 1393

کتاب فصل های مختلفه بعضی فصل ها در مورد شهرهای مختلف روح و حال و هوای اون شهر و یک خاطره و ملاقات راوی با فردی توی اون شهر هست مثلا شهر اول با روح مادرش هست حرفایی که می زنن این وسط و نکاتی که رد و بدل می کنند . بعضی فصل ها با تاکید بر آدم ها خوراکی ها و ... می یاد خاطره فکر و ملاقاتی را پر رنگ می کنه و به نظرم راوی باید واقعا خودش باشی و شاید برش هایی از زندگی خودش و ایده هاش ارائه شده .

خوب باید بگیم آقای برگر اهل نوشتن رمان هم هستن و البته جالبه بدونید ایشون حتی برنده جایزه بوکر هم بودند . راستش این اشارات مختلفشون به شهرها به روح های مختلف و .... برای من هیجان انگیزه این که این قدر سفر بری این قدر تازه و با روح نگاه کنی اما موضوع کتاب واقعا چیز جدیدی نیست و با حالت حالا خاص یا شگفتی هم روایت نمی شه نکته منفی ای نداره ولی مثبتم آن چنان نه برای من خسته کننده بود و حوصله ام را سر می برد زیاد به دلم ننشست .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مرده ها هیچ وقت در جایی که به خاک رفته اند ماندگار نمی شوند .

 

همه چیز زندگی مسئله اش خط کشی است و بس . تو باید برای خودت تصمیم بگیری که خط ات را تا کجا کش بدهی . نمی توانی برای دیگران خط بکشی . البته می توانی امتحان کنی اما جواب نمی دهد .

 

این شی هملتی که یک قرن تمام در مقابل همه ی این مشقت ها جان سالم به در برده از چیز دیگری سخن می گوید : از این آرزو که فرد محبوب ما همه چیز داشته باشد به جز هر چیز!

 

زن ها همیشه از آنچه درباره ی زندگی دیگران باشد به شگفت می آیند در حالی که مردان جاه طلب تر از آنند که این را درک کنند . زندگی های دیگر ، زندگی های دیگری که قبلا زیسته ای یا توانسته ای زیسته باشی .

آب کردن/ دکتروف

آب کردن

 

ای ال دکتروف

ابراهیم اقلیدی

 

انتشارات کندوکاو

سال نشر : 1389

پسر مرد ثروت مند یک سال بعد از فوت پدرش اعلام می کند پدرش را در شهر دیده و او زنده است اول همه به حالت استعاری این قضیه توجه می کنند ولی بعد با ناپدید شدن پسر متوجه می شوند منظور او کاملا جدی است و سعی در کشف معما دارند .

خوب چندان دوستش نداشتم نمی دونم واقعا اشکال ترجمه است یا کلا نثر آقای دکتروف همینه خیلی سنگینه روان نیست جذبت نمی کنه و باش هماهنگ نمی شی.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

سه مزاج اصلی وجود داشت که از شکل جمجمه ها استنباط می شد مارتین با قد و قواره ی ظریف اما پیشانی هوشیار ذهنی مزاج بود – خود گریمشاو نمونه ی ضعیف تری از این نوع بود – از دو تای دیگر یکی جنبشی مزاج بود با استخوان های بلند و چهره ی معمولی و ساده و از نظر تفکر منطقی و استوار مانند رئیس جمهور فقید – و شاید مثل خود سرخست اسکاتلندی من و مزاج سرزنده که گوشتی بود و پر از شهوت زندگی و عامیانگی کسی مانند هری ویل رایت .

باز می دیدم عنوز آرزوی موافقت و جواب مثبت او را دارم . او درون من زندگی می کند... و در این باره از من کاری ساخته نیست. به نظرم عشق همین است.

مگره و مرد نیمکت نشین/ سیمنون

مگره و مرد نیمکت نشین

 

ژرژ سیمنون

ابراهیم اقلیدی

 

انتشارات هرمس 

برای شروع رفتم سراغ یک داستان کارآگاهی چون قبلش که واقعا خسته شده بودم و داستان ها دل چسبم نبود تصمیم برای کتاب بعدی هم از همین حالا می دونم به دلم نخواهد بود گفتم بینش یک هیجانی باشه حداقل .

مردی به قتل رسیده مردی که ظاهرا زندگی خانوادگی بی سر و صدایی داشته آروم می یومده می رفته اما به مرور متوجه می شیم که الان سه ساله محل کارش تعطیل شده اما به خانواده نگفته حتی درآمدش بیشتر بوده اما جایی ها استخدام نبوده و ...

خوب بود دیگه من داستان های مگره را دوست دارم مهیجن البته اصلا نحوه تموم شدنش برام خوشایند نبود بی مزه و هول هولکی و اینا اما در کل اون روند و هیجانش برام خوشاینده