زندگی با پیکاسو/ فرانسواز

زندگی با پیکاسو

 

ژیلو فرانسواز

لیلی گلستان

 

انتشارات آگه

سال نشر : 1378

ژیلو فرانسواز نقاش فرانسوی هست که یک روز با پیکاسو توی کافه ای آشنا می شه و پیکاسو ازش دعوت می کنه به دیدن کارگاهش بره همین رفتن پیامد اشنایی های بعدی و بیشتر اونا می شه . ژیلو توی این کتاب اومده شرح دقیقی از دوران آشنایی و زندگیش با پیکاسو گفته . آنها طی دوران زندگی مشترکشون صاحب 2 تا بچه هم می شوند و البته اختلاف سنی زیادی داشتند و قبل از ژیلو 3 زن دیگه هم نقش پررنگی توی زندگی پیکاسو داشتند .

همین اخیرا در دنیای مجازی دو سه تا جمله جسورانه از پیکاسو خونده بودم و ترغیب شدم سراغ زندگی نامه اش برم واقعا آدم خشن عجیب غریب بی پروا و خاصی بوده البته خود ژیلو هم آدم گستاخ و نترسی بوده که باهاش دمساز شده . حافظه خوبی هم داره و خیلی دقیق همه چیزو گفته و البته پیکاسو دلش نمی خواسته این کتاب چاپ بشه . فرانسواز نهایتا به دلیل اخلاق خاص پیکاسو اونو ترک می کنه و با سالک پزشک آمریکایی کاشف واکسن فلج اطفال ازدواج می کن .

کتاب جالبی بود واقعا ابعاد جالبی از زندگی پیکاسو را روشن می کرد و ترجمه خوبی هم داره . به طور مثال اصلا نمی دونستم اهل مجسمه سازی هم بوده . واقعا زندگی با آدم های مشهور و آدم های خاص یه فداکاری ماورا تصور می خواد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خدا هم هنرمندی است مثل باقی هنرمندان ، او هم زرافه را آفریده  هم فیل و گربه را . واقعا صاحب سبک نیست و به تجربه کردن ادامه می دهد.

 

او به من گفت از آن لحظه به بعد هر آن چه انجام می دهم و هر آنچه که او انجام دهد ، اهمیت فوق العاده ای خواهد داشت ، کمترین کلام و کمترین حرکت معنا خواهد داشت و هر چه که میان ما بگذرد ، مدام ما را تغییر خواهد داد.

 

نقاشی باید چیزی را برانگیزاند ، حتی در نزد کسانی که عادت به تماشا کردن تابلو ندارند.

 

سرنوشت برای هر عشق زمان محدودی را معین کرده است .

 

هیچ کس برای  زندگی کسی ضروری نیست . شما تصور می کنید که او لازم تان دارد و این که بدون شما بسیار بدبخت می شود اما مطمئن هستم اگر بروید تا دو سه ماه دیگر کس دیگری را پیدا می کند تا جای شما را پر کند .

انگار به آن طرف خیابان رسیده ای/ طینتی

انگار به آن طرف خیابان رسیده ای

 

حمید حیاتی

 

انتشارات آگه

سال نشر :1393

فرهاد راوی کتاب کارمند بانکی است که از مشکلات روحی شدیدی مانند ترس و اضطراب و وسواس رنج می برد او دائم درگیر افکار و هراس هایش بوده و شدیدا سعی می کند از کار بانک خارج شود . همسرش فرنگیس و دخترانش ساغر و مستانه شرایط او را درک می کنند و تلاش می کنند تا به بهبودش کمک کنند ولی ترس از خیابان ها ، دزدی از بانک و ... فرهاد را راحت نمی گذارد .

کتاب نسبتا قشنگیه . هم موضوع جدیدی را مد نظر قرار داده و هم گفت و گوهای ذهنی فرهاد را گیرا و جذاب درآورده و این فضای وهم آلود و گیج ذهنش را خوب تصویر می کنه . هر چند او زخم دستش واقعا روی مخم من بود و یک احساس چندشی را توی آدم به وجود می آورد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

این روزا زیر آب زن و نامرد زیاده . روزی ما رو هم خدا به این جا حواله داده . شکر . از ما گفتن . می گه دوست گفت و دشمن می خواست بگه ! فکرت به کارت باشه . آقای مدیر گفتند بازم مث موقعی که تو شعبه ی خ بودی کتاب می خونی ؟ گفتم حاج آقا والل. ما ندیدیم ... ولی آقای تیموری رییس شعبه ی خ برام تعریف کرده که صبح ها قبل از باز شدن در بانک کتاب می خوندی . بچه های اون شعبه دل خوشی ازت نداشتند . بابا بریز دور این کتاب متابا رو ! کتاب که نون و آب نمی شه !

 

آدمی را که یک بار جوش می اورد نباید سرسری گرفت . زمینه های زیادی لازم است تا این نقطه ی جوش فراهم شود .

نی سحرآميز/ هرابال

 

نی سحرآميز

 

بوهومیل هرابال

پرویز دوایی

 

انتشارات آگه

نی سحرآمیز :حکایت خودسوزی جوانان در اعتراض به حکومت دیکتاتوری

یک روز در ماه اوت : تعریفی از زبان همسر هرابال در مودر دیدار هرابال و هاینریش بل

بئاتریس : خواهر روحانی مسئول نگه داری از بچه های عقب افتاده  . این مورد جز داستان های ممنوع بوده

پری دریایی : پسری که می خواهد روی سینه اش یکی قایق خالکوبی کند . ( داستان را در زمان ممنوع القلمی نوشته)

مرواریدهای اعماق : خاطرات چاپ اولین کتاب . این داستان هم ممنوع بوده

پادوی هتل : پسری که در هتل کار می کند و تصمیم دارد به کلوب برود .

روشنایی های شهر : چراغ ها نور آنها و شگفتی از این زیبایی

پرنده زرد : پرنده عجیبی که یک نیمه شب پیدا شده

عمو پپین من : عموی خوش مشرب پسر و رو شدن خالکوبی نزد پدر

مادام کاملیا : پدر مریض شده گربه اش نیست دختر در حال اماده شدن است

سرشاخه های شکسته : رابطه مرد نویسنده و اطرافیان

آن روز بعد از ظهر : گفت و گو با هاینریش بل در مورد جنگ

پدربزرگ : پدر بزرگی که گاهی خیلی عصبی می شود

کافکائیه : مرد راه می رود می بیند فکر می کند و ...

آن هاله سفید برفی : پیش بینی مرگ از سوی کسی که قطعا نویسنده بود

یکی دیگه از تازه های نشر یک مجموعه داستان کوتاه انتخابی از آقای هرابال هست که اتفاقا مجموعه قشنگی هم شده و چیزای خوبی انتخاب شده و ترجمه روان و قشنگی هم داره بعد از تنهایی پر هیاهو این بهترین کتابی بود که از هرابال خوندم هر چند خوب قطعا ارزش همه داستانا یکسان نیست .

 

قسمت زیبایی از کتاب

گاهی از شرم سرخ می شود، چون که خودش هم قدری احساس گناه می کند و گناه است که باعث سرخ شدن چهره می شود .

آخرین رویا/ شریفیان

 

آخرین رویا

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات آگه

آرزو دختری هست که از بچگی و پس از رفتن برادر بزرگش اشور به المان آرزوی رفتن به اروپا را داشته اما پدر مخالف این امر بوده و در نتیجه آرزو ماندگار شده ازدواج می کند صاحب فرزندی می شود و وقتی این پسر در 14 سالگی در اثر سانحه اتومبیل فوت می کند قید همسر و زندگی را می زند و راهی انگلیس محل سکونت جدید آشور می شود و اکنون او را سرگدان در اروپا داریم با باری از عقده ها خاطره ها حسرت ها بی انصافی ها و .... آرزوی شکسته ای که سعی در ترمیم وجود خود در غربت و مهاجرت دارد ...

اینم کتاب جدید خانم شریفیان که کتاب قشنگی هست اما نه در حد چه کسی باور می کند رستم  . کتاب خوش خوان هست احساسی هست و بعدهای رفتاری ما لایه های زیرین حسیمون را خوب نشونه گرفته جملات جالبی داره خوب پیش می ره اما مشکل من با کلیت موضوع هست که کتاب را آن چنان برام بالا نمی بره چون اصلا و ابدا ارزو را نمی فهمم اصلا در چارچوب های روحی و اخلاقی من نیست و خوب این موضوع تماس با کتاب را برام خیلی راحت نمی کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زبان مادری در ذهن آدم طوری نقش می بندد که هرگز فراموش نمی شود . مگر خودخواسته .

 

خیلی طول می کشد تا آدم ببیند ، رفتارها و عقیده های اشتباه و باور نکردنی و تباه کننده ، زمان که برشان می گذرد ، خنده دار می شوند .

 

آن وقت نمی دانستم که رویاهای آدم واقعیت پیدا نمی کنند ، خیلی طول کشید که آن را بفهمم ، باور کنم ف حس کنم .

 

همیشه یک چیزهایی در لا به لای زندگی روزمره از دست می رود .

 

بعضی از رنج ها انسان را می شکند .

 

مهاجرت همیشه روزی و از جایی شروع می شود اما تمام نمی شود .

 

آن زندگی برای آشنا شیرین و پربها بود و بعد باری شد سنگین روی شانه هایم که هر روز هر روز حمل اش می کردم ، همیشه ...

 

از آن روز دیگر هیچ صبحی مانند صبح های عادی نشد . دیگر هیچ روزی مانند روزهای پیش از آن نشد .

 

قضاوت کار ساده ای نیست . منصف بودن از آن هم سخت تر است .

كتاب بيهوده /بوبن

كتاب بيهوده

 

كريستيان بوبن

پيروز سيار

 

انتشارات آگه

خوب توي توضيحات كتاب خوندم مجموعه داستان كوتاه هست و براي همين رفتم سراغش . داستان ها هم ظاهرا عبارتند از  : پل كوچولو ، زاغ ها ، دو سيب پلاسيده در كاسه ، نام او بكت ، اكسير دكتر پونژ ، گيوم گيوم و نان روي ميز . اما راستش اينه كه اصلا داستان نبودند باز يك نوع بيان عقيده و فلسفه بودند و خوب معلومه كتاب را دوست نداشتم .

پ. ن : اين چند روز نيستم دارم مي رم جايي اما هفته آينده تصميم دارم يك سري به نويسنده هايي بزنم كه قبلا هم معرفيشون كردم و كتاب هاي اين يكي دوسال و تازه هاي چاپ شدشون را بررسي كنم . يك بررسي اين مدلي كوتاه داشته باشم تا بعد دوباره برم سراغ كلاسيك خواني .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

كاري را كه زني مي كند ، تنها زني ديگر مي تواند نقض كند .

 

كتاب ها در كتاب خانه به غايت كمال مي رسند .

در گريز گم مي شويم /سلطان زاده

در گريز گم مي شويم

 

محمدآصف سلطان زاده

 

انتشارات آگه

در گريز گم مي شويم : دو برادر افغاني ساكن ايران هستند و چندي پيش خبر مرگ مادر را دريافت كرده اند و پسر مي داند پيك جديد خبر مرگ پدر يا برادرش را دارد .
دو تايي پشه : مرد در دست عده اي از سربازها اسير شده  فرمانده سر جانش با او بازي ورق مي كند .
دپ شاهانه : آن قدر گرسنه اند كه مرد بچه هايشان را براي فروش به بازار مي برد .
دريا...دريا : مرد تير خورده و در حال مرور خاطرات كودكي است .
ما همگي گم شده ايم : زن و مرد عاشق همند ولي وقتي مرد تير مي خورد براي تامين پول دكتر و غذا زن چاره اي ندارد جز ....
بابه مداري : شعبده بازي كه تانك را غيب مي كند .
داماد كابل : پسر آن روز داماد است ولي عمويش به عروسي اش نيامده و او همراه با ساقدوشش مي روند تا عمو را بياورند .
... تامزار : مرد وصيت كرده بعد از مرگ او را در مزار شريف خاك كنند .

اين كتاب اولين مجموعه داستان آقاي آصف زاده است كه به همت آقاي گلشيري توسط نشر آگه چاپ مي شه و اصلا آصف زاده شاگرد گلشيري بزرگ بوده . اين داستان ها همه به حال و هواي افغانستان  جنگش اشاره داره ولي زبان افغان خيلي توش كمرنگه به جز كلمه هاي پراكنده . من خوشم اومد كتاب خيلي قشنگي بود يك جاهايي توضيحات اضافه داشت مثلا توي داستان دپ شاهانه ديگه متوجهيم پدر مي خواد فرزنداشا بكشه لازم نيست بچه ها از مرگ هم بپرسن تا واضح اشاره اي داشته باشيم . اما در كل من كتاب را دوست داشتم و لذت زيادي بردم از خوندنش . اين كتاب برنده جايزه گلشيري هم بوده .

 

قسمت زيبايي از كتاب

پيرمرد جگر خون بود شايد از اينكه چرا بدخبر است ولي خبر چيزي بود قوي تز از آنكه بشود در دل نگه داشت و ناچاري كه بازگو كني وگرنه سينه تنگ تر از آن است كه بشود اين خبر را در آن جا داد و نگفت .

عسکر گریز /سلطان زاده

عسکر گریز

 

محمدآصف سلطان زاده

 

انتشارات آگه

عسکر گریز : پسرکی که از سربازی گریخته و بیش از این طاقت جنگ را ندارد .
اشغال : مردکه جنگ او را کلا دچار ترس و بدبینی کرده .
نقطه : تفکر به کشتار در جنگ
رند بچه کابل : کافه چی کابلی که بسیار زرنگ است و شرط بقا در آن آشفته بازار را بلد است .
پرده ای دیگر : دخترک در حال تماشای نمایش نامه پدر و داییش است .
فرزندکشی : فرزند مرد به جناح مخالف رفته و اکنون مرد باید او را بکشد .
اگر شب بیفتد : در میان جنگ بادبادکی در هوا رها گشته است .
... تا مرز : مسافران افغان که راهی ایران می باشند .

خوب چند وقت پیش که داشتم داستان های افغان را می خوندم دوستان این نویسنده را پیشنهاد دادند و الان رفتم سراغش . راستش دست به قلمش خیلی خوبه و استفاده از زبان بومیش هم نسبت به اون کتاب ها واقعا استادانه تره و اصلا توی ذوق نمی زنه خیلی به جا و به اندازه استفاده شده مهرات نویسندگیشم خیلی عالیه یعنی کتاب خیلی خوبیه ولی راستش اونقدر خوشم نیومد از کتاب خسته شدم انگار همه کتاب های افغانی داستان کوتاه در مورد جنگ با لهجه افغانی هستند دیگه این داستان ها برام جذابیتی نداره اونم وقتی زاویه دید فرقی نکرده به نظرم این موضوعات برای نوشته های افغان کمی نخ نما شده و خسته کننده چون جز این چیز دیگه ای نبوده .

این کتاب برنده بهترین مجموعه داستان جایزه گلشیری شده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

جنگ و اسلحه هر آدم ترسو و جبون را آن چنان پردل و جرئت می کند که روی مین هم خرامان خرامان خواهد رفت .

 

آدمی فقط تا درجه ای از درد را می تواند حس کند و بیش تر از آن دیگر دردی نیست .

 

کسی که واقعیت را نپذیرد محکوم به نابودی است .

 

کاشکی دختر زاییده بودمت . آن وقت کسی از تو توقع جنگ و جهاد نداشت .

آناي باغ سيب /بيگدلي

آناي باغ سيب

 

احمد بيگدلي

 

انتشارات آگه

اينم يك مجموعه داستان ديگه و گمونم اخرين كتاب آقاي بيگدلي . اين كتاب هم مجموعه داستان هاي كوتاه هست كه بر خلاف اولي داستان هاي بلندتري داره كه عبارتند از : درست مثل نوشتن ، آناي باغ سيب ، داستاني كه مي نويسيم ، ان سوتر از غبار ، من او را خواب نمي بينم به خاطر مي آورم ، كمي پيش از مرگ ، سواري در آمد رويش سرخ و مويش سرخ و قدش سرخ و ... ، بانوي برفي ، طرح يك داستان خيلي كوتاه ، تابستان 1 ، تابستان 2 و تابستان3.

خوشم نيومد . هم سخت خوان و گاه پيچيده است كه ممكنه گاهي وقتها اصلا متوجه نشيد چي مي خواد بگه نويسنده و هم اينكه يك جورايي اصلا از فضاي داستان دوره بين حرفهاش ممكنه قصه اي هم بگه . مي دونيد شبيه مقاله اي كه با داستان مزين شده به مذاق من خوش نيومد . مثلا آناي باغ سيب در مورد دختري هست كه زن يك چشمه مي شه ولي همين جوري كه داستان را نمي گه اول كلي از افسانه ها مي گه بعد اينكه داستان را نمي دونم از كي و كي پرسيدم و ... البته نظرم خيلي شخصيه شايد شماها خوشتون بياد

آقاي بيگدلي ديپلم رياضي دارن ولي بعد وارد دانشكده هنرهاي دراماتيك شدن . مدتي هم توي راديو تئاتر مي نوشتن .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

تكليف ما روشن است زيرا ما نيز هيچ گاه همديگر را نديده ايم . من هميشه تنها بودم . تو بهانه اي بودي براي نوشتن اين داستان كه اكنون و در همين لحظه به پايان مي رسد .

 

غربت طعم تلخي دارد كه فقط تلخ نيست ، بغض هم هست كه با گريستن تمام نمي شود . آميزه اي از اندوه و تلخي پايان ناپذير – كه راه به جايي نمي برد ، خلاص نمي شود . واي اگر باران ببارد و تو دور از خانه ، گوشه ي يك پارك روي نيمكت سيماني نشسته باشي .

انديشه هاي متي /برشت

انديشه هاي متي

 

برتولت برشت

بهرام حبيبي

 

انتشارات آگه

كتاب مجموعه اي از داستان ها و عقايد فلاسفه و بزرگان چين باستان است كه برشت از چيني به آلماني ترجمه كرده و در كنار هم قرار داده و گاه چيزي به آن ها نيز افزوده است . گفته مي شه شايد به اصالت كتاب نتوان اطمينان زيادي داشت ولي مسئله مهم محتوا و پيام كتاب هست .

من كه كتاب را دوست نداشتم . قسمت هايي كه داستان كوچيكي را مي گفت جالب بود ولي وقتي از عقايدشون حرف مي زد اصلا خوندنش برام جذابيتي نداشت حوصله ام را سر مي برد .

بد نيست اينم بگيم كه آقاي برشت هم شعر مي گه هم داستان مي نويسه هم نمايش نامه و تئاتر .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

قتل انواع گوناگون دارد . مي شود با چاقو شكم كسي را پاره كرد يا نانش را بريد يا بيماريش را علاج نكرد . مي توان كسي را در دخمه اي جا داد و يا تا حد مرگ به كار كشيد . ممكن است كساني را هم به خودكشي مجبور كنند يا به جنگ بفرستند و از اين قبيل . فقط بعضي از اين نوع قتل ها در كشور ما ممنوع است .

 

فرار هميشه نشان شكست نيست بلكه ممكن است وسيله ي فتح هم باشد .

 

مواظب باشيد كه بنده ي ايده آل ها نشويد وگرنه به زودي نوكر موعظه گران خواهيد شد .

 

رفتن به جايي را كه با رفتن به آن نمي رسيم بايد ترك كنيم و بحث درباره ي موضوع هايي كه با بحث كردن فيصله نمي يابند را بايد كنار بگذاريم و انديشيدن درباره ي مسايلي كه با انديشيدن حل نمي شوند را بايد از سر دور كنيم .

 

متي مي گفت : در را هميشه بايد بست حتي پشت سر دوستي كه رفته است وگرنه هواي درون خيلي سرد مي شود . كين – يه گفت : سردتر از آن ممكن نيست . متي گفت :چرا ممكن است .

 

تاجري به نام ب به شهر دوري سفر كرد . از آن جا كه مشغله اش زياد بود و مي پنداشت كه شريكش از او خاطر جمع است ، از نامه نوشتن به او غفلت كرد . شريك او از اين بابت چنان آزرده شد ، يا به اين علت خود را از او چنان جدا ديد كه شركت خود را با او به هم زد . حتي اموال او را به خيابان ريخت و گذاشتا تاضايع شوند . در اين باره نامه اي به آقاي ب نوشت كه رهگز جواب آن را دريافت نكرد . سكوت همان سكوت قبلي بود ، علتش عوض شده بود .

اعتماد/دورفمن

اعتماد

 

آریل دورفمن

عبدا... کوثری

 

انتشارات آگه

داستان با ورود باربارا به اتاق هتلی در فرانسه شروع می شود و اکثر داستان به صورت مکالمه ای بین باربارا و مردی به نام لئون (ماکس) جریان می یابد . باربارا نامزدی به نام مارتین دارد که در ظاهر راهی پاریس شده تا به تحصیلاتش در زمینه معماری ادامه بدهد اما بعد از مدتی نامه ای از او دریافت می کند که مسئله مرگ و زندگی در میان است و باید به پاریس برود . با ورود باربارا به پاریس داستان شروع می شود . مارتین به انتظار او نیست تنها لئون که خود را دوست مارتین معرفی می کند به وی زنگ می زند و باربارا متوجه می شود که نامزدش به دلیل خفقان داخلی و مبارزات سیاسی از کشور خارج شده . متوجه می شود که برای او دروغ می نوشته و بسیاری از قسمت های نامه ها نوشته لئون بوده نه مارتین . اوضاع به هم ریخته است جایی برای اعتماد وجود ندارد . لئون معتقد است باربارا زن رویایی اوست که تما این سال ها خوابش را می دیده و آرزویش یک شب بودن با اوست .......

محشر بود خیلی دوستش داشتم به نظرم فوق العاده زبیا نوشته شده بود فکر کنید داستانی که اکثرش به صورت یک مکالمه تلفنی دو نفره باشه و اصلا هم شما را خسته نکنه . لئون خیلی از باربارا بزرگتر بود ازدواج کرده بود باربارا خیلی خام و جوان بود خودش نامزد داشت و هیچ احساسی هم به لئون نداشت اومده بود تا نامزدش را پیدا کنه و خودش را فریب خورده می دید اما با همه ی اینها یک جوری آدم حق را به لئون می داد انگار لئون و باربارا تقدیر هم بودند و بقیه چیزها مطرح نبود . یک جوری عمیق عاشقانه بود توی یک فضای سیاه و پر خفقان  . هیچ چیز توی داستان ثابت نیست داستانی که شما را به اعتماد می خواند در فضایی که همه چیز دائما تغییر می کند و پر است از بی اعتمادی .

دومین کتابی بود که از آقای دورفمن می خوندم . آقای دورفمن در آرژانتین متولد شده اما بعد شهروندی شیلی را پذیرفت . از طرفداران آلنده بود و با به روی کار آمدن پینوشه از کشور اخراج شد . او از جمله کسانی بود که موقع روی کار آمدن اوباما نامه ای به وی نوشت و از او خواهش کرد در برابر حمله احتمالی به ایران موضع گیری کنه و مانعی در این راه باشه . دورفمن درحال حاضر مدرس دانشگاه است و يكى از فعال ترين سفيران صلح سازمان ملل متحد به شمارمي‌رود. او بارها گفته است كه بايد نويسندگان سراغ داستان‌هايى بروند كه سرشار از صلح باشد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

توی دنیای ما زندگی خصوصی توهم است . وقتی می توانی کسی را شکنجه بدهی ، زندگی خصوصی برای هیچ کس معنی ندارد .

 

"خوب اگر نمی توانی با من کنار بیایی ، بی خود به پاریس کشاندی ام . این طور نیست ؟"
"تو ملتفت نیستی . "
" مردها وقتی زن ها به میلشان عمل نمی کنند این حرف را می زنند . "

 

من آن وقت فهمیدم دهان تو سوزانا فقط برای بوسیدن نیست . دهان تو آنجا بود تا ما بتوانیم با هم حرف بزنیم .

 

"شکست خوردن توی جنگ بد مصیبتی است . "
" تقریبا مثل بردن جنگ . "

 

برام خیلی سخت بود که فکر کنم آدمی که یک روز به روی تو لبخند زده روز دیگر حاضر است سرت را ببرد ، باهات دشمن بشود .

 

تو باید با کسی ازدواج کنی که نتوانی فریبش بدهی ، کسی که تو را به خاطر همان که هستی دوست داشته باشد نه به خاطر چیزی که وانمود می کنی ...

 

هیچ کس و هیچ چیز نمی تواند بچه هایی را نجات بدهد که جرئت کرده اند و در دنیای آدم کشان خواب دیده اند .