سال های شکسته/شریفیان

سال های شکسته

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات مروارید

سال نشر : 1397

آیینه دختری است با پدری ایرانی و مادری انگلیسی پدر و مادری که جدا از مذهب و ملیت عاشق هم شده اند می جنگد به هم می رسند اما قادر به ادامه دادن نیستند و مادر به همراه بچه ها به انگلیس برمی گردد . در ابتدای داستان ایینه را داریم که برای مرگ پدرش به ایران آمده و فلش بکی به عقب هم داریم اتفاقات زندگی وی ولی بیشتر بحث آیینه و داور عشق دوران جوانی حول محور خدا و دین است و تفاوت جوامع .

کتاب های جدید خانم شریفیان را خیلی دوست داشتم بر خلاف کتاب های قدیمی ترشون که اصلا به دلم نمی نشست . این کتاب هم لحن روایت گر و ملایم و زیبایی داره از منطقش خیلی خوشم می یاد اتفاقات مکالمات و حوادث واقعی هستند نه هندی بازی ایناش خیلی خوبه بحث ها دور و بر خدا و دین هم قویه قشنگه ولی یک مقدار زیاده یعنی اصلا انگار داستان کلش می شه این دیگه در صورتی که مثلا توی ذهن من یه انتظار رمنس تر بود ولی قشنگه . 

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آیینه می دانست پس از آن لحظه دیگر دیدن صورت او برایش امکان نخواهد داشت . هر قدر هم که آرزو کند بیهوده خواهد بود . می دانست که وقتی می روند به راستی می روند بدون بازگشت . و آن تلخب ماندگار در ته ذهنس مانند رنگی که پاک نشود خواهد ماند .

 

فراموش نکن که ما یکدیگر را دوست داشتبم اما اما فقط همین را داشتیم و یک روز آن عشق هم دیگر کافی نبود .

 

هیچ چیز خسته کننده تر از این نیست که سعی کنی همیشه دیگران را بفهمی . دلیل رفتارشان را تجزیه تحلیل کنی . گاهی لازم است آدم پایش را دراز کند و بی خیال شود .

دست های بسته/ شریفیان

دست های بسته

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات توسعه کتابخانه

سال نشر : 1374

ای ایران : زن در فرودگاه ایران و پرواز به سوی پاریس و لندن

وصله ی ناجور: زن دایی مرتضی و عدم تفاهم با مادربزرگ

الی خانم: دوستی دختر غریب با زن سرایه دار

یکی بود یکی نبود : قصه عشق بچگی و ازدواج

دست های بسته: عمر جاویدان و فهمیدن اینکه چیز ناگواریست

شکسته: مفهوم عشق و ازدواج و پیدا کردن فرد مناسب

این کتاب اولین اثر خانم روح انگیز شریفیان هست و برای همین فکر کردم جاش خالیه و بهتره معرفیش کنم . خوب باید بگم دوسش نداشتم خیلی واضحه اصلا ظرافت نداره انگار داره حرف می زنه نه داستان این خوبه اون بده و خیلی شخصیت ها و حرف های یک شکل داره توی داستاناش قشنگ معلومه مثلا این چند تا ویژگی براش خوب و پر رنگند  ولی یک تکه های نوشتاری قشنگم داره .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

بی شک زندگی پیدا کردن راهی انسانی تر و بهتر است . زندگی مبارزه ای سخت و پیگیر است . زندگی دوست داشتن آنهایی است که دوست داشتن جزیی از وجودشان است .

 

اشکال مردهای اجتماع ما این است که مادرهای بدی دارند . مادرهایی که با تمام رنجی که خودشان از دست مردهایشان کشیده اند باز پسرانشان را برای همان نقش مشابه شوهرانشان تربیت می کنند .

 

گاهی انسان در زندگی مجبور است در ازای موقعیت مناسبی که در مقابلش قرار گرفته بعضی از چیزها را فدا کند . زندگی همه اش همین است . باید ببینی در مقابل قیمتی که می پردازی چه به دست می آوری.

 

زندکی یک روز آغاز می شود و یک روز پایان می گیرد . دوستی ها یک روز شروع می شود و یک روز تمام می شود. می دانی کورت عشق مانند صندوقچه ای است صندوقچه ای پر از قطرات فراوان عشق. یک روز آخرین قطره این ظرف می چکد و تمام می شود.

روزی که هزار بار عاشق شدم / شریفیان

روزی که هزار بار عاشق شدم

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات مروارید

سال نشر : 1392

دوستان خداحافظ : مرد موقع خداحافظی در مهمانی حالش بد شده

تابلو برای فروش نبود : یک مهندس شیمی که نقاشی می کند .

کافه تابستانی : موندن در ایران یا رفتن .

آنجا کسی غریبه نبود: ایرانی نوازنده در غربت .

مروارید غلطان: زن گردن بند مروارید را داده تا پیرمرد برایش نخ کند.

پسرهایم: پسر سر چهار راه شبیه پسر زن است .

سال های از دست رفته: تبریک روز تولدی که مادر یادش رفته .

بشنو از نی: زن تنها با دو فرزندش سوار اتوبوس شده .

دلهره: شناختن مسافر بعد از مدت ها .

هوای بیرون: گفت گوی زن و مرد.

نگرانی های کوچک ما: تدارک جشن کریسمس .

همسفر: مرد زن نما .

دیرمانیان: زنی که همیشه دیر می کرد .

یارا: عشق .

در گذر زمان: دیدن زن از پشت پنجره .

غذای پرنده ها یادت نرود: دیدن آشنای کودکی که عاشق سینماست .

داستان سه مرد: سرنوشت و محل تولد .

روزی که هزار بار عاشق شدم: گشتن در شهر و دیدن مشکلات .

پنجره: زندگی .

من روح انگیز شریفیان را مجموعا دوست دارم قشنگ و رمنس می نویسه بنابرین مشتاق هم بودم این کتاب را که چاپ کرده و من نخوندم حتما مطالعه اش کنم . خیلی قوی نیست اما بدم نیست متوسطه من خودم سال های از دست رفته خیلی تحت تاثیرم قرار داد . مجموعه بدی نیست خوب و روان نوشته شده ولی خیلی هم غافلگیر کننده نیست . خیلی هم روی فضای مهاجرت می گرده شاید داشتن اون تجربه هم برای دل نشین تر شدن کتاب بهتون کمک کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مادر بودن مثل جاده یک طرفه است یک طرفه و بی انتها .

شجاعت همه این نیست که آدمها را همان طور که هستند ببینی ، شجاعت واقعی انست که آنها را ببینی و اهمیت ندهی و راه خودت را بروی .

آدمهای تنها برای این کنار پنجره می نشینند که راحت تر می توانند از تنهایی خود فرار کنند . آدم می تواند خودش را به تماشای بیرون مشغول کند و وانمود کند کوچکترین دغدغه ای از تنهایی اش ندارد.

کلاف ابریشم/ شریفیان

کلاف ابریشم

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات فرهاد

خانواده راستا خانواده ای هستند که همه پزشکند و پزشک شدند در این خانواده نوعی سنت و حتی اجبار محسوب می شود. فراز پسر دکتر امیر راستا بچه ای فوق العاده باهوش است که همه خانواده برای او آرزوهای دور و دراز دارند و تنها مادرش خشنود حامی اوست تا به سمت آرزوهای خودش برود و فراز از طب متنفر است .

راستش وقتی کتاب جدید خانم شریفیان را خوندم و دوست داشتم به نظرم اومد کم ازشون معرفی کردم و گفتم حالا که بابش باز شد یکی از کتابای قدیمشون را هم بخونم ولی جدا افتضاح بود یعنی باورم نمی شد خودش نویسنده اش بوده از این کتابای زرد مسخره فوق العاده سطحی بچه گونه . دیگه ادبی بودن و اینا را که ولش کن .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

باهوش بودن امتیاز نیست . هوش همیشه خوشبختی نمی آورد . برای ما که نیاورد .

 

آدم که جوان است خیلی دیوانگی ها ممکن است بکند اما این دیوانگی ها نمی تواند همیشه ادامه پیدا کند .

 

آدم وقتی که دیگر جوان نیست دیگر شهامت جوانی را هم ندارد .

آخرین رویا/ شریفیان

 

آخرین رویا

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات آگه

آرزو دختری هست که از بچگی و پس از رفتن برادر بزرگش اشور به المان آرزوی رفتن به اروپا را داشته اما پدر مخالف این امر بوده و در نتیجه آرزو ماندگار شده ازدواج می کند صاحب فرزندی می شود و وقتی این پسر در 14 سالگی در اثر سانحه اتومبیل فوت می کند قید همسر و زندگی را می زند و راهی انگلیس محل سکونت جدید آشور می شود و اکنون او را سرگدان در اروپا داریم با باری از عقده ها خاطره ها حسرت ها بی انصافی ها و .... آرزوی شکسته ای که سعی در ترمیم وجود خود در غربت و مهاجرت دارد ...

اینم کتاب جدید خانم شریفیان که کتاب قشنگی هست اما نه در حد چه کسی باور می کند رستم  . کتاب خوش خوان هست احساسی هست و بعدهای رفتاری ما لایه های زیرین حسیمون را خوب نشونه گرفته جملات جالبی داره خوب پیش می ره اما مشکل من با کلیت موضوع هست که کتاب را آن چنان برام بالا نمی بره چون اصلا و ابدا ارزو را نمی فهمم اصلا در چارچوب های روحی و اخلاقی من نیست و خوب این موضوع تماس با کتاب را برام خیلی راحت نمی کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زبان مادری در ذهن آدم طوری نقش می بندد که هرگز فراموش نمی شود . مگر خودخواسته .

 

خیلی طول می کشد تا آدم ببیند ، رفتارها و عقیده های اشتباه و باور نکردنی و تباه کننده ، زمان که برشان می گذرد ، خنده دار می شوند .

 

آن وقت نمی دانستم که رویاهای آدم واقعیت پیدا نمی کنند ، خیلی طول کشید که آن را بفهمم ، باور کنم ف حس کنم .

 

همیشه یک چیزهایی در لا به لای زندگی روزمره از دست می رود .

 

بعضی از رنج ها انسان را می شکند .

 

مهاجرت همیشه روزی و از جایی شروع می شود اما تمام نمی شود .

 

آن زندگی برای آشنا شیرین و پربها بود و بعد باری شد سنگین روی شانه هایم که هر روز هر روز حمل اش می کردم ، همیشه ...

 

از آن روز دیگر هیچ صبحی مانند صبح های عادی نشد . دیگر هیچ روزی مانند روزهای پیش از آن نشد .

 

قضاوت کار ساده ای نیست . منصف بودن از آن هم سخت تر است .

كارت پستال /شریفیان

كارت پستال

 

روح انگيز شريفيان

 

انتشارات مرواريد

پروا دختر در خانواده سنتي و پولدار است كه به خواستگاري پسر داييش جواب رد مي دهد و در اثر اختلافات پيش آمده ، پدرش او را در سن 16 سالگي به زور به انگليس مي فرستد . پروا خشمگين است از جامعه اي كه او را طرد كرده و برايش تصميم گرفته است . از اين فرهنگ از اين خانواده و عادت مي كند به انگليسي بودن و در فرهنگ آنها غرق مي شود . با پسري ايراني به نام ارسلان ازدواج مي كند و صاحب 4 فرزند مي گردند . اكنون او زني ميان سال است با همه باورها و خشم هاي غمگين ولي همسرش و دختر محبوبش سحر به ايران بازگشته اند و او سرگشته و سردرگم است .

قشنگ بود اين كتاب را هم خيلي دوست داشتم . هم لحن خانم شريفيان خيلي به دلم مي شينه هم جنبه هاي روان شناسي كه وارد كار مي كنه . يك جوري از احساسات توي برهه هاي مختلف حرف مي زنه كه احساسات آدم به جوش مي ياد ولي خوب به نظرم اگر كتاب سومي باز هم با موضوع مهاجرت نوشته بشه ديگه خيلي تكراريه .

خانم شريفيان خودش توي كنسرواتوار وين پيانو خونده و توي هر دو داستانش هم اشاره اي به موسيقي داره .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

با خود فكر مي كرد كه اگر مي توانست جلوي گذشتن روزي از روزهاي زندگي اش را بگيرد ، چه روزي را ممكن بود براي اين توقف انتخاب كند ؟

 

هنگامي كه مي خواهيم جايي را ترك كنيم ، همه ي كساني كه در آن جا مي شناختيم به يادمان مي آيند .

 

عشقشان به يكديگر و اعتقادشان به اين كه زندگي فقط با قانون يك نفر آغاز و پايان نمي گيرد ، دليل دوام زندگي مشتركشان بود .

 

زندگي مثل يك استكان چاي است . به ندرت پيش مي آيد كه هم رنگش درست باشد ، هم طعمش و هم داغيش . اما هيچ لذتي با آن برابر نيست .

 

اگر مي خواهي ديگران به كاري كه مي كني ارزش بگذارند ، اول خودت بايد براي آن ارزش قائل باشي . اين از خود كار هم مهم تر است .

 

رفتن سحر همه ي اولين ها را به يادش مي آورد . اولين هايي كه هر يك را جايي ، جا گذاشته بود . اولين روز مدرسه ، اولين دوست ، اولين عشق ، اولين اشك ، اولين بوسه ، اولين بچه ، اولين خانه و اولين مرگ .

 

رفتن سحر غيرمنتظره نبود ، تكان دهنده بود . نمي فهميد ، هنوز و هيچ گاه . نمي دانست هرگز مي تواند آن را قبول كند .

 

هيچ چيز عوض نمي شود . هيچ چيز فراموش نمي شود . آدم تصور مي كند ، خيال مي كند ، آرزو مي كند كه گذشت زمان دردها را كم كند و چيزي عوض شود ، اما واقعيت اين است كه هيچ چيز فراموش نمي شود . به جاهاي دور ذهن رانده مي شود اما مثل خاري كه پاي آدم را بزند ، حسش مي كني .

 

حاضرم به همه ي دين هاي جهان ايمان بياورم . حاضرم دعا كنم ، دعا كنم ... اگر راهي ، راه رهايي در آن باشد . اگر قطره اي از آنچه را از دست داده ايم به ما بازگرداند ...

 

طناب انتقام و نفرت بي سر و ته است ، بايد جايي پاره اش كرد .

 

فكر مي كني كارهاي هنرمندان را چه تعداد از مردم مي شناسند يا به آن توجه مي كنند ؟ هنرمندان فقط براي يكديگر و در دنياي يكديگر واقعيت دارند . تعداد آن هايي كه صدايشان از دايره ي اطرافشان مي گذرد ، آن قدر كم است كه اگر فكرش را بكني مي تواني به راحتي از هر چه هنر است چشم بپوشي . اين كه ما فكر مي كنيم دنيا را هنر مي چرخاند و متعادل مي كند فقط براي دل خودمان است .

 

محكوم كردن و رد كردن خيلي آسان تر از پذيرفتن است .

 

آدم پس از مدتي به خودش عادت مي كند و تصور مي كند رفتارش كاملا منطقي و عاقلانه است .

 

فرمول رياضي روي كاغذ است . مي شود آن را كشيد و تجزيه و تحليل كرد ، در حالي كه انسان دائما در حال تغيير و تحول است . به نظر مي آيد كه زمان هميشه حلال مشكلات نيست .

 

دو دوتا چهارتا در هر كشوري متفاوت است . آن چيزي را كه در اين جا در چهارچوب دودوتا چهارتا پيدا مي كني در جاي ديگر جواب نمي دهد .

 

تاريخ مثل نفس انسان است . مثل قلب است . در حال تپش و در حال تكرار .

 

دو نفر اگر كنار هم باشند و رنج هايشان را تقسيم كنند ، بار آن بسيار سبك خواهد شد . اما در تنهايي ، آدم خودش تجزيه و تحليل مي كند ، دنياي خاص خود مي سازد ، دنيايي منحصر به فرد و بسته . دور آن را ديواري مي كشد ، ديواري از تنهايي و انزوا . كم كم يك پرده ي سكوت روي ديوار و سپس روي خود آدم را مي پوشاند . خودت مي شوي مشاور رواني خودت .

 

براي زنده بودن و طاقت آوردن فقط يك راه وجود داشت ، فراموش كردن . دست كم فراموش كردن بخشي از نابساماني ها .

 

زندگي را همان طور كه بود قبول كرده بود . نه پشيماني نسبت به ديروز نه ترسي از فردا .

 

درد حس زماني ندارد . اگر چيزي يك وقتي رنج آور بود ، حالا هم هست . فقط به آن عادت مي كني .

 

من به جز شماها و اين زندگي كوچكم ، چيز ديگري نمي خواهم . من به آنچه نمي شناسم و نمي بينم دل نمي بندم .

چه کسی باور می کند رستم /شریفیان

چه کسی باور می کند رستم

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات مروارید

دختر داستان دختری است که چند اسم دارد پرتو شیرین شورا شوریده و هر اسم داستانی دارد . پدر او داروساز است و آنها نزدیک خاله ها و پدربزرگ و مادربزرگ مادری اش زندگی می کنند . رستم پسر بچه فقیر و دهاتی است که در خانه پدربزرگ کار می کند و شورا با او هم بازی است و احساس عمیقی بین آنها جریان دارد تا اینکه شورا عاشق جهان می شود با او ازدواج می کند و از ایران می رود .... اکنون شورا زن میان سالی است در قطار در کنار جهان و در حال مروری شوریدگی و عاشقی اش نسبت به جهان نسبت به وطن نسبت به عشق ....

فوق العاده زیبا بود واقعا دوستش داشتم لحنش شدیدا شاعرانه و زیبا بود و خیلی خیلی زیاد منو تحت تاثیر قرار داد و این برام بزرگ ترین حسن داستان بود . در عین حال طرزر بیان روانی داشت و چنین داستانی را مبتذل نکرده بود مایه های بزرگی از درد از دست دادن را از روان شناسی را دورن خودش داشت . خیلی به دلم نشست .

این کتاب برنده جایزه بهترین کتاب اول جایزه ادبی گلشیری شده و بد نیست بگیم خانم شریفیان تحصیلاتشون در زمینه روان شناسی هست و کتاب هایی در اون زمینه هم دارند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

بزرگترها هیچ گاه نمی دانند چه چیزی برای بچه ها مهم و حیاتی است ، مخصوصا بچه هایی که نه پدر داشته باشند نه مادر .

 

یک مرد می تواند بی آن که عقیده ای در موردی ابراز کند ، تو را از کاری که در پیش داری منصرف کند .

 

سخت ترین نوع زندگی ، زندگی در ظاهر چنان آراسته ای است که حتی خودت هم ندانی از چه چیز می توانی ناراضی باشی .

 

با مرور زمان آدم جراتش را از دست می دهد . آن کسی که روزی خدا را بنده نبود دیگر خودش را هم نمی شناسد . بدتر از همه این است که طوری به این چشم پوشی عادت می کنی که خودت هم نمی فهمی چطور در دام افتاده ای . یک روز چشم باز می کنیم و می بینیم برای هر چیزی دیر شده .

 

اعتماد مانند سلامتی است از دست که رفت دیگر به زحمت باز می گردد .

 

دردناک تر این که مجبوری به زندگی ادامه دهی در حالی که می دانی هیچ چیز مطلقا هیچ چیز تو را پای بند نمی کند .

 

رفتن آدم ها چه قدر سخت است . تا آخرین لحظه هم باور نمی کنی که داری از دستشان می دهی .

 

دیدن ناتوانی کسی که روزی برایمان مثل قهرمان بود ، دردناک ترین حادثه زندگی است .

 

نمی توانم درک کنم که چطور انسان زمانی کسی را بیشتر از جانش دوست داشته باشد و نتواند بدون او زندگی و خوشبختی را باور کند . بعد روزی به زحمت بتواند آن همه شیفتگی را به یاد بیاورد .