تقسیم / کیارا

تقسیم

 

پیرو کیارا

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

سال نشر : 1384

بازم یک کتاب ایتالیایی دیگه با یک مترجم مطرح و خوب .بازم همون فضاها و داستان خا .. خیلی شبیه به هم هستند و البته من خوشم می یاد چون موشکافی های روان شناسی دارند و خیلی می یان دغدغه های افراد را مورد بررسی قرار می دهند و این که چی شد اصلا کار به اینجا کشید .

داستان این کتاب در مورد سه خواهر زشتی هست که هر کدام تنها یک قسمت زیبا توی بدنشون دارند مجردن و تنها و یکی از این خواهرها به شدت وسوسه شده هر جور شده با مردی ارتباط داشته باشه و تمام تلاش خودش را می کنه برای اولین گام از کلیسا شروع می کنه و نگاه خیره اش را به یک مرد مجرد می دوزه و .....

جالب بود این احساس نیاز و کشش به رابطه درک بعدش که حالا چیز خاصی نبود و جسارتی که به وجود می یاد و روحیه ای که عوض می شه .... به نظرم خوب نوشته شده و خوب بررسی شده .موضوعش خیلی جسورانه است .

 

قسمت زیبایی از کتاب

ایجاد یک چیز زشت واقعا کار راحتی نیست و به اندازه ی رسیدن به چیز زیبا زحمت می برد .

خیابان مارگوتا شماره 110/ سحابی

خیابان مارگوتا شماره 110

 

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

سال نشر : 1382

 سهراب آقای سپهری: دیدار دو هم دانشگاهی بعد از سال ها .

نصفه ی پل: صحبت بر سر پل و زیبایی هایش.

بازی بازی: پسر برای خواستگاری به تهران آمده.

نه چرخ مامان سوخته: مرد خبرنگار همسایه بد دل و دعوا بر سر شومینه.

پایین میکده آن طرف بولوار: روزهای انقلاب و حذب و دانشگاه.

گل سرخ عالی بود: دنبال نقش گل سرخ برای میز زمانی که گل سرخ معنی خاصی گرفته.

خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰: نقاشب

بدخوابی گربه: گربه اهلی شده و زت .

دو زن بودند و گرسنه بودم: باران شدید همسایه گرسنه مدل نقاشی...

میان چابهار و ناپل و کشمیر : دوستانی با ملیت های مختلف در تهران.

این بار یک مجموعه داستان کوتاه از آقای سحابی که باید بگم با اینم ارتباط برقرار نکردم همون قلمی که برای من کسل کننده است علی رغم مفاهیم جالب و البته بگم توی داستان کوتاه هم سلیقه شخصی من روی موضوعات مشخص تر هست تا این حالت های برش زده از لحظات . 

خوب اینم سال جدید و اولین نویسنده جدید.

در مورد آقای سحابی بگم ایشون از نویسنده های قزوینی کشور هستند .

 

قسمت زیبایی از کتاب

خیلی چیزها هست که آدم در جمع در شرایطی کاملا بیرون از اراده خودش ماشین وار انجام می دهد و بعدا که بخواهد حرکت خودش را توجیه کند یا محرکش را خوب بسنجد دوباره گیج می شود.

ناگهان سیلاب/ سحابی

ناگهان سیلاب

 

مهدی سحابی

 

انتشارات الفبا

سال نشر : 1368

مردمی توی یک شهر کوهستانی زندگی می کنند که باورها و خرافات خاص خودشون را دارند عده ای از حکومت ناراضی اند عده ای منتظر آخرالزمان و یک شهر دریایی هم هست دشمن این شهر که موشکی سمت اونها پرت کرده و شایعه همه جا پخش می شه و شهر بیابانی خلبانی را می فرسته تا با انفجار خودش جلوی موشک را بگیره و .....

یک داستان کاملا استعاره ای و خیلی جاها گفته می شه اشاره اش به ایران و عراق و جنگ بین اونهاست . اگر بشینید خیلی موشکافانه بخونید یا نقد و تحلیل هاش را بررسی کنید ممکنه از خیلی استعارات لذت ببرید ولی شخصا معتقدم موقع خوندن اون قدر حوصله سر بر و دیگه با بیش استعاره نوشته شده که واقعا لذتی نداره فقط کسل می کنه من کتابو دوست نداشتم هر چند فکر می کنم این موضوع و این استعاره ها با یک قلم دیگه می شد دل نشین باشه .

جالبه بدونید آقای سحابی ابتدا در دانشکده هنرهای زیبای تهران نقاشی می خونده ولی نیمه تمام رهاش می کنه و برای ادامه تحصیل کارگردانی به رم می ره اما اونم رها می کنه . 

 

قسمت های زیبایی از کتاب

یا شاید از این همه گذشته هر چه بود کار تصادف بور یعنی عاملی که چنان در همه ی کار و بار جهان است که گاهی به نظر می رسد تنها قانون حاکم بر این کار و بار باشد.

 

آدم هایی می میرندو اسطوره می شوند . اسطوره هایی زنده می مانند و معلوم می شود که چیزی نبوده اند .

پیچک باغ کاغذی/ سحابی

پیچک باغ کاغذی

 

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

سال نشر : 1382

قرار است نسخه ای بسیار قدیمی از کتاب های ابن سینا در لندن فروخته شود راوی که روزنامه نگار است درگیر این ماجرا شده و سعی در راضی کردن مقامات برای خرید این نسخه دارد که از وجود نسخه ای قدیمی در باب عشق و مصور به خط خود ابن سینا در یکی از شهرهای ایران باخبر می شه عده ای در پی دزدیدن این کتابن که هفت نقاشی خاص داره.

خوشم نیومد واقعا برام کسل کننده بود اصلش روی کتاب دوم و نقاشی ها بود اما قسمت اول و حاشیه به قدری کسلت می کرد که دیگه اشتیاقی برای قسمت اصلی باقی نمی ذاشت . یه جورایی منو یاد پرگویی های الیف شفق می انداخت.

آقای سحابی از نویسندگان مترجمان نقاشان و مجسمه سازان خیلی خوب ایرانی اند که البته اصولا با ترجمه هاشون شناخته شده اند که واقعا حرف نداره و من خودمم ترجمه های زیادی ازشون معرفی کردم گفتم بد نیست یک نگاهی هم به نوشته های خودشون بکنم . روحشون شاد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

کارهایی هست که همه اش حرف است ، کاش حرف هایی هم بود که همه اش کار بود.

 

هنوز نفهمیده ای که در همچو مواردی چند مرجع چند راه حل نیست، چند مشکل است؟

اولین برف/ موپاسان

 

اولین برف

 

گی دو موپاسان

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

داستان در مزرعه و گردن بند تکراری بودند .

پیرو : ارباب خسیس سگی را برای جلوگیری از ورود دزدان به خانه آورده .

بابای سیمون : پسر بچه ای که پدر ندارد بسیار مورد تمسخر بچه ها قرار می گیرد .

اولین برف : زن به نورماندی رفته و برف و سرما را دوست ندارد .

در خانواده : مادر مرد کارمند فوت کرده و اکنون به فکر مراسم و ارث هستند .

رز : دو زن ثروت مند از خدمتکارها و عشق شان حرف می زنند .

کنار مرده : مرد از شبی می گوید که کنار جسد شوپنهاور بوده .

خروس جنگلی : بارونی که هر سال دوستانش را برای شکار دعوت می کرد .

کوکولی : اسب پیری که پسرک دوست ندارد به او غذا بدهد .

ماجرای والتر شنافس : مردی که اصلا دوست نداشت بجنگد .

بهار : هشدار در مورد خطرات عاشق شدن

یک مجموعه داستان دیگه از موپاسان این جز تازه های نشر نبود اما وقتی رفتم سر موپاسان و دیدم ا یک کتابم با ترجمه آقای سحابی حیفه نخونمش واقعا هم مجموعه خوب و معقولی را کنار هم جمع کرده که حتما ارزش خوندن داره از دستش ندین.

 

قسمت زیبایی از کتاب

من ثروت مند نیستم ، توی خانه ی من همه چیز ساده است ، اما تجمل خانه ام تمیزی است و به اندازه ی هر تجمل دیگری هم ارزش دارد .

 

به کاراوان توصیه می کرد قوی باشد ، شهامت داشته باشد و به تقدیر رضا بدهد، یعنی همه چیزهایی که برعکس ، در مصیبت ناگهانی از دست آدم برنمی آید .

 

زندگی بدون عشق را نمی شود تحمل کرد . من احتیاج دارم که کسی دوستم داشته باشد حتی شده یک سگ .

همه می میرند/ دوبووار

همه می میرند

 

سیمون دوبووار

مهدی سحابی

 

انتشارات نو

فوسکا مردی است که قرن ها پیش به دنیا آمده حاکم یک شهر است و زن و فرزندی دارد یک روز و در حین جنگ و تلاش برای حفظ شهر مردی گدا در برابر جان خود به او داروی جاودانگی می دهد . همسر فوسکا از او می خواهد از خوردن دارو خودداری ورزد اما فوسکا آن را می خورد و بدین گونه جاودانه می گردد و مرگ بر او بی اثر می شود . داستان ، داستان فراز و نشیب زندگی او طی قرن های مختلف و هدف او از جاودانگی است . زمانی دنبال حکومت شهر زمانی دنبال حکومت دنیا زمانی دنبال عشق و .... و فوسکا می بیند که بشر انگار تفاوت چندانی نکرده !

بد نبود . راستش چون ماندران ها را خیلی دوست داشتم تصمیم گرفتم دو سه تا کتاب داستان دیگه از دوبووار بخونم اما این به خوبی داستان قبلی نبود . البته موضوع جالبی داشت خوش خوان هم بود اما نه اون قدرها با مهارت پرورونده شده بود نه زیاد گرما یا عمق خاصی داشت اما در هر صورت بدم نبود و پیش می رفت .

چه قدر بده جاودانگی ها !!! در مورد دوبووار گفتم که شدید فمنیست بوده و از حقوق زنان دفاع می کرده یکی از مواردی که خیلی براش تلاش می کنه و امضا جمع می کنه هم قضیه س   ق ط جنین بوده

 

قسمت زیبایی از کتاب

جاودانگی معجزه ای نیست که از معجزه ی به دنیا آمدن و مردن بزرگ تر باشد .

قصر به قصر /سلین

قصر به قصر

 

لویی فردینان سلین

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

سلين توي كتاب هاي سفر به انتهاي شب و مرگ قسطي از دوران كودكي و جوانيش حرف زده و توي اين كتاب مي ياد و از دوران پيري و كهولتش مي گه و بدين ترتيب سه گانه زندگي نامه اش را تمام مي كنه . سلين را در روزهاي آخر عمر داريم كه پزشكي فقير هست كه از بيمارانش پول نمي گيره و در حقيقت بيماراني فقيرتر از خودش داره . سليني كه دچار مريضي و تب و هذيان مي شه و خاطرات قديم را پراكنده به ياد مي ياره . خاطراتي كه عمدتا برمي گرده به زماني كه آلمان دو سوم خاك فرانسه را اشغال كرد و دولت موقتي اونجا تشكيل داد دولتي توي قصر زيگمارينن و سلين دكتر اونها شد . از قصر مي گه و اون دوران از بدبختي ها فلاكت ها مصيبت ها انسان هاي دوره ي جنگ و ....فقط اينو ذكر كنم كه نحوه نوشتن مثل دو تا كتاب ديگه خاطره وار با مايه هاي طنز بديع نيست بلكه بيشتر شبيه كتاب دسته ی دلقک ها . جمله هاي مقطع مقطع و پراكنده هستش...

دوستش نداشتم كتاب تقريبا متوسطي بود . من آثار سلين و قلمش را دوست دارم ولي اين سبك نوشتن به نظرم يك بار اونم براي يك داستان كم حجم جواب گو بود ولي زندگي نامه اونم به اين مفصلي ديگه به عقيده من اين نثر براش كشش نداشت و نه تنها جذابيت ايجاد نمي كرد بلكه خيلي هم انسان را سردرگم مي كرد و دقت بالايي را مي طلبيد تا از داستان دور نيفتيد . به هر حال فكر كردم وقتي دو تا قسمت اولي زندگي نامه اش را خوندم بد نيست سراغ اين كتاب برم به خصوص كه گريزي به انتشارات جديد هم مي شه ولي خوب حالا مي گم اگه دو قسمت قبلي را خونديد حالا خيلي هم مقيد نباشيد به خوندن سومي . سلین این کتاب را هفت سال قبل از مرگش نوشته .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مردها قانون گذاری می کنند ، خانم ها به کار اصلی می رسند ، کار جدی : آرای عمومی !

 

هر چه قدر هم که اهل از خودگذشتگی باشی ، بدترین چیزها ممکن است سرت بیاید .

 

تاريخ را برنده ها مي نويسند .

 

اهل سياست همه ي عمر مثل دخترهاي جوان اند ... خوش آمدن !... خوش آمدن!...راي!  به يك مادمازل هيچ وقت نمي گوييد "آه كه شما چه قدر خوبيد !" نه ! مثل ماريانوي اوازخوان به اش مي گوييد  " واي كه در همه ي دنيا يكي مثل شما نيست !" اين حداقلي است كه ازتان قبول مي كند ! ... چهره ي سياسي هم اين طوري است !...

 

هميشه حق با آراي عمومي است ، به خصوص اگر حسابي احمقانه باشد ...

 

راستش را بخواهيد ، همين طوري بين خودمان ، آخر كارم دارد از شروعش هم بدتر مي شود ... گو اينكه شروعش هم همچو تعريفي نداشت

 

كله يك جور كارخانه است كه به ان خوبي كه آدم دلش مي خواهد كار نمي كند ...

مون بزرگ/فرنیه

مون بزرگ

 

آلن فرنیه

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

فرانسوا همراه پدر و مادر آموزگارش در دهکده ای زندگی می کند . روزی خانمی با پسرش آگوستن مون به مدرسه آنها می آید تا پسرش را برای زندگی و آموزش به آنها بسپارد . مون که به زودی به مون بزرگ معروف می شود پسری اهل ریسک و نترس است . او شبی راه خانه را گم می کند و به طرز حیرت آوری در یک جشن ، دختری بسیار زیبا به نام ایوون را ملاقات می کند . وقتی مون به خانه باز می گردد دیگر نمی تواند محل جشن را به یاد بیاورد و با کوشش زیادی در پی ملاقات دوباره با دختر و رسیدن به آرزوهایش می باشد . مون بزرگ برای رسیدن به خوشبختی ای که یک شب آن را تجربه کرده حاضر است هر کاری بکند ...

من نپسندیدمش . ترجمه آقای سحابی مثل همیشه عالی بود و نکته قوت دیگه داستان در هم تنیده شدن بسیار ماهرانه صحنه های رئال با فضاهای افسانه ای و فانتزی بود اما در کل به نظرم عامیانه بود موضوعش را نپسندیدم . از نظر من بیشتر هدفش نشون دادن این بود که چه جور توی جوانی خودمون را به آب و آتش می زنیم تا به خواسته هامون برسیم و دیگه اینکه فضا و شرایط روی خواسته هامون خیلی اثر دارن خوشبختی را شاید بیش از یک بار نشه تجربه اش کرد که کلا من چون با هر دو تز مخالفم داستان به دلم ننشست .

این را هم بگم که منتقدان معتقدند که این اثر بسیار پر معنا و خوب هست و اگر مرگ به آقای فورنیه مهلت می داد او به نویسنده بزرگی تبدیل می شد . آقای فرنیه که فرانسوی بودند در سال 1914 در جنگ جهانی اول کشته می شوند و جنازه ایشون هم هیچ گاه پیدا نمی شه . کتاب مون بزرگ که در سال 1913 منتشر می شه و شهرت فوق العاده زیادی برای آلن فرنیه به بار می یاره تنها اثر او محسوب می گردد .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

به هر حال در این دنیا کسانی هم پیدا می شوند که آدم را ببخشند .

 

بی آنکه خودم بخواهم منتظر گذشتن کالسکه بعدی می ماندم : منتظر صدای زنگوله و طنین پاهای اسب روی آسفالت ... و این ماجرا همچنان ادامه داشت : شهر خلوت ، عشق از دست رفته ، شب بی پایان ، تابستان ، تب ...

 

اگر معلم بودم به بچه ها یاد می دادم که عاقل باشند ، عاقل به آن معنی که خودم می دانم . کاری نمی کردم که دلشان بخواهد همه ی دنیا را بگردند ، آن طور که بدون شک شما ، آقای سورل ، موقعی که معلم بشوید خواهید کرد . من برعکس به بچه ها یاد می دادم که خوشبختی را در همان نزدیکی خودشان و در چیزهایی جستجو کنند که ظاهرشان به خوشبختی نمی ماند ...

 

آنجا خوابیده است . دیگر نه تب دارد و نه دست و پا می زند . دیگر چهره اش کبود نمی شود . دیگر انتظار نمی کشد ... دیگر هیچ چیز نیست جز سکوت ، و چهره ی سخت و بی جان و سفیدی میان هاله ای از پنبه ، پیشانی مرده ای با دسته ای موی زبر و سخت .

 

منی که امروز را هدر داده ام به چه حقی می توانم فردا را بخواهم ؟

 

این شب که دلم می خواست بی هیچ ماجرایی بگذرد به نحو عجیبی بر من سنگینی می کند . زمان می گذرد و این روزی که دلم می خواست از مدتها پیش به پایان رسیده باشد کم کم به آخر می رسد .

مونته دیدیو کوه خدا/دلوکا

 

مونته دیدیو کوه خدا

 

اری دلوکا

مهدی سحابی

 

انتشارات مرکز

داستان در مورد پسر بچه ۱۳ ساله ای است که مدرسه را ترک کرده و در یک دکان نجاری در ناپل کار می کند تا کمک خرج خانواده باشد . او در حال نوشتن خاطرات خود به صورت پراکنده بر روی رول های کاغذ است .  پسر برای تولدش بومرنگی هدیه گرفته که آرزوی رها کردن آن در آسمان شهر را دارد و هر شب حرکات دستش را تمرین می کند . در این میان او با دختر بچه همسایه شان ماریا آشنا می شود . ماریا نیز دختری از خانواده ای فقیر است که به دلیل فقر خیلی زود معنای نکبت را درک کرده است . دو نوجوانی که یکدیگر را در با تمام بچگی دوست دارند سعی دارند پیله های اطراف را بشکافند و متوجه از بین رفتن معصومیت خود و ورودشان به دنیا بزرگ تر ها هستند .
خیلی روان و خوشخوان و یک دست بود . بیان اندیشه های بزرگ و ساده از زبان یک نوجوان . یک جورایی آدم را یاد درخت زیبای من می انداخت البته استعاره ها توی این داستان خیلی بارزتر هستند .چیزی که من توش دوست داشتم این بود که اتفاقات مهم زندگی را مرز بندی نمی کرد . کودکی پسر تموم می شد اما ذره ذره نه یک باره و او که نمی خواست گذشته را با خود حمل کند بومرنگ را پرواز می دهد و در کتاب حرفی از بازگشت بومرنگ نیست هر چند خاصیت بومرنگ بازگشت است . خلاصه بسیار زیبا بود کتاب بسیار زیبا . کتاب برنده جایزه ی فرانسوی کتاب خارجی فمینا در سال ۲۰۰۲  شده . جالبه بدونید کتاب محبوب خود آقای دلوکا دن کیشوت هست .
آقای دلوکا خودش ایتالیایی هست و مدت زیادی هم راننده کامیون بوده و در ضمن کوهنورد ماهری هم هست . وقتی ازش پرسیدن تصورش در مورد ایران چیه ؟ گفته "تصویری که از ایران دارم تصویری کودکانه و شگفت انگیز است، جایی که قالیچه های پرنده را با انگشتانی ماهر می بافند تا بر فراز صحراها پرواز کند و دریای کاسپین تا اقیانوس هند را بپیماید."
جلد کتاب هم بسیار زیباست و با استفاده از تابلوی مارک شاگال طراحی شده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

دیدم که توی ایتالیایی دو تا لغت هست : خواب و رویا ، در حالی که توی زبان ناپلی برای هر دوشان یک لغت بیشتر نیست : خواب . برای ما این و آن فرقی ندارد .

 

بچه ها از سن چیزی نمی فهمند ، براشان چهل سال و هشتاد سال یک بدبختی است و فرقی نمی کند .

 

چندین دقیقه همدیگر را نگاه می کنیم و چیزی نمی گوییم . نمی دانستم که نگاه کردن همدیگر ،  نگاه کردن از این نزدیکی ،  این قدر قشنگ است .

 

با یک کلمه می شود یک آدم را داغان کرد .

 

می گویم : " یعنی که بعد این که شما پر زدید و رفتید نباید غیبت شما را حس کنم و دلم تنگ بشود ؟" می گوید : " نه ،  وقتی به فکر من می افتی من حاضرم . "

 

او با همه ی دلش توی سال هایی ست که همه ش گذشته و ازش گرفته شده .

دسته ی دلقک ها/سلین

دسته ی دلقک ها

 

 لویی فردینان سلین

مهدی سحابی

 

 انتشارات مرکز

 داستان کتاب از زبان اول شخص یعنی خود سلین و در زمان جنگ بیان می شود . فردینان که یک مجروح جنگی 80 درصد اهل فرانسه است بعد از معافیت از خدمت به لندن می رود و در آنجا در کنار مردی به نام کاسکاد زندگی می کند . مردی پا انداز .... نشانی از برخی کار و کاسبی های دوران جنگ .... زنانی که کسب درامد می کنند ......فردینان وارد مشکلات زمان جنگ می شود و شرایط مختلفی برای زندگی را تجربه می کند و ما را با این شرایط همراه می نماید .... نوعی طنز به همراه نشان دادن لحظات تلخ و سخت زندگی....

طرز بیانش هم یک جور جدید و جذاب بود . جملاتی که دائم در کنار هم ردیف می شدند و در انتهای اکثرشان .... بود و علامت ! خیلی روان و خوشخوان بود . من خیلی از سبک نوشتنش خوشم اومد . بامزه بود و کلا کتاب قشنگی بود دوستش داشتم . قبلا از این نویسنده ، کتاب مرگ قسطی را خونده بودم که اون هم فوق العاده بود . مرگ قسطی داستان زمان کودکی سلین است و دسته دلقک ها داستان زمان جوانی او .

ظاهرا کتاب دسته دلقک ها یک کتاب دو قسمتی است که قسمت اول در سال 1944 چاپ شده و قسمت دوم تحت عنوان "پل لندن" 3 سال بعد از مرگ نویسنده در سال 1964 چاپ شده . دست نویس قسمت دوم هم در همان سال 1944 نوشته شده بوده .

سلین در همین سال 1944 به جرم خیانت تحت تعقیب قرار می گیره و در سال 1945 دستگیر و به مرگ محکوم می شه اما بخشیده می شه و جالبه بدونید دلیلش هم شهرت جهانی این نویسنده نبوده . دلیل بخشش او دلاوریهایش در جنگ بوده . به هر حال فردینان سلین شخصیت تقریبا منفوری بوده . می گن ضد یهود و طرفدار آلمان ها بوده و بخشی از جامعهٔ روشنفکری فرانسه که ضدیت با او را در پیش گرفته بودند،از دادن ‏جایزهٔ «گنگور» به فردینان سر باز زدند و حتی ادبیات او را ادبیات کثیف نامیدند. به هر حال من معتقدم هنر هنرمند از شخصیت اون مجزاست و سلین را به عنوان یک نویسنده شدید دوست دارم . طرح جلد کتاب هم به نظرم خیلی هماهنگ و جدید بود .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 خودم هم از فکرهایی که به سر می زند یک جوری می شوم ... مست نیستم ! من هیچ وقت لب به مشروب نمی زنم ... عقل است که توی کله ام قاطی پاتی شده ...

 

 با کوله بار توصیه های پدر و مادر راه افتادیم توی عالم وجود . اما در مقابل مسایل زندگی به درد نخوردند . دچار دردسرهایی شدیم یکی از یکی افتضاح تر .

مرگ قسطی

 

مرگ قسطی


لویی فردینان سلین
مهدی سحابی

انتشارات مرکز

کتاب بازگوکننده زندگی فردینان از کودکی تا سن 18 سالگی یعنی زمانی که برای خدمت سربازی رهسپار می شود می باشد .
فردینان کودکی از خانوده ای فقیر است . در تمام مدت فردینان به دنبال یافتن کار است و دائما با بدشانسی مواجه می شود . پدر و مادر وی او را مقصر می دانند و دائما به او سرکوفت می زنند در مورد همه چیز درس ، کار ، مشکلات خانواده ، چاق نشدنش و ........
خیلی کتاب قشنگیه . فوق العاده زبان روانی داره و البته یک مقادیری رک هست و خیلی بی پروا همه زوایای شخصیت خانواده اش را نشان داده . واقعا توضیحاتش ملموس و قشنگه. کاملا می تونید فضا را و ادمها را تصور کنید . یک جور مایه های طنز هم توی لحنش دیده می شه . من پیشنهاد می کنم بخونیدش


این کتاب هم جز کتاب هایی بوده که در زمان انتشار ازش استقبال سردی شده و سال ها بد بوده که اون را به عنوان یک شاهکار ادبی به حساب اوردن

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 جزئیات اهمیتی ندارند !..... همه زندگی آدم را خراب می کنند ! ...... چیزی که مهم است عزم است ! .....

 

 زنها می خواهند همه چیز ادم را بدانند!..... به خصوص اگر نخواهی به اشان چیزی بگویی!

 

 مهم این نیست که آدم بداند حق با اوست یا نه..... واقعاً اهمیتی ندارد . چیزی که مهم است این است که کاری کند که هر کسی دلش نخواهد توی کارش دخالت کند ....

 

  اعتراف بدبختی می آورد .

بارون درخت نشین

 

بارون درخت نشین




ایتالوکالینو
مهدی سحابی


انتشارات نگاه

این هم دومین کتاب از سه گانه کالینو است .
بارون کوزیمو پسر ارشد بارون روندو است . او در 12 سالگی بنا بر تصمیم ناگهانی که به نظر سماجتی بچه گانه است از خانه قهر کرده و تصمیم می گیرد تا به زندگی خود بر روی درخت ادامه دهد اما این کار لجبازی بچه گانه نیست بلکه در طول زمان حالت هدف دار و اگاهانه ای می یابد و بارون تا اخرین روز عمر پایش به زمین نمی رسد . او فردیست که از جامعه گریزان است اما از سوی دیگر عاشق مردم و اجتماع می باشد . فردی تنها که از مردم می گریزد و در عین حال به آنها پناه می برد .... او خوشبختی انسان را در جمع می داند اما هیچ اجتماع مناسبی نمی یابد و همواره در پی ایجاد ان محیط ارمانیست ......... او به خاطر تنهایی و موقعیت خاص خود با دید بازتر و با حوصله تری به اطراف نگاه می کند و به پیشرفت های زیادی دست می یابد .... احساسات و برداشت های او از موضوعات بکر و بی پیرایه است
اصلا نمی دونم چی باید برای توصیف کتاب بگم . باید بخونیدش تا متوجه بشید چه قدر فوق العاده است .... در عین دور از ذهن بودنش ، شخصیت کوزیمو خیلی حقیقی و عمیق ترسیم شده بود واقعا قابل لمس بود درد انسان شیفته محبت و جمعی که همیشه تنهاست و برای این جمع همه جور تلاشی هم می کنه....
به خصوص قسمت های مربوط به مرگ مادرش و عاشق شدنش خیلی لطیف بود ...

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

عشق فقط زمانی ممکن است که آدم خود خودش باشد ، با همه نیرویش !

 

 

برای بهتر دیدن زمین باید کمی از آن فاصله گرفت .

 

 

بی شناخت عشق ، تجربه های دیگر به چه کار می آید؟

 

 

اگر من بیشتر از دیگران چیز بدانم ، در صورت نیاز انها باید انچه را که بلدم در اختیارشان بگذارم . به نظر من فرماندهی یعنی همین .

 

 

عشقش به درختان مانند همه عشق های راستین ، اغلب با سنگدلی و حتی بی رحمی همراه بود .

 

 

کارهای برجسته ای که آدمی به پیروی از وسوسه ای درونی می کند باید نا گفته بماند ، همین که آن را به زبان بیاوری و از آن لاف بزنی چیزی بیهوده و بی معنی جلوه می کند و پست و بی مقدار می شود .

 

 

مادرمان با آنکه بیش از همه ما با کوزیمو تفاوت روحیه داشت ، تنها کسی است که توانسته است او را همان گونه که هست بپذیرد ، شاید به این دلیل که در پی توجیه او نبود .