
چشمان نخفته در گور
میگل آنخل آستوریاس
سروش حبیبی
انتشارات نشر نو
کتاب در مورد شرح مقاومت و کودتای مردم گواتمالا در برابر سردمداران مملکت و موزداران بزرگ آمریکایی است که نهایتا به خلع رئیس جمهور می انجامد . در کتاب به صورت خاص روستاییان فقیر که در شرکت موز کار می کنند مورد بررسی قرار گرفته اند . مردمی که عمری تحت شکنجه و فشار حکام ظالم زندگی کرده اند و زمانی ظلم به حدی می رسد که دیگر برای مردم قابل تحمل نیست و ماجرای داستان ما شکل می گیرد . البته کتاب طولانی هست و به صورت خیلی جزئی رفتار ، حرکات و زندگی قهرمان های داستان را مورد بررسی قرار داده .
به شخصه از کتاب خوشم نیومد . به نظرم خیلی موضوعات مختلفی را درگیر کرده بود مثلا مبحث اصلی کتاب اعتصاب بود اما قسمت های زیادی هم به عشق دو تن از قهرمان های اصلی کتاب می پرداخت که اصلا از بعد عاطفی و روان شناسی روش کار نکرده بود . منظورم اینه که به قسمت هایی که از لحاظ پروردن اهمیتی نداده بود حجم قابل توجهی را اختصاص داده بود . اما خوب کتاب جوری هست که واقعا نمی تونم بگم کتاب بدی بود فقط با سلیقه من جور نبود . قسمت های آخر کتاب لحظه ای که مردم می فهمیدند حاکمی که دوستش ندارند استعفا داده بسیار شکوهمند بود . چه قدر خوب بود چه حس باشکوهی ، چه زیبا نشون داده بود که مردم با ناباوری خبر را گوش می کردند خوشحال بودند . وای چه زیباست وقتی دل یک مملکت با هم شاد می شه .
آستوریاس هم یکی دیگر از نویسندگان معروف و کارکشته آمریکای لاتین و اهل گواتمالاست که کتاب های سه گانه ای داره که در باب مبارزات روستاييان است عليه موزپروران بزرگ آمريكايى . این 3 کتاب عبارتند از چشمان نخفته در گور ، تند باد و پاپ سبز . در مورد اسم کتاب هم توضیح بدم که مرتب توی کتاب ذکر می کنند که آمریکایی ها و دولت حاکم پدران ما را به زور از سرزمینشان راندند و زمین های آنها را تصاحب کردند چشمان اجداد ما در گور همچنان باز است و به آرامش نرسیده اند ما باید کار آنها را به سامان برسانیم تا با خیال راحت چشمانشان را ببندند .
قسمت های زیبایی از کتاب
بدبخت ها هستند که بیش از همه دست به دامان بخت می شوند .
پولدار شدن همیشه با بارکشی از گرده ی آدمیزاد شروع می شود . چون هیچ چیز ارزان تر از جان آدمیزاد نیست . اگر جان آدمیزاد قیمتی داشت این همه جنگ در دنیا نبود .
عشق همین است . اعجاز عشق همین ممکن ساختن غیر ممکن است .
چه کسی می توانست حدس بزند که دیگر باز نخواهد گشت . چشمهایت را نبند تا شبح کسی که قرار بود همراه زنده ی زندگیت باشد همراهیت نکند . یاد اندامش را حفظ نکن ، خاطره ی چهره اش را نگه ندار . و اگر بازنگشت او را از خود بران تا در حافظه ات ریشه نگیرد .
کار عشق همین است . دام می گذاری اما خود گرفتار آن می شوی و بعد می نالی و اشک می ریزی .
این دولت مثل همه ی دولت هایی که با زور و قلدری سر پا بندند حیثیت خود را با وحشتی که در مردم القا می کنند یکی می دانند .
دل جایی می رود که خودش می خواهد نه آنجا که عقل می گوید .
شروع کار همیشه در اختیار آدم است اما از پایان کار کسی خبر ندارد .
-آندره ای دلم می خواست بش نامه بنویسم .
- اگر دوستش نداری چرا می خواهی دردش را تازه کنی ؟ مرده ها را باید به حال خود گذاشت ....
- اگر هنوز دوستش داشته باشم چه ؟
- اگر دوستش داشته باشی بنویس ، زنده اش می کنی . می دانی که عشق مرده ها را زنده می کند .
آخرین شب محکومان هر قدر هم که دراز به نظر آید سحرگاه اعدام ناچار خواهد رسید .
نقاشی به عقیده ی من متعادل ترین و بی ضررترین هنرهاست .
در مقابل آتش سبز هرگز هیچ کاری از دست کسی ساخته نیست ! هیچ کس هرگز نخواهد توانست چون آتش سبز بر خاک تسلط یابد ، همان آتشی که درونش سرخ و بیرونش سبز است .
بهترین حرفها همان است که گفته نمی شود .
قانونی برای مجازات این گونه جرایم نیست ... هیچ شده است که زنی را به گناه دزدیدن مرد زن دیگر اعدام کنند ؟ کسی را که مرتکب قتل می شود می کشند . حال آن که عشق مهم تر از جان است . خیلی مهم تر .