پي پي در جزيره/لیندگرن

پي پي در جزيره

 

آستريد ليندگرن

مهناز رعيتي

 

انتشارات هرمس

يكي ديگه از مجموعه كتاب هاي پي پي جوراب بلند . در اين قسمت ناخدا جوراب بلند به سراغ پي پي مي ياد تا اون را با خودش براي مسافرت به جزيره آدم خوارها ببره . آنيكا و مايك هم با پي پي همراه مي شوند و پي پي با شيطنهاش ماجراهاي بامزه اي را در جزيره به وجود مي ياره .

از روي اين مجموعه كارتون ها و سريال هاي تلويزيوني مختلفي هم ساخته شده كه اگه توي اينترنت سرچ كنيد مي شه عكسهاش را هم ببينيد . فكر كنم بايد مجموعه بامزه اي باشه .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

- اصلا براي چي بايد اين سوپ را بخوريم ؟
پي پي گفت : چطور مي توني اين سوال بي معني را بپرسي ؟ كاملا معلومه ، اگر سوپ نخوري بزرگ و قوي نمي شي و اگر بزرگ و قوي نشي بعدها نمي توني بچه هات را مجبور كني كه سوپ خوشمزه شون را بخورن .

 

هر وقت يك بچه ي سفيد پوست را ديدين كه داره گريه مي كنه ، مطمئن باشين يا مدرسه اش آتيش گرفته يا يك تعطيلي تو راهه ، شاد هم معلمش فراموش كرده به اون تمرين و مشق جمبل ضرب بده .

 

هيچ كس نمي توانست از پي پي جلوتر تف بيندازد  ، چون پي پي روش خاصي بلد بود و مي گفت هر وقت در جايي از دنيا باران ريزي بيايد ، به خاطر هنرنمايي من است .

 

-منظورت از اينكه ما شانس داريم چيه؟
پي پي جواب داد : منظورم اينه كه شانس آوردين قبل از باريدن بارون لباسهاتون خيس بود .

برادران شیردل/لیندگرن

برادران شیردل

 

آسترید لیندگرن

اکبر گلرنگ

 

انتشارات پیک فرهنگ

کارل پسر بچه 10 ساله و ضعیفی است که قادر نیست که از رختخواب خارج شود . او برادر 13 ساله بسیار شجاع و زیبایی به نام یوناتان دارد . کارل که متوجه مریضی وحشتناک خود هست از یوناتان درباره مرگ می پرسد و یوناتان می گوید بعد از مرگ ، آنها به نانگیلیا خواهند رفت . سرزمینی که در آن مریضی وجود ندارد . بعد از مدتی یوناتان در آتش سوزی و کارل در اثر مریضی جان خود را از دست می دهند و در دره آلبالو در نانگیلیا با یکدیگر ملاقات می کنند . در این سرزمین لباس ها و نحوه زندگی مردم مثل قرون وسطی است . یوناتان و کارل تصمیم دارند به مردم دره گل سرخ کمک کنند تا از دست تنگیل و اژدهای مخوف او کاتلا رهایی یابند و ماجراهای آنها در این سرزمین افسانه ای شروع می شود . نبرد نیکی و بدی .

خوب کتاب که مخصوص کودک و نوجوان هست و فکر کنم همه سریال این کتاب را توی برنامه کودک یادمون باشه . راستش اون موقع ها هم از کارتونش بدم می یومد نمی دونم انگیزم از خوندن کتابش چی بود :دی اما خوب یک جور یادآوری خاطره شد به خصوص کبوترهای سفید نامه برشون خوب تو ذهنم بود .

خانم لیندگرن در سال 2002 درگذشت و بعد از مرگ ایشون ، دولت سوئد برای گرامی‌داشت خاطره او «جایزه یادبود آسترید لیندگرن» را بنیاد نهاد. این جایزه، که مبلغ آن بالغ بر ۵ میلیون کرون سوئد است، بزرگ‌ترین جایزه نقدی جهان در رابطه با ادبیات کودک و نوجوان به حساب می‌آید. همچنین در سال 1967 موسسه رابرن و شوگرن جایزه ادبی آسترید لیندگرن را با مبلغ 40 هزار کرون سوئد بنیاد نهاد که هر ساله در روز تولد آسترید لیندگرن در ماه نوامبر به یکی از نویسندگان سوئدی کتابهای کودکان اهدا می‌گردد. علاوه بر این بزرگ‌ترین بیمارستان کودکان سوئد در استکهلم نیز نام آسترید لیندگرن را بر خود دارد و  همچنین در نودمین ساتلگرد تولدش ایشون به عنوان زن سال سوئد برگزیده شد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آن قدر به او فکر کردم که دیگر سرم داشت می ترکید و می دانم که هیچ کس به اندازه من دلش برای کسی تنگ نشده است .

 

جزای کسی که این کار را بکند مرگ است . جزای کسی که ان کار را بکند مرگ است . تمام کاری که شما بلدید این است که دنبال دلیلی برای کشتن این و آن بگردید .

 

 

همه ی ما می ترسیم ولی بعضی وقت ها لازم است که آدم فکر چیزهای بعدش را نکند تا ترسش خود به خود بریزد .

 

این کشنده است که آدم فقط انتظار بکشد و انتظار بکشد .

پي پي روي عرشه كشتي/لیندگرن

پي پي روي عرشه كشتي

 

آستريد ليندگرن

افسانه صفوي

 

انتشارات هرمس

پي پي يك سال در دهكده به زندگي مي پردازد و ماجراهاي زيادي مي آفريند . او زندگيش را به كمك چمدان پر از طلايي كه پدرش براي او باقي گذاشته مي گذراند و سعي مي كند با اين پول ها اوقات مفرحي را براي خود و ساير بچه ها مهيا كند . در اين كتاب پدر پي پي از جزيره آدم خوارها باز مي گردد تا پي پي را با خود به ان جزيره ببرد و او شاهزاده خانم آدم خوارها خواهد شد و ....

خيلي بامزه است خوشم اومد .

خانم ليندگرن سوئي هستند . او در سال 1978 جايزه صلح نمايشگاه كتاب آلمان را دريافت كرد و در سال 1958 نيز برنده نشان ادبي هانس كريستين اندرسن شد كه مهم ترين جايزه ي ادبي كودكان هست .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

- سرخ ؟ چشم هاي من ؟ تو به اين مي گي سرخ ؟تو بايد زماني كه من و پدرم در باتاويا بوديم ، اونجا بودي . تو باتاويا مردي بود كه اون قدر چشمهاش سرخ بود كه افسر پليس اجازه نمي داد  به خيابون بره .
تامي پرسيد :  چرا ؟
پي پي گفت : براي اين كه مردم فكر مي كردن اون چراغ قرمزه و هر وقت به خيابون ميومد ، اتومبيل ها ترمز مي كردن و راه بندون مي شد .

 

به سمت گيشه فروش بلیط رفت و با حالت عالمانه اي پرسيد :اگه من قول بدم فقط با يك چشم نگاه كنم ، آيا اجازه مي دين با نصف قيمت وارد بشم ؟
ولي بليط فروش هرگز چنين حرف هايي را نمي شنيد .

 

پدر پي پي يك ميله ي آهني برداشت و آن را طوري از وسط خم كرد طوري كه آدم فكر مي كرد آن ميله را از خمير درست كرده اند. پي پي هم يك ميله ديگر برداشت و دقيقا همان كار را انجام داد . بعد گفت : وقتي كه توي گهواره بودم ، براي اين كه وقت بگذره ، بايد با يك همچين چيزهايي سر خودمو گرم مي كردم .

 

منظره اي كه از پشت چشمان اشك آلود به آن نگاه مي كني ، هميشه كمي تيره و تار به نظر مي رسد .

پي پي جوراب بلند/لیندگرن

پي پي جوراب بلند

 

آستريد ليندگرن

افسانه صفوي

 

انتشارات هرمس

پي پي جوراب بلند دختري 9 ساله با موهاي نارنجي است كه جوراب هاي بلندي مي پوشد . يك لنگه از جوراب هاي او قهوه اي و لنگه ديگر مشكي است . مادر او در كودكي فوت كرده و پدر دريانوردش نيز در آب ها ناپديد شده . پي پي به كلبه اي در دهكده مي رود تا به تنهايي زندگي كند و منتظر پدرش باشد . پي پي بسيار قوي است به طوري كه اسب را با يك دستش بلند مي كند . او همچنين بسيار جسور و بي ادب است و دائما بزرگترها را مسخره مي كند . او در عين حال بسيار مهربان است و اعتقاد دارد پدرش اكنون پادشاه سرزمين آدم خوارها شده .

خوب داستان مال كودكان هست و كم حجم . اما دوستش داشتم خيلي بامزه بود و يك عالمه نقاشي بامزه هم داشت . چه خوبه كه كتاب كودكان تصوير و نوشتار با همه ، چه كيفي مي ده ، فقط يك جوري نمي دونم الگوي بدي نمي شه براي بچه ها  اين پي پي عجيب و بي ادب ؟!!!
پي پي مجموعه معروفي از داستان هاي كودكان هست . 4 كتاب اول  اين مجموعه از سال 1945 تا 1948 چاپ شدند و 5 جلد بعدي از 1969 تا 1971 . دو جلد نهايي نيز در سال هاي 1979 و 2000 تحرير گشتند .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

آنيكا مشتاقانه پرسيد : تو اينجا تنها زندگي مي كني ؟
پي پي جواب داد : معلومه كه نه ! اسب و آقاي نيلسون هم با من زندگي مي كنن.
- آره اما منظور من اينه كه تو پدر و مادر نداري ؟
پي پي با خوشحالي گفت : نه ، ابدا .
آنيكا پرسيد : اما وقتي موقع خواب مي شه ، كي به تو مي گه به رختخواب بري يا كارهاي ديگه شبيه به اين رو كي برات انجام مي ده ؟
پي پي گفت : خودم به خودم مي گم . اول خيلي دوستانه ، بعد اگر هنوز تصميم نگرفته بودم بخوابم ، دوباره با عصبانيت مي گم و اگر باز هم گوش نكردم منتظر يك اردنگي مي شم . فهميدي ؟

 

روزاي خوش تابستون
تو جنگل و تو تپه
هر چي دلم خواست مي كنم
غصه اصلا نمي خورم .
چلپ چلپ صدا مي ياد .
صداي كفش من مي ياد .
كفشاي من چه خيسه
ژله و دسر تو ديسه
گاوه هنوز تو خوابه
كفش و كلام تو آبه
هر چي تونستم خوردم
دسر تو حلقم بردم
چلپ چلپ صدا مي ياد .
صداي كفش من مي ياد .

 

پي پي با يك آب پاش سوراخ و كهنه و زنگ زده مشغول آب دادن گلهاي باغچه بود . از آنجا كه آن روز باران مي باريد ، تامي به پي پي گفت به نظر نمي آيد آب دادن به گل ها ضروري باشد .
پي پي هم گفت : آره ، اما اين چيزيه كه تو مي گي ولي من تمام شب تو فكر بودم كه صبح بيدار بشم و گل ها را آب بدم . حالا نمي ذارم اين يك ذره بارون جلومو بگيره .