
گدا
نجیب محفوظ
محمد دهقانی
انتشارات نیلوفر
کتاب در مورد روشنفکران جهان سوم است که در جوانی پرشور و ارمانخواه هستند . در میان سالی نومید و محافظه کار می شوند و در پیری دچار عذاب وجدان شده و به عرفان روی می اورند .
شخصیت اصلی داستان نیز وکیلی موفق به نام عثمان است که جوانی خود را برای شعر و سوسیالیست صرف کرده است اما با گذر ایام ارمان های خود را فراموش کرده و اکنون در ناخودآگاه خود به دنبال گمشده ای می گردد از یک سو به ارمان های جوانیش با تمسخر نگاه می کند و از سوی دیگر نیز از وضعیت فعلی اش دلزده است . این عذاب وجدان او را از همسر محبوبش زینب و دخترانش بثینه و جمیله و پسرش سمیر و حتی دو دوست صمیمی اش مصطفی و عثمان دور کرده و به نوعی انحطاط اخلاقی می کشاند .
کتاب به این سوال منتهی می شه : اگر واقعا مرا می خواستی چرا ترکم کردی؟
نجیب محفوظ یک نویسنده مصری و برنده جایزه نوبل سال 1988 هست .
موضوعش خیلی قشنگه و خیلی هم پخته روی شخصیت ها و چهارچوب داستانش کار کرده . فقط نمی دونم مثل همون سریالهاشون هست که طراحی صحنه هاشون از تئاتر فاصله گرفته اما هنوز خامه و به صحنه های فیلم نزدیک نشده ها ، دقیقا همون حالتی یک جوری سبک نوشتنش خام بود فضا پردازی نداشت .
اما حتما توصیه می کنم بخونیدش حداقل موضوع و روند خیلی قشنگی داره
قسمت های زیبایی از کتاب
با شیفتگی در چشمانش نگریستی و گفتی :
-عشق از خطر نمی ترسد .......
او به تو اویخت و اهسته گفت :
- اما خانوده ام .....
- من خانوده ات هستم ، من همه چیزم ، و عشقت تا قیامت همراه من است!
و امروز زندگی ات به ترانه ای هرزه بند است .
- بخواب زینب ، به من و خودت رحم کن ..........
چه خوب بود اگر می توانستیم مشکلات بزرگمان را با یک قرص بعد از غذا یا یک قاشق شربت قبل از خواب حل کنیم .
-عمری گذشته است !
عثمان لبخند زد . عمر گفت :
- حتی یک لحظه هم فراموشت نکردیم . می بینم که قیافه ات مثل همیشه برای زندگی مصمم است .
وقتی دانشمندان با معادلات نامفهوم خود توجه همه را جلب کردند ، هنرمندان بیچاره خواستند با ایجاد اثار عجیب و غریب و مرموز تحسین مردم را برانگیزند و معلوم است که وقتی نتوانی با تفکر ژرف و طولانی نگاه مردم را به سوی خود جلب کنی چاره ای نداری جز اینکه وسط میدان اوپرا لخت شوی ......
وقتی از روی عقل حرف می زنی یعنی اینکه دیگر مرا دوست نداری .
شعر زیباست ولی از آن زیباتر این است که شاعرانه زندگی کنیم !
شما مردها به عشق ایمان نمی آورید مگر وقتی که ما به آن کفر بورزیم .
تحمل کردم چون چاره ای به جز تحمل نداشتم .
متاسفم و می ترسم تا ابد هم متاسف بمانم ......
اگر تو تغییر کرده ای معنایش این نیست که حقیقت هم باید تغییر کند ......
قلب تلمبه ای است که به وسیله شریان ها و وریدها کار می کند و مزخرف است اگر آن را وسیله ای برای رسیدن به حقیقت بدانیم .
یقین دارم که رم را نرون به آتش نکشید بلکه آرزوهای ناکام ان را شعله ور ساخت .