شام خانوادگی/ ایشی گورو

شام خانوادگی

 

کازوئو ايشي گورو

اسدا... حقانی

 

انتشارات آرادمان

سال نشر : 1397

 یک غربت و گاهی غم: زن به یاد دوران جنگ و دوستش افتاده.

مسمومیت: دوستی مادر پسر با مردی که به او بی احترامی می کند.

در انتظار جی: پیمان مردن در چهل سالگی .

تابستان پس از جنگ: پسر کوچک و پدر بزرگ .

شام خانوادگی: پسر پس از سال ها از آمریکا بازگشته.

روستایی در آن سوی تاریکی: مرد تاثیرگذار روزهای قبل و قربانیان رفتارش.

اکتبر ۱۹۸۴: روزهای قبل و حالا.جنگ و بعد آن.

ایشی گورو را عاشقشم این کتاب هم کتاب خاصی نیست که اون نوشته باشه بلکه مجموعه داستان هایی که ازش توی اینترنت بوده را تحت این عنوان ترجمه کردند. اتفاقا داستان های خیلی جوندار و خوبی هم هستند اون فرهنگ خاص ژاپنی احترام سکوت و تفکراتشون واقعا منو هیجان زده می کنه . توی یک کلام قشنگه .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

این که بچه هاشون رو از دست می دن یه چیزه و این که اون ها رو به خاطر چیزی که درکش نمی کنن از دست می دن یه چیز دیگه.

 

حق با توئه . بمب ها می افتن و جون پسر بچه ها را می گیرن پس حتما یه جنگ در کاره .

غول مدفون/ ایشی گورو

 

غول مدفون

 

کازوئو ایشی گورو

سهیل سمی

 

انتشارات ققنوس

اکسل و بئاتریس زن و شوهر پیری هستند که در دهکده ای در انگلیس در سال ها پیش زندگی می کنند . زمانی که ساکسون ها و بریتون ها با یکدگیر جنگیده اند کشور را به خاک و خون کشیده اند و اکنون همه در نوعی فراموشی به سر می برند . افراد گذشته خود را فراموش کرده اند و اصلا کسی حافظه قوی ای ندارد و کارهای روزهای پیش را به یاد نمی اورد . آکسل و بئاتریس احساس می کنند پسری دارند و تصمیم می گیرند به دیدنش بروند در زمانی که در کشور هنوز غول ها و اژدها هستند و جادوگران طلسم می خوانند .

من کلا ایشی گورو را دوست دارم و کتاب جدیدشم به نظرم خیلی قشنگ بود هم سبک فانتزی و تخیلی را خیلی باحال وارد رئال کرده بود هم پرسش جالبی را مطرح می کرد . آیا واقعا خوبه خاطرات فراموش بشند یا نه باید باهاشون زندگی کرد ؟ مثلا اگر همه خحاطراتتون فراموش شده باشه ریسک می کنید برش گردونید ؟ نمی ترسید اتفاق خیلی ناخوشایندی در کمینتون باشه به خصوص زخم هایی از طرف کسایی که الان عاشقشونید ؟

کتاب به انتخاب مجله گاردین بهترین کتاب سال 2015 بوده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب 

زن و شوهرا ادعا می کنن عاشق همن، ولی ما قایق ران ها بیزاری و نفرت و خشم می بینیم . یا ناامیدی . گاهی فقط ترس از تنهاییه . خیلی کم عشق واقعی که سال ها بدون خدشه باشه می بینیم .

مردمی که امیدی به انتقام نداشته باشن ، قبل از خون ریزی به خوان خواهی می رن .

هنرمندی از جهان شناور/ ایشیگورو

هنرمندی از جهان شناور

 

کازوئو ایشیگورو

یاسین محمدی

 

انتشارات افراز

نقاش سرشناس ژاپنی اکنون پیر شده و در حال یادآوری گذشته دور و نزدیک است . مسیری که طی کرده تا نقاش شود تجربه هایی که آموخته خطرهایی که کرده شهرتی که به دست آورده جنگ ژاپن تاثیر او نقاشی ها و جبهه گیری هایش در روحیه مردم و گذشته های نزدیک تر مسئله مربوط به ازدواج دخترش و تاثیر گذشته و شهرت او در این ازدواج . فداکاری های یک پدر و ....

خوب هم چنان دارم تازه های نشر از نویسنده هایی که قبلا معرفی شدن را ادامه می دم . از ایشیگورو قبلا کتاب هایی معرفی کردم و اینم یکی از تازه های ترجمه است . به نظر من کتاب قشنگی بود به دلم نشست هم حال و هوای آروم و کم اتفاقش را دوست داشتم هم اون روح شرقی و رسم رسومی که توش به نمایش گذاشته شده بود برام جالب تر بود . به نظرم شرقی ترین کتابی بود که از این نویسنده خوندم .

 

قسمت زیبایی از کتاب

ممکن است جهان حالا نظر متفاوتی به کار تو پیدا کرده باشد اما نیازی نیست که درباره ی خودت دروغ بگویی .

شبانه ها /ایشی گورو

شبانه ها

 

کازوئو ایشی گورو

خجسته کیهان

 

انتشارات پارسه

کتاب مجموعه 5 داستان کوتاه در باب موسیقی هست .

آوازخوان : نوازنده ای که در یک کافه گیتار می زند و ناگهان نوازنده مشهور و مورد علاقه اش را می بیند و قرار می شود آن شب روی قایقی برای همسر او آهنگ بخوانند .
چه بارانی باشد ، چه آفتابی : مردی که عاشق موسیقی است قرار است برای تعطیلات به لندن و خانه دوستش برود . همسر دوستش امی در موسیقی سلیقه ای همانند او دارد .
شبانه : ساکسیفون نواز با استعدادی که صورت زشتی دارد جراحی زیبایی کرده تا به سوی موفقیت برود و در هتلی با یکی از ستارگان همسایه است .
نوازندگان ویلون سل : پسر جوانی که ویلن سل می زند با زنی آشنا می شود که می گوید موسیقیدان مشهوری است و می خواهد به او کمک کند تا بهتر بزند .
تپه های مالورن : پسرک گیتارنواز دانشگاه را رها می کند تا به سوی موسیقی برود و به مهمانخانه خواهرش نقل مکان می کند و انجا با دو موسیقیدان سوئدی آشنا می شود .

اینم یکی دیگه از تازه های کتاب ، اثری از ایشی گورو که قبلا چند تا از کتاب هاش را معرفی کردم . نویسنده ژاپنی که فقط انگلیسی می نویسه و اون قدر عاشق موسیقی هست و معتقده موسیقی توی نوشتن کمکش می کنه که مجموعه داستان کوتاهی مرتبط با موسیقی نوشته .

فوق العاده بود خیلی خوشم اومد . من عاشق موسیقی ام شاید استعداد زیادی تو این زمینه نداشته باشم ولی واقعا عاشقشم و همین کتاب را برام هیجان انگیزتر می کرد البته حال و هوای احساسی کتاب و موضعات خصوصی حزن انگیز روابط زناشویی اش هم قشنگ بود . خلاصه که موضوعات جالب و پراحساسی داره و ترجمه اش هم عالی بود . واقعا دوستش داشتم . یک جایی بود که پسرک با خواننده مشهور از جلوی کافه ای می گذشتند و پسر می گفت اگه شب نبود و مردم می دونستند کی الان از جلوشون رد شد چه هیجانی داشتند !!! و خواننده می گفت نه تو زندگی جامعه غرب را درک نمی کنی من نماینده موفق زمانی هستم که زمانش سر اومده هیچ وقت هیجان خاصی در برابر شامشون ند اشتم !!! خلاصه که واقعا همین طوره و آدم هایی که توی شرق و غرب زندگی کردند اکثرا به تفاوت روحیه ما و اونها و احساساتی بودن شدید ما اشاره می کنند . این قسمت منو شدید یاد دوست خیلی خیلی خوبم انداخت که همیشه پیچیدگی شخصیت و احساساتی بودن این طرف را به اون ور ترجیح می ده هر چند واسه زندگی اون ور را ترجیح داد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زیبایی دختران را تا نیمه ی راه می برد . کافی است از آن درست استفاده نکنند تا مثل روسپی ها با آن ها رفتار شود .

 

وقتی می روی پارتی و می رقصی ، شاید یک رقص آهسته ، و تو با کسی باشی که واقعا می خواهی ، این طور که می گویند به نظرت می آید که بقیه ی سالن محو شده ، اما این طور نیست . هیچ این طور نیست . خوب می دانی که کسی به پای طرف مقابلت نمی رسد . با وجود این ... خب همه ی آن ادم های دیگر در جاهای دیگر سالن هستند . تنهایت نمی گذارند . مدام داد می کشند ، دست تکان می دهند و کارهای احمقانه می کنند ، فقط برای جلب توجه تو . " آهای ، چطور می توانی به این قانع باشی ؟ می توانی بهترش را پیدا کنی ! اینجا را نگاه کن ! " انگار مدام بلند بلند از این حرف ها می زنند . این است که همه چیز خراب می شود . نمی توانی آرام با طرف مقابلت برقصی .

 

من امیدوارم زنت برگردد . واقعا امیدوارم . اما اگر برنگشت خوب تو باید به فکر اینده ات باشی . شاید زن فوق العاده ای باشد اما زندگی بزرگ تر از عاشق بودن است . 

تسلی ناپذیر/ایشی گورو

تسلی ناپذیر

 

کازوئو ایشی گورو

سهیل سمی

 

انتشارات ققنوس

رایدر پیانیست معروفی است که به دعوت مردم یک شهر کوچک به آن جا رفته است تا هم از شهر بازدید نماید و هم در برنامه 5شنبه شب برای آنها چند قطعه رو اجرا کند . شهر دچار نوعی رخوت فرهنگی است و مردم امیدوارند ورود رایدر تحولی عظیم را ایجاد نماید . افراد مختلف شهر ، توقعات مختلفی از رایدر دارند و در همین زمان ، هنرمند بین زندگی هنری و شخصی خود نیز دچار تضاد و مشکلاتی شده است .
نحوه روایت کتاب خیلی خاص هست . کتاب از زبان رایدر بیان می شه اما در صحنه هایی که رایدر حضور نداره ، خیلی راحت مثل یک دانای کل عمل می کنه و انگار رایدر قادر به دیدن تمام صحنه ها و حتی شنیدن مکالمات درونی افراد نیز هست . فضای خاصی هم داره مثلا فکر کنید رایدر با زن و بچه اش از در می یاد بیرون که بره کنسرت ، تا در رو باز می کنه دوستش دم در ایستاده که بیا بریم مهمونی ، رایدر می ره مهمونی بعد برای مثال دوباره از وسط مهمونی می ره پیاده روی بعد راه را گم می کنه می ره ترن سواری و بعد بر می گرده دم خونه و با زن و بچه اش راه می افتن می رن سراغ کنسرت . نمی شه کاملا مطمئن بود همه ی صحنه ها واقعی هست یا کدوماش توی خیال رایدر اتفاق می افته . به هر حال کتاب فوق العاده ای بود . دوستش داشتم .
قبلا چند تا کتاب از ایشی گورو معرفی کرده بودم ولی این کتاب که اتفاقا مهم ترین کتابش هم هست جا مونده بود . گفته می شه این کتاب با تاثیر از کافکا نوشته شده . نام ايشى گورو 2 بار در فهرست بهترين نويسندگان جوان بريتانيا که هر ساله به انتخاب مجله ادبى معروف «گرانتا» معرفى مى‌شوند، آورده شده و هم چنین بد نیست ذکر کنیم فوق‌ليسانسش را در رشته نويسندگى خلاق گرفته است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خیلی وقت داشتم که به مسئله فکر کنم . و وقتی شنیدم شما دارین می آین به شهر ما به خودم گفتم واقعا وقت اون رسیده که تلخی حوادث گذشته رو به فراموشی بسپرم .

 

یه زمانی می آد که آدم باید بگه : این منم ، این کاریه که می خوام انجام بدم .

 

با حال و هوایی که اون داره ، فقط می تونه در یه شرایط خاص دوستم داشته باشه . این امر به این معنا نیست که از ارزش عشقش به من کم بشه .

 

با این که می دونم تموم می شه ، اما دقیقا نمی دونم چه موقع . واقعا وحشتناکه .

 

سال ها و سال ها گذشت که طی اونا عذرخواهی از جانب شما نه پایان کار ، که تازه آغاز راه بود . آغاز یه دوره جدید از درد و تحقیر .

وقتي يتيم بوديم/ایشی گورو

وقتي يتيم بوديم

 

كازوئو ايشي گورو

م‍ژده دقيقي

 

انتشارات هرمس

كريستوفر بنكس پسر بچه اي انگليسي است كه همراه پدر و مادرش در قسمت مهاجر نشين شانگهاي زندگي مي كند . مادر او از مخالفان سرسخت تجارت ترياك در چين است و در اين زمينه تلاش زيادي مي نمايد . بعد از مدتي ، پدر و مادر او ناپديد مي شوند و كريستوفر مجبور مي شود براي زندگي نزد خاله اش در انگليس بازگردد . كريستوفر بعدها كارآگاه بزرگي مي گردد و تصميم مي گيرد به دنبال رد پدر و مادر خود باشد . او زماني به چين مي رود كه جنگ چين و ژاپن سر گرفته است .

خيلي بد بود . به نظرم شباهت زيادي به فيلم هاي هندي و كتاب هاي عامه پسند داشت . داستان آبكي ، چهارچوب هاي مسخره و حوادث كه عينا هندي بود . طرف مثلا از مشهورترين كارآگاه هاي جهان بود بعد مي فهميد 20 سال پيش يك خونه مخصوص آدم رباها بوده ، اون وقت با خودش مي گه خوب برم توي خونه حتما اين 20 سال بابا مامانم اينجان . بعد يك دفعه نگاه مي كرد ا اينم دوستم كه داشتم دنبالش مي گشتم !!!! خوب توي نقدهايي هم خوندم كه بعد از چين ماجرا را شايد نشه ديگه كارآگاهي خوند و كريستوفر به دنبال هويت خودش مي گرده اما من كه اصلا چنين برداشتي نداشتم و يا اينكه حل نشدن معما به نوعي پارادوي هست و مي خواد كنايه بزنه به سطحي بودن رمان هاي پليسي و اين كه ماجراها در دنياي واقعي به راحتي حل نمي شن . اما اگه چنين قصدي هم داشته به نظرم اون قدر خودش شيفته تم پليسي داستانش شده كه راحت چنين برداشتي را به خواننده منتقل نمي كنه . فقط تنها نكته مثبتش ديدش بود به روند اتفاقات ، اين كه هر چي تلاش كني هيچي درست نمي شه . مادر كريستوفر سعي كرد تا تجارت ترياك از بين بره اما تجارت تنها به دست كس ديگه افتاد . سارا همه تلاشش را كرد كه با مردي ازدواج كنه كه در تغييرات مثبت دنيا سهيم باشه اما آخرش زن يك قمارباز شد ....
اين كتاب نامزد جايزه بوكر بوده و در سال 2000 هم پرفروش ترين رمان مي شه . ايشي گورو مي گه بزرگ‌ترين مشكل من موقع نوشتن، انتخاب مكان و زمان داستان است.

 

 قسمت زيبايي از كتاب

حاضر نيستم قبول كنم تقديرم اين است كه زندگي ام را به پاي مرد خوب و مودبي بريزم كه به احتمال قوي بي ارزش است .

بازمانده  روز/ایشی گورو

بازمانده  روز

 

کازوئو ایشی گورو

نجف دریابندری

 

انتشارات کاروان

 

آقاي استيونز ، سر پيشخدمت يكي از منازل اشرافي انگلستان است كه سال ها در خدمت يكي از اشراف انگلستان بوده و با تشريفات زياد امور منزل را اداره مي كرده است . بعد از ساليان زياد اين منزل توسط يك ارباب آمريكايي خريده مي شود و صاحب جديد خانه كه روحيه صميمي تر و شادتري دارد ، آقاي استيونز را به يك مسافرت شش روزه مي فرستد . كتاب در حقيقت گزارشي از اين شش روز است . در تمام مدت آقاي استوينز به دوران گذشته فكر مي كند . او يك پيشخدمت بسيار جدي است كه براي شغلش حرمت زيادي قائل است و هميشه شغل خود را در اولويت اول زندگي اش قرار مي دهد .
طي خاطرات استوينز ، شاهد صحنه هايي از زندگي شخصي و كاري او در كنار هم هستيم ، زماني كه پدر او در اتاقي بسيار بد حال است و به زودي خواهد مرد اما او ترجيح مي دهد مهماني طبقه پايين را مديريت كند تا اختلالي پيش نيايد .  يا خانم كنتون همكار او زني است كه استيونز به او علاقه دارد اما اجازه نمي دهد مسائل شخصي سدي در برابر وظايف كاري او گردد .

كتاب در سال 1989 برنده جايزه ي بوكر شده و فيلمي هم با بازي آنتونى هاپكينز توسط جيمز آيورى از روي آن ساخته شده است . خود آقاي ايشي گورو هم اصالتا ژاپني هستند اما از بچگي در انگلستان بزرگ شدند و شايد به همين دليل اين قدر خوب تونستند محيط اشرافي و سنتي اونجا را توصيف كنند.

كتاب فوق العاده قشنگي بود حتي يك لحظه هم نمي تونستم زمينش بگذارم با اين كه داشتم از خواب مي مردم . شخصيت خشك ، مقرراتي و درست کار استيونز را خيلي خوب تصوير كرده بود . جاهايي كه نمي تونست شوخي كنه خيلي باحال بود . بسيار خوشم اومد . ترجمه كتاب هم عالي بود و خوب تونسته بود همون حالت فاخر و رسمي جملات را رعايت كنه . آدم با خوندن كتاب غمگين مي شه . ياد گذشته مي افته ، فرصت هايي كه از دست داده ، مسائل مهمي كه به خاطر مسائل جزئي تر و بي اهميت تر فدا شدن ، آدم هايي كه بودن و ديگه نيستن . هر چند كتاب در نهايت مي خواد بگه ، هر چه قدر هم فرصت ها را از دست داديد هنوز روز تمام نشده و سعي كنيد از بازمانده روز استفاده صحيح بكنيد .قبلا از این نویسنده کتاب هرگز رهایم مکن را خونده بودم که اونم کتاب قشنگی بود.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

باقی عمرم مانند یک بیابان خالی جلوم دراز شده .

 

وقتی جنگ تمام شد ، ادامه ی تنفر از دشمن کار قشنگی نیست . وقتی پشت طرف به خاک آمد ، کار تمام است . دیگر لگد زدن به او معنی ندارد .

 

شاید بهتر بود خداوند ما را هم مثل – خوب دیگر – مثل گیاه ها خلق می کرد . یعنی این که پای مان محکم توی زمین باشد . آن وقت هیچ کدام از این کثافت کاری های مربوط به جنگ و مرز و این چیزها اصلا پیش نمی آمد .

 

تصمیمات مهم این دنیا در واقع در مجالس مقننه یا در ظرف چند روز اجلاس فلان کنفرانس بین المللی ، آن هم در معرض دید عموم مردم و مطبوعات ، اتخاذ نمی شود . بلکه تبادل نظر و اتخاذ تصمیم واقعی در محیط آرام و خلوت بزرگ ترین خانه های این مملکت صورت می گیرد .

 

زندگی سیاسی ممکن است آدم را آن قدر عوض کند که بعد از چند سال اصلا شناخته نشود .

 

بله ، من شوهرم را دوست دارم . اول دوستش نداشتم . تا مدت مدیدی دوستش نداشتم . آن همه سال پیش که از سرای دارلینگتن رفتم ، هیچ باورم نمی شد که واقعا و حقیقتا دارم می روم . فکر می کردم این هم یک حقه ی دیگر است که دارم سوار می کنم ، آقای استیونز ، برای این که لج شما را در بیاورم . وقتی آمدم این جا و دیدم که شوهر کرده ام ، جا خوردم . تا مدت مدیدی غمگین بودم ، خیلی هم غمگین بودم . ولی بعد ، سال ها آمدند و رفتند ، جنگ شد ، کاترین بزرگ شد ، آن وقت یک روز فهمیدم که شوهرم را دوست دارم . وقتی آدم این همه وقت با کسی سر کند ، بالاخره به او عادت می کند .