فصل های دوزخی انتهای اتوبان 61/وقفی پور

فصل های دوزخی انتهای اتوبان 61

 

شهریار وقفی پور

 

انتشارات نیماژ

سال نشر : 1395

خوب حالا قشنگ موندم بگم داستان چیه به هر حال با یک محکامه شروع می شه دو خبرنگار سیاسی و ادبی اعزامی به دادگاه و دختری که می خواد از پدرش بفهمه و راوی که در مقابل پول ماهیانه قبول دار امر می شه و البته حالا این راوی همچین متعادلم نیست معلوم نیست خوابه بیداره توی رویاست جلو می ره برمی گرده عقب . اتفاقاتی که گاهی ربطی به هم ندارند و خلاصه یک معجونی که همه چیز از طنز و فانتزی و استعاره توش پیدا می شه .

کاملا به سبک کتاب های دیگه آقای وقفی پور و در نتیجه خود من که خوشم نیومد و نتونستم اصلا و ابدا باهاش ارتباط برقرار کنم مدلش برای من واقعا سخته .

هیچ کدوم تجربه هام با ایشون موفق نبوده ولی ناامیدم نشدم هنوز :دی

 

قسمت های زیبایی از کتاب

چه چیز احمقانه تر از این طور نیست گفتن ، وقتی دقیقا همین طور است .

 

بهم گفت هیچ کاری را به خاطر چیز یا کس دیگری انجام ندهم.

دست بد/ وقفی پور

دست بد 

 

شهریار وقفی پور

 

انتشارات نیماژ

سال نشر: ۱۳۹۷

جسد دختر پولداری به نام پروانه در حالی پیدا شده که سگ ها صورت او را نابود کرده اند کارآگاه در بین معتادان آن منطقه هم خانه ای ها و عشاق پروانه و عمویش که حالا وارث ثروت شده به دنبال قاتل می گردد .

خوب کتاب رئال کلاسیکی نیست یه حالت انتزاعی و خاصی برای خودش داره شخصیت ها اتفاقات همه و همه خاصن .مثل همون کتابایی که قبلا ازشون معرفی کردم . کلا که نویسنده ای نیست که با سر برم سراغش ولی دیگه گفتم حالا که قبلی خیلی هم تازه نبود برم باز سراغ یک ایرانی ولی این بار واقعا از تازه های نشر . کتاب را چندان دوست نداشتم ولی از دو مورد قبلی خیلی بهتر بود .

 

قسمت زیبایی از کتاب

هیچ وقت با خواندن کتاب نمی توان به حقیقتی نزدیک شد.

مورچه آرژانتینی/ کالوینو

مورچه آرژانتینی

 

ایتالو کالوینو

شهریار وقفی پور

 

انتشارات کاروان

سال نشر : 1386

 حالا که بحث کالوینوی دوست داشتنی شد گفتم یکی دو تا کتاب دیگه هم ازش معرفی کنم . مورجه آرژانتینی کتابی هست که توی برهه های مختلف با انتشارات مختلفی چاپ و تجدید چاپ شده . ۳ تا داستان کوتاه داره که مه دود و ناظر را قبلا توی مجموعه های جدا یک زوز ناظر انتخاباتی و ابر آلودگی معرفی کردم . می مونه مورچه آرژانتینی که درباره خانواده مهاجری هست که با مورچه ها درگیرند . مشکلات به ظاهر ساده ای که کل زندگی آدم را فلج می کنه و نوع برخوردهای عجیب آدم ها با این شرایط. داستان بامزه و جالبیه و واقعا حرفایی برای زدن و فکر کردن داره .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

او سعی داشت قضیه ی مورچه ها را تا وقتی ممکن است از ما پنهان کند و تمام آن وراجی ها و دستورالعمل ها مثل پرده ای از دود بودند تا چیزهای دیگری را مهم جلوه دهند و حواس ما را از مورچه ها به جای دیگری پرت کنند .

 

این احساس خوش را نداشتیم که زندگی جدیدی را داریم آغاز می کنیم بلکه فقط فکر می کردیم داریم خودمان را به درون آینده ای پر زحمت می کشیم .

یولیسس و عربی/ جویس

یولیسس و عربی

 

جیمز جویس

شهریار وقفی پور

 

انتشارات چترنگ

سال نشر : 1396

یک کتاب کامیک استریپ اول یک اقتباس تصویری از رمان یولیسس توسط رابرت بری و جاش لویتاس که البته بخشی از کتابه و خودشون تخمین زوند کل کتاب ده سال کار می بره اونها تصمیم دارند بخش هایی را به صورت اپلیکیشن های آی پد هم درست کنند . قسمت دوم اقتباس همین رمان توسط دیوید لاسکی هست اومده کل کتاب را در ۳۶ قاب جا داده . 

در قسمت اخر داستان کوتاه عربی از مجموعه دوبلینی ها توسط آنی ماک تصویرگری شده . 

خوب مسلما بهتره با داستان های جویس آشنایی داشته باشین و سراغ این کتاب برین . من شخصا کمیک ها رو دوست دارم و از این کتابم خوشم اومد ولی واقعیتش تجربه و مطالعه ام توی این زمینه بسیار بسیار کمه .

سرزمین اکتبر/ برادبری

سرزمین اکتبر

 

ری برادبری

شهریار وقفی پور

 

انتشارات نیماژ

سال نشر: ۱۳۹۵

 آدم کش کوچولو: زن از فرزند تازه به دنیا آمده اش می تزسد.

جمعیت: کسانی که زودتر از همه به صحنه تصادف می رسند.

پیک مخصوص: سگ کوچولوی پسرک و ملاقات کننده ها.

باد: مردی که باد به دنبالش بود .

شب: منتظر بازگشت برادر بزرگتر .

دریاچه: پیدا شدن جسد بعد از سال ها .

عابر پیاده: سفر عجیب زن و شوهر به مکزیک .

بردبری که تخیلی نویس هست و منم توی تخیلی نویس ها ازش خوشم می یاد و با علاقه سراغ کتاب جدیدش رفتم که در حقیقت مجموعه ای از داستان های کوتاه نیست بازم از چیزهای ماورایی  که البته من یک سری موارد مثل قسمت اول عابر پیاده آدم کش خرد و میهن اکتبر را اصلا نفهمیدم چی به چیه چرا هست . و کلا کتابشم خیلی دوست نداشتم انگار چیز خاصی برای عرضه نبود و و خوب تخیلی هم نمی شه بهشون گفت بیشتر یه جور حالت دهشتناک داشت من مشکل عمده ام با عنوان کتاب بود که متوجه نشدم اون سرزمین اکتبر چی هست اصلا به چی می خواد اشاره کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ چی خوددمحورتر ضد اجتماعی تر و خودخواه تر از یک بچه نیست. هیچ چی!

 

اگه یه بچه ای بزرگ شه و بهش نگن اسکلت داره اصلا به استخون فکر هم نمی کنه.

 

اگه دین و مذهب داشتم اون وقت یک اهرم داشتم که می تونستم باش خودم رو بلند کنم اما الان اهرم ندارم و نمی دونم چه جوری خودم رو بلند کنم.

غم / بارتلمی

 

غم

 

دونالد بارتلمی

شهریار وقفی پور

 

انتشارات نیماژ

یک مجموعه داستان کوتاه که داستان های شهر کلیساها و ظهور سرمایه داری را قبلا معرفی کردم .

پریچوآ: زنی که تصمیم گرفته از شوهرش طلاق بگیرد .

تروئومیری : گفت و گوی راوی با دانیل و تعریف ساختگی بودن معجزه .

احضاریه : از مرد می خواهند مالیات ربات دست سازش را بدهد .

عزیمت ها : 8 تا تکه کوچولو کوچولو در باب رفتن مثلا فرار از خانه ف رفتن به مدرسه اون ور شهر ، از دست دادن تکه ای از لب و ...

فیلم : فیلمی که قرار است ساخته شود از دزدی از پرواز از ....

لولوی خواب : مرد به روان شناس دوست دخترش نامه نوشته .

مسئله آموز : گفت و گوی هر روزه دو کشیش .

مهمانی : مهمانی زن مورد نظر مرد میمون و گفت و گوهای درونی مرد .

نابغه : مردی که نابغه است .

وسوسه ی قدیس آنتونی : بعضی مردم قدیس ها را دوست ندارند و بعضی قدیس ها گاهی معمولی زندگی می کنند.

پرواز کبوترها از قصر: نمایش نامه ای که ترتیبش را می دهند .

از بارتلمی کتاب خیلی خوب ترجمه شده پارسال دو تا از تازه های نشرش را معرفی کردم اینم یکی دیگه و البته که مثل همیشه کتاب را دوست نداشتم . یعنی اصلا درکش نمی کنم نمی فهمم چی می خواد بگه چرا اصلا اینو گفته و لحنشم برام خبری و خشک و حوصله سر بر هست . البته که بعضی داستان هاشو دوست داشتم .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

سوزان معرکه است . همین است که هست . در موردش چیزهای زیادی هست که کلمه ی دقیقی برایش پیدا نمی شود .

 

بیشتر وقت ها مسئولیت های مه جامعه به افرادی سپرده منی شود که عیوبی مخرب دارند .

 

ما همه چیز را درست انجام دادیم البته تا جایی که قارد بودیم تصور کنیم درست است .

 

در ابتدا چیزهایی شگفت ظاهر می شوند اما همین که آدم با آن ها اخت شد اصلا و ابدا شگفت نخواهند بود .

سبک های حسادت/ وقفی پور

 

سبک های حسادت

 

شهریاور وقفی پور

 

انتشارات نیماژ

روایت چهاردهم : مردی که قرار بود مصلوب شود .

شمعون مقدس : جمله ای که می گوید سیمون را بکشید .

شبی با سنگ فرش های جوان : در مورد شخصیت های یک رمان .

چراغ ها را خاموش می کنند : حکایت سفر به جزیره ای عجیب .

هرزه نگاری در بین النهرین : راز یک قتل .

تبارشناسی مثلث  : در مورد مثلث و روابط سه تایی

مارکو : جهان گردی که داستان هایش عجیبند .

از یک داستان گم شده : مرد به سراغ دوستش می رود و می بیند کشته شده .

معاملات ادبی با اتهامات محدود : مردی که نامه زن های مرده را جمع می کند .

بچه های خوب به راه های بد نمی روند : دنیای پسر کوچک

My generation : مرد و دوست نویسنده سرگردانش

محبوب ها محبوب ها : خواهری که به قتل رسیده .

داستان عاشقانه ی قتال : مردی که از پلیس می ترسد

یک داستان با سبکی تحمل پذیر : به دنبال مردی موبلند که درون زیرزمینی می رود .

جنایت نتیجه دیر رسیدن است : در خانه مرد هر روز یک مجسمه هست .

یک مایه در دو نویسنده از یک داستان : مرگ بچه ها زیر قطار

حافظ : دو مرد مستی که شبیه همند .

از اقای وقفی پور همین امسال بود که برای اولین بار کتابی معرفی کردم و اینم کتاب جدیدشو.ن مجموعه داستان کوتاه که خوباز اون نمونه هایی هست که نمی شه هم موضوعش را مشخص کرد چیه منم چندان خوشم نیومد اصلا سبک مورد علاقه من نیست. اشتباهات چاپیم داره کتاب در ضمن .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

همیشه پشت در ، در دیگری است .  

 

عشق که به ثانیه شمردن نیست ، چنگ زدن به هر فرصت است .

طرح کودتا در سه ضربه/ وقفی پور

 

طرح کودتا در سه ضربه

 

شهریار وقفی پور

 

انتشارات ناصرین

شهریار وقفی پور یکی دیگه از اونایی بود که حتما دلم می خواست ازش بخونم چون دیده بودم کتاباش هیچ کدوم اجازه تجدید چاپ نمی گیرن خواستم ببینم چین اصلا . خلاصه اومدم سراغ این کتاباش و اصلا نفهمیدم چی به چیه سه قسمت بود یک چیزایی در باب تعقیب گریز کودتا لو رفتن اما اینکه موضوع اصلیش چی بود جدا نمی دونم اصلا موندم چطور ممنوعش کردن خوب از کجا فهمیدن چی می خواد بگه اصلا ؟!!! یک نقد درست درمونم پیدا نکردم کمکم کنه تو فهمش .

یک جاهایی دیدم یک اشاراتی داشت به کودتا و مثلا شرایط اون کشور یا یه اشاره هایی به عصیان در برابر خدا نمی دونم یعنی همین اشارات باعث شده ؟  خیلی برای من سخت بود و خوب معلومه چیزی که آدم نفهمه خوششم نمی یاد . اما به نسبت کتابای گیج که واقعا توی ذوق آدم می زنند باید بگم لحنش خیلی جاها گیرا بود و بدون اینکه بفهمم چی می خواد بگه فقط از خوندن جملاتش لذت می بردم .

البته که باید اعتراف کنم می شد بیشتر و بهتر روش وقت بذارم چنین کتابای سختی را باید توی شرایط مناسب تر خوند اما من جدا خبر نداشتم سبک نوشتنش این مدلیه .

پ.ن  : دو راهی خیلی سختی که سرش گیر کرده بودم تعویض خونمون بود حالا دیگه نمی خوام توضیح بدم چی این قدر کار رو سخت می کرد و دلهره اور و اصلا مردد بود آدم تو کل تصمیم اما ممنون بابت انرژی های مثبتتون دعاهاتون این کار با خوبی و خوشی انجام شد و بنده الان ریزه ریزه درگیر اسباب کشی هستم اون وقت این کتابم برای خودم خوش خوشان گرفتم دستم معلومه نمی فهمم خوب !

 

قسمت های زیبایی از کتاب

تیراندازی زیر باران از همه چیز غم انگیزتر است .

 

آگهی ها جذاب ترین قسمت روزنامه ها هستند .

 

فهم همیشه حرکت از سوء تفاهمی به سوئ تفاهم دیگری است .

 

تخیل در برابر بدبختی مغلوب همیشگی است .

عشق/موریسون

عشق

 

تونی موریسون

شهریار وقفی پور

 

انتشارات کاروان

بیل کازی مرد بسیار ثروتمند و دست و دل بازی است که هتل مشهوری را اداره می کند . در زمان شروع داستان ، سال ها از مرگ او می گذرد اما همچنان سایه او بر تقدیر زنانی که در زندگی او حضور داشته اند سنگینی می کند . عروسش می ، نوه اش کریستین ، همسر دومش هید که در هنگام ازدواج دختری 11 ساله و هم بازی نوه او می باشد ، ال آشپز رستوران ، ویدا خدمتکار رستوران و جونیور دختر جوانی که در نقطه شروع داستان برای کمک به هید به استخدام او در امده است . هر یک از این زنان به دنبال بیل هستند و تمایلی به او در قالب پدر ، همسر ، عاشق ، محافظ و یا دوست دارند . بیل با این که مرکز توجه این زنان است خود مشغولیات دیگری مانند ماهیگیری و زنی افسونگر به نام سلستیل را دارد .
به صورت کلی همانند نامش ، موضوع کتاب نیز در باره عشق است عشق های آزاد ، شهوت ، خشم و ترس و دلهره همراه با عشق . کتاب قشنگیه . روان و گرم و روندش  شیوه آشکار شدن حقایقش هم زیباست . فقط یک مقادیری آخرش گیج کننده است اگه کسی رمان را خونده خوشحال می شم برداشتش را در مورد پایان داستان بگه .
خانم موریسون در سال 1993 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و موقع گرفتن جایزه گفت : این جایزه خیلی چیزها را تغییر می دهد . خانم موریسون استاد دانشگاه هستند .

 

قسمت های زیبایی از داستان

نفرت چه کارها که نمی کند !همه چیز جز خود را می سوزاند ، و مصیبت آدم هر چه می خواهد باشد ، چهره اش دقیقا مثل چهره دشمنش می شود .

 

شناختن آدما خیلی سخته . تنها چیزی که می شه در موردش حرف زد رفتار آدماست .

 

نفرت هم مثل دوستی به چیزهایی جز نزدیکی فیزیکی احتیاج دارد . نفرت برای تثبیت خویش خلاقیت و کار سخت می خواهد .

 

هیچ وقت فکر نکن که تنهایی . هیچ وقت . بدون بعضی وقتا رفتن از موندن دل و جرات بیشتری می خواد .