مسيحاي ديگر يهوداي ديگر/ گرین

مسيحاي ديگر يهوداي ديگر

 

گراهام گرين

هرمز عبدال...

 

انتشارات طرح نو

داستان اين كتاب توي مكزيك جريان داره . زماني كه دولت عليه اعتقادات مذهبي مردم وارد عمل شده و اجازه اجراي مراسم مختلف كليسا را نمي ده و كشيش ها را مجبور به ازدواج و ... مي كنه . اكنون در سرتاسر ايالت تنها يك كشيش باقي مانده كه ماموران به دنبال او هستند هر چند اين كشيش نيز الكي است و خود خطاهاي مختلفي را مرتكب شده و ....

قشنگ بود خيلي با بقيه كتاب هاي گرين فرق داشت . اون هاي ديگه از جنس ماجراجويي بودند اما اين بار نه تمركزش بيشتر روي مفاهيم بود . از يك طرف مي ديدي چه قدر حكومت داره سخت مي گيره بر عليه كليسا تا ريشه خرافات از بين بره از يك طرف مي ديدي مردم به اين چيزها اعتقاد دارند و براش مي جنگند .... قشنگ بود ديگه .

گرين بعد از زادواج با همسرش و به خاطر اون كاتوليك مي شه و اين كتاب را هم ظاهرا با حمايت مالي كليسا مي نويسه هر چند بعدا پاپ از اين كتاب خشمگين بوده و ممنوع اعلامش مي كنه . خود گرين اين كتابش را خيلي دوست داره و به عنوان يكي از مجبوب ترين كتاب هاش ازش ياد مي كنه . در ضمن كتاب با عنوان قدرت و جلال هم ترجمه شده .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

به زودي ديگر آدم مشكل به ياد خواهد آورد كه روزي روزگاري زندگي شكل ديگري داشته است .

 

اميد غريزه اي است كه تنها ذهن استدلالي و معقول بشر مي تواند آن را از بين ببرد . حيوان هرگز نوميدي نمي شناسد .

 

خيلي چيزها هست كه آدم مجبور نيست حتما به مدرسه برود تا بفهمد . اينكه بعضي مردم ثروتمندند و بعضي خيلي فقير .

مرگ در نيمه تابستان /میشیما

مرگ در نيمه تابستان

 

يوكيو ميشيما

هرمز عبداللهي

 

انتشارات معين

مرگ در نيمه تابستان : زن به همراه خواهرشوهرش و 3 فرزند خردسالش در كنار درياست كه دريا دو فرزند بزرگ تر را مي باعد و خواهرشوهر نيز قرباني مي شود .
سه ميليون ين : زن و مرد فقير براي اينده شان و رسيدن به آنچه مي خواهند برنامه ريزي دقيقي دارند .
ترموس : مرد هنگامي كه در آمريكا در ماموريتي به سر مي برد گيشايي را مي بيند كه سال ها پيش با او رابطه داشته است .
كاهن معبد شيگا و ماجراي عشق او : كاهني كه يك عمر از دنيا چشم پوشيده ، شيفته صورت زيباي زني مي شود .
هفت پل : در مورد 4 دختري كه قرار است دون حرف از روي 7 پل بگذرند تا به آرزوهايشان برسند .
ميهن پرستي : افسر امپراطوري كه تازه ازدواج كرده بايد عليه گروهي بجنگد كه شامل دوستان صميم او هستند بنابرايت تصميم به هاراگيري همراه با همسرش مي گيرد .
دوجوجي : دخترك كه معشوقش مرده است تصميم دارد صورت زيبايش را از بين ببرد .
اوناگاتا : اوناگاتا مرداني در تئاتر هستند كه نقش زنان را بازي مي كنند و ماجراي مردي است كه عاشق يك اوناگاتا شده .
مرواريد : خانم ساساكي براي تولدش چند تا از دوستانش را دعوت كرده ولي در وسط تولد نگين مرواريد انگشترش جدا شده و گم مي شود و مهمانان در گير اين موضوع مي شوند .
قنداق : خدمتكار خانه فرزندي نامشروع در شكم دارد كه در وضعي اسفناك بر روي يك روزنامه متولد مي شود .

كتاب خيلي زيبايي بود و واقعا به دلم نشست . ميشيما از اون نويسنده هايي بود كه خواننده هاي وبلاگ زياد سراغش را مي گرفتند و سرانجام سراغش رفتم . سبك نوشتن خاص خودش را داره . صريح و روان و يك جورايي خشن و سخت . نوشته هايي كه روحيه و ديدگاه خاصي را مي طلبه . خيلي زيبا نوشته شده به اوج رسيده و پايان يافتند . موضوعات جالبي را هم انتخاب كرده و قلمش حرف نداره .

ميشيما نويسنده ژاپني هست كه توي نوشته هاش به مرگ و خودكشي خيلي اهميت مي داد و خودش هم در سن 45 سالگي وقتي آخرين كلمه آخرين رمانش را نوشت توسط روش هاراگيري خودكشي كرد .

از روي داستات ميهن پرستي فيلمي ساخته شده كه خود ميشيما كارگردانش بوده و همين طور به عنوان بازيگر هم توش حضور داشته .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

تنها دلبستگي اش يافتن مردي بود كه بتواند قوي ترين و عميق ترين عشق ممكن را به او رازاني دارد . زني با چنين آرزو و اشتياقي ، واقعا موجود ترسناكي است .

 

زن هر قدر هم درباره دست شستن از دنيا دم بزند ، چشم پوشيدن از چيزهايي كه در تملك اوست برايش غيرممكن است .

توفان برگ

                             

البته من با یک جلد دیگه خوندمش از یک انتشارات دیگه

 

توفان برگ

 

  گابریل گارسیا مارکز

هرمز عبداللهی

 

 انتشارات البرز

 

 وقتی مردم ماکوندو به در خانه دکتر می آیند این دکتر که رفتار بسیار عجیب و غریبی دارد و سالهاست به طبابت دست نزده از مداوای قربانیان یک شورش سر باز می زند ..... سال ها بعد دکتر خود را دار می زند و مردم امیدوارند بوی فساد جسدش شهر را پر کند امیدوارند او در گوشه تنهایی خود بپوسد.... داستان از مرگ دکتر شروع می شود و روند زندگیش را در یک فضای آمریکای لاتینی دنبال می کنیم .......داستان از زبان سه راوی روایت می شه و به صورت ناگهانی با تعویض راوی رو به رو هستیم  

 

خیلی داستان قشنگیه همون حال و هوای خاص مارکز و امریکای لاتین را داره یک جور ساده و در عین حال پر از رمز و راز و یک رخوت گرم و خاص ..... خیلی خوشم اومد نحوه جا به جایی راوی ها هم خیلی روان و زیبا بود

خود مارکز راجعه به این داستان گفته : توفان برگ را كه اولين كتابم است بيش از همه نوشته هايم دوست دارم. به گمانم بسياري از كارهايي كه بعد از توفان برگ نوشتم از آن مايه گرفته اند. خود انگيخته ترين كار من است و نوشتن اش برايم از همه سخت تر. تجربه نويسندگي ام در آن زمان از هميشه كمتر بود يعني از ترفندهاي پليد نويسندگي كمتر خبر داشتم. كتابي ناشيانه و شكننده اما در نهايت خودجوشي است و نوعي صميميت خام دارد كه كتاب هاي ديگرم از آن بويي نبرده اند. دقيقا مي دانم كه چطور توفان برگ از گوشه جگرم كنده شد و بر كاغذ نشست . كارهاي ديگرم را پخته ام و خوب فلفل و نمك شان زده ام

 

 بعد از داستان طوفان برگ چند تا از داستان های کوتاه مارکز هم در ادامه کتاب امده :

زیباترین مغروق جهان

مردی بسیار پیر با بالهای بسیار بزرگ

بلکمان خوش قلب ، فروشنده معجزات

آخرین سفر کشتی ارواح

گفتگوی ایزابل با خود به هنگام تماشای باران در ماکاندو

نابو سیاهپوستی که فرشتگان را در انتظار می گذاشت

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 «ببینید خانم، برای من فقط کمی علف بجوشانید و بیاورید، انگار که سوپ است.»

مِمِه از جایش تکان نخورد. سعی کرد بخندد، اما نتوانست خنده را بیرون بریزد. در عوض رو به آدلایدا کرد. آن وقت آدلایدا هم که لبخند می‌زد، اما پیدا بود ناراحت است، پرسید: «چه جور علفی دکتر؟» و او با صدای جویده‌جویده و خست‌بارش گفت:

«علف معمولی خانم. از همان علفی که خر می‌خورد.»

 

 

هم چنان که تماشایش می کردم به نظرم آمد که با آمدن او با ان موهای کوتاهش ، دسامبر دیگر چندان هم ماه غم انگیزی نیست .