نوشیدن مه در باغ نارنج/ کربلایی لو
نوشیدن مه در باغ نارنج
مرتضی کربلایی لو
انتشارات افراز
کریم مهندس جوان اهل فلسفه ای است که رئیسش از او خواسته به ده برود و موتورخانه عمارت پدری رئیس را درست کند . پدر پیرمردی است عارف که آیت ا... می گویندش و دختری به نام سمیه هم دارد .
کتاب خیلی کوتاهیه همین کریم داره تعمیر می کنه و افکار و صحبت هایی که شکل می گیره من دوسش نداشتم اما گمونم به نسبت بهتر بود موضوعش ساده و تکراری بود اون حالت اشارت ندید بدید هم ادامه داشت و عشق ها و افکار آب دوغ خیاری اما لحن بیانش به نظرم بهتر صاف تر و ادبی تر شده بود حس شاعرانه اش هماهنگ با موضوع بود یعنی اگه دوست داشتنی نبود تو ذوقم نمی زد .
با ایشون نتونستم ارتباط خوبی برقرار کنم اما یک نکته خیلی مثبت توش می بینم به نظر من نوع نوشتنش تو خیلی از جهات کتاب به کتاب فرق می کنه و این یک جور خلاقیته .
قسمت زیبایی از کتاب
من یکی می خواهم بی خبر زندگی کنم. نمی گذارند . همیشه کسی هست که اصرار دارد خبری به تو بدهد .
توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه