هرتزوگ
سال بلو
فرشته داوران
انتشارات پیکان
هرتزوگ مردی میان سال و یک استاد دانشگاه روشنفکر و دارای افکار اصیل است که همسر بسیار زیبا و جوانش مادلین به تازگی از او جدا شده و معشوقه دوست صمیمی او والنتاین گشته است . این موضوع شوک عاطفی بزرگی به هرتزوگ وارد نموده و تا حدودی او را از حالت تعادل خارج کرده است . در این شرایط جدید ، هرتزوگ شروع به نامه نوشتن می کند و بحث ها و استدلال های درونی خود را در نامه ها بیان می کند . این نامه ها خطاب به مادلین ، دوستانش ، همکارانش ، فامیلش ، افراد فوت شده ، دانشمندان مشهور ، رئیس جمهور و .... می باشد . هر چند این نامه ها هیچ کدام پست نمی شوند . این نامه ها از سوی مردی شکست خورده ، فریب داده شده و در اوج نا امیدی نوشته شده اند و هرتزوگ دائما در حین نوشتن نامه ها با رسیدن به یک جمله یا کلمه خاصی ، تمرکز نامه نویسی را از دست می دهد و به دنبال خاطراتش می رود و در بین خاطرات متوجه می شود باید به شخص دیگری نامه بنویسد . هرتزوگ که استاد فلسفه و زبان است برای حل مشکلش نمی تواند از دانش خود استفاده کند .
قشنگ بود . موضوعش و چرخش بین نامه ها و خاطرات قشنگ بود . اون همه محبت هرتزوگ به دختر کوچولوش هم خیلی قابل ستایش بود این تکه ها را دوست داشتم یاد کتاب "کارامل بر علیه کارامل" می افتادم اما خوب زیاد کتاب خوشخوانی نیست یعنی حداقل باید 200 صفحه ای بخونید تا با ریتم کتاب مانوس بشید . جالب بود ! شرایط طلاق توی آمریکا هم دیگه خیلی برای آقایون ظالمانه است انگار. چه قدر هم راحت از یک رابطه در نیومده وارد رابطه جدید می شن ! هرتزوگ خیلی گناه داشت که اونجور عاشق مادلین بود اما مادلین اونقدر تحقیرآمیز کنارش گذاشت اما خوب از طرفی چون با دیزی زن اولش همین کار را کرده بود حقش بود.
این کتاب یکی از معروف ترین کارهای سال بلوست و در سال 1964 عنوان پرفروش ترين كتاب سال را از آن خود کرد . خیلی ها عقیده دارند که کتاب بر اساس زندگی سال بلو و همسر دومش الكساندرا چاكباسوف نوشته شده اما خودش راجع به این کتاب می گه : كتاب هرتزوگ يك رمان فكاهي است. آن را در زماني نوشتم كه از دست انداختن امريكايي هاي تحصيلكرده لذت مي بردم .بلو در سال 1976 برنده جایزه نوبل ادبیات شد .
قسمت های زیبایی از کتاب
زندگی اش ، آن طور که در اصطلاح می گویند ، تباه شده بود . ولی چون زندگی اش از اول هم چیزی نبود ، پس چندان هم جای تاسف نداشت .
هرتزوگ عاشق مادلین بود و تاب تحمل دوری دختر کوچکش را نداشت . اما مادلین نمی خواست زن او باشد و می بایست به خواسته های مردم احترام گذاشت . عصر بردگی مرده است .
یا زندگی کن یا بمیر . ولی همه چیز را آلوده نکن .
آدم نمی تواند این پدر سوخته را هیچ کاریش هم بکند ، نمی شود که دورش انداخت ، چیز دست و پا گیری است ، این روح !
حقیقت گویی صاف و پوست کنده ، بازی بچه گانه ای است .
شگفت آور است که نفرت به قدری شخصی است که تقریبا به عشق شباهت دارد .
آدم های بافرهنگ ، بهترین چیزهایی را که در کتاب ها پیدا می شود ، انتخاب می کنند و خودشان را در آن می پوشانند ، همان طور که بعضی از خرچنگ ها خودشان را با علف های دریایی خوشگل می کنند .
کی می داند چرا! خدا عین خیالش هم نبود که به سر من و غرورم چه می آید .