دم را دریاب/بلو
دم را دریاب
سال بلو
بابک تبرایی
انتشارات چشمه
ویلهلم مردی در دوران میانسالی است که از نظر روحی بسیار به هم ریخته و به عبارتی به آخر خط رسیده است . او که در خانواده ای تحصیل کرده و موفق به دنیا آمده در تمام جنبه های تحصیلی ، کاری و عاطفی زندگی خود با شکست مواجه شده است . او تحصیلات خاصی ندارد ، شغل خود را از دست داده ، همسرش را ترک کرده ، شدیدا به پول احتیاج دارد و پدرش نیز هیچ حمایت مالی ای از او نمی کند . در این شرایط بحرانی او به دنبال یک اتکا و پشت گرمی است و ...
این رمان هم مثل هرتزوگ به بررسی بحران های روحی یک مرد میان سال می پرداخت اما دم را دریاب به نظرم جذاب تر بود هر چند هیچ حس همدلی ای با قهرمان داستان نداشتم و به نظرم هر چی سرش می یومد حقش بود و از بی فکری و بلندپروازی های بی دلیل خودش سرچشمه می گرفت اما خوب در کل رمان خوبی بود . بلو شخصیت ویلهلم را خیلی خوب ساخته بود در عین حماقتهاش خودش هم متوجه این موضوع و دلیل شکست هاش بود و خودش را تحقیر می کرد و مقصر می دونست در عین ترک کردن زندگی خانوادگی نگران فرزندانش بود و ....خیلی خوب تصویر پسر یک خانواده خوب که خودش راه خوبی را نرفته بود ترسیم نموده بود . توصیفات سالن بورسش هم قشنگه خیلی خوب تکه ای از جامعه مدرن را نشون می ده جامعه ای که همه به دنبال منافع خودشون هستند ، دوستی های ظاهری وجود داره اما نه در اون حد به قضایای اقتصادی هم ختم بشه!!!! خوب بود . همچنین آقای بلو تمرکز زیادی رو توصیف قیافه و لباس شخصیت های داستانش کرده بود حتی اگه نقش کمرنگی داشتند .
تصویر جلدش هم مبتکرانه است اما بیشتر به پشت جلد می یاد تا روی جلد . واسه من که جالب نبود .
خوبه ذکر کنیم که والدین سال بلو اهل روسیه بودند و به کانادا مهاجرت می کنند اما خودش بزرگ شده امریکاست . اول هم متمایل به تحصیل در رشته ادبیات بوده اما چون جو دانشکده ادبیات شدیدا ضد یهود بوده تحصیلاتش را در رشته های جامعه شناسی و انسان شناسی ادامه می ده که کاملا برخلاف آرزوهای مادرش بوده . مادرش لیز که زنی بسیار متعصب بوده دلش می خواسته فرزندش یا خاخام یا ویلون نوزا باشه . سال بلو در دوران زندگیش 5 بار ازدواج می کنه !!!
قسمت های زیبایی از کتاب
ویلهلم به حقیقت احترام می گذاشت اما توان دروغ گفتن نیز داشت .
وقتی آدم به سن خاصی می رسه دیگه از نو شروع کردن همه چیز نمی تونه خوشایند باشه ، هر چند که یه آدم کاردان همیشه می تونه این کار رو بکنه .
من با حقایق سر و کار دارم . حقایق همیشه هیجان انگیزند .
گذشته به درد ما نمی خوره . آینده پر از دلواپسیه . فقط حال واقعیه . همون این جا و اکنون . دم را دریاب .
خیلی از آدم ها می دانند چه باید بکنند ، ولی چند نفرشان می توانند انجامش دهند ؟
چه طور می تونی با کسی این رفتار رو بکنی که این همه باش زندگی کردی .کسی که برات از جونش مایه می ذاشت . که تلاش می کرد . که عشقش بودی .