سنگر و قمقمه های خالی/ صادقی

سنگر و قمقمه های خالی

 

بهرام صادقی

 

انتشارات زمان

سال نشر: ۱۳۸۰

فردا در راه است:دعواهای کش دار حتی بعد از مرگ .

وسواس: مردی با وسواس فکری.

کلاف سر درگم:عکس مرد در عکاسی گم شده.

گردهم:پسرک و سیبل تیراندازی.

داستان برای کودکان:مرغ و خروسی که برای شام خریداری شده بودند.

نمایشی در دو پرده:بسته شدن تئاتر شهر.

سنگر و قمقمه های خالی: زندگی مجرد دو نفر و بعد فرزند آنها.

با کمال تاسف: مردی که آگهی فوتش چاپ شده بود .

غیرمنتظر: مادر خانواده تصمیم می گیرد با دوستش آشتی کند .

آقای نویسنده تازه کار است: پرس و جو از نویسنده از دلیل و سرآغاز داستاتش.

سراسر حادثه:خانواده برای شب یلدا مستاجرها را دعوت کرده اند .

زنجیر: دو خانواده مریض هایشان را به تیمارستان آورده اند .

در این شماره: گردهمایی اعضای روزنانه.

قریب الوقوع: وقتی قرار است خوب شویم .

تدریس در بهاری دل انگیز: کلاسی که در آن نه معلم دانش اموزان را می بیند نه آنها معلم را.

هفت گیسوی خونین: کوتوله ای که راهی سرزمین دیوهاست .

اذان غروب: مرد برای دیدن شیخ بهایی آمده.

تاثیرات متقابل: مهمانی در خانه آقای موثر.

یک روز صبح اتفاق افتاد: مرد قد بلند که به دیدار رئیس مرد آمده.

صراحت و قاطعیت: مرد پدر زن آینده اش را می بیند.

آوازی غمناک برای یک شب بی مهتاب:دردسرهای مختلف مردم شهر.

خواب خون:مردی که همیشه نانوایی نی رود و یک قتل.

مهمان ناخوانده در شهر بزرگ:مردی از خویشاوندان از ده به شهر آمده.

عافیت:در حمام عمومی.

مجموعه ای از داستان های کوتاه آقای صادقی . نویسنده ای که آینده خیلی امیدبخشی براش متصور بودند ولی خوب به صورت ناگهانی نویسندگی را کنار گذاشت . البته هنوز دارم داستان های جدید را معرفی می کنم ولی چون روند امسالم خیلی طولانی و حوصله بر شد برام گفتم جهت تنوع سراغ یک نویسنده جدید برم . کتاب خیلی ارزشمندیه البته خیلی ساده می نویسند و شاید فضاهای توصیفی خیلی وقت ها هم دیگه فضای حال نباشه ولی وقتی کمی راجع بهش بخونی و ببینی شروع کننده بسیاری از سبک ها و اصلا چهارچوب های قصه نویسی بوده این که چه قدر نوع آور بوده کلا کتاب یک قدر و منزلت دیگه پیدا می کنه برات .و بگم مدل داستان ها جوری هست که نمی شه خلاصه داد نکاتش توی خوندن در می یاد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 با ستمگری مخالفم ولی در مقابل آن هیچ کاری از دستم بر نمی آید.

 

پس معلوم می شود که هیچ کس را دوست نمی دارید. دروغ از این بزرگتر امکان ندارد که کسی همه را دوست داشته باشد.

 

چرا باز هم مثل همیشه می خواهند با گفتن چند چیز کلی جزئیات گفتنی را ناگفته بگذارند؟

 

عشق هاي بزرگ ، خيلي ناگهاني و به طور غير منتظره پيش مي آيند ، اما مي شود مثل توفان وقوعشان را حدس زد . درست شبيه دردي است كه خانم ها قبل از زايمان حس مي كنند و بعد به يادشان مي افتد كه حامله اند.

دیروزهای ما/ گینزبرگ

 

دیروزهای ما

 

ناتالیا گینزبرگ

منوچهر افسری

 

انتشارات زمان

داستان در ایتالیا و در زمان جنگ جهانی دوم جریان داره . 4 تا فرزند یک خانواده پسر بزرگ که اهل سیاست و ضد فاشیسم است و سعی در مبارزه داره پسر کوچ و شیطان دختر بزرگ و زیبا که پسران زیادی به دنبالش هستند و دختر کوچک و زشت خانواده که  با پسر همسایه پولدار و مغرورشان دوست شده .

یک جورایی رابطه ها و زندگی ها را توی جنگ نشون می ده که چه طور به جهات مختلف می رند چطور جنگ جوونی ها ارمان ها را تغییر می ده و چه سرنوشت هایی را درست می کنه . کتاب قشنگیه لذت بردم .

 

قسمت زیبایی از کتاب

در زندگی چیزی بدتر از کشتن یا کشته شدن نیست .

 

وقتی جنگ تمام شود تازه همه می فهمند که برنده ای وجود ندارد .

 

آدم آزاده کسی است که زندگی را بپذیرد و به سهم خود ان را زندگی کند .

 

هیچ کس با شهامت به دنیا نمی آید . شهامت را باید رفته رفته پیدا کرد و گاهی یک عمر طول می کشد زیرا مسیر طولانی و دردناکی دارد .

 

آنچه آدم را پیر می کند نگاه به گذشته و حسرت فرصت های از دست رفته است .

 

دو نفر برای ازدواج با هم تنها کافی است بدانند آیا از زندگی با یکدیگر احساس آزادگی و خوشبختی می کنند یا نه !

كنسول افتخاري/ گرین

كنسول افتخاري

 

گراهام گرين

احمد ميرعلائي

 

انتشارات زمان

داستان در كشور مكزيك جريان دارد . ادواردو يك پزشك انگليسي است كه پدرش زنداني سياسي مي باشد . يكي از گروهك ها با او تماس مي گيرد و از او مي خواهند تا در دزديدن سفير آمريكا با آنها همكاري كند تا در قبال او آزادي زندانيان سياسي از جمله پدر وي را خواستار شوند .  ادواردو قبول مي كند اما افراد گروه به جاي سفير آمريكا ، كنسول افتخاري انگليس چارلي را كه دوست ادواردوست مي دزدند .

قشنگ بود دومين كتابي بود از گرين كه واقعا دوستش داشتم به نظرم عميق تر بود و به جاي ماجراجويي روي يك سري اعتقادات و لايه هاي روحي تمركز كرده بود . خوشم اومد و فكر مي كنم كتابي هست كه به خوندنش بيرزه .

خوب ديگه اينم پرونده گراهام گرين خواني من .

 

 قسمت های زيبايي از كتاب

در انزوا آدم هر موجود زنده اي را گرامي مي دارد – يك موش ، پرنده اي بر رف پنجره ، عنكبوت رابرت بروس .

 

هركلمه اي كه آدم از روي عادت به كار برد اصلا معنايي ندارد .

ارباب پونتيلا و نوكرش ماتي /برشت

ارباب پونتيلا و نوكرش ماتي

 

برتولت برشت

فريده لاشائي

 

انتشارات زمان

ارباب پونتيلا از اربابان سختگيري است كه وقتي مست مي شود بسيار مهربان شده و با زيردستانش با لطف و احسان برخورد مي كند ولي به محظ هوشيار شدن با آنها بدخلق بوده و حتي به خاطر پذيرش لطف هاي اعطا شده به آنها در زمان مستي ، انها را مورد تنبيه قرار مي دهد . ماتي شوفر ارباب و همراه او مي باشد كه سعي در تنظيم اوضاع دارد و مي داند كه نوكر خوب يعني نوكري كه بي چون و چرا اوامر ارباب را اجرا نمايد و همواره خوبي او را تعريف كند .

كتاب متوسطي بود . موضوعش جالب بود ولي به اندازه نمايش نامه هاي ديگه اش به دلم ننشست هر چند شخصيت هاي خلق شده توسط برشت برام جذابيت زيادي داشت ولي خوب گمونم ضعف ترجمه بود كه اون قدر ها باعث اشتياقم به كتاب نشد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

مشورت كردن يك عادت  كاملا انسانيه . اين مزيتيه كه ما نسبت به حيوونا داريم . اگه مثلا گاوا مي تونستن با همديگه حرفي بزنن ، كشتارگاهي وجود نداشت .

 

اگر همه ي معلم ها را بالكل از ميدان خارج كنن ، ديگه احتياجي به سانسور كردن ندارن و پولي كه واسه سانسور خرج مي كنن ، مي تونن ذخيره ي ملي كنن .

ننه دلاور و فرزندان او /برشت

ننه دلاور و فرزندان او

 

برتولت برشت

مصطفی رحیمی

 

انتشارات زمان

ننه دلاور پیرزنی است که در زمان جنگ همراه با دو پسر و دختر لالش کاسبی می کند . او فروشنده ای دوره گرد است و از کمبود و قحطی در جنگ سود برده و به تبادل کالا می پردازد او امیدوار است که تا اخر جنگ بچه هایش زنده و سالم باشند ولی از همان ابتدا هر دو پسر به میدان جنگ می روند .

خیلی قشنگ بود من خیلی کتاب را دوست داشتم موضوع را خوب پرورونده و روحیه کاسبی ننه دلاور را کنار حس مادریش قرار داده . تقابل انسان با سرنوشتش و تلاشش برای زنده موندن ، تصویرسازی های خوبی داره . به نظر من روحیه های مختلف و عکس العمل افراد مختلف توی جنگ را خوب تونسته توی قالب یک نمایش نامه جمع بندی کنه .

ننه دلاور جزء نمایش نامه های خیلی معروف برشت هست . قبلا کتاب های زیادی از برشت معرفی کردم اما خوب گفتم دوباره یک سری به نوشته هاش بزنم و باز هم چندتایی کتاب ازش بخونم . خیای ها این کتاب را چکیده افکر برشت می دونند و برخی هم گفته اند این اثر ، بزرگ ترین نمایش نامه ضد جنگ هست . توی یکی از تئاترها نقش ننه دلاور را همسر خود آقای برشت بازی کرده و جالبه بدونید از روی این کتاب ، فیلمی هم ساخته شده . در ضمن جنگی که توی نمایش نامه بهش اشاره می شه جنگ های سی ساله اروپاست که توی اروپا به دلایل مذهبی سر می گیره و از آلمان هم شروع می شه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من جاهایی را دیده ام که نزدیک به هفتاد سال است جنگ به خود ندیده ، خوب مردم حتی اسم هم ندارند . همدیگر را نمی شناسند  . اما در جاهایی که جنگ باشد ، صورت حساب و دفتر و دستک مرتبی هست .

 

هر جا عده ی زیادی اهل فضیلت باشند ، باید مطمئن بود که بعضی از کارها رو به راه و سر به راست نیست .
- من گمان می کردم که فضیلت علامت خوبی باشد .
- نه علامت این است که یک پای کار می لنگد . وقتی فرماندهی گاو باشد وسربازهایش را به منجلاب بکشاند ، بیچاره سربازها باید سر نترس داشته باشند . اسم این نترسی را می گذراند فضیلت .

 

عالی ترین نقشه ها برای این از هم می پاشد که اجراکننده هایش بی لیاقت و بی عرضه اند .

 

وقتی که قافیه به جنگ تنگ شود ، امپراتور و پاپ کمکش می کنند . خلاصه اینکه هیچ خطر جدی و مهمی جنگ را تهدید نمی کند و ماشا ا... عمر درازی در پیش دارد .  

هزارتوهای بورخس /بورخس

هزارتوهای بورخس

 

خورخه لوئیس بورخس

احمد میرعلائی

 

انتشارات زمان

کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه و اشعار بورخس بزرگ به انتخاب زنده یاد آقای میرعلائی کسی که بورخس را به ایرانیان شناساند می باشد . در مورد آقای میرعلائی هم خوبه ذکر کنیم که اصفهانی هستند . ( که نکته بسیار بسیار مهمی هست ). ایشون مدتی هم در دانشگاه صنعتی اصفهان تدریس می کردند و از اعضای جنگ اصفهان بودند . خدمات بسیار ارزشمندی برای دوستداران ادبیات در ایران انجام دادند و از جمله روشنفکرهایی هستند که در جریان قتل های زنجیره ای به قتل رسیدند .
برخی از داستان هاش را قبلا خونده بودم که عبارتند از  : مرگ دیگر ، مزاحم ( با نام ناخوانده ) ، ابن حقان بخاری و مرگ او در هزار توی خود ، ظاهر و الف . سایر داستان های کتاب به شرح زیر می باشند :

بورخس و من : بورخس از خودش و خود نویسنده اش می گوید
مردی از گوشه ی خیابان : فرانسیسکو رئل یکی از اشرار معروف است که شبی به سراغ روزندو و معشوقه اش می رود . روزندو نیز از چاقوکش های معروف است .
پایان دوئل : دو مردی که با هم اختلاف دارند و هنگامی که کشورشان در جنگ شکست می خورد با سر بریده مسابقه می دهند .
مواجهه : پسر کوچکی که با پسر عمویش به مهمانی می رود و در مهمانی چاقوکشی می شود .
خوان مورانیا : پیرزنی که شوهرش چاقو کش معروفی بوده و اکنون صاحب خانه قصد بیرون کردن او را دارد .
دوست نالوطی : پسر بچه یهودی که با فرراری فرد شرور محل دوست شده است  .
زخم شمشیر : مرد از زخم هلالی شکل روی صورتش در جنگ می گوید . مردی که نجات دهنده خود را لو داد .
کنگره : مردی که کنگره کشور او را راه نداده است ، کنگره ای جهانی می سازد . کنگره فضایی رویایی دارد که حتی اعضا بدون سوال باید هدف آن را کشف نمایند .
تمثیل قصر : شاعری که قصر امپراطور را وصف می کند و قصر از بین می رود .
راز وجود ادوارد فیتز جرالد : بورخس از خیام می گوید که به عقیده او قرن ها بعد در کالبد فیتز جرالد شکوفا شده است  .
دیوار چین و کتاب ها : بورخس از امپراطور چین شی هوانگ تی می گوید کسی که دیوار چین را ساخت و کتاب سوزی عظیمی به راه انداخت .
تقرب به درگاه المعتصم : این عنوان کتابی است در مورد دانشجویی مسلمان که به دنبال المعتصم مردی فرهیخته می گردد و بورخس موضوع کتاب را نقد کرده است .
جادوگر مردود : کشیشی که نزد یک ساحره می رود تا رموز سحر را از او یاد بگیرد .
ماجرای مرگ یک فقیه : ملانکتون به عالم دیگر رفته ولی به انفاق ایمانی ندارد و همین امر باعث عذاب او می شود .
آیینه ای از مرکب : ساحری که مرکبی در کف دستان پادشاه می ریزد تا هر چه را اراده می کند ببیند .
؟ : اسم نداره در مورد دژی در شهری است که هر پادشاه جدید قفلی بر آن می زند ولی آخرین پادشاه هر 24 قفل را باز می کند .
؟ : مردی که رویا می بیند و به اصفهان می رود تا پولدار شود .  این داستان و 4 داستان قبلی را بورخس شنیده و دوباره نقل کرده است .
ویرانه های مدور : مردی که تلاش می کند بخوابد تا در رویاهایش پسرش را بیافریند و به عالم زندگان بفرستد .
تام کاسترو شیاد نامتصور : مردی که خود را به جای پسر مرحوم زنی پیر جا می زند .
انجیل به رویات مرقس : دانشجوی پزشکی در مزرعه ای گیر می افتد و برای ساکنان انجیل می خواند .
جاودانگان : دکتری که دستگاه ها را به جای اندام بیمارها به کار می اندازد تا آن را جاودان کند .
مدینه ی فاضله ی مردی خسته : دیدار دو مرد از دو قرن مختلف .
فوق العاده زیبا بود . فضای وهم انگیز و خیالی داستان ها آدم را اصلا به یک دنیای دیگه می بره . واقعا کتاب زیباییست . استحاله ها و تبدیل افراد و راویان و نفوذ روح افراد و اشیا به یکدیگر واقعا زیباست . تمثیل قصر و انجیل به رویات مرقس را بسیار بسیار دوست داشتم . پایان دوئل ، آیینه ای از مرکب ، تام کاسترو شیاد نامتصور و ویرانه های مدور نیز فوق العاده بودند . کلا همه ی داستان ها قشنگ هستند . چیزی که خیلی برام جالبه وسعت فوق العاده زیاد اطلاعات بورخس هست به طوری که توی بعضی داستان ها می بینید تعداد زیادی مثال از اساطیر و افسانه های ملل مختلف را نقل می کنه .
بد نیست ذکر کنیم بورخس از خانواده مرفهی بوده و مدت زیادی را هم در اروپا زندگی می کنه . پدرش وکیل و همچنین استاد روان شناسی بوده و والدینش هر دو کتاب خوان های حرفه ای بودند و در خانه شان کتابخانه ی بزرگی وجود داشته . خود بورخس هم زمانی رئیس کتابخانه ی ملی آرژانتین بوده و مدتی هم به عنوان استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه تدریس می کرده .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

در میان کثافت ها و علف هرزه ها خودم هم علف هرزه ای بیش نیستم .

 

نمی توان زمان را با روزها شماره کرد ، بدان سان که پول را با دلار و سنت شماره می کنند ، زیرا دلارها همه مثل هم هستند ، حال آن که هر روز و حتی هر ساعت با روز و ساعت دیگر متفاوت است .

 

ما همه بعد از مدتی به همان نظری که دیگران نسبت به ما دارند معتقد می شویم .

 

چیزهای تازه – شاید بدان سبب که اصولا حاوی چیز تازه ای نیستند و در واقع چیزی جز نسخه های بدل محجوبانه نیستند – نه توجهم را بر می انگیزد و نه خاطرم را مشوش می کند .

 

بئاتریس نمی خواست به کشتی بیاید ، وداع ، به نظر او ، بیش از اندازه دراماتیک بود ، ضیافت بی معنایی بود برای حرمان ، و او از دراماتیک بودن تنفر داشت .

 

به عنوان یک مرد ، خیلی ترسو بزدلم . برای اجتناب از دلشوره ی انتظار نامه ها ، نشانی خود را برای او نگذاشتم .

 

وقتی پسر خاله اش دانیل از او دعوت کرد که ماه های تابستان را در لاکلورادو بگذراند ، بی درنگ قبول کرد – نه بدان علت که واقعا علاقه ای به زندگی در مزرعه داشت بلکه از روی تمایلی ذاتی به توافق و همچنین بدین علت که جواب مثبت دادن برای او سهل تر از اختراع دلایلی برای رد دعوت بود .

مرگ کسب و کار من است/ مرل

مرگ کسب و کار من است

 

روبر مرل

احمد شاملو

 

انتشارات زمان

رودلف لانگ در خانواده ای مذهبی در آلمان پرورش می یابد . فضای خانه خفقان شدیدی دارد ، پدر هرگز با خشونت با فرزندانش رفتار نمی کند اما ترس و وسواس نسبت به گناه تمام روح و روان بچه ها را پر کرده است . رمان داستان زندگی رودلف است . او عاشق میهنش و انظباط شدید زندگی نظامیست و شاهد هستیم که چگونه او کم کم به سوی سازمان اس اس سوق داده می شود و مسئول کوره های آدم پزی یهودیان می شود . چگونه در خانه انسانی آرام است چگونه نسبت به مذهب بی اعتناست چرا یهودیان را با گاز می کشد و سپس جنازه ها را می سوزاند و در این باره چه حسی دارد .

خیلی کتاب قشنگی بود خیلی خونسرد با قضایا برخورد می کرد . یک جور دید تازه مثلا این که رودلف هیولا نبود از شکنجه هیچ لذتی نمی برد حتی به نظرش این کشتار چندان هم درست نبود اما معتقد بود کار اشتباهی نکرده چون از مافوقش دستور گرفته ولی در عین حال هیچ احساس انسان دوستانه ای هم نداشت . در حقیقت خفقان مذهبی کودکی، پدرسالاری شدید  و بعد دلزدگی از مذهب در کنار هم یک ربات فرمان پذیر ازش ساخته بود .  به نظر من خلق داستانش واقعا قوی بود . نشون می داد محیط خانواده ، محیط جامعه و باورها چگونه از یک کودک می تونه یک موجود شکنجه گر بسازه . یک قسمت هاییش جذابیت بالایی داشت وقتی رودلف تمام مسئولیت اردوگاه مرگ را بر عهده می گرفت و می گفت من فرمانده بودم بقیه فقط اطاعت کردند و وقتی از خودکشی فرمانده اش شدیدا ناراحت بود و گفت مرگ و زندگی برام مهم نیست اما اون باید زنده می موند و قبل مرگ می گفت رودلف مقصر نیست رودلف فقط اطاعت کرد . تنها چیزی که اذیتم می کرد لغات آلمانی زیاد توی کتاب بود که با اسامی اشتباهشون می کردم :دی ( برخی جملات و کلمات آلمانی بود و زیرنویس ترجمه شده داشت ). یک جای دیگه هم خیلی جالب بود وقتی محاکمه اش می کردن می گفت خوب خلبانی هم که توی جنگ یک شهر را بمباران می کنه همین قدر آدم می کشه و دلیلش اطاعت از مافوق هست فرقش با من چیه؟!!!یک جورایی می گفت اگه ما پیروز می شدیم هیچ وقت اقدامات من را زیر سوال نمی بردید . مبنای قضاوت افراد قدرتشون هست .

جالبه بدونید در زمان جنگ جهانی دوم خود روبر مرل مامور ارتباط میان ارتش انگلیس و فرانسه بود که پس از مدتی توسط آلمانها دستگیر شد و به زندان افتاد . موضوع دیگه این هست که اکثر اتفاقات این رمان واقعی است و از زندگی رودلف فرانتس هوس الهام گرفته شده است اما چون برخی خاطرات زندگی خصوصی ساخته و پرداخته ذهن نویسنده بوده ترجیح داده نام قهرمان داستان را نیز عوض بکنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

وقتی سر بلند می کردم ، شیطان را رو به رویم می دیدم که تو نخ من بود . دیگر ازش نمی ترسیدم و نگاهش را با نگاه جواب می دادم . موی خرمائی و چشم سیاه داشت . از ریختش بدسگالی می بارید . مو به مو به فرانسوی ها می ماند .

 

یک گناه یک معصیت بیشتر وجود ندارد رودلف . خوب گوشهایت را وا کن ببین چه می گویم . و آن گناه ، آن معصیت این است که آدم ، آلمانی خوبی نباشد . اگر معصیتی وجود داشته باشد همین است و والسلام ! و من که ریستر گونتر هستم یک آلمانی خوبم . کاری را که آلمان به ام می گوید بکن ، می کنم ! کاری را که روسای آلمانی من بم می گویند بکن ، می کنم !

 

- می گویند وقتی اریک کوچیکه مرد ، شما نصف مواجب خودتان را فرستادید برای زنش .
ریت مایستر چشمک زنان گفت : یا ، یا ، به اضافه ی نامه خوشگلی که توش به هزار زبان مجیز این اریک کثافت کون گشاد را گفته بودم که حتی پیزی روی اسب بند شدن را هم نداشت ... خوب رودلف چرا این کار را کردم ؟ برای این که اریک را دوست داشتم ؟- آخ! یک خرده فکر کن رودلف ! این عنینه مرده بود : پس او دیگر جزو سوار نظام نبود . نه اگر من آن کار را کردم برای این بود که توی ده ، همه ی خلایق نامه ی مرا بخوانند و بگویند : اریک یک آلمانی باغیرت بود و فرماندهش هم یک افسر آلمانی است .

 

-   آدم های شرافتمند همه از دم خطرناکند . فقط آدم های نادرست و دغل مردم بی آزار و بی ضرری هستند و علتش را می دانید سرنگهبان ؟
-   ناین هر دیرکتور .
-   میل دارید بدانید سر نگهبان ؟
-   البته هر دیرکتور که میل دارم بدانم .
-   چون که مردم دغل نادرست فقط برای خاطر منافعشان دست به اقدام و عملی می زنند . به عبارت دیگر اقدامات شان حقیرانه است .


یک بار در فرصتی که که پیش آمد ، دادستان فریاد کشید :
- شما سه میلیون و نیم انسان را کشته اید !
من اجازه صحبت گرفتم و گفتم : معذرت می خواهم دو میلیون و نیم نفر بیش تر نبوده !
سر صداهائی از همه جای تالار بلند شد و دادستان فریاد کشید که من باید از این همه وقاحت خجالت بکشم . در حالی که من جز تصحیح یک رقم نادرست کاری نکرده بودم .