
لی لی
خولیو کوتازار
کیومرث پارسای
انتشارات علم
موضوع جالب در مورد این کتاب اینه که به شیوه های مختلفی می شه اون رو خوند. می تونید مثل یک رمان معمولی از فصل اول تا 56 بخونید و بقیه را بی خیال شید یا از فصل 75 شروع کنید و طبق نظر نویسنده ترتیب فصل ها را بخونید که این ترتیب با ترتیب عادی کتاب فرق داره ... حتی گفته می شه می تونید هر ترتیب دلخواه دیگه ای را انتخاب کنید یا فقط صفحات زوج و بعد فرد را بخونید
چهارچوب اصلی کتاب در مورد مردی آرژانتینی است که در پاریس به سر می برد . او معشوقه ای دارد که عاشقش نیست و بنا بر اتفاق با او سر می کند اما دختر عاشق او می باشد . آنها دوستان زیادی دارند که اصولا در کافه ای دور هم جمع می شوند و با هم بحث می کنند ..... کل مکالمات آنها یک روند درون نگری و فلسفی را دنبال می کنه و یک جورایی تمرکز زیادی را هم می طلبه .... در قسمت دوم هم این مرد به وطنش باز می گرده و به یاد معشوقه اش هست و همچنان درون نگری خودش را ادامه می ده
مایه های سورئالیسمی زیاد داره و کلا بحث های زیادی بوده که توی چه ژانری قرار می گیره بعضی ها هم اون را رئالیسم جادویی می دونند .
این چند روزه همه اش سمینار روان شناسی تشریف داشتم و به جای گوش دادن به حرفای استاد کتاب می خوندم و واقعا سعی می کردم کتاب را درک کنم اما باز هم درک کامل میسر نشد و خیلی جاهاش مبهم موند اما چیز خیلی جدید و جالبی بود خوب هم تموم می شد . اگه کسی خونده کتاب رو خیلی لطف می کنه برداشت هاشو توضیح بده .
ماریو بارگاس یوسا عقیده داره که این کتاب کتابی بود که به نویسندگان آمریکای لاتین آموخت ادبیات شیوه یی خلاق برای لذت بردن از زندگی است، که جست وجوی رازهای جهان و زبان در عین لذت بردن ممکن است، و همزمان با بازی کردن می توانیم در عرصه های رازآمیز زندگی که از ذهن منطقی ما، از فهم منطقی ما، پنهان است کند و کاو کنیم، در آن مغاک های تجربه که کسی قادر نیست بدون مخاطرات جدی از قبیل دیوانگی یا مرگ به درون آنها سرک بکشد
قسمت های زیبایی از کتاب
آدم هایی که قرار ملاقات با دیگران می گذارند همچون افرادی هستند که هنگام نوشتن باید تنها از کاغذ خط دار استفاده کنند یا کسانی که هنگام استفاده از خمیر دندان حتماً باید به انتهای لوله فشار بیاورند .
بهترین تعریف برای انسان این است : دو پای بی بال و پر
آنچه اغلب مردم عشق نام نهاده اند عبارت از انتخاب زنی برای ازدواج کردن است . سوگند می خورم و دیده ام که او را انتخاب می کنند ، انگار می توان عشق را انتخاب کرد .
بیهودگی این است که تو صبح بروی و ببینی یک بطری شیر نزدیک در خانه ات گذاشته اند و احساس آرامش کنی چون روز قبل هم این اتفاق برایت افتاده بوده و شاید فردا هم اتفاق بیفتد .