روشنایی/ ساراماگو

روشنایی

 

ژوزه ساراماگو

مهوش خرمی پور

 

انتشارات صدای معاصر

سال نشر : 1394

اعضای یک ساختمان شخصیت های اصلی این کتاب هستند . ساکنین هر واحد داستان و زندگی مخصوص به خود را دارند کفاش فرهیخته ای که عاشق همسرش است و یک اتاق را اجاره داده . زنی که از شوهرش متنفر است و تنها امیدش پسرش است زن و شوهری که چشم دیدن هم را ندارند دختر جوانی که معشوقه مردی پولدار است و ...

کتاب قسمت های مختلفه و هر قسمت یک تکه کوتاه از داستان یکی از همسایه ها که همه به موازات هم پیش می روند . کتاب ساده و قشنگیه . این کتاب را ساراماگو سال ها قبل نوشته بوده ناشر اونا قبول نکرده بوده و بعدش یه جورایی گمش می کنه ولی بعد پیدا شدن هم اجازه نشرش را در اون زمان نمی ده . سبکش با کتاب های ساراماگو یک جور نیست اما تجربه جالبیه برای خودش. سرگرم کننده است .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

خوبی و بدی و خیر و شر در هم ادغام هستند و با هم می آیند . بنابراین هیچ کس و هیچ چیز خوب یا بد مطلق نیست .

 

زن های زیبا هرگز کسی را دوست ندارند بلکه آنها فقط می خواهند که دوست داشته شوند .

دنیای نورا ۲۰۸۴/ گاردر

 

دنیای نورا ۲۰۸۴ 

 

 

یوستین گاردر

مهوش خرمی پور

 

انتشارات تندیس 

نورا دخترکی است که چند روز دیگر تولد 16 سالگی خود را جشن می گیرد . او قدر یعجیب غریب است رویاهای زیادی می بیند و حس می کند این رویاها واقعیتند ... مهم ترین دغدغه او  پدیده گرمایش اقلیمیست و در پی راه اندازی یه سازمان محیط زیست برای حفظ طبیعت وخوشحال آیندگان است .

اینم یکی از تازه های نشر از اقای گوردر که به نظر تکراری نویسه . کتاب بدی نیست راستش شاید از نظر ادبی و حس نگیردتون اما از نظر مفهومی و موضوعی کامل انو هست و دست روی چیز جالبی گذاشته .  

 

قسمت زیبایی از کتاب

جهان بی اندازه اسرار آمیز است و کسی که در برابر این همه رمز و راز توصیف نا پذیر سر تعظیم فرود می آورد ، قابل احترام است .

نفس بريده /مولر

نفس بريده

 

هرتا مولر

مهوش خرمي پور

 

انتشارات تنديس

داستان در مورد اردوگاه هاي كار اجباري شوروي هست . پسر جوان رومانيايي به يكي از اين اردوگاه ها تبعيد مي شود و كتاب شرح اوضاع و احوال آنجاست . نحوه كار كردن ، سختي ها ، گرسنگي ، سنگ دل شدن آدم ها و ... و نهايتا برگشتشون و اين كه چي به سر احساساتشون مي ياد .

بد نبود . به نظر من در مجموع مولر قلمش زيباست يعني من حداقل اين جور نوشتن را مي پسندم يك جورايي حول و هوش موضوع بودن را اما موضوعش جدا تكراري يعني هر سه تا كتاب توي يك مايه هستند واقعا خسته كننده مي شه .

خوب البته ايشون تجربه هاي زيادي هم در زمينه چنين زندگاني اي داشته پدر بزرگش آدم ثروت مندي بوده كه دولت شوروي تمام ثروتش را مصادره مي كنه . پدرش در دوران كمونيسم مجبور مي شه راننده كاميون بشه و مادرش به همين اردوگاه هاي اجباري كار فرستاده مي شه . خودشم معلم بوده و چون حاضر نمي شه با پليس مخفي همكاري كنه اخراجش مي كنن و اون به عنوان يك مترجم به كار ادامه مي ده .

مرد داستان فروش

 

 مرد داستان فروش

 

 

 یوستین گاردر

مهوش خرمی پور

 

انتشارات تندیس

  مرد داستان فروش در مورد مردیست که از همان کودکی استعداد خاصی برای نقل قصه دارد . از همان موقع ذهن او پر از ایده ها و طرح های مختلف برای نوشتن رمان است اما خودش تمرکز کافی برای نوشتم یک رمان را ندارد و همچنین از شهرت نیز بیزار است پس تصمیم می گیرد طرح های خود را به نویسندگان و دفاتر انتشارات بفروشد ....

خود خانم خرمی پور که گفتن : ‌ در آلمان و سایر کشور‌های اروپایی، «مرد داستان فروش»، بعد از رمان «دنیای سوفی»، مطرح‌ترین و پر فروش‌ترین اثر این نویسنده‌ نروژی محسوب می‌شود. " اما بنده به شخصه به نظرم خیلی کتاب متوسطی بود اصلا چیز خاصی نداشت . موضوع داستان فروش بودنش خیلی جذاب و جدید بود اما قصه های نقل شده توش یا سایر روند زندگی مرد خیلی تکراری و بی مزه بود یعنی کشش خاصی نداشت داستان

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 ممکن است ادم کسی را دوست داشته باشد که همیشه قادر به درکش نباشد .

 

  می دانست که پس از او دیگر نخواهم توانست هیچ کس دیگری را دوست بدارم ، از این رو ترتیبی داد که دیگر راه بازگشتی وجود نداشته باشد و سدی بزرگ بین ما گذاشت .

دختر پرتقالی

 

دختر پرتقالی

 

 

یوستاین گاردر

مهوش خرمی پور

 

 انتشارات تندیس

جرج پسر 15 ساله ایست که در 4 سالگی پدرش فوت کرده است . او 11 سال پس از مرگ پدر نامه ای از وی پیدا می کند که خطاب به او نوشته شده است . پدر که از مرگ نزدیک خود مطلع بوده طی نامه ای شرح آشنایی و عشق خود به یک دختر پرتقالی ( منظور میوه پرتقال است ) را بیان می کند . در نهایت به جرج می گه من ناراحتم که به دنیا اومدم تا وسط خوشیام از دنیا برم . جرج اگه تو موقع تشکیل جهان بهت می گفتن وقتی زمانش برسه می تونی بری دنیا را ببینی اما وقتی زمانش رسید باید بیای بیرون ازش هر وقت که می خواد باشه ایا دلت می خواست اصلا به دنیا بیای ؟

 

کل کتاب این سواله اگر حق انتخاب داشتید به دنیا می امدید ؟

 

قبلا دنیای سوفی را از این نویسنده خونده بودم از اینکه روند هر دو داستان از طریق نامه پدر به فرزند بود خوشم نیومد تکراری بود . تازه توی دنیای سوفی یک مطلبی بود که می گفت اگه کل افرینش یک روز باشه زندگی ما ثانیه هم نیست اهمیتی نداره و من واقعا بعد از خوندن سوفی موقع ناراحتی با یادآوری این مثال آروم می شدم اما باز اینجا همین رو گفته بود که خوشم نیومد از تکرارش . خیلی هم الکی داستان را کشش داده

فلسفه کتاب هم با فلسفه من فرق داشت اون می گفت چون زندگی خوبه دلتون نمی خواد برین ازش پس حالا خوبه اومدین یک ذره اش را چشیدین یا اصلا بهتر بود نمی یومدین ؟ اما من واقعا عصبانی ام عصبانی ام که واسه به دنیا اومدن حق انتخاب نداشتم اما نه واسه اینکه دل کندن از خوشیاش سخته بلکه واسه اینکه خسته ام هیچ چیز جالبی نداره انتظار چیز جالبی را هم ندارم .

اما واقعا فکر کردم خوب از نظر مامانم من بچه خوبیم زندگی خوبیم دارم به من هم افتخار می کنه  راضیه از تولدم اما اگه بدونه من این قدر ناراضیم اگه برگرده به زمان تولدم حاضره از حس مادریش بگذره و به من زندگی نبخشه ؟!!!!!! خود شما اگه با کسی که عاشقش هستین ازدواج کنید . بدونید بچه شما در آینده از نظر کاری و درسی و اجتماعی و .... توی زندگیش کاملا موفقه و شما دوسش دارین اما خودش از به دنیا اودنش پشیمونه حاضرین از خیرش بگذرین؟

 

  قسمت های زیبایی از کتاب

 این عکس را چند هفته قبل از مرگ او گرفته اند و ای کاش من آن را نداشتم اما حالا که دارم نمی توانم آن را دور بیندازم و حتی نمی توانم از نگاه کردن مکرر به آن خودداری کنم .

 

 آخرین چیزی که انسان محکم نگه می دارد اغلب دست کسی است .

 

  از دست دادن چیزی که دوستش داریم بسیار سخت تر از نداشتن آن از ابتدای امر است .

 

 زندگی بخت آزمایی عظیمی است که در آن فقط شماره های برنده را می توان دید .