به عبارت دیگر/ لاهیری

به عبارت دیگر

 

جومپا لاهیری

امیرمهدی حقیقت

 

انتشارات ماهی

سال نشر : 1395

کتاب جدید خانم لاهیری داستان نیست بلکه شرح یادگیری زبان ایتالیایی توسط ایشون هست . اینکه چه طور عاشق زبان ایتالیایی شده ، چه قدر با کلاس ، معلم خصوصی و روش های دیگه تمرین کرده . حتی مدتی برای زندگی به رم می ره و متوجه می شه باید از زبان انگلیسی کنده شده تا بتونه ایتالیایی صحبت کنه فکر کنه و البته مردم اون کشور وقتی قیافه و اسمت خیلی نامتناسب باشه هیچ وقت زبان تو رو قبول نمی کنند و اینکه داستان نوشتن به یک زبان بسیار متفاوت از فکر کردن و نوشتنه . کتاب را به ایتالیایی نوشتن و دو داستان کوتاه ایتالیایشون تبادل در مورد مترجمی که می ره لباس بخره و نیمه روشن فردی که از مسافرت خارجیش برگشته هم توی کتاب هست .

خیلی خوب نوشته توصیف کرده و من جدا لذت بردم خصوصا که عاشق زبان یاد گرفتنم و اینکه بعد از سال ها دوباره قراره کلاس زبان را شروع کنم و این اشتیاق زیادی برام داره . تمرین زبان حرف زدن یاد گرفتن و حتی خوندن در مورد این فرآیند بی نظیره .

این کتاب دو تا ترجمه داره و من خودم ترجمه دیگه رو خوندم ولی با توجه به سوابق و عنوان کتاب حس کردم ترجمه آقای حقیقت ممکنه بهتر باشه و برای همین اون مشخصات را توی معرفی گذاشتم.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

در هر لذتی دردی وجود دارد . در هر لذت بی حد و حصری یک گوشه ی تاریک وجود دارد .

 

غیرممکن است بتوان یک زبان خارجی را بی کم و کاست یاد گرفت .

 

در مواجهه با هر چیزی که به نظرم دست نیافتنی می رسد تعجب می کنم . بدون حس شگفتی در برابر چیزها ، بدون شگفتی ، اصلا شخص نمی تواند چیزی خلق کند .

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش / موراکامی

 

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش

 

هاروکی موراکامی

امیرمهدی حقیقت

 

انتشارات چشمه

سوکورو در دوران دبیرستان در یک جمع 5 نفره بسیار صمیمی قرار دارد 3 پسر و دو دختر که بسیار به هم نزدیک هستند برای دانشگاه فقط سوکورو به شهر دیگری می رود و در سال دوم زمانی که برای تعطیلات به خانه باز می گردد هیچ کدام از دوستان حاضر به صحبت با وی نیستند سوکورو شوکه شده و به مرگ فکر می کند .... اکنون سال ها از آن زمان می گذرد سوکو در حال ایجاد رابطه با دختری به نام ساراست ولی سارا معتقد است زخم های قدیمی سوکورو هنوز درمان نشده ...

خوب اینم یک کتاب جدید از موراکامی که عاشقشم کتاب جدیدشم خیلی خوب بود نحوه نوشتنش روانی قلمش ترجمه خوب اون کشش داستان حالت معما گونه اش همه چیزش خیلی خوبه فقط من پایان داستان را نمی پسندم از اون پایان های باز کلیشه اش شده است به نظرم .

اما خداییش چه قدر فرق داره فرهنگ ها ... پسره دختری را که باهاش دوسته و دائم هم تکرار می کنند هدفشون ازدواج و رابطه بلند مدته با یک مرد دیگه می بینه بعدم می گه خب حق داره مسئولیتی نسبت به من نداره اصلا کاری بدی نیست تو چشمشون ... انتظار داشتم فرهنگ ژاپن تو این موارد شرقی تر و نزدیک تر به ما باشه ....

 

قسمت های زیبایی از کتاب

ممکن است یک بار دیگر همان ملات و مواد را کنار هم بگذاری ، همه چیز را مثل دفعه ی پیش بچینی ولی هیچ وقت نتوانی نتیجه ی قبلی را تکرار کنی .

 

هر قدر همه چیز سطحی و کسالت بار باشد ، زندگی باز ارزش زندگی کردن دارد .

 

بهترین چیزهای زندگی یکی تعطیلات است یکی هم دوست .

 

بعضی چیزها توی زندگی آن قدر پیچیده اند که به هیچ زبانی نمی شود توضیح شان داد .

 

زندگی گاهی وقت ها غافلگیری محض است .

 

هیچ قلبی صرفا به واسطه ی هماهنگی با قلب دیگر وصل نیست . زخم است که قلب ها را عمیقا به هم پیوند می دهد . پیوند درد با درد ، شکنندگی با شکنندگی . تا صدای زجه بلند نشود سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعه ای بزرگ گذر نکنی رضا و رضایت بی معنی است .

 

هر قدر هم سفره ی دلت را باز کنی هنوز چیزهایی هست که نمی شود فاش کرد .

 

اگر یک چیزی به قدر کافی مهم باشد یک اشتباه کوچک به کلی خرابش نمی کند یا از بین نمی بردش .

 

آن دوران درخشان توی زندگی ما گذشته و دیگر هیچ وقت بر نمی گردد . آن همه امکان و راه های قشنگی که آن روزها پیش پامان بود توی گذر زمان دود شد و رفت .

در ميان گمشدگان/چاون

در ميان گمشدگان

 

دن چاون

امير مهدي حقيقت

 

انتشارات مركز

مجموعه چند داستان از آقاي چاون نويسنده آمريكايي كه به خاطر مترجمش تصميم به خوندنش گرفتم . آقای چاون استاد دانشگاه در رشته ادبیات خلاق هستند .

در ميان گمشدگان : ماشيني كه با سرنشينانش در يك درياچه غرق مي شود و كسي از آنها خبر ندارد .

من بزرگ : پسري كه كارآگاه بازي در مي آورد و تخيلات عجيبي در سر مي پروراند .

پايان جفت و جور : داستان دو برادر كه يكي از آنها بسيار شرور است و زير قطار مي رود .

عضو مصنوعي : زني كه به ياد انتخاب هاي زندگي اش مي افتد .

پشيمان : مردي كه اكنون مريض است و به ياد دوران كودكي و مريضي پدر خودش افتاده .

چين چيلا : دختر بچه اي مادري دارد كه شبيه مادرهاي ديگر نيست . مادري با مشكلي عصبي .

كتاب نامزد جايزه ملي كتاب آمريكا در سال 2001 شده و در ليست ده كتاب برتر انجمن كتابخانه آمريكا ، شيكاگو تريبون ، بوستون گلوب ، لاس و گاس مركوري و انترتينمنت ويكلي قرار گرفت . همچنين داستان "من بزرگ" برنده جايزه دوم ا هنري در سال 2001 شد .

درون مايه همه داستان هاش يك جور ترد شدگي ، تنهايي و پشيماني است . حس تنهايي و وحشتش راحت به آدم منتقل مي شه ، عكس العمل ها هم خيلي خوب و به جاست و طبق اصول روان شناسي اما به نظر من داستانهاش زيادي طولانيه ، خيلي كشش داده يك داستان را . در كل كتاب نسبتا خوبي بود . طرح جلدش هم افتضاح بود .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

اگر كسي تو را نشناسد ، تو ديگر كسي نيستي .

 

ما آدم هاي زيادي مي توانيم بشويم . ردي از آدم هايي كه مي شد باشيم ، در نوجواني و جواني مان به جا گذاشته ايم كه حالا مشكل مي شود گفت كدامشان هستيم . چند جور آدم در طول سال ها مي شد بشويم كه نشديم؟

 

شايد نهايتا چندان تفاوتي نباشد ميان عاشق بودن ، و نقش عاشق را بازي كردن .

 

يك روز مرا بي قيد و شرط دوست مي داري ، يك روز مرا مي بخشي ، يك روز پشيمان مي شوي و حسرت مي خوري .

 

آدم هاي متمدن بيش از آدم هاي بدوي كه به سختي خو كرده اند ، رنج مي كشند . چرا كه انسان هر چه فهميده تر و فرهيخته تر شود ، درك عميق تري از درد پيدا مي كند .

مترجم دردها

 

مترجم دردها



جومپا لاهیری
امیرمهدی حقیقت

انتشارات ماهی

کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه مرتبط با زندگی خانواده های هندیست . با اینکه خیلی از داستان ها تو آمریکا اتفاق می افته اما به دلیل شخصیت های هندی یک فضای شرقی را می تونید توی داستان ها احساس کنید . ادم های زیبا با درونی زیبا و ارام و به بن بست رسیده . خیلی کتاب قشنگیه
داستان ها عبارتند از : موضوع موقت ، وقتی آقای پیرزاده برای شام می امد ، مترجم دردها ، دربان واقعی ، جذاب ، خانه خانم سن ، این خانه متبرک ، معالجه بی بی هالدار و سومین و آخرین قاره . همه دساتانهاتش قشنگ بود و به خصوص از موضوع موقت و خانه خانم سن خوشم آمد .
مجموعه ی داستان "مترجم دردها" با اینکه اولین کتاب جومپا لاهیری، نویسنده ی هندی است؛ اما در مدتی کوتاه پس از انتشار برنده‌ی جایزه‌ی بهترین کتاب اول نیویورکر، جایزه پن_همینگوی، جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی پابلیشرز ویکلی، جایزه‌ی ادیسن مت کاف از آکادمی هنر و ادبیات آمریکا، جایزه‌ی کتاب برگزیده‌ی نیویورک تایمز، جایزه اْ هنری، نامزد جایزه‌ی لوس‌آنجلس تایمز و برنده‌ی جایزه پولیتزر ادبی سال 2000 شده است

 

هم نام

    

 

هم نام


جومپا لاهیری
امیر مهدی حقیقت

انتشارات ماهی

داستان یک خانواده هندیست که به آمریکا مهاجرت می کنند و بعد دختر و پسرشان در امریکا متولد شده و با فرهنگ امریکایی رشد می کنند . تقابلات دو نسل با دو فرهنگ شدیدا مخالف را نشان می دهد . پدر و مادر نیز روز به روز بیشتر از گذشته تسلیم این تفاوت تفکر می شوند .
داستان قشنگ و خوبی بود . جایی که پسر برای همسرش کادوی سال نو می خرید و قبل از دادن کادو مجبور به ترک خانمش می شد خیلی تلخ بود . بدتر از این نمی شه برای کسی کادو بخرید با یک عالمه عشق و بعد نشه بهش بدهید .
چهارچوب داستان شبیه کتاب عطر سنبل عطر کاج هست هر دو برخرود فرهنگ شرق و غرب در یک خانواده مهاجر رو نشون می دهند اما به نظر من عطر سنبل عطر کاج به دلیل سبک طنزش جذاب تر بود .

هم نام اولین رمان این نویسنده هندی است و لاهیری می‌گوید: شاید یکی از دلایل شکل‌گیری این داستان خاطره‌ای بود که از دبستان داشتم. آن روزها هر وقت صدای خوردن قطرات باران به سقف بالکن کلاس می‌آمد، پسربچه‌های کلاس با لحن کشداری می‌گفتند: «چومپا» آسمان صدایت می‌کند. صدای اسمت درست مثل خوردن قطره‌ای باران به زمین است. این چه اسم اجق وجقی است که داری! بعدها هم همیشه پسرهایی که با من آشنا می‌شدند چند وقتی با نامم درگیر بودند.

 

قسمت های زیبایی از کتاب

 

زندگي خودش را همان طور كه بوده و هست قبول دارد و اين يك موهبت بزرگ است

 

 

خارجي بودن يك جور حاملگي مادام العمر است ، با يك انتظار ابدي ، تحمل باري هميشگي و ناخوشي مدام .

 

خوبی خدا

 

خوبی خدا

ریموند کارور ، هاروکی موراکامی ، .....
 امیر مهدی حقیقت

انتشارات ماهی

خیلی کتاب قشنگی بود . واقعا خوشم اومد . داستان های ساده در مورد آدم های تنها

1- تو گرو بگذار ، من پس می گیرم- شرمن الکسی : قشنگ بود و ساده به خصوص از اسم داستان خیلی خوشم اومد . این داستان توی مجوعه داستان های برگزیده جایزه او.هنری در سال 2005 چاپ شده
2- شیرینی عسلی – هاروکی موراکامی : این رو خیلی دوست داشتم واقعا قشنگ بود به خصوص که اخرش خوب تموم می شد . اما ادم واقعا می مونه . داستان کوتاه نویس ها یک جوری در حد نابغه اند واقعا توی چند صفحه چه موضوعات نابی را بیان می کنند چه ساده و چه چیزهای جالبی را به هم ربط می دهند
3- تعمیرکار- پرسیوال اورت : این داستان در مجموعه بهترین داستان های کوتاه امریکایی سال 2000 چاپ شده بوده . این فوق العاده بود واقعا قشنگ بود
4- فلامینگو – الیزابت کمپر فرنچ : اینم داستان خوبی بود . خیلی قشنگ تمومش کرده بود . بیشترین چیزی که توی داستان دوست داشتم جمله اخرش بود ." زنی بود که فقط نیاز به سکوت و آرامش داشت و کسی که در کنارش باشد , هر کس که می خواست باشد . "
خود دختر بچه هم خیلی دوست داشتنی بود دختر کوچولوی تنهای گوشه گیری که توی تنهاییش با خودش حرف می زد
5- کارم داشتی زنگ بزن – ریموند کارور : این خیلی غمگین و بد بود . خیلی گریه کردم . یک بار دیگه هم خونده بودم این داستان را و امکان نداره هیچ وقت دیگه بتونم باز هم بخونمش . خیلی غمگینه .
6- زنبورها. بخش اول – الکساندر همن : این داستان در کتاب بهترین داستان های کوتاه آمریکایی سال 99 چاپ شده. خوب بود
7- خوبی خدا – مارجوری کمپر : داستان در مجموعه برندگان جایزه او.هنری سال 2003 چاپ شده. این داستان محشر بود . فوق العاده بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا قابل درک و واقعی بود . این یکی از بهترین داستان های کتاب بود . لینگ شخصیت خیلی ملموسی بود
8- جناب اقای رئیس جمهور- گیب هادسون : این داستان به دلیل مضمون سیاسی اش خیلی سر و صدا به پا کرده – خوب بود
9- جهنم-بهشت - جومپا لاهیری : این قشنگ ترین داستانش بود . خیلی دوستش داشتم . واقعا محشر بود و فوق العاده تموم شده بود . خیلی قشنگ


طرح جلدش هم خیلی زیباست . من تازگی ها عادت کردم به طرح روی جلدها با دقت نگاه کنم و این دومین کتابی بود که واقعا از طرح جلدش لذت بردم . اون کتاب دیگه هم در قند هندوانه بود که جلد قشنگی داشت

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 

مایک چشمهایش را بالا آورد و به چشم های لینک نگاه کرد: تو می دانی کجا را اشتباه کرده ایم، نه ؟
لینک به نشانه نه سر تکان داد .
" این که به جای شانس برای رحمت دعا کردیم . دست خودمان را رو کردیم . نشان دادیم که آماده ایم یک جورهایی با هر چیزی کنار بیاییم. "

 

 

امید یعنی بازگذاشتن در . این طوری چیزهای خوب توانست وارد شد .

 

 

تماشا کن ، مایکی ! خدا یک روز قشنگ دیگر آفرید ، فقط به خاطر تو ! او انتظار داشت تو آن را تماشا کرد.

 

 

عکس ها همیشه عصبی اش می کردند ، همیشه چیزهایی را نشان آدم می دادند که دیگر وجود نداشتند ، تمام شده بودند .

 

 

قدم به قدم به طرفش می رفتم و لحظه به لحظه از او فاصله می گرفتم .

 

 

تو عوضی شاید بدانی چطور صد تا صد تا کلمه روی کاغذ ردیف کنی ، ولی از احساسات یک زن هیچ کوفتی نمی دانی. جنازه ها بیشتر از تو حالیشان می شود .

 

 

 

دوست دخترهاش معمولا کم توقع بودند و هر وقت از آن ها خسته می شد بهانه ای می تراشید و با آن ها به هم می زد .


 ( یک نویسنده که عاشق زنی هست که همسر دوستش شده ..... )