دستیار/ والزر

دستیار
روبرت والزر
ناصر غیاثی
انتشارات چشمه
سال نشر : 1395
شخصیت اول داستان قراره پیش یک مخترع بره و به عنوان دستیار اون و برای نگه داشتن حساب کتاب ها کمکش کنه . اونجا خونه گرم و نرم و خانوادگیه رئیسش مرد جدی اما خوب و همسرش بسیار دلفریبه ولی شرایط مالی خوب پیش نمی ره و باید حتما حامیانی پیدا بشن و ....
یک جورایی چهارچوبش خیلی شبیه کتاب قبلیه پسر جوانی که برای کارآموزی وارد یک محیط دیگه می شه و باز یک زن و مرد که خیلی توی جهت گیری هاش دخیلن و تفکرات فلسفی اون فکرها و ایده هاش در مورد زندگیش روساش و ..... کتاب بدی نیست ولی به نظر من خیلی توی سبک کتاب قبلیه و خوندنش بعد از اون یک مقدار حوصله سر بر می شه .
در ارتباط با نویسنده باید بگم که ایشون چند بار خودکشی ناموفق می کنه و خودش متوجه می شه مشکلی داره و باید تحت مراقبت باشه اما مادرش قبلا خودکشی کرده بوده و برادرش شرایط نگه داری اونو نداشته خواهرشم حاضر نمی شه قبولش کنه در نتیجه والزر خودش به آسایشگاه می ره بیماری اون در حقیقت افسردگی بوده ولی به اشتباه شیزوفرنی تشخیص داده می شه و اون 23 سال توی آسایشگاه می مونه تا روزی در حین پیاده روی در برف فوت می کنه .
قسمت های زیبایی از کتاب
اگر آدم مصر باشد می تواند جغرافی یاد بگیرد از روی این خنده . این خنده دقیقا همان جاهایی را توصیف می کند که این خانم مال آن جاهاست . خنده ی علیلی است خیلی طبیعی از دهان بیرون نمی آید طوری که انگار پیشترها یک تربیت بیش از حد وسواسی دایم در حال رام کردنش بوده .
این پول لعنتی ! چه قدر خفت بار است آدم همیشه نگران این جور چیزها باشد .

توي اين وبلاگ مي خوام خلاصه كتاب هايي را كه مي خونم بنويسم و همچنين قسمت هاي زيبايي از اون ها را ، تا هم براي خودم بمونه هم اگه كسي دلش خواست استفاده كنه