آزاده خانم و نویسنده اش /براهنی

آزاده خانم و نویسنده اش

 

رضا براهنی

 

انتشارات کاروان

داستان در حقیقت در مورد آقای شریفی هست که قراره رمانی بنویسه . این رمان در مورد آزاده خانمی هست که خودش تبلور و نمادی از چندین زن هست و حالا حین نوشتن این داستان ، می بینیم که شخصیت هیا داستان جون می گیرن و وارد زندگی خصوصی نویسنده می شن مثلا وقتی نویسنده پول کم داره ، آزاده خانم می یاد و بهش پول می ده ! این آزاده خانم دختر زیبایی بوده که بیب اوغلی عاشقش می شه ولی توی همین گیر و دار پسر دایی بیب اوغلی که قتل کرده بوده تو منزل بیب اوغلی قایم می شه و بعد مامورا دمار از روزگار بیب اوغلی در می یارن . پس از این ماجرا اون با آزاده خانم ازداج می کنه ولی همون آدم سابق نبوده و می خواسته انتقام ماورها را از آزاده بگیره .

دوستش نداشتم . کتاب سبک پست مدرن بود . سبک پست مدرن دوست داشتنی ولی خوب یک جورایی پیچیده است و ایین کتاب برای سبک پست مدرن برای من خیلی طولانی بود یک عالمه وقایع مختلف و داستان های مختلف به هم می پیچید و من اگه رئال بود باهاش پیش می یومدم ولی توی این سبک برای من زیاد بود و یک جایی قطع ارتبط پیش می یومد .

آقای براهنی رئیس سابق انجمن قلم آمریکا و عضو کانون نویسندگان ایران بوده ، در آمریکا جایزه بهترین روزنامه نگار حقوق انسانی را می گیره و زمانی هم که در ایران بوده به خاطر نقدهای ادبیش جایزه ادبی یلدا را می بره .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

وجب به وجب خمپاره و انگشت به انگشت ترکش . اگر از ماه کسی آهن ربای بزرگی به دست می گرفت خوزستان می چسبید به ماه.

 

کمک کن پسرم را پیدا کنم . در وجودم گم شده ، نه در جنگ . قبرستانی را که منم بکن پسرم را پیدا کن . موهایت را به اندازه پسرم کوتاه کن . مرا پیدا کن .

 

نوشتن و ننوشتن در اصل قضیه فرق نمی کرد . همه راجع به هم رمان می ساختند .

 

و خدا جهان را به صورت رمان آفرید .

چاه به چاه /براهنی

چاه به چاه

 

رضا براهني

 

انتشارات نشر نو

داستان از زبان يك زنداني است . يك زنداني شمالي كه در سپاه دانش كار مي كرده و براي كمك خرجي خانواده اش يك تپانچه قديمي يادگار دوران ميرزا كوچك خان را به يك نفر مي فروشد ولي از شانس بدش با اين تفنگ تروري صورت مي گيرد و اكنون او لو رفته و در زندان و در دستان بازجوهاست . در زندان با زندان سياسي سرشناسي معروف به دكتر هم اتاق است و دكتر مدري است كه حرف هاي بزرگي مي زند ...

نسبتا قشنگ بود خوشم اومد . راستش داشتم كتاب ديگه اي از ايشون را مي خوندم ولي چون خيلي كتاب سنگيني بود تصميم گرفتم اين كتاب كوچيك تر را بيارم سر كار تا توي وقت صبحانه و قبل از ساعت اداري بخونمش كه اون قدر خوشخاون بود كه سريع پيش رفت و حسابي درگيرش شدم . راستش موضوعش خيلي نخ نما و ابتدايي هست يك سري صحبت قشنگ تو ذهنتون هست و خيلي راحت مي يان از زبان يك قهرمان اينا را مي گيد بدون پيچيدگي يا فرم داستاني خاص ديگه اي از اين لحظا به نظرم خلاقيتي نداشت ولي خوب خيلي روان نوشته شده بود و جملاتش هم قشنگ بود براي همين به دلم نشست . خيلي جاهاش يك چيزايي داره كه تو ذوق مي زنه يك چيزايي كه شايد بمونيد چرا چنين چيزي گفته ولي در كل به دل من نشست . حتي غلط هاي دستوري و واژه هاي غير مرسوم هم داره و كم هم نداره در حقيقت !

آقاي براهني خودشون هم از كسايي بودند كه زماني كه توي ايران بودند راهي زندان شدند . ايشون ليسانس زبان و ادبيات انگليسي از دانشگاه تبريز دارن و سپس به تركيه مي رن و اونجا دكتراشونم مي گيرن و پس از اون باز به ايران مي يان و مشغول تدريس مي شن .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

كسي كه سيلي مي زند ، دستش سيلي هم مي خورد .

 

خفقان و شكنجه مربوط به خود آدم هاست ، ما قبول كرده ايم كه خفقان داشته باشيم ، قبول كرده ايم كه شكنجه مان بكنند  ، به همين دليل خفقان و شكنجه داريم . اين ديگران نيستند كه ما را شكنجه مي كنند . همين كه پذيرفتيم كابل بزنند ، كابل را زده اند . ما خود شكنجه گران خود هستيم .

 

به دستگاه اعتماد نكن ، به كسي كه به تو دروغ مي گويد ، به كسي كه يك لحظه به تو مي گويد مادر ... ! و لحظه ي ديگر وقتي كه تو از ترس به او اعتماد كرده اي ، الكي به تو اعتماد مي كند ، هرگز اعتماد نكن ! به كسي كه دو نوع زبان دارد ، دو نوع صدا دارد ، با يك زبان و صدا تو را مي كوبد و با زبان و صداي ديگر تو را مزورانه مي بوسد تا تو را آماده ي جوخه اعدام بكند ، هرگز اعتماد نكن .

 

بايد جمعيت باشد ، جمعيت نباشد شهادت نيست . دكتر مي گفت كه كنج خانه مردن ، دق مرگ شدن ، كشته شدن ، سينه ي ديوار گذاشته شدن و تيرباران شدن ، فقط نوعي مظلوميت است . چرا اسم مظلوميت را شهادت مي گذاريد ؟

 

گاهي ناگهان آدم در بدترين جاها ، بهترين آدم ها را مي بيند .

آواز کشتگان /براهنی

آواز کشتگان

 

رضا براهنی

 

انتشرات البرز

محمود شریفی استاد دانشگاهی است که به دلیل مقالات و نوشته های ضد رژیمش راهی زندان شده و بعد از تحمل شکنجه های سخت از زندان آزاد می شود ولی سمت استادی از او گرفته شده و باید به عنوان کارمند اداری در دانشگاه کار کند . محمود سعی می کند دور سیاست را خط بکشد ، مطلب تحریک کننده و بودار ننویسد و فقط به همسرش سهیلا و دخترش گلناز برسد ولی زندگی عادی از او رویگردان است ساواک همه حرکاتش را زیر نظر دارد ، دانشجویان او را رهبر خود می دانند ، همکاران و دوستانش از کوچکترین معاشتر با او هراسانند و ...

کتاب قشنگی بود من دوستش داشتم نحوه روایت و بیانش خیلی خوب بود و واقعا آدم را جذب خودش می کرد یک جاهایی زیاده گویی هایی داشت که واقعا نیازی نبود و حذفش آسیبی به زیبایی داستان یا پیکره اش نمی زد ولی خوب در کل استادانه و محکم نوشته شده بود . به نظرم حادثه قشنگی را هم از انقلاب مجزا کرده بود قهمران های کتابش را نیومده بود اون قدر سفید و معصوم بکنه که حال آدم را بهم بزنن شخصیت های منفی رژیم را به نسبت استادانه تصویر کرده بود کلا بزرگ نمایی هاش به اندازه خیلی از داستان های این تیپی نبود . دیگه اینکه اصلا و ابدا حرفی از مذهب در میون نبود هر چی بود انقلاب بود برای عدل و جلوگیری از ظلم دیدگاه آقای براهنی این طوری بود توی کتاب .

ایشون از نویسنده های تبریزی هستند که حس ناسیونالیستیشون هم توی کتاب غوغا می کرد . توی خانواده فقیری به دنیا می یاد و حتی توی دوران تحصیل دبستان هم مجبور به کار بوده . بعدها خدمات مهمی به ادبیات ایران می کنه ، شاگردهایی خوبی هم تربیت می کنه که یکیشون خانم محب علی هستند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

یک نفر نباید به زندان برود  ، و وقتی که رفت ، دیگر نباید بیرون بیاید ، و وقتی که بیرون آمد باید به طور منطقی نتیجه گرفت که اصلا شجاع نبوده یا به حد کافی شجاع نبوده .

 

همیشه خوشی ها عقب می افتند ولی بدبختی ها سرموقع یا حتی زودتر از موقع به سراغمان می آیند .