باد سهمگین / آستوریاس

باد سهمگین

 

میگوئل آنخل آستوریاس

حمید یزدان پناه

 

انتشارات افراز

اینم یکی دیگه از انتشارات جدید سال 90 اونم از آقای استوریاس . این کتاب هم مثل بقیه کتاب هاشون در همون امریکای لاتین و کشتزارهای موز جریان داره . جریان زندگی بومی ها ، آمریکایی ها ، اعتصاباتی که می کنند تا موز را به قیمت عادلانه بفروشند ، کارخانه پودر موز ، سرنوشت پسرهاشون و ...

اصلا خوشم نیومد با این که کتاب سبکش رئال بود و قاعدتا باید ساده باشه راستشو بگم اصلا نفهمیدم چی به چی شد و داستان به کجا رفت و چی می خواست بگه خیلی سخت بود ن واقعا بیشتر جاهاشو متوجه نمی شدم حالا این کی بود حالا چی شد حالا چرا این جای قصه را داره تعریف می کنه . ترجمه اش هم به دلم نبود . البته در کل کتاب های قبلی آستوریاس را هم که متوجه می شدم اکثرنشون برام متوسط بودند و خیلی جذبم نمی کردند . به هر حال اگه شما کتاب را خوندید پیش از این یا توی برنامه اتیتون بود خوشحال می شم نظر شما را هم بدونم .

در مورد آستوریاس هم که قبلبا زیاد گفتم فقط بد نیست اینو ذکر کنیم که از نویسنده هایی بوده که به علت عقاید سیاسیش و مخالفتش با دیکتاتورها ، سال های زیادی را در تبعید می گذرونه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

ما ربات هستیم . زندگی را یک ماجرا نمی دونیم  ، برای این که اگر کوچک ترین تغییری در روش کارمان ایجاد کنیم آن وقت باعث می شود شهرت و موقعیت شغلی مان را از دست بدهیم ، و اگه یه رئیس کله گنده هم باشیم ، احتمال خطر از دست دادن پول به ما نزدیک تر می شه .

 

وقتی زمان تلف بشه ، همه چیز تلف می شه .

 

عشق به یک مرد یعنی کاری دشوار . تو باید خیلی مراقب او باشی و بعضی وقت ها تنها نباید مراقب باشی .

توروتومبو/استوریاس

توروتومبو

 

میگل آنخل استوریاس

زهرا خانلری ( کیا )

 

انتشارات خوارزمی

کتاب از داستان بلند توروتومبو و یک داستان کوتاه به نام لیداسال تشکیل شده است . توروتومبو داستان مرد سمسار پیری است که از فعالان حکومت است و اختیار خود را از دست می دهد و به دخترکی ۷ ساله تجاوز می نماید و باعث مرگ دخترک می شود  . با این حال از عقاید خرافی پدر و پدرخوانده دختر استفاده نموده و قاتل را شیطان جا می زند اما یک مرد ایتالیایی مخالف نظام او را می بیند و سعی می کند از این موضوع به نفع خود استفاده نماید . اتفاقات داستان در زمان جشن و کارناوال و رقص توروتومبو حادث می شوند . توصیف پر زرق و برق و هیجان انگیز از جشن و رقص و لباس های رنگی در کنار توصیفات اضطراب آمیز از به وقوع پیوستن جنایت حال و هوای زیبا و خاصی به داستان می دهد .

لیداسال نیز در مورد دختر رخت شویی است که عاشق ثروتمندی شده و افسانه ها می گویند اگر یکی از لباس های کارناوال را شبها بپوشد و خود را در آیینه ببیند و در روز جشن آن لباس بر تن پسر رود آنها با هم از دواج می کنند . داستان ساده اما بسیار شاعرانه ای بود .

کتاب خوبی بود . در مورد آقای استوریاس هم بهتره ذکر کنیم که ایشون در زمینه حقوق و نژاد شناسی تحصیلات دانشگاهی داشتند . مدتی به عنوان سردبیر روزنامه مدتی به عنوان نماینده مجلی و زمانی هم به عنوان سفیر مشغول به ار بوده اند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

تنها چیزی که سرباز بیش از همه به آن احتیاج دارد حضور ذهن است .

 

الفبا را نیز نمی شناسد و سواد خواندن و نوشتن را چیز بی فایده ای می داند چون که این همه مردم که سواد دارند مگر چیزی می خواننند !

آقاي رئيس جمهور/استوریاس

آقاي رئيس جمهور

 

ميگل آنخل استورياس

زهرا خانلري ( كيا )

 

انتشارات خوارزمي

موضوع داستان ، انتقاد از حكومت هاي به ظاهر جمهوري ولي در اصل ديكتاتوري و به خصوص رئيس جمهوري هاي خودكامه اين حكومت ها مي باشد . شاهد يك فضاي پراختناق هستيم ، رئيس جمهوري كه خود را خداي مردم حساب مي كند و در تمام موارد براي مردم كشور تصميم گيري مي كند . حكومتي كه به دليل عدم رضايت از شجاعت و عقايد افراد خاص ، انواع و اقسام جرم ها را به آنها اختصاص مي دهد . محكومين و شاهدهاي اتفاقات مختلف را در زندان به زور شكنجه ، مجبور به اعترافات دلخواه مي كند .... در اين داستان سياست و اختناق شاهد يك برپايي يك عشق و سرانجام آن در چنين حكومتي نيز مي باشيم .

آقاي استورياس داستان را با شيوه هاي خيال آميز و شاعرانه به صورتي بسيار زيبا نقل كرده است . اين كتابش را از ساير كتاب هايي كه از ايشون خونده بودم ، بيشتر دوست داشتم و كلا كتاب خيلي خوبي بود ، هم موضوعش هم نحوه بيانش و هم شجاعتش در نگارش چنين كتابي . به خصوص كه از روي شواهد همه معتقد بودند منظور از رئيس جمهور ، استرادا گابررا ديكتاتور خشن گواتمالا مي باشد . جالبه بدونيد آقاي استورياس خودش به دليل رفتار بسيار دور از انسانيت اين فرد ، پايتخت را ترك كرد و به روستا پناه برد كه اين سفر زمينه ساز آشنايي هر چه بيشتر او با فرهنگ بومي قومش شد . از انتشار اين كتاب در گواتمالا جلوگيري شد اما در ساير كشورها محبوبيت زيادي يافت و در فرانسه جايزه بهترين رمان خارجي را دريافت كرد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

شهر ، شهري كه براي خسته كردنش آن همه بزرگ بود ، اينك براي تشويش و نگراني هايش بي نهايت كوچك بود .

 

در اين كشور براي موفقيت ، بيشتر مردم داري لازم است تا معلومات .

 

جنايت چيز گران بهايي است ، زيرا كه ضامن اتحاد و سازش با دستگاه حكومت است .

 

مادران هرگز موفق نمي شوند كه وجود خود را از كودكان خود خالي حس كنند .

 

همه ي مردها يكي هستند . مثل سگ هايي هستند كه بوي استخوان آن ها را به سمت خود مي كشد .

 

هيچ چيز احمقانه تر از اين نيست كه هر كس درباره ي رفتار ديگري به دنبال تعبيرهاي بي ارزش بگردد . رفتار ديگري ... ديگري . انتقاد معمولا جز پچ پج هاي زننده چيزي نيست ، زيرا درباره ي اموري كه نفع طرف در آن است سكوت مي كند و درباره ي اموري كه به ضرر اوست داد سخن مي دهد .

 

پرده ها را پايين كشيد ، زيرا احتياج بسياري به خواب داشت يا لااقل مي خواست طوري وانمود كند كه اتاقش هنوز از طلوع روز بي خبر است . چه روزي ! با تلخي به خود گفت : روزي كه قطعا از روزهاي قبل بهتر نخواهد بود .

 

وقتي چيزي كه به نظر انسان غيرممكن مي آيد به وقوع مي پيوندد ما را به گريه مي اندازد ، خواه اين چيز شادي باشد خواه غم .

 

هيچ چيز با مرگ نمي تواند مقابله كند جز عشق .

 

روزي كه تو به دنيا آمدي
من هم همان روز به دنيا آمدم ،
و چنان جشني در آسمان برپا شد
‌كه خدا هم در آن شركت كرد .

تعطيلات آخر هفته در گواتمالا/استوریاس

تعطيلات آخر هفته در گواتمالا

 

ميگل آنخل استورياس

زهرا خانلري كيا

 

انتشارات توس

كتاب مجموعه 7 داستان كوتاه با عناوين زير مي باشد :

تعطيلات پايان هفته در گواتمالا : افسر آمريكايي مستي كه ظاهرا براي گذران تعطيلات به گواتمالا آمده است .

همه آمريكايي : يك راهنماي تور آمريكايي كه اصالتا گواتمالايي مي باشد .

گربه ي وحشي 33 : زني كه شوهرش او را ترك كرده و اكنون خانه اش پايگاه نظاميان است .

لاگالا : تقسيم اراضي و انتقام ثروتمندان .

لوبوئه يون : مردي كه حتي با اطلاع از حمله آمريكايي ها حاضر به ترك خانه اش نشده .

اجساد براي تبليغات : كشتن اعضاي سنديكاي كارگران و استفاده ابزاري .

طرفداران قانون اصلاحات ارضي

در كل خوب بود . بعضي از داستانهاش رو خيلي دوست داشتم . مشكلم فقط با دو تا از داستانهاش (طرفداران قانون اصلاحات ارضي و همه آمريكايي ) بود كه به نظرم بيش از حد كششون داده بود و دوباره چند موضوع را كنار هم آورده بود . اما 5 تاي ديگه عالي بودند به خصوص گربه ي وحشي 33 .

مبحث اصليش همون درگيري ها و جنگ هاي مردم گواتمالا و آمريكايي ها بود . اين كه چطور حكومت ها با تغيير شكل دادن واقعيت ها از ماجراهاي مختلف به نفع خودشون استفاده مي كنند . خوبه اینجا اینم بگم که آقای استوریاس یک دورگه سرخ پوست و سفیدپوست بودند .

 تغيير ناگهاني ماجرا و زاويه ديد تو اكثر داستانهاش زيبا بود . يك نقد خيلي مفصل راجع به اولين داستان كتاب از آقاي بي نياز خوندم كه متاسفانه چيز زيادي ازش دستگيرم نشد و الان خيلي ناراحت هستم كه چرا اينقدر دانش ادبيم پايين هست.

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

هنگامي كه انسان با هيچ كس و هيچ چيز حرف نمي زند خود نوعي حرف زدن است .

 

چشم ها ساخته شده اند تا حساب روياها را داشته باشند و نه حساب بدترين نوع واقعيت ها را .

 

كدام چلچله است كه بازگردد حتي اگر قول بازگشت دهد .

 

اگر انسان وسيله داشته و پاي بند هيچ گونه اخلاقي نباشد ، مي تواند همه كس باشد .

 

انسان مسلما از خواب آشفته بيدار مي شود ، اما از واقعيت بيدار نمي شود ، از واقعيت كسي نيست كه بيدار شده باشد .

 

تنها مردگانند كه باز نمي گردند .

 

از حريقي كه همه چيز را مي سوزاند ، جرقه هايي به جهيدن ادامه مي دهند فكر انسان هم هرگز خاموش نمي شود .

پاپ سبز/استوریاس

پاپ سبز

 

میگل آنخل استوریاس

زهرا خانلری ( کیا )

 

انتشارات خوارزمی

جو میکر تامپسون یک آمریکایی است که تصمیم می گیرد در گواتمالا به کشت موز بپردازد و اهداف غیراخلاقی و بلندپروازانه ای نیز در این باب در ذهن دارد . او در رسیدن به این هدف از هیچ کاری رویگردان نیست و  نهایتا نیز مالک یکی از بزرگترین شرکت های پرورش موز می شود و لقب پاپ سبز را از آن خود می سازد . او عاشق دختری به نام مایاری می گردد که بومی گواتمالاست و از تحقیر جو میکر نسبت به مردمش دلگیر ....

بد نبود . من زیاد دوستش نداشتم . چیزی که خیلی اذیتم می کرد تنوع زیاد موضوعات کتاب بود یک عالمه موضوع که شروع می شن و تموم می شن . به نظرم رمان باید یک خط سیر باشه نه مجموعه چند اتفاق متوالی . مثلا اول عشق جومیکر و مایاری را داریم بعد قصه قطع می شه داستان پولدار شدن جو را داریم داستان قطع می شه شاهد ماجرای عشق اورلیا دختر جو هستیم این داستان هم تموم می شه قصه نوه اش بابی را داریم و ..... یعنی از هر جا که یکی از داستان ها قطع بشه بدون وسوسه می تونید کتاب را کنار بگذارید ...... اما نحوه و سبکش مثل اکثر داستان های آمریکای لاتین پر رمز و راز و زیبا بود . 

در حقیقت در این کتاب شاهد غصب زمین های روستاییان توسط زورمندان و در کتاب چشمان نخفته در گور شاهد بازپس گیری این زمین ها توسط همان روستاییان هستیم . شخصیت های دو کتاب هم تا حدودی مشترکند.

در مورد آقای استوریاس بهتر هست این نکته رو هم بگیم که ایشون برنده جایزه صلح لنین هم شدند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

یا باید مردم را به وسیله ی فشار و زور به اطاعت در آورد یا به حال خود واگذاردشان .

 

نوازشت مرا آتش می زند و بو سه ات تحقیرم می کند ، چون که می دانم در انگشتانت سکه های طلایی است که همه چیز را تباه می سازد ، همه چیز را آلوده می کند .

 

آدمیزاد با داشتن صدا مثل خدایان قدرت دارد و تا وقتی صدامان باقی است قدرتمان نیز باقی خواهد ماند .

 

اشک مدور است ، کره ی پهناوری است سیال که کارش سرانجام غرق کسانی است که دوست دارند ، دوست داشتنی بی بازگشت .

 

دل آدمی هرگز اشتباه نمی کند .

 

افکار سیاسی به ارث می رسد ، در خون آدمی است و هیچ چیز خطرناک تر از این نوع توارث نیست و از همین راه است که از مرد انقلابی ، انقلابی دیگر به دنیا می آید و از پلیس پلیسی دیگر .

 

کسی که پول مول دارد نباید مبارزه کند ! مبارزه مال فقیر بیچاره هاست : ثروتمند میلیونر دیگر به فکر جنگ نیست . دیگرانند که باید به خاطر او بجنگند .....

مردی که همه چیز، همه چیز ، همه چیز داشت/آستوریاس

مردی که همه چیز، همه چیز ، همه چیز داشت

 

میگل آنخل آستوریاس

لیلی گلستان

 

انتشارات دماوند

داستان مردی که همه چیز ، همه چیز ، همه چیز داشت داستانیست پر از خیال های رنگین و متفاوت . کتابش یک جورایی فانتزی هست و برای همین نمی دونم دقیقا چی در موردش بگم . مردی که مالک همه چیز در دنیاست البته نه مالکیت رسمی بلکه با دیدن هر چیز به راحتی می تواند آن چیز را از آن خود تصور کند . مردی که نفسش طلاها و فلز را به خود جذب می نماید و به همین خاطر به قصر قورباغه ها فرار می کند و ....

کلا که کتاب ها و فیلم های فانتزی را دوست دارم و از این کتاب هم بسیار خوشم اومد . چند وقت پیش یکی از دوستان وبلاگی نوشته بود فیلمی را خیلی دوست داشته و دوست داشتن همیشه به معنای درک کامل اون فیلم نیست حالا گمونم باید همین رو بگم خیلی کتاب رو دوست داشتم بدون اینکه کاملا درکش کنم فقط از فضاهای خیالیش و جادویی اش لذت می بردم . کتاب به سبک سورئالیسم نوشته شده و یک جورایی سحرآمیزه .

نکته بسیار جالبی که خانم گلستان در مقدمه ذکر کرده اند اینه که در زبان های بومی گواتمالا صفت عالی وجود نداره و برای اینکه بگن بسیار سفید مجبورن بگن سفید ، سفید ، سفید . خانم گلستان در همه جای ترجمه این مورد را رعایت کرده و به هیمن جهت نثر کتاب خیلی رویایی و سورئالیسمی دراومده . ترجمه کتاب را هم به پسرش مانی تقدیم نموده .

این نکته را هم خوبه ذکر کنیم که آقای استوریاس برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1967 هستند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

بستن چشم ها یعنی هیچ نداشتن . باز کردن چشم ها یعنی همه چیز داشتن .

 

فقط وقتی انسان شادمان است که خواب باشد و آن هم به دلیل رها بودن از هر نوع احساس تملک .

چشمان نخفته در گور/آستوریاس

چشمان نخفته در گور

 

میگل آنخل آستوریاس

سروش حبیبی

 

انتشارات نشر نو

کتاب در مورد شرح مقاومت و کودتای مردم گواتمالا در برابر سردمداران مملکت و موزداران بزرگ آمریکایی است که نهایتا به خلع رئیس جمهور می انجامد . در کتاب به صورت خاص روستاییان فقیر که در شرکت موز کار می کنند مورد بررسی قرار گرفته اند . مردمی که عمری تحت شکنجه و فشار حکام ظالم زندگی کرده اند و زمانی ظلم به حدی می رسد که دیگر برای مردم قابل تحمل نیست و ماجرای داستان ما شکل می گیرد . البته کتاب طولانی هست و به صورت خیلی جزئی رفتار ، حرکات و زندگی قهرمان های داستان را مورد بررسی قرار داده .

به شخصه از کتاب خوشم نیومد . به نظرم خیلی موضوعات مختلفی را درگیر کرده بود مثلا مبحث اصلی کتاب اعتصاب بود اما قسمت های زیادی هم به عشق دو تن از قهرمان های اصلی کتاب می پرداخت که اصلا از بعد عاطفی و روان شناسی روش کار نکرده بود . منظورم اینه که به قسمت هایی که از لحاظ پروردن اهمیتی نداده بود حجم قابل توجهی را اختصاص داده بود . اما خوب کتاب جوری هست که واقعا نمی تونم بگم کتاب بدی بود فقط با سلیقه من جور نبود . قسمت های آخر کتاب لحظه ای که مردم می فهمیدند حاکمی که دوستش ندارند استعفا داده بسیار شکوهمند بود . چه قدر خوب بود چه حس باشکوهی ، چه زیبا نشون داده بود که مردم با ناباوری خبر را گوش می کردند خوشحال بودند . وای چه زیباست وقتی دل یک مملکت با هم شاد می شه .

آستوریاس هم یکی دیگر از نویسندگان معروف و کارکشته آمریکای لاتین و اهل گواتمالاست که کتاب های سه گانه ای داره که در باب مبارزات روستاييان است عليه موزپروران بزرگ آمريكايى . این 3 کتاب عبارتند از چشمان نخفته در گور ، تند باد و پاپ سبز . در مورد اسم کتاب هم توضیح بدم که مرتب توی کتاب ذکر می کنند که آمریکایی ها و دولت حاکم پدران ما را به زور از سرزمینشان راندند و زمین های آنها را تصاحب کردند چشمان اجداد ما در گور همچنان باز است و به آرامش نرسیده اند ما باید کار آنها را به سامان برسانیم تا با خیال راحت چشمانشان را ببندند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

بدبخت ها هستند که بیش از همه دست به دامان بخت می شوند .

 

پولدار شدن همیشه با بارکشی از گرده ی آدمیزاد شروع می شود . چون هیچ چیز ارزان تر از جان آدمیزاد نیست . اگر جان آدمیزاد قیمتی داشت این همه جنگ در دنیا نبود .

 

عشق همین است . اعجاز عشق همین ممکن ساختن غیر ممکن است .

 

چه کسی می توانست حدس بزند که دیگر باز نخواهد گشت . چشمهایت را نبند تا شبح کسی که قرار بود همراه زنده ی زندگیت باشد همراهیت نکند . یاد اندامش را حفظ نکن ، خاطره ی چهره اش را نگه ندار . و اگر بازنگشت او را از خود بران تا در حافظه ات ریشه نگیرد .

 

کار عشق همین است . دام می گذاری اما خود گرفتار آن می شوی و بعد می نالی و اشک می ریزی .

 

این دولت مثل همه ی دولت هایی که با زور و قلدری سر پا بندند حیثیت خود را با وحشتی که در مردم القا می کنند یکی می دانند .

 

دل جایی می رود که خودش می خواهد نه آنجا که عقل می گوید .

 

شروع کار همیشه در اختیار آدم است اما از پایان کار کسی خبر ندارد .

 

-آندره ای دلم می خواست بش نامه بنویسم .
- اگر دوستش نداری چرا می خواهی دردش را تازه کنی ؟ مرده ها را باید به حال خود گذاشت ....
- اگر هنوز دوستش داشته باشم چه ؟
- اگر دوستش داشته باشی بنویس ، زنده اش می کنی . می دانی که عشق مرده ها را زنده می کند .

 

آخرین شب محکومان هر قدر هم که دراز به نظر آید سحرگاه اعدام ناچار خواهد رسید .

 

نقاشی به عقیده ی من متعادل ترین و بی ضررترین هنرهاست .

 

در مقابل آتش سبز هرگز هیچ کاری از دست کسی ساخته نیست ! هیچ کس هرگز نخواهد توانست چون آتش سبز بر خاک تسلط یابد ، همان آتشی که درونش سرخ و بیرونش سبز است .

 

بهترین حرفها همان است که گفته نمی شود .

 

قانونی برای مجازات این گونه جرایم نیست ... هیچ شده است که زنی را به گناه دزدیدن مرد زن دیگر اعدام کنند ؟ کسی را که مرتکب قتل می شود می کشند . حال آن که عشق مهم تر از جان است . خیلی مهم تر .