جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده

 

فرهاد بابایی

 

انتشارات چشمه

سال نشر : 1393

 خانواده گرایلی ساکن تهران هستند پدر خانواده راننده بی ار تی هست دختر بزرگ نیلوفر دانشجوی رشته حسابداری ندا و نادیا دوقلوهای خانه و فرزین پسر خانه که راوی داستان نیزهست نزدیک عید شده دست خانواده خالیه و امیدوارن وام محله این بار به اسم اونا در بیاد تا گره ای از مشکلاتشون باز بشه و برای همین از حبشه مادر بزرگ خانواده دعوت کردن بیاد تهران و توی قرعه کشی اونم شرکت کنه تا شانسشون بالا بره .

کتاب به سبک طنزه خیلی خوشخوان و زیبا نوشته شده واقعا نمی شه زمینش گذاشت خیلی زیبا جمع یک خانواده را تصور کرده رابطه همسایه ها حالا یک تناقض هایی داره اما طنزش خیلی قوی هست فقط صحبت دائمیش از باد شکم و تف خیلی رو اعصابه اما واقعا نمونه طنز باحالیه من خیلی دوسش داشتم

آقای بابای از نویسنده های تهرانی کشورند که اهل نقاشی رنگ و روغنم هستند . کتاب های مختلفی ازشون موفق به دریافت مجوز نشدند ولی خوب این کتابشون مجوز گرفت فروش خیلی خوبی کرد و به چاپ دوم هم رسید اما بعد چاپ دوم اجازه چاپش لغو شد .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

"عقل تو کله ی این مرد نیست !"
حبشه می گه : مجرد بود خوب بود از وقتی زن ش دادم بچه م خل شد .
هه ! بمیر بابا تو یکی . حتما باید یه تک مضراب زیقی بیاد .

 

عزیز جون آدم نجیب می خوای همین داش سامان خودمون . پسر خانم جمالی رئیس صندوق مرکزی کوچه . همچین برات تو کوچه عربده می کشه آدم یاد شیهه ی اسب می افته اسبم نجیبه دیگه .