داستان های کرونوپیوها و فاماها/ کورتاسار

داستان های کرونوپیوها و فاماها

 

خولیو کورتاسارا

طلوع ریاضی – شهروز عمیدی

 

انتشارات نی

سال نشر : 1396

 کورتازار کلا خیلی خاص می نویسه و همه پسندم نیست . الان واقعا هی دارم فکر می کنم چه جوری بگم این کتاب راجع به چیه هی چیزی به ذهنم نمی رسه تکه تکه هایی راجع به افراد و عادات و دستورالعمل های مختلف یه جورایی طنز با لایه های پنهان و قسمت اخرشم که اسم کتاب ازش گرفته شده یک تعداد موجود بامزه خلق کرده افرادی با خصوصیات مختلف بی خیال شاد جدی تنبل و .... خیلی بامزه ان . 

واقعا شرمنده اصلا نمی دونم چی بگم دیگه درباره اش به هر حال جز کارهای پرطرفدارش هست و بودنش توی تازه های نشر اتفاق خوبی بود . من شخصا کتابشو دوست داشتم .

آگراندیسمان/ کورتازار

آگراندیسمان

 

خولیو کورتازار

امید نیک فرجام

 

انتشارات چشمه

سال نشر: ۱۳۹۶

اکسولوتی، رو به آسمان شبانگاه و دروازه های بهشت را قبلا معرفی کردم .

خانه تسخیر شده: خانه اجدادی خواهر و برادر

بت جزیره سیکلاد: سه هنرمند عشق و مجسمه

نامه به خانمی جوان در پاریس: مردی که خرگوش بالا می آورد.

گل زرد: مردی که سرنوشت ها را شبیه می دید.

امتداد پارک : رمان و معشوقه

حیوان نامه: دختر برای بازی با نینو به مزرعه دعوت شده

آگراندیسمان : تلاش برای عکس از لحظه ای خاص

پایان بازی: مجسمه بازی بچه ها کنار ریل

در خدمت شما:زن ابتدا برای نگه داری از سگ ها به ان خانه می رود‌

جوینده: جانی نابغه جاز و دردسرهای زندگی اش

حربه های پنهان: دختر و پسر یکدیگر را دوست دارند اما دختر از ایحاد رابطه می ترسد.

از کورتازار بیشتر داستان معرفی کردم که سخت نویسم هست من خودم نوشته های فانتزیش برای قابل درک تره تا نوشته های جدیش ولی کلا به نظرم داستان های کوتاهش خیلی زیباتر از رمان هاش هستند این دومین مجموعه داستانی بود که ازش خوندم و کتاب نسبتا خوبی هم هست . کلا به نظرم کورتازار را حتی اگه رمان هاش را دوست نداشتید یک سری به داستان کوتاه هاشم بزنید . میکل آنجلو آنتونیونی از روی آگراندیسمان فیلمی هم ساخته . 

 

قسمت های زیبایی از کتاب

آدم به چیزهای غریبی می تواند عادت کند به این فکر می افتد که معما خود به خود حل می شود و سر آخر در بطن معما زندگی نی کنی چیزهای غیر قابل قبولی را قبول می کتی.

 

آدم بدون فکر کردن هم می تواند سر کند.

 

لزومی ندارد آدم همه ی آرزوهای مردم را برآورده کند.

امتحان نهایی

 

امتحان نهایی

 

 

 خولیو کورتاسار

مصطفی مفیدی

 

انتشارات نیلوفر

  خوان و کلارا زن و شوهر جوانی هستند که فردا امتحان نهایی دارند . آنها برای رهایی از استرس قبل از امتحان تصمیم می گیرند تا شب را همراه با 3 تن از دوستان خود ، اندره و استلا و وقایع نگار در بوئنس آیرس بگردند . خلاصه هر 5 نفر ادم های روشنفکر و اهل ادبیاتی هستند که تمام مدت با یکدیگر بحث و گفت و گو می کنند و یک فضای خیلی مالیخولیایی و کابوس واری داره

بد نبود . من زیاد باهاش رابطه برقرار نکردم یعنی در واقع چون اصل کتاب روی محور ادبیاته به این صورت پیش می ره که دائما اشارات متعدد به ادیبان امریکای لاتین یا اسپانیول زبان دارند . پر از نقل قول های ادبی از بزرگان معروف خودشون که خوب برای ما شاید نتونه چندان جذاب باشه . قشنگی کار برای کسی هست که کاملا اون نویسنده ها و اثارشون را بشناسه و الان متوجه شه چه به جا از نقل قول های انها استفاده شده و دیگه اینکه خیلی سبک شاعرانه  و قافیه دار کتاب براش مهم بوده مثلا جایی حتی بدون معنی فقط واسه نظم دار کردن سعی کرده کلمات هم اهنگ به کار ببره حالا خوب مترجم هر چه قدر هم سعی کنه همچین چیزی سخته برگردوندنش به یک زبان دیگه

بد نبود یک حس های قشنگی هم داشت اما کلا به نظرم رسید هر چی سعی راجع به کورتاسار خوانی کردم بسه قرار نیست به نتیجه خاصی برسم

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 او درست در جایی دنبال من می گردد که من هیچ وقت آنجا نبوده ام .

 

 نظرت راجع به این عنوان روزنامه ها چیست : فاجعه در مصر : بیست زن زنده زنده سوزانده شدند ؟ مردم این عنوان را می خوانند و می گویند واقعاً فاجعه ترسناکی است . ضمناً ده هزار زن در جاهای دیگر مرده اند و جهان ککش هم نمی گزد .

 

  تو تنها وقتی قدر فرهنگ خودت را می دانی که از ان جدا شده باشی

 

 درد فقط برای کسی واقعی است که آن را همچون مصیبتی تحمل می کند و در این کار به آن حق شهروندی می بخشد و به آن اجازه ورد به روحش را می دهد . اصولاً شاعر به رنج و درد تن نمی دهد . رنج می برد – ولی خودش آدم دیگری است ایستاده در پایین تخت خواب که رنج بردن خود را نظاره می کند .

فانتاموس علیه خون آشام های چند ملیتی

  فانتاموس علیه خون آشام های چند ملیتی

 

  خولیو کورتاثار

کاوه میرعباسی

 

انتشارات نی

  یک کتاب خیلی کوچیک که به کمک تصویر و داستان های موازی پیش می ره . در حقیقت تلفيقي از رمان و کميک استريپ

فانتوماس شخصیتی شبیه بتمن و زورو و قهرمان کمیک استریپ هایی بوده که توسط سووستر و الن خلق شده

شخصیت اصلی داستان کورتاسار است که حین خواندن یک داستان کمیک استریپ در مورد فانتاموس در یک مجله ( که تصاویر این داستان در کتاب هم هست ) متوجه می شه وارد یک قضیه سیاسی شده – دخالت امریکا در امور کشورهای در حال توسعه به خصوص امریکای لاتین و ایجاد انقلاب و تحولات صنعتی در این کشورها در زمان نیاز

در این رمان به صورت مرموزی همه کتاب خانه های دنیا از بین می روند و نویسندگان تهدید به مرگ می شوند. کورتاسار در اين کتاب پديده جهاني شدن را نيز پيش بيني کرده است.

من تا حالا کمیک استریپ را به صورت یک چیز جدی مطالعه نکرده بودم بنابراین تلفیقی که اینجا ازش دیدم برام واقعا جالب بود . شصیت فانتاموس هم خیلی بامزه است مثل بتمن قهرمانه اما در عین حال خنگ بازی های قشنگی هم داره

 

برداشت من از کتاب این بود که خیلی روی پدیده جهانی شدن تاکید داره و مسائل سیاسی اما مطالب را که نگاه می کنم اصولا چهارچوب اصلی داستان را قضیه همون کتابها و از بین رفتن فرهنگ می دونند ......

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 اشتباه این است که همه چیز عین روز روشن و مثل واقعیت های روزمره جلوی رویمان باشد و با این وجود مطابق معمول همچنان منتظر بمانیم که یک نفر دیگر اولین فریاد را سر بدهد .

دروزاه های بهشت

دروزاه های بهشت

 

  

خولیو کوتازار

بهمن شاکری

 

انتشارات شیوا

کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه کوتازار هست . به نظرم بد نبود بعضی داستان ها مثل دیوارنگاره یا خانه اجدادی قشنگ بودند یا  شب رو به آسمان ( که توی مجموعه داستان های امریکای لاتین هم هست ) اما در کل اونقدرها هم جذاب نبود .  توضیح دیگه ای به نظرم نمی رسه جز اینکه چیزی که اذیتم می کرد این بود که خیلی جاها هی اصرار داشت براتون توضیح بده چی شده یا منظور چی بوده به نظرم این کار واسه رمانه نه داستان کوتاه

نمی دونم از کتاب داستان های قر و قاطی این نویسنده خیلی خوشم اومده بود اما توی دو تا کتاب بعدی نتونستم باهاش ارتباطی برقرار کنم . البته هنوز ناامید نشدم :دی

 

 یک چیز جالب دیگه کوتاسار یک جمله معروف داره ظاهرا بدین شرح : «نويسنده آن قدر، بايد بد بنويسد كه بدتر از آن در تصور نيايد.» البته تفسیرش را نمی دونم

 

 یک جمله قشنگ هم از فوئنتس در مورد کورتاسار :

کورتاسار از چیزی فراتر از فکر نو یا تجربه ای تازه سخن می گفت: از طبیعت سراپا شاد و تازه ی هر لحظه، از تن، خاطره، تخیل مردان و زنان

 

 قسمت زیبایی از کتاب

 تنها موضوعی که اصلا نیازی به روشنگری و تعریف ندارد همان عاشق شدن است . برای دوست داشتن نیازی نیست که آدم دوستان روشنفکری داشته باشد و یا در عقاید سیاسی با هم شریک باشند .

لی لی

 لی لی

 

 خولیو کوتازار

کیومرث پارسای

انتشارات علم

  موضوع جالب در مورد این کتاب اینه که به شیوه های مختلفی می شه اون رو خوند. می تونید مثل یک رمان معمولی از فصل اول تا 56 بخونید و بقیه را بی خیال شید یا از فصل 75 شروع کنید و طبق نظر نویسنده ترتیب فصل ها را بخونید که این ترتیب با ترتیب عادی کتاب فرق داره ... حتی گفته می شه می تونید هر ترتیب دلخواه دیگه ای را انتخاب کنید یا فقط صفحات زوج و بعد فرد را بخونید

چهارچوب اصلی کتاب در مورد مردی آرژانتینی است که در پاریس به سر می برد . او معشوقه ای دارد که عاشقش نیست و بنا بر اتفاق با او سر می کند اما دختر عاشق او می باشد . آنها دوستان زیادی دارند که اصولا در کافه ای دور هم جمع می شوند و با هم بحث می کنند ..... کل مکالمات آنها یک روند درون نگری و فلسفی را دنبال می کنه و یک جورایی تمرکز زیادی را هم می طلبه .... در قسمت دوم هم این مرد به وطنش باز می گرده و به یاد معشوقه اش هست و همچنان درون نگری خودش را ادامه می ده

مایه های سورئالیسمی زیاد داره و کلا بحث های زیادی بوده که توی چه ژانری قرار می گیره  بعضی ها هم اون را رئالیسم جادویی می دونند .

 این چند روزه همه اش سمینار روان شناسی تشریف داشتم و به جای گوش دادن به حرفای استاد کتاب می خوندم و واقعا سعی می کردم کتاب را درک کنم اما باز هم درک کامل میسر نشد و خیلی جاهاش مبهم موند اما چیز خیلی  جدید و جالبی بود خوب هم تموم می شد  . اگه کسی خونده کتاب رو خیلی لطف می کنه برداشت هاشو توضیح بده .

 ماریو بارگاس یوسا عقیده داره که این کتاب کتابی بود که به نویسندگان آمریکای لاتین آموخت ادبیات شیوه یی خلاق برای لذت بردن از زندگی است، که جست وجوی رازهای جهان و زبان در عین لذت بردن ممکن است، و همزمان با بازی کردن می توانیم در عرصه های رازآمیز زندگی که از ذهن منطقی ما، از فهم منطقی ما، پنهان است کند و کاو کنیم، در آن مغاک های تجربه که کسی قادر نیست بدون مخاطرات جدی از قبیل دیوانگی یا مرگ به درون آنها سرک بکشد

  

 قسمت های زیبایی از کتاب

 آدم هایی که قرار ملاقات با دیگران می گذارند همچون افرادی هستند که هنگام نوشتن باید تنها از کاغذ خط دار استفاده کنند یا کسانی که هنگام استفاده از خمیر دندان حتماً باید به انتهای لوله فشار بیاورند .

 

 بهترین تعریف برای انسان این است : دو پای بی بال و پر

 

  آنچه اغلب مردم عشق نام نهاده اند عبارت از انتخاب زنی برای ازدواج کردن است . سوگند می خورم و دیده ام که او را انتخاب می کنند ، انگار می توان عشق را انتخاب کرد .

   

 بیهودگی این است که تو صبح بروی و ببینی یک بطری شیر نزدیک در خانه ات گذاشته اند و احساس آرامش کنی چون روز قبل هم این اتفاق برایت افتاده بوده و شاید فردا هم اتفاق بیفتد .

قصه های قر و قاطی 1

 قصه های قر و قاطی 1

 

 خولیو کورتاسار

جیران مقدم

  

انتشارات مان کتاب

یک کتاب خیلی کم حجم و خیلی جالب . توی این کتاب انسان ها به 3 دسته تقسمی می شوند : خل خلی ها ، بچه مثبت ها و دوست جون ها . ..... یک سری داستان کوتاه طنز در عین حال با بعد اجتماعی و روان شناختی بالا.......کتاب فانتزی خیلی باحالی هست

خل خلی ها کلا بی خیال همه چیز هستند بی نظمند و بی دقت و با همه وجود عاشق می شوند و متنفر .... بچه مثبت ها هم معلومه دیگه مثبت و دقیق و .... دوست جون هم نه این نه اون .... پیشنهاد می کنم حتما بخونیدش .

 یک جایی خوندم که نوشته بود کتاب به قدری تاثیر گذار بوده که باعث ایجاد باشگاه خل خلی ها در جاهای مختلف شده . کورتاسار خودش آرژانتینی هست .

پابلو نرودا هم گفته : بدا به حال کسی که کورتاسار نخوانده ، نخواندن کورتاسار بیماری نامرئی لاعلاجی است که عوارضش بعدها معلوم می شود ، انگار به عمرت طعم هلو را نچشیده باشی . کم کم افسرده و افسرده تر می شوی .... و  شاید هم به تدریج موهایت بریزد .

  

 قسمت های زیبایی از کتاب

 طبیعتاً لاک پشت ها بزرگ ترین تحسین کنندگان سرعت هستند . دوست جون ها این را می دانند و اهمیت نمی دهند . بچه مثبت ها این را می دانند و به آن می خندند . خل خلی ها این را می دانند و هر بار به لاک پشتی بر می خورند ، یک جعبه گچ رنگی بر می دارند و روی لاک گردش یک مدال می کشند .

  

یک دوست جون خانه ای ساخت و در ورودی آن یک تابلو زد که رویش نوشته بود : به کسانی که به این منزل می آیند خوشامد می گوییم .
یک بچه مثبت خانه ای ساخت و در ورودی آن هیچ چیز نصب نکرد .
یک خل خلی خانه ای ساخت و بر طبق رسوم ،در ورودی تعداد زیادی تابلو زد که یا خریده بود یا داده بود برایش ساخته بودند .
تابلوها طوری نصب شده بود که می شد به ترتیب خواندشان .
روی اولی نوشته بود : به کسانی که به این منزل می آیند خوشامد می گوییم .
روی دومی نوشته بود : در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست .
روی سومی نوشته بود : اینجا را خانه خودتان بدانید .
روی چهارمی نوشته بود : ما واقعاً فقیریم اما بخیل نیستیم .
روی پنجمی نوشته بود : این تابلو همه قبلی ها را نقص می کند . بزن به چاک ، توله سگ !