آخرین رویا

 

روح انگیز شریفیان

 

انتشارات آگه

آرزو دختری هست که از بچگی و پس از رفتن برادر بزرگش اشور به المان آرزوی رفتن به اروپا را داشته اما پدر مخالف این امر بوده و در نتیجه آرزو ماندگار شده ازدواج می کند صاحب فرزندی می شود و وقتی این پسر در 14 سالگی در اثر سانحه اتومبیل فوت می کند قید همسر و زندگی را می زند و راهی انگلیس محل سکونت جدید آشور می شود و اکنون او را سرگدان در اروپا داریم با باری از عقده ها خاطره ها حسرت ها بی انصافی ها و .... آرزوی شکسته ای که سعی در ترمیم وجود خود در غربت و مهاجرت دارد ...

اینم کتاب جدید خانم شریفیان که کتاب قشنگی هست اما نه در حد چه کسی باور می کند رستم  . کتاب خوش خوان هست احساسی هست و بعدهای رفتاری ما لایه های زیرین حسیمون را خوب نشونه گرفته جملات جالبی داره خوب پیش می ره اما مشکل من با کلیت موضوع هست که کتاب را آن چنان برام بالا نمی بره چون اصلا و ابدا ارزو را نمی فهمم اصلا در چارچوب های روحی و اخلاقی من نیست و خوب این موضوع تماس با کتاب را برام خیلی راحت نمی کنه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

زبان مادری در ذهن آدم طوری نقش می بندد که هرگز فراموش نمی شود . مگر خودخواسته .

 

خیلی طول می کشد تا آدم ببیند ، رفتارها و عقیده های اشتباه و باور نکردنی و تباه کننده ، زمان که برشان می گذرد ، خنده دار می شوند .

 

آن وقت نمی دانستم که رویاهای آدم واقعیت پیدا نمی کنند ، خیلی طول کشید که آن را بفهمم ، باور کنم ف حس کنم .

 

همیشه یک چیزهایی در لا به لای زندگی روزمره از دست می رود .

 

بعضی از رنج ها انسان را می شکند .

 

مهاجرت همیشه روزی و از جایی شروع می شود اما تمام نمی شود .

 

آن زندگی برای آشنا شیرین و پربها بود و بعد باری شد سنگین روی شانه هایم که هر روز هر روز حمل اش می کردم ، همیشه ...

 

از آن روز دیگر هیچ صبحی مانند صبح های عادی نشد . دیگر هیچ روزی مانند روزهای پیش از آن نشد .

 

قضاوت کار ساده ای نیست . منصف بودن از آن هم سخت تر است .