
هفته ای یک بار آدمو نمی کشه
جی . دی . سالینجر
امید نیک فرجام – لیلا نصیری ها
انتشارات نیلا
کتاب مجموعه ای از 10 داستان کوتاه از سالینجر می باشد . در حقیقت سالینجر تعدادی داستان کوتاه داره که اصلا هم دلش نمی خواد به صورت کتاب چاپ بشن و وقتی هم ناشری اون 21 داستان را چاپ کرد آقای سالینجر با پیگیری بسیار اونها را از بازار جمع آوری کرد اما خوب متاسفانه یا خوشبختانه دست قانون کپی -رایت به کشوری مثل کشور ما نمی رسه .
- لوییز تگ قاتی آدم بزرگ ها می شود : شرح زندگی یک زن آمریکایی . هر چند می گن داستان ضعیفیه اما به نظر من خوب بود
- ستوان با گذشت : یک سرباز قدیم داره یکی از ستوان های بامرام دوران جنگ را تعریف می کنه . خیلی قشنگ بود
- هفته ای یک بار آدمو نمی کشه : سربازی هست که در دوران مرخصی است و قرار است عازم جبهه جنگ شود . قشنگ بود به خصوص آخرش .
- روز آخر مرخصی آخر
- پسر سرباز در فرانسه
- غریب
3 داستان بالایی به ترتیب گوشه ای از زندگی قبل ، حین و بعد از جنگ یک سرباز است که دوست برادر هولدن کالفید ناتور دشت است . هر 3 تاش هم داستان های خیلی قشنگیه .
- من خلم
- شورش خاموش مدیسن
این دو تا هم که رسما همون ناتور دشت و هولدن هستند . در حقیقت قبل از اینکه ناتور دشت به صورت رمان نوشته بشه طرح هایی از اون را سالینجر توی داستان های کوتاهش پیاده سازی کرده بوده . اگه ناتور دشت را نخوندین سراغ این کتاب نرین چون لذت ناتور دشت را از بین می بره . اما من به شخصه توی غالب داستان کوتاه شدیدا خوشم اومد ازش
- طرفین ذینفع : دختر و پسر کم سن و سالی که برخلاف توصیه اطرافیان ازدواج می کنن . وای خیلی لطیف و قشنگ بود
- الین : در مورد یک دختر قشنگ و ساده . این خیلی بد بود به نظرم در حد افتضاح
جالبه بدونید سالینجر خودش هم مدتی سرباز بوده و اگه از جنگ داستان زیاد نوشته از نزدیک هم با اون آشنا بوده و اینکه پدرش یهودی اما مادرش مسیحی بوده . در کل کتاب خوبیه بخونیدش البته به شرطی که قبلش ناتور دشت را خونده باشید
قسمت های زیبایی از کتاب
آدمای زشت عینهو میمون زندگیشون مال خودشونه ، زندگی هم که مال خود آدم باشه و هیچ کی به آدم محل سگ نذاره ، اون وقته که معجزه می شه .
پسر بچه ها هیچ وقت یاد نگرفتن جنگو تحقیر کنن و ازش بیزار باشن ، یا به عکس سربازا تو کتابای تاریخ بخندن . اگه به پسر بچه های آلمانی یاد داده بودن که خشونتو تحقیر و مسخره کنن ، اون وقت هیتلر الان مجبور بود واسه این که خودی نشون بده بره یک غلط دیگه بکنه .
گفتن چیزی به کسی که خودش آن را می داند چه فایده ای دارد ؟
انتظار تغییر و معجزه ای نداشت و تغییر و معجزه ای هم ندید .
هرگز راهی وجود نداشته که مردها در مقابل اندازه و شکل و نغمه ی کشنده زیبایی آدمی که ناگهان با او رو به رو شده اند بتوانند خودشان را جمع و جور کنند ، حتی اگر برگردند سر خط و بخواهند از اول شروع کنند .