داستان های پس از مرگ / سالینجر

داستان های پس از مرگ

 

جی . دی . سلینجر

بابک تبرایی

 

انتشارات زاوش

کتاب از سه تا داستان کوتاه تشکیل شده

اقیانوس پر از گوی های بولینگ: در مورد پسرک ۱۲ ساله مو قرمزی که خیلی چیزا میدونه

پسری که روز تولدش بود: پسر ۲۲ سالشه و امروز تولدش هست

پایولا: زنی که معتقد است بارداره و نباید تخت رو ترک کنه

خوب یکی دیگه از تازه های نشر بازم از یکی دیگه از نویسنده های محبوبم. داستان دومی را نفهمیدم اما اون دو تای دیگه خیلی خوبن لذتشو بردم واقعا حیف بوده چاپ نشن 

تیرهای سقف را بالا بگذارید ، نجاران /سالینجر

تیرهای سقف را بالا بگذارید ، نجاران

 

جی . دی . سالینجر

امید نیک فرجام

 

انتشارات ققنوس

اگه از خواننده های داستان های سالینجر باشید که خانواده گلس را می شناسید و سیمور فرزند بزرگ خانواده را هم به یاد دارید که در یک روز خوش با موز ماهی خودکشی می کنه ، داستان تیرهای سقف را بالا بگذارید نجارها بررسی زمان عروسی سیمور هستش . سیمور از نامزدش موریل می خواد که جشن ازدواج نگیرند چون اون قدر این خوشبختی برای اون زیاده که قابل تحمل نیست و ..
یک قسمت دوم هم از زبان بادی براردر سیمور و یک قسمت سوم در مورد سالینجر هم داره .

قشنگ بود مثل همه نوشته های سالینجر . بسیار دوستش داشتم . واقعا جالب در آورده شخصیت سیمور را . چه قدر از این جور آدم های خاص با این استدلال هاشون متنفرم :دی داستان کوتاهیه و به خوندش می ارزه . یک چیز دیگه این کتاب با عنوان بلندتر از هر بلند بالایی هم ترجمه شده . در ضمن سالینجر چند تا داستان کوتاه بیشتر نداره بنابراین سراغ کتاب های داستان کوتاه های مختلف چاپ شده ازش نرید به داستان های تکراری می خورید . همون دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم و نغمه غمگین و  را بخونید .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

هیچ کس حق ندارد هر غلطی خواست در زندگی بکند و احساسات مردم را به بازی بگیرد .

 

تیرهای سقف را بالاتر بگذارید ، نجاران
که داماد همچون آرس می آید
بالا بلندتر از هر بلندبالایی

 

وقتی جر و بحث می کنند ، لازم نیست آدم نگران بروز کدورت و کینه بین آنها باشد ، چون مادر و دخترند .

نغمه ی غمگین

 نغمه ی غمگین

 

  جی . دی . سلینجر

امیر امجد – بابک تبرایی

 انتشارات نیلا

  این کتاب هم مثل کتاب "هفته ای یه بار آدمو نمی کشه" مجموعه ای از 10 داستان کوتاه سالینجر هست که به صورت پراکنده در مجلات به چاپ رسیده بوده

 - قلب یک داستان پاره پاره : در مورد نویسنده ای که سعی داره یک داستان عاشقانه بنویسه . قشنگه

-  بر و بچه ها : گفت و گوی یک سری جوون شاید کمی تنها . خوبه

- دخترکی در سال 1941 که اصلاً کمر نداشت : ملاقات یک دختر و پسر . خیلی حس عجیب و خاصی داشت . خوشم اومد

-  برادران واریونی : در مورد دو برادر معروف در دنیای موسیقی . این واقعا قشنگ بود

- این ساندویچ مایونز نداره : در مورد جنگ و جبهه . قشنگه با یک لحن گرم و روان

-دختری که می شناختم : اینم در مورد پسری هست که برای یادگیری زبان به اروپا رفته و از دختر همسایه شون خوشش می یاد . خوب بود

- قلق : در مورد یک سربازه . خوبه

- یادداشت های شخصی یک سرباز پیاده نظام : اینم باز در مورد سربازهاست و داستان خیلی قشنگیه

- برو ادی را ببین : برادری که داره خواهرش را نصیحت می کنه . خوبه

- نغمه ی غمگین : در مورد مظلومیت سیاه پوست ها . کلا قشنگه

 بیشتر از همه از برادران واریونی ، دخترکی در سال 1941 که اصلاً کمر نداشت و یادداشت های شخصی یک سرباز پیاده نظام خوشم اومد

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 امروزه روز هنوز تک و توک آدم هایی پیدا می شوند که به هیچ امیدی به دیگری عشق بورزند .

  

 احتمالاً برای هر مردی دست کم یک شهر وجود دارد که دیر یا زود به یک دختر تبدیل می شود .

  

آدم نمی تواند تا ابد کلیدی را در جیبش حمل کند که به هیچ چیز نمی خورد .

  

 داستان ها هرگز به پایان نمی رسند . راوی ست که معمولاً صدایش را در نقطه ی جذاب و هنرمندانه قطع می کند ، کلاً همه اش همین است .

هفته ای یک بار آدمو نمی کشه

 هفته ای یک بار آدمو نمی کشه

 

 جی . دی . سالینجر

امید نیک فرجام – لیلا نصیری ها

 انتشارات نیلا

کتاب مجموعه ای از 10 داستان کوتاه از سالینجر می باشد . در حقیقت سالینجر تعدادی داستان کوتاه داره که اصلا هم دلش نمی خواد به صورت کتاب چاپ بشن و وقتی هم ناشری اون 21 داستان را چاپ کرد آقای سالینجر با پیگیری بسیار اونها را از بازار جمع آوری کرد اما خوب متاسفانه یا خوشبختانه دست قانون کپی -رایت به کشوری مثل کشور ما نمی رسه .

- لوییز تگ قاتی آدم بزرگ ها می شود : شرح زندگی یک زن آمریکایی . هر چند می گن داستان ضعیفیه اما به نظر من خوب بود

- ستوان با گذشت : یک سرباز قدیم داره یکی از ستوان های بامرام دوران جنگ را تعریف می کنه . خیلی قشنگ بود

- هفته ای یک بار آدمو نمی کشه : سربازی هست که در دوران مرخصی است و قرار است عازم جبهه جنگ شود . قشنگ بود به خصوص آخرش .

- روز آخر مرخصی آخر

-  پسر سرباز در فرانسه

-  غریب

3 داستان بالایی به ترتیب گوشه ای از زندگی قبل ، حین و بعد از جنگ یک سرباز است که دوست برادر هولدن کالفید ناتور دشت است . هر 3 تاش هم داستان های خیلی قشنگیه .

-  من خلم

-  شورش خاموش مدیسن

این دو تا هم که رسما همون ناتور دشت و هولدن هستند . در حقیقت قبل از اینکه ناتور دشت به صورت رمان نوشته بشه طرح هایی از اون را سالینجر توی داستان های کوتاهش پیاده سازی کرده بوده . اگه ناتور دشت را نخوندین سراغ این کتاب نرین چون لذت ناتور دشت را از بین می بره . اما من به شخصه توی غالب داستان کوتاه شدیدا خوشم اومد ازش

-         طرفین ذینفع : دختر و پسر کم سن و سالی که برخلاف توصیه اطرافیان ازدواج می کنن . وای خیلی لطیف و قشنگ بود

-         الین : در مورد یک دختر قشنگ و ساده . این خیلی بد بود به نظرم در حد افتضاح

 جالبه بدونید سالینجر خودش هم مدتی سرباز بوده و اگه از جنگ داستان زیاد نوشته از نزدیک هم با اون آشنا بوده و اینکه پدرش یهودی اما مادرش مسیحی بوده . در کل کتاب خوبیه بخونیدش البته به شرطی که قبلش ناتور دشت را خونده باشید

 

  قسمت های زیبایی از کتاب

 آدمای زشت عینهو میمون زندگیشون مال خودشونه ، زندگی هم که مال خود آدم باشه و هیچ کی به آدم محل سگ نذاره ، اون وقته که معجزه می شه .

  

 پسر بچه ها هیچ وقت یاد نگرفتن جنگو تحقیر کنن و ازش بیزار باشن ، یا به عکس سربازا تو کتابای تاریخ بخندن . اگه به پسر بچه های آلمانی یاد داده بودن که خشونتو تحقیر و مسخره کنن ، اون وقت هیتلر الان مجبور بود واسه این که خودی نشون بده بره یک غلط دیگه بکنه .

 

 گفتن چیزی به کسی که خودش آن را می داند چه فایده ای دارد ؟

 

 انتظار تغییر و معجزه ای نداشت و تغییر و معجزه ای هم ندید .

   

هرگز راهی وجود نداشته که مردها در مقابل اندازه و شکل و نغمه ی کشنده زیبایی آدمی که ناگهان با او رو به رو شده اند بتوانند خودشان را جمع و جور کنند ، حتی اگر برگردند سر خط و بخواهند از اول شروع کنند .

فرانی و زویی

 فرانی و زویی

 

 جی . دی . سالینجر

میلاد زکریا

انتشارات مرکز

 خانوده گلس خانوده ای شامل 7 فرزند باهوش می باشد که 2 فرزند آخری خانواده یعنی زویی و فرانی شخصیت های اصلی این کتاب می باشند .

فرانی دختر جوانیست که به فلسفه و به خصوص فلسفه شرق علاقه زیادی دارد و بعد از خواندن یک کتاب عرفانی مذهبی دچار یک فروپاشی معنوی شده است . در پس این بحران روحانی ، دانشگاه را ترک کرده و به خانه بر می گردد و افراد خانواده سعی در کمک به او دارند اما مهم ترین نقش را برادر بازیگر و پرهیاهوی او زویی دارد . زویی بحران های فرانی را درک می کند و  روحیات مشابه و در عین حال کاملا متفاوتی با خواهر خود دارد . او سعی می نماید با بیان فلسفه خود و به کارگیری ذهن خواهرش او را از فروپاشی نجات دهد .

خواهران و برادران گلس بسیار باهوش و بامعلومات هستند اما این دانستن ها نه تنها کمکی به خوشبختیشون نکرده بلکه اونها را در یک ترس و دلهره نیز فرو می بره.رد پای خانوده گلس در داستان های دیگری از سالینجر نیز دیده می شود .

 فیلم ایرانی "پری" ساخته داریوش مهرجویی در حقیقت اقتباسی از این کتاب بوده .

 خیلی فضای سنگین و در عین حال دلهره آوری داشت اما خیلی هم قشنگ بود . البته اینجور که توی مقالات خوندم ظاهرا ترجمه اش خیلی پر ایراد بوده شاید سنگینی و دیرهضمیش یک مقادیری به همین خاطر بود اما دلهره اش مطمئناً به موضوع و جو کتاب بر می گشت .

 توی کتاب های سالینجرکه تا حالا خوندم  این رو بیشتر از همه دوست داشتم به خصوص زویی را . موقع خوندنش انگار یک جور فضای اطراف آدم سنگین و پرتشویش می شه اما یک حس ارامشی هم داره . به خصوص که خیلی قشنگ تموم می کنه کتاب رو . پایانش حرف نداره .

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

  حالم به هم مي خوره از اينكه توي زندگي همه يك كله گنده باشم .

 

 بادي از دخترك مي پرسد:
ـ « چند تا دوست پسر داري؟»
 دخترك مي گويد: «دو تا.»
 بادي مي گويد:« چقدر زياد! اسمشون چيه؟»
دخترك  مي گويد: «بابي و دروتي»

  

 وقتی آن طور ابرمرد و تودار می شوی ازت بدم می آید . البته واقعاً ازت بدم نمی آید اما اصولاً مخالف مردهای قوی و ساکت هستم .

 

 هر اعتراضی هر چه قدر که بلیغ باشد ، تنها تا جایی خوب است که کاربرد داشته باشد .

 

  نمی شه تو این دنیا با این دوست داشتن ها و نداشتن های شدید زندگی کرد .

 

  قطار سواری رو خیلی دوست دارم . اگه آدم زن داشته باشه هیچ وقت نمی تونه کنار پنجره بنشینه .

ناتور دشت

 ناتور دشت

 

جی . دی . سالینجر
محمد نجفی


انتشارات نیلا

قهرمان داستان هولدن یک نوجوان آمریکایی است که برای چندمین بار از مدرسه اخراج شده و با حالتی مخلوط از شرم و ترس و دلزدگی در فکر فرار از خانه است . در حقیقت راوی داستان خود هولدن می باشد که بر روی تخت روانکاوی سعی در به یاد اوردن تمام احساسات خود و رسیدن از یک حالت ناخودآگاه به حالت خودآگاه و دلیل یابی دارد .
هولدن پسری پر احساس باهوش و بامعلومات و مهربان است پسری که عاشق بچه ها و سادگی انهاست و از وارد شدن هر چیز نادرست و زشتی به زندگی انها نارحت می شد پسری که استعداد زیادی دارد بیهودگی انسان های اطراف و پوچ بودن روح انها را درک می کند اما خود نیز در بی هدفی دیگری درگیر است عدم وجود وقصدی معین برای اینده
به نظرم ناراحت کننده است ادم واقعا بعضی وقت ها می بینه افراد فوق العاده پر احساس و باهوشی را که نگران جامعه و سرنوشتش هستن افرادی که عاشق ادبیات و تفکر و مطالعه و احساسات پاک بچه ها هستن اما به نظر من مثل هولدن ضعف اصلیشون بدون برنامه بودن کارهای خودشونه . برای به ثمر رسوندن همه اون افکار و عقاید پاک و قشنگ هولدن باید بدونه قرار زندگیش چه طور و در چه مسیری بگرده
در حقیقت یک نوع عصیان در برابر ارزش ها رو نشان می ده . نوجوانی که متوجه تباهی اطراف و پوچی افکار شده و با وارد شدن به دنیای حقیقی بیشتر هم به حقانیت خودش پی می بره . اما خوب بازم به نظر من هر عصیانی یک نقطه هدف می خواد کافی نیست بگی چیزی بده باید بگی خودت می خوای چی کار می کنی انتقاد و پیشنهاد کنار هم سودمنده
کتاب خیلی خیلی روانیه و نمی شه زمین گذاشتش خیلی صمیمی و قشنگ مطالب پیش می ره

جالبه بدونید
«الیا کازان»، کارگردان معروف سینما قصد داشت فیلمی بر اساس رمان «ناتور دشت» بسازد و هنگامی که می‌خواست رضایت سلینجر را جلب کند، سلینجر به او پاسخ داد که «نمی‌توانم چنين اجازه‌ای بدهم زيرا می‌ترسم هولدن اين كار را دوست نداشته باشد!».


در ضمن

ناتور ِ دشت، یک ترکیب دو کلمه‌ای است: ناتور+ دشت؛ و ناتور به معنای نگهبان و پاسبان است و ناتور ِ دشت، یعنی نگهبان دشت و ارتباط‌اش با داستان هم کاملن مشخص است. در فصول انتهایی رمان که «هولدن کالفیلد» (قهرمان رمان) با خواهرش «فیبی» راجع‌به این‌که دوست دارد در آینده چه کاره شود صحبت می‌کند، می‌گوید: «همه‌ش مجسم می‌کنم که هزارها بچه‌ی کوچیک دارن تو دشت بازی می‌کنن و هیش‌کی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبه‌ی یه پرت‌گاه خطرناک وایساده‌م و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِ دشتم...».

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 همه ی دخترها وقتی احساساتی می شن بی عقل هم می شن

 

 مردم همیشه برای چیزها و آدم های عوضی دست می زنن

 

 اگه کسی ندونه داره جایی رو ترک می کنه احساسش از خداحافظی هم بدتره

دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم

 دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم


جروم دیوید سالینجر
احمدگلشیری

انتشارات ققنوس

کتاب شامل 9 داستان کوتاه از سلینجر است . داستان ها به ادم های معمولی اتفاقات معمولی و احساسات تنهایی و دلتنگی های اونها می پردازه . داستان هایی با احساساتی اون قدر اشنا که کاملا براتون قابل لمسه . من زیاد داستان کوتاه دوست ندارم اما این کتاب خیلی قشنگی بود ، به خصوص داستان تقدیم به ازومه با عشق و نکبت و دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم .

داستان ها شامل 

یک روز خوش برای موز ماهی
عمو ویکیلی در کانه تی کت
پیش از جنگ با اسکیموها
مرد خندان
انعکاس آفتاب بر تخته های بار انداز
تقدیم به ازمه با عشق و نکبت
دهانم زیبا و چشمانم سبز
دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم
تدی

 

  قسمت های زیبایی از کتاب

 اگه آ دم خیال نداره راهبه ای چیزی بشه پس باید بخنده

 

 شاعر ها خیلی تو نخ هوا هستن . اونها همه احساساتشونو تو چیزهایی به کار می گیرن که احساسات ندارن

  

 اونها دلیل هاشونو برای دوست داشتم ما به اندازه خود ما دوست دارن و بیشتر وقت ها حتی بیشتر از خود ما. این کار درستی نیست .