کتاب آدم های غایب /مدرسی

کتاب آدم های غایب

 

تقی مدرسی

 

انتشارات بزرگمهر

رکنی پسر کوچک آقای حشمت نظامی است . آقای حشمت نظامی یا خان بابا دکتر که روزهای آخر عمر را طی می کند و دچار سرطان شده از رکنی می خواهد دنبال برادر ناتنی اش ضیاء بگردد . آنها 11 سال است از ضیاء خبری ندارند . رکنی بین این اتفاق ها سرگردان است ، مریضی پدر ، برادری که می گویند راننده کامیون شده و عده ای می گویند زندانی سیاسی است و در زندان است ، مسعود نامی که مامور ساواک است ، خواهری دیوانه ، شبح نامادری عجیبش همایون دخت که خود را آتش زده ...

خوب راستش در همین حد دیگه یک فضای آشفته تا حدودی سورئال و پر از اختلافات خانوادگی که درست هم متوجه نشدم چی می خواد بگه آخرش ... اصلا خوشم نیومد قشنگ نبود به نظرم آقای صادقی رفته دنبال سبک های خاص تر و متفاوت تر از کلاسیک ولی نتونسته خوب توی این سبک ها ظاهر بشه و یک جورایی قضیه را لوث کرده . از نحوه انتخاب اسامیشم خوشم نمی یاد باز به نظرم دنبال خاص بودن هست که بدلم نمی شینه . تکه های مشابهی هم در بین داستان ها هست بچه هایی که می خواهند با جعبه زیردریایی درست کنن ، صورت های توی زیرزمین ها برای ترسوندن بچه ها از ظرف مربا و ترشی و ...

در مورد آقای مدرسی نکته باقی مانده اینه که ایشون زمانی که در ایران بودند مجله صدف را متشر می کردند و در ضمن دو تا دختر هم دارند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

سردرگمی شما معنی اصلی زندگی شماست .

 

زیادی عمر مهم نیست . مهم اینه که آدم بخواد و بتونه ببینه .

 

آدم مسئول زندگی خودشه ، هر چی که به سرش می یاد به خاطر کارهاییه که خودش کرده .

 

آدم وقتی عکسشو برای کسی می فرسته خودشو که نمی فرسته . آدم همیشه توی عکس خودش غایبه .

آداب زیارت /مدرسی

آداب زیارت

 

تقی مدرسی

 

انتشارات نیلوفر

هادی بشارت معلم بازنشسته و تاریخ دان پرمطالعه ای است که زیاد به خیالات پناه می برد ، همسرش فرنگو بازیگر تئاتر بوده که پس از انقلاب اجازه بازی ندارد در خانه خیاطی می کند و بی حوصله  شده . زمان ماجرا اوایل انقلاب و هنگام جنگ با عراق است زمانی که مهرداد شاگرد آقای بشارت به خاطر علاقه تاریخی اش به دیدن فراط راهی جبهه شده و شهید می شود ، زمانی که همسایه آنها هلی چون حجاب درستی ندارد به صورتش اسیبد می پاشند و او کور می شود ...

خوشم نیومد شاید کتاب قشنگی بود خیلی هم حرف می زد ولی اصلا نمی دونستم چی می خواد بگه سبک نوشتنش چیزی نیست که من باهاش ارتباط برقرار کنم حداقل به یکی احتیاج دارم که راهنماییم کنه که اگه کتاب را خونده توضیحی بده که چی می خواد بگه چی می شه مفهوم این همه صحبت و صحنه های غیرواقعی کتاب چیه !!!

آقای تقی مدرسی همسر خانم ان تیلر نویسنده امریکایی بودند و در حقیقت توی همون کلاس های ادبیات هم با هم آشنا شده بودند .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

مسلما بین شرقی ها و غربی ها وجوه مشتکری هست ، و هر کدوم از جهاتی می تونن برای همدیگه موثر و مفید واقع بشن ولی بالاخره در برخوردهاشون عقیم می مونن . مثل به نارنج که از پیوند درخت به و نارنج به عمل می یاد و قاطر که از جفت گیری اسب و الاغ . البته هر کدام فوائدی دارن منتها خودشون عقیم و بی ثمرن .

 

تو این مملکت ما ملت عادت کردیم که خودمونو عقل کل بدونیم . اما تا چیزی می شه ، تا کارد به استخوون می رسه ، هی می خواهیم کتمون کنیم و ندیده بگیریم ، باورمون بشه که خبری نشده و آب از آب تکون نخورده .

شريفجان شريفجان /مدرسی

شريفجان شريفجان

 

تقي مدرسي

 

انتشارات نيل

داستان در زمان كشف حجاب اتفاق مي افتد . خانواده اصلاني از خانواده هاي قديمي و اصيل شريفجان است كه زمين كشاورزي بزرگي به نام جلال آباد دارد . اين زمان قبلا وقف شده ولي بازماندگان حاضر به وقف آن نيستند و دعوا بين اصلاني و سرهنگ در جريان است . از سوي ديگر مريم همسر اصلاني زني است كه از كشف حجاب استقبال زيادي كرده و با سر و وضع ناجوري در جامعه رفت و آمد دارد .

كتاب متوسطي بود خيلي خوشم نيومد . البته ترسيم و تجسم شهري كويري مثل شريفجان و يا برخي قسمت هاي كتاب كه با قلم خيال انگيزي تصوير شده بود زيبا بود ولي چيز بيشتري براي ارائه نداشت . خيلي معمولي بود و تازه اعتراف هم مي كنم با پايان كتاب هم ارتباط برقرار نكردم . درست متوجه نشدم چي شد!

آقاي مدرسي در ايران پزشكي مي خوندند و بعد براي ادامه تحصيل و گرفتن تخصص در زمينه روان پزشكي راهي آمريكا مي شوند . اين سفر هم زمان با دوره اي بوده كه كتاب اولشون يكليا و تنهايي او سر و صداي زيادي كرده بود . نقدهاي خيلي خوبي از كتاب شده بوده و آقاي مدرسي و آقاي بهرام صادقي جزء استعدادهاي بزرگ كشور شمرده مي شدند . آقاي مدرسي بعد از مهاجرت ، كتاب شريفجان شريفجان را مي نويسه كه اصلا موفقيت كتاب قبلي را در پي نداشته . آقاي مدرسي در اثر سرطان در سال هاي پيش فوت كردند .

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

براي دوست داشتن بايد دل داشت كه ما داريم ، بايد دلت مثل دل دريا باشد . بزرگ و سخي . ما دل دريا داريم .

 

اين روزها همه چيز امكان دارد . گرسنگي چيزي نيست كه بشود قايمش كرد . ولي مثل اين است كه بعضي ها مي توانند بي صدا بميرند . شايد ناي نعره زدن نداشته باشند . بعضي وقت ها نعره زدن هم دردي را دوا نمي كند .

يكليا و تنهايي او /مدرسی

يكليا و تنهايي او

 

تقي مدرسي

 

انتشارات نيل

يكليا دختر پادشاه اسرائيل است كه عاشق چوپان پدرش شده ، با او رابطه داشته و اكنون از شهر رانده شده است . در راه و هنگام تنهايي ، شيطان در هيبت چوپاني به او نزديك شده و برايش از تنهاييش مي گويد و قصه پادشاهي كه عاشق دختري شد كه نبايد مي شد و مردم كه خواستار اخراج دخترك بودند ...

كتاب متوسطي بود . موضوعش خيلي خلاقانه بود و نثر نوشتنش هم كاملا منطبق با موضوع و استادانه ولي راستش براي من جذابيتي نداشت ، آدم را دنبال خودش نمي كشيد و نمي دونم آخرش چه پيامي مي خواست بده . ولي خوب ابتكار جالبي بود توي موضوعات داستان هاي ايراني .

اين كتاب اولين اثر آقاي مدرسي بود كه بسيار هم سر و صدا كرد , از سوی مجلهسخن عنوان بهترین رمان ایرانی سال 1335 را یافت .
آقاي مدرسي از نويسندگان تهراني كشور هستند كه توي يك خانواده مذهبي بزرگ شدند .

 

 قسمت هاي زيبايي از كتاب

ترس و تعجب با اشخاص كوچك و وحشي بازي مي كند .

 

تو از اين تنهايي چه مي خواستي ؟ مي خواستي به عشقت عظمت و نشاط بدهي ؟ مگر عشق تو عظمت نداشت.

 

آن چه كه در اين دنيا از همه پليدتر است نفرت است .

 

هوس ها هيچ وقت كوچك نيستند . كوچك ما هستيم كه نمي توانيم از آنها بگذريم .

 

تمام مادران زن هستند اما اي قوم مقدس ، هر زني مي تواند مادري كند ؟

 

ناداني را بايد با محبت رام كرد . انسان با محبت رشد مي كند و با گذشت كامل مي گردد .

 

اميال كوچك وقتي به صورت هوس درآمدند ، مردان بزرگ را بنده ي خود خواهند كرد .