اداره پست / بوکوفسکی

اداره پست

 

چارلز بوکوفسکی

فرح آمیلی

 

انتشارات قاصدک

سال نشر : 1396

 داستان مرد جوانی هست که می خواد از زندگی لذت ببره و بی قید و بند باشه اما خوب گذران زندگی پول می خواد و اون تو اداره پست استخدام می شه سعی می کنه زندگی را سخت نگیره ولی انگار اوضاع سخته خوب .

بوکوفسکی باحال می نویسه هر چند جز نویسنده های محبوب من نیست . این کاری هم که ازش توی تازه های نشر بود و می خوام باهاش فعلا معرفی تازه های نشر از نویسنده های قبلا معرفی شده را ببندم و برم سراغ نویسنده های جدید در حقیقت اولین کار بوکوفسکی هست که زیر یک ماه می نویسدش . کتاب باحالیه .

 

قسمت زیبایی از کتاب

وی عکس را برداشت و به آشپزخانه رفت . عکس ابدی! زن ها با عکس هایشان. همه شان مثل هم هستند.

ساندویچ ژامبون/ بوکوفسکی

 

ساندویچ ژامبون

 

چارلز بوکوفسکی

علی امیرریاحی

 

انتشارات نگاه

شاهد زندگی پسر بچه ای هستیم که توی محله های فقیر نشین شهر توی زمان بحران های اقتصادی و جنگ با مشکلات درگیره. پدر و مادرش دلشون می خواد اون به جایی برسه اما هیچ وقت رفتار خوبی باهاش ندارند و پدرش مرتب کتکش می زنه اون سعی می کنه قلدر و خشن بشه و اعتبار کسب کنه توی مدرسه به خاطر قیافه زشت و جوش های ناجورش شانس زیادی نداره درس نمی خونه و ...

از بوکوفسکی قبلا فقط دو تا معرفی کرده بود تا امسال توی تازه های نشر یکی دیگه ازش معرفی کردم و اینم چهارمین کتاب . این کتاب را یه جورایی اتوبیوگرافی اون می دونند . در مودر اسم کتاب هم چیزهای مختلفی وجود دارد مثلا اینکه پسر بچه عین ژامبون بین ساندویچ بین پدر مادرش گیر کرده یا یادآور صبحانه بچه ها توی دوران کودکی بوکوفسکی بعضی ها می گن اسمی هست در برابر اسم ناتوردشت و جور دیگه هم که می شه معناش کرد بازیگریه که موقع مستی بازی بهتری ارائه می ده . در هر صورت کتاب قشنگیه لحن نوشتنش اون عصبانیت و بی هدفی شخصیت اصلی فصل های کوچیک کوچیک که به یه طور قشنگی به هم وصل می شن نشون دادن مشکلات اقتصادی و تفکرات قشرها همش هنرمندانه است

 

قسمت های زیبایی از کتاب

از اینکه به عنوان یکی از پسرهای بد و شرور انتخاب شده بودم لذت می بردم . از این بد بودن خوشم می آمد. هر کسی می توانست خوب باشد، اینکه جرات نمی خواست !

 

همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد است ، مهم نیست که کدام را انتخاب کنی ، هر کدامشان ذره ای از تو را می خورند تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند . بیشتر آدم ها در بیست و پنج سالگی تمام می شوند .

آدمکش ها/ بوکفسکی

 

آدم کش ها

 

چارلز بوکفسکی

غلامرضا صراف

 

انتشارات نيماژ

آدم کش ها : مردی که قرار می شود برای اولین بار به دزدی برود .

این چیزیه که دیلن تامس را کشت : نویسنده ای که دارند مستند زندگی اش را می سازند .

شیطان داغ بود : مرد به نمایشی می رود که شیطان را در قفس کرده اند .

کلاس : مرد برای بوکس با همینگوی داوطلب می شود و اعلام می کند نویسنده است .

نمی تونی یه داستان عشقی بنویسی : مردی که قرار است نویسنده باشد !

یکی دیگه از تازه های نشر هم کتاب آقای بوکفسکی بود که من کلا دو تا کتاب تا حالا ازشون معرفی کردم سبک خاص خودشو داره اصلا هم حضور ذهن ندارم اسمش ممکنه چی باشه اما حالت خاصی داره شبیه نوشته های براتیگان و اینا اما ساده تر ... خوب واقعا سبک مورد علاقه من شاید نباشه و هیچ وقت جز محبوب ترینای من قرار نگیره اما دوسش دارم و حس و حال نوشتنش بهم می چسبه .

هاليوود /بوکفسکی

هاليوود

 

چارلز بوكفسكي

پيمان خاكسار

 

انتشارات چشمه

چارلز بوكفسكي طي قرار با يكي از آشنايان هاليوودي اش قرار است فيلم نامه اي بنويسد . اين فيلم نامه اي به نوعي قصه زندگي خود او در يك برهه زماني و در مورد الكلي بودن است . توي كتاب داستان نوشتن اون فيلم نامه و تهيه فيلم را مي نويسه با اسامي غيرواقعي كه البته تغيير داده شده اسمهاي واقعي است . از رفتار عجيب و غريب هاليوودي ها ، خواسته هاي هنرپيشه ها ، مشكلات تهيه پول ، چندين بار قطع شدن كار و ...

قشنگ بود . نثرش جالب و دوست داشتني بود و موضوعش هم بامزه بود دل نشين بود . يك جورايي طنز جدي در عين پراكنده گويي .

روي قبر بوكفسكي نوشته شده تلاش نكنيد و جالبه بدونيد اون يك زماني پستچي بوده !

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

فكر كنم اگر قصه هاي قديمي را دوباره و دوباره تعريف كني يه جورايي اونا رو به چيزي كه قرار بوده باشن نزديك تر مي كني .

 

بدترين چيز روي زمين اينه كه هشيار وسط جمع يه مشت احمق مست بنشيني .

 

بهترين بخش وجود نويسنده روي كاغذ است . بقيه اش معمولا مفت نمي ارزد .

عامه پسند /بوکفسکی

عامه پسند

 

چارلز بوکفسکی

پیمان خاکسار

 

انتشارات چشمه

ماجرا در مورد یک کارآگاه خصوصی هست که همزمان درگیر چندتا پرونده می شه یکی مرد ثروت مندی که به همسرش مشکوکه دیگری مردی که یک خانم فضایی مزاحمش شده سومی مردی که دنبال یک گنجشک قرمز می گرده و چهارمی خانم مرگ که می خواد مطمئن باشه سلین کشته شده .... یک جور داستان فانتزی با تقلیدی جالب از داستان های عامه پسند که با سبکی دقیقا شبیه براتیگان نوشته شده ظاهرا هر دو از نویسنده های جنبش بیت هستند .

تقریبا خوب بود اگه نوشته های براتیگان را دوست دارید این کتاب هم به دلتون می شینه فانتزی و در عین حال غم جالبی توش داره ولی در مجموع این سبک اون قدر هم از مورد علاقه های من نیست که شدید شیفته ام کنه فقط خوشم می یاد همین .

بوکفسکی از نویسنده های آمریکایی هست که البته مادرش آلمانی بوده و خودشم متولد آلمان هست . این کتاب آخرین رمان بوکفسکی هست و می گن شاید یه جورایی پیش بینی مرگش هم باشه .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

به ستاره های سینما نگاه کن ، پوست ماتحتشان را می کنند و به صورتشان می چسبانند . پوست ماتحت از همه جا دیرتر چین می خورد . همه شان آخر عمری صورت و ماتحتشان یکی می شود .

 

تصمیم گرفتم تا ظهر توی رخت خواب بمانم . شاید تا آن موقع نصف آدم های دنیا بمیرند و مجبور باشم فقط نصف دیگرشان را تحمل کنم .

 

همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کن . البته اگر به قصد نابودی کل زندگی ات نیامده باشد .

 

بیشتر آدم هخای دنیا دیوانه بودند . آن بخشی هم که دیوانه نبودند عصبی بودند . آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند ، احمق بودند .

 

با چشم هایی نگاهم کرد که نه هیچ وقت مانندش را جایی دیده بودم و نه هرگز چیزی شبیه شان را خواهم دید .

 

محله ی خوبی بود . تعریف محله ی خوب : جایی که وسعت نمی رسد در آن زندگی کنی .