برادركشي

 

نيكوس كازانتزاكيس

محمد ابراهيم محجوب

 

انتشارات الفبا

داستان در مورد جنگ مردم يك سرزمين بر عليه يكديگر است . عده اي از مردم دهكده به كمونيست ها پيوسته در كوه ها مي جنگند و عده اي تحت فرمان حكومت بر عليه سرخ ها اسلحه به دست گرفته اند و به اين ترتيب برادرها يكديگر را به خاك و خون مي كشند . پدر يارانوس در اين بين به فكر صلح و آشتي و برابري است ...

كتاب قشنگي بود خوشم اومد با اينكه تو شرايط كاري واقعا دشواري مي خوندمش و حواسم پرت بود ولي خوشم اومد . موضوعش و مفهومش زيبا و تاثيرگذار هست .

دارم دوباره از نويسنده هايي كه قبلا باهاشون آشنا شدم كتاب مي خونم . حس نويسنده جديد را ندارم . در مورد كازانتزاكيس هم قبلا زياد نوشتم اگه علاقه منديد .

 

قسمت هاي زيبايي از كتاب

هيچ وقت قلب كسي را جريحه دار نكنيد چون خداوند در آن سكونت دارد .

 

شكر خدا كه خواب هست و آنچه را كه بيداري از ما دريغ مي كند به ما ارزاني مي دارد .

 

عزيزم ، زندگي چه قدر زيبا مي تواند باشد ! چه قدر ساده و خوب ! و ببين ما با آن چه كرده ايم !

 

محبوب من ، زندگي آن قدر عجيب است كه انسان عملا خيلي ساده راضي مي شود .

 

هيچ چيز مثل اين پشتت را نمي لرزاند كه مجبور باشي تماس بدن كسي را كه قصد كشتن تو را دارد با بدن خودت حس كني و نفس هايش و كف و آب دهانش را و ترس و وحشتي را كه با وحشت تو ممزوج مي شود و نياز وحشتناك به كشتن او را ، نه به اين دليل كه از او نفرت داري بلكه بدين خاطر كه پيش از آنكه او بر تو دست يابد تو بر او دست يابي .