هزار تو/ دورنمات

 

هزار تو

 

فردریش دورنمات

محمود حدادی

 

انتشارات نیلوفر

هزارتو یک جورایی زندگی نامه و خاطرات دورنمات هست . البته نه به صورت زندگی نامه نه بلکه فصل و فصل هست و توی هر فصل راجع به یک چیزی صحبت کرده مثلا دوران بچگیش تو روستا ، علاقه اش به نقاشی ، دوران دانش آموزیش ، تحصیلات دانشگاهیش و ... یه جورایی از دیدگاه هاش و نظریاتش صحبت کرده .

اصلا دوست نداشتم من کتابای دورنمات را اصولا دوست داشتم و این کتاب را هم با ذهنیت خوبی شروع کردم اما راستش باهاش ارتباطی برقرار نکردم و به نظر ترجمه خیلی بدی داشت و روان و خوشخوان نبود .

میشائیل کلهاس/ فون کلایست

میشائیل کلهاس

 

هاینریش فون کلایست

محمود حدادی

 

انتشارات ماهی

کتاب در حقیقت 4 تا داستان کوتاه هست که میشائیل کلهاس بلندترین اونهاست .

میشائیل کلهاس : کلهاس اسب فروش خوش نامی است که همراه با خانواده اش گذران عمر می کند . روزی ارباب جدید منطقه دو اسب او را گرو می گیرد تا برود و جواز بخرد و در شهر او می فهمد جواز شوخی ای بیش نبوده زمانی که برمی گیردد ارباب از دو اسبش کار کشیده و آنها را شبیه یابو کرده و پیشکارش را کتک زده . کلهاس می خواهد دادخواهی کند و درگیر پیچ و خم های حکومتی می شود .
گنده پیر لوکارنو : پیرزن مفلوک روزی به خانه اربابی می آید اما اربا از او می خواهد جای دیگری بخوابد و همین بلند شدن باعث از دنیا رفتن زن می شود .
زلزله در شیلی : دختر و پسر عاشق همند و با یکدیگر رابطه داشته و دختر باردار شده . تصمیم گرفته می شود دخترک را اعدام کنند و مرد نیز زندانی است در همین زمان زلزله بزرگی رخ می دهد .
مارکوئیز فون ا... : دخترک که بیوه ای خوش نام است همراه با دو فرزندش زندگی می کند و در جنگ افسر روس او را از دست معارضان نجات می دهد ولی دختر می فهمد باردار است و این موضوع جای بسی تعجب است .

این کتاب از اونایی بود که خواننده های وبلاگ خیلی مصرانه بهم پیش نهاد می کردند بخونمش تا بالاخره سراغش رفتم کتاب قشنگ بود خوشحالم از خوندنش . داستان مال زمان های خیلی قبله پس هم صحنه ها و رویدادها توی یک حال و هوای دیگه ان هم نثر قدیمی بوده که توی ترجمه هم مشهوده . خیلی هم تراکمش بالاست منظورم اینه هیچ جمله ای را با حواس پرتی نمی شه خوند از اونایی هست که جمله به جمله را باید با حواس جمع بخونی . با همه این احوال قشنگ و مدبرانه نوشته شده و موضوعات جالبی هم داره و بخونیدش.

فون کلایست آلمانی هست که توی یک خانواده نظامی به دنیا می یاد و این عشق به ادبیات با روحیات خانواده اش هم خونی نداشته و نهایت هم اونو به سوی خودکشی سوق می ده .

کافکا در مورد این کتاب گفته بود که به جز یک بخش از داستان بقیه اون را توی یک نشست خوندم آن هم برای دهمین بار و این داستانیه که با خلوص نیت در دست می گیرمش .  

فرجام نيچه/ لانگه

فرجام نيچه

 

هارتموت لانگه

محمود حدادي

 

انتشارات افق

فرجام نيچه : در مورد روزهاي پاياني زندگي نيچه و جنوني كه گرفتارش بود .

سونات والدشتاين : در مورد گوبلز آلماني از نزديكان هيتلر كه فرزندانش را پيش از شكست كشت .

در ماه پاييزي نوامبر : در مورد كلايست نويسنده آلماني كه همراه با زني خودكشي كرد .

از رنج آگاهي : در مورد زايدل روشنفكر چپ گراي آلماني و فكرهاي هذياني او در باره مرگ و زندگي .

از شادابي مرگ : پس از مرگ شاهد روابط زن و قاتلش هستيم .

از كتاب قبلي آقاي لانگه خيلي خوشم اومد و سراغ ترجمه جديدتر از كار ايشونم رفتم اما اين كتاب را دوست نداشتم البته كه موضوعات جالبي داره اما اصلا به نظر من يك نفر با خوندن اين دو تا كتاب نمي تونه بگه نويسنده ها يكي بودند نثر اين كتاب خيلي پيچيده و ثقيل بود شايد اثر ترجمه باشه يعني كيفيت اين ترجمه و اون ترجمه از زمين تا آسمون بود به نظر من .

اينم بد نيست بگم كه آقاي لانگه تحصيلات سينمايي دارند .

 

قسمت زيبايي از كتاب

اين كه خوشبختي را از دست داده باشي به تنهايي بدبختي نيست . بله ، بدبختي تازه وقتي سر بر مي دارد كه خوشبختي ديگر يادت نيايد .