آواز درخت گز/ دانش آراسته

 

آواز درخت گز

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات سمام

رشیدی کارگری است که فرصتی برایش پیش می آید و از کارخانه بیرون آمده و در عرصه کار در امور مربوط به کتابخانه و رواج کتابداری مشغول به فعالیت می شود و چون مدرک ندارد سخت کار می کند در این بین مشکلات زیادی می بیند افراد سیاسی افراد شجاع ترسو ....

اینم جدیدترین کتاب ایشون که این بار رمان هست برای بستن پروندشون راستش دوستش نداشتم حالت رفت و امدای زمانی و خطی نبودنش را به نظر من جالب در نیورده و کلا توی داستان کوتاه خیلی موفق تر از رمان عمل کرده .

 

قسمت زیبایی از کتاب

عشق در نرسیدن پایدارتر است .

اشتباه قشنگ / دانش آراسته

 

اشتباه قشنگ

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات افراز

تالار عروسی : صحبت های قهوه خانه ای

نان : پسرک مسافرکش می شود

خورشید تابان : آدمی که به نامی باستانی صدایش زدند

با شما نیستم با خودم هستم : عشق در سن نامناسب

گریز از خود : مرد و زنی که یکدیگر را دوست دارند

هنرکده : معلم نقاشی و توصیه به ازدواج

دست : مردی که در خواب با دست قطع شده حرف می زند

اشتباه قشنگ : عاشقی در پیری

قصر دلگشا : زنانی که مردها را از شهر بیرون کردند

نام دیگر عشق : عشق ممنونع

پسر فاطی : پسر دهاتی که عاشق فاطی شده

صبحانه در تیفانی : پسرک عاشق فیلم است

آوا خودرو : مرد تنها به مسافرت می رود به دیدار دوستی قدیمی

قاشق چای خوری : خانه سالمندان

رو به روی دیوار :  آدم خرده گیر

پرسش و نقش واژه ها : چند تکه

آسایشگاه : زن شاعر کارمند که همکارانش می گفتند تعادل روانی ندارد

هاپو : مرد به دوستش می گوید دختر تو شوهری می خواهد که مثل هاپو کنارش راه برود و دم ویترین ها بایستد

نانوایی تهران : خاطرات نان گرفتن در بچگی

واژه ی مشترک : دعوای عروس و مادر شوهر

عشق ما : دو برادر کارگر و عشق هایشان

پدرمادرکش ها : صحبت راننده تاکسی در مورد دانشجوها

او : کبوترباز

فصل مشترک : رای دادن و ندادن و دعوای زن و شوهر

پوست اندازی : نویسنده گم نام

اینم یک مجموعه داستان دیگه از آقای آراسته . نمی خوام بگم خیلی ازش خوشم می یاد ولی به نسبت ارتباط بیشتری با داستانهاش برقرار کردم بهتر می فهممش اما شاید به دلیل مینیمالیستی زیاد تکرای گوییشم زیاده مثلا می بینی توی چندین داستان داره همون حرفها را می زنه . دوباره و دوباره

 

قسمت های زیبایی از کتاب

همیشه خیال یک عشق از خود عشق زیباتر است .

 

کی گفته عشق اول زیباترین عشق است . من این را باور ندارم . چون یک دروغ بزرگ است . عشق اول چون تجربه نشده در هاله ای از تقدس قرار گرفته است .

 

چیزهایی که در نوجوانی در ذهن آدم نقش می بندد به آسانی پاک نمی شود .

 

آدم در خیالش لااقل این اختیار را دارد عاشق هر کس که دلش می خواهد بشود .

خط خوش شهر/ دانش آراسته

 

خط خوش شهر

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات افراز

صفحه ی حوادث : معلمانی که روزنامه می خوانند

مهندس : پسر مرد عاشق شده

رو به قبله : مرد اولین روز پایش می شکند

گفت و گوی خالص : چند قسمت

خودتان اسم بگذارید : قهوه چی از اولادش می نالد

پا به توپ : در مطب دکتر

کجایید بیایید : بحث های قهوه خانه ای

باغ گل: سفر پیرزن با دخترانش به اصفهان

خوب شد آمدید: دعوای پدر و پسر برای ساختن خانه

توپ را از زندان بیرون بیاور: فوتبال

اسلحه ی غم زده: عشق و عاشقی شاعر

گوشی: تلفن و غیبت

ماضی گویان نشخوارگر: عاشقی ادبیاتی

فیلمنامه: صحنه های فیلم نامه

کاغذ توالت: کتاب مرد

شناسنامه: دختر قصد ازدواج با یک افغانی را دارد

خط خوش شهر: نویسنده ای که عاقبت ندارد

مارپیچ : قرار با ناشر

بازیافت کلانتر: صحبت در قهوه خانه در مورد صف نان 

خوب اینم یک کتاب دیگه از آقای دانش آراسته با همون انتشارات افراز و همون سبک و سیاق قبلی البته چند تا از داستان هاش موضوعات جدیدی بود اما کلا به نظرم مشکل اصلی تکرار زیاده همون موضوعات همون موضوعات بارها و بارها جملانش انگار فقط فرق می کنه  خوب آدم خسته میشه و جذابیتی نداره .....

ساختار شکن چشم ها/ دانش آراسته

 

ساختار شکن چشم ها

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات سمام

کاجو : فروشنده دیوانه

قبل از عقد : عاقد و اجرای خطبه

پیشکش : ولگرد عاشق

شهروندان : یک بحث قهوه خانه ای

در باغ خواب پدرم : پدری که رویای زیبایی می دید

سوراخ : مشکل پدر و پسر

ارجاع : گفت و گوی زنده

الهام : فرق الهام و پیشگویی

آشپزی : زن از شوهرش می خواهد دیرتر به خانه بیاید

قیامت : ماجرای کار و زندگی و فقر و ...

شاهد جمله ها : تلفن های دکتر

یک اسم زیبا : فامیل زیبای دردسر ساز

قرص ها فراموش نشود : ازدواج بی سرانجام

نشر اکاذیب : چند تکه

خمس و ذکات : ماجرای نشر کتاب

همپالگی ها : دعوای دو دوست

اهتزاز : دو معلم

تو چه می گویی : وقتی مرد دسوت معتادش را به خانه می برد

الگو با مژدگانی : پیرمرد سیگاری

ساختار شکن چشم ها : همسران نویسندگان

فلورانس : کارمند داروخانه ای که نقاش شد

از خرمشهر گریزی نبود : زنی که عاشقش بود

پرگار : گفت و گوی دو معتاد

میوه فروش سر کوچه : زن از میوه فروش بدش می آید چون بعد از مرگ زنش رفته و با زن جوانی ازدواج کرده

اینم سومین مجموعه داستان از ایشون که به نظرم کاملا در قد و قواره داستان های قبلیه و چیزی نه ازشون کم شده نه زیاد داستان های ماندگاری نیستن به نظر من چیزی که بعدها یادتون بیاد این کتاب را خوندین اما کتابی هم نیست که اگر کنارتون بود بگین ارزش وقت گذاشتن نداره

در مورد آقای دانش اراسته باید بگم ایشون اول کارگر کارخانه ریخته گری بوده بعد وارد کانون پرورش فکری کودک و نوجوان می شه و مشغول نویسندگی .

 

قسمت زیبایی از کتاب

ای کاش من هم مثل او می شدم و او مثل من . اما چه باید کرد که هیچ کس مثل کس دیگر نمی شود و این باعث تاسف است .

گنجشک ها در بالکن / دانش آراسته

 

گنجشک ها در بالکن

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات افراز

احضار : گفت و گوی دو نویسنده

تقویم دیواری : عکس درون آرایشگاه

اوراق مشارکت : چند قسمتی

چرخش روزگار : چند قسمتی

سالن تابستانی : پس از زلزله

فلافل فروش : پرستارهای مادر شوهر

خط حایل بین شما : دعواهای خانوادگی

گنجشک ها در بالکن : پیرزن با پسرش زندگی می کند

آبشار : والیبال بچه محل ها

یکی از هزار : پسرک تنها و یتیم

مشایعت کنندگان : مرگ شاعر

عشق فقیر من : عشق قدیم و جدید

اعلیحضرت : صحبت راجع به رژیم قبل

اجرای مردمی : مردی که قرار بود برای ملکه آهنگ بزند

شهر کوران : زندان رفتن

کوچه های پیر : دیدار دو دوست پس از سال ها

در سوگ تیم ملی : طرفداری از تیم ملی

فردا چه روزی است : داستان نویسی در روز تولد

پرسه ای در قاب عکی پنجم ابتدایی : خاطرات قدیم

این بار تصمیم به معرفی آقای دانش آراسته گرفتم نویسنده رشتی کشور .

یک مجموعه  داستان کوتاه از ایشون . داستان ها خیلی کوتاه و گاه حالت مینیمالیستی هستند طوری که کلا نوشتن موضوعشون سخته آدم نمی دونه چی بنویسه که هم به داستان اشاره بشه هم موضوع لو نره . نثرش خیلی ساده و روانه . به نظر من کتاب متوسطی بود زیادم دوستش نداشتم چیزی نداره که توی ذوق بزنه و بخوام بهش ایراد بگیرم ولی به همین ترتیب چیز خاص و چشمگیری هم نداره .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

رویا را به خاطر بسپار که گذشت زمان آن را از تو خواهد گرفت .

 

چرا زا خودمان نمی پرسیدیم ما چه شده ایم ؟چرا زندگی دیگران را می دیدیم اما زندگی خودمان را فراموش می کردیم ؟

متن خود یک کویر است / دانش آراسته

 

متن خود یک کویر است 

 

 

مجید دانش آراسته

 

انتشارات قطره

نوه ها: پیرمرد برای نوه هایش شیر قرار است بخرد

به طرف مزار: به دنبال گنج

باغچه های لگد خورده:  خاطرات جنگ

شهرک نو بنیاد: سیگار و کبریت

من و بارون پاپان : نویسنده فقیر

اطلاع رسانی: چند تکه

پلنگ : قماربازهای حرفه ای

چرتکه: صاحبکار مخالف چرتکه است

چاه و زنجیر: چاهی که طلا درونش است

در ردیف فروش: فروش ماشین

هوای صبحگاهی : در زندان

جای خودت را نشان بده: دوست های قدیم

اسم خیالی: طلاق زن

خواب در بیداری: مرد تنها و خواب هایش

ناتمام: مرد قهوه چی و زنش

تازه آباد: گدایی در فبرستان

کاه گل: پسر خلف قهوه چی

رویای بازسازی شده: رویای انتقام

خوب ظاهر نشدی: تجربه ها

کودکستان: پسری که با پدربزرگ مادربزرگش زندگی می کند

عنوان ها: چند تکه

این یکی و آن یکی : قرص دیازپام

دنیا دیده: دو پاسبان

آقاهه: مرد کتابخوان و نوه قهوه چی

بغل نویس خیابان لاهیجان: نویسنده پارجه

متن خود یک کویر است: فیلم نامه نویس

باد هوا: زن ذلیل

خوب شد ساک را دیدم: پس از سالها دیدن همکار

چشم ناظر: سانسور

کنار مرغ پاکوتاه: پیرزن و پیرمرد

حضور دیروقت: ایراد به ادبیات

موضوع روباز: نویسنده ای در قهوه خانه

در مایه ی رستگاری: چند تکه

نوروز و نوسال: مردی که قرار بود خواننده شود 

نگین: در مراسم ختم هنرپیشه

آقای شانس: برنده بلیت بخت آزمایی

قاب عکس مرده ها: جمع آوری الومینیوم در جبهه

مفت باز: برد و باخت قمار

ببین یک حرف تو: مرد در هنگام سربازی قرار است مراقب بچه مافوقش باشد

روایت روباز: اعلامیه چال شده

استکان: صحبت در قهوه خانه

مورد: فیلم نامه 

ثبت لحظه های من درآوردی: نسل ها

یا مرگ یا تریاک: ترک

اتاق پزشکان: دعوا با دکتر و اخراج

 

اینم یک مجموعه داستان کوتاه دیگه از آقای دانش آراسته چیز خاصی هم نبود واقعا متوسط عین همون قبلی داستان های کوتاه و البته موضوعات به نظرم تکرار می شه حالت ها آدم ها همشون یک حال و هوان خیلی نقش قهوه خانه و فقر مشهوده نویسنده ها و مخالفان و موافقان رژیم قبل و بحث هاشون حال و هوای داستان هاش زیادی توی یک مایه است راستش من یک کم از موندگاری ایشون توی دنیا ادبیات تعجب کردم کتابهاشون نه که بد باشه اما چیز خاصی هم نیست چطور توی این بازار راکد این قدر دووم آوردن و چندین اثر راهی بازار کردن  

قسمت زیبایی از کتاب

بعضی ها چه زن چه مرد همه را می بینند جز آنکه دارند با او زندگی می کنند .