سگ یک میلیون شپشی

سگ یک میلیون شپشی

 

مجموعه

فرشته مولوی

 

انتشارات افراز

لاگراند برتش از انوره دو بالزاک : مردی که شوهر معشوقه اش متوجه رابطه آن ها می شود .
پیروزی لولو از ماتیلده سرائو : دختر متوجه عشق خواهر و نامزدش می شود .
کسوف از سلما لاگرلوف : زن به مناسبت کسوف خورشید مهمانی می دهد .
تحول از آنتوان چخوف : در خانه دزدی شده و ارباب همه خدمتکارها را می گردد .
خانه ی شبح زده از ویرجینیا وولف : گفت و گوی یک زن و مرد !
رفتار چشمگیر استاد چد از گیلبرت کیت چسترتن : مرد دانشمند حرکات عجیب و غریبی می کند .
باد می وزد از کاترین منسفیلد : باد در حال وزش است و ...
ارغوان شکوفا از کاترین آن پورتر :این یکی هم صحبت های یک دختر پسر هست .
xxii از ناتالی سورت : مرد عادت دارد به چوب دست بزند .
جایگزینی از آلن رب گری یه : معلم سر کلاس درس در حال درس پرسیدن از بچه هاست .
بمان زرافه تز ولفگانگ بورشرت : اینم سمبلیک هست زرافه و جنگ و دختر و بوسه !
نظم حشرات از ویلیام گاس : زن صبح ها که بیدار می شود خانه پر از اجساد حشرات است .
مکاشفه از فلانری اوکانر : زن در مطب دکتر است که دخترکی بدجور به او نگاه می کند .
خیالاتی از فرانک اوکانر : پسر تلاش می کند تا شاگرد نمونه ای به دور از دروغ باشد .
مدرسه از بیل ناتن : دخترک پرنده را پرنذه می خواند و ....
سگ یک میلیون شپشی  از استیورات : پسرک با سگش به گردش رفته که به پسرکی فقیر بر می خورد .

اینم یک مجموعه داستان دیگه که قبلا تحت عنوان باد می زود ترجمه شده بود و الان چندتا داستان بهش اضافه شده اکثر داستان ها را خونده بودم با این حال برام جالب بود و حس خوبی داشت خوندنش و اعتراف می کنم محرکم برای انتخاب کتاب عنوان جالبش بود . من در کل این مجموعه را برای خوندن زیاد نمی پسندم به نظرم انتخاب داستان ها بهتره طبق معیار خاصی باشه اما خوب بدم نیست تنوعیه دیگه .

 

قسمت زیبایی از کتاب

می خواهم بگویم هشت ات اما حرفم را می خورم . وقتی که او حتا یک پدر ندارد من چطور می توانم بگویم که هشت تا درخت سیب داریم ! 

دشت سوزان /رولفو

دشت سوزان

 

خوان رولفو

فرشته مولوی

 

انتشارات ققنوس

کتاب مجموعه 15 داستان کوتاه از خوان رولفو است .

ماکاریو : پسرک دیوانه ای که با مادرخوانده و خدمتکاری جوان زندگی می کند . داستان تلخ و شوک برانگیز است .
عاقبت زمیندار شدیم : مردم تهی دستی که دولت زمین های بیابان را به آن ها می بخشد .
تپه کومادرس : توریکوها ساکنین تپه هستند که همه را فراری داده اند .
بس که آس و پاسیم ! : دخترکی که سیل گاو جهیزیه او را برده است . عاشق این داستانم .
مرد : مردی که کل خانواده ای را به قتل رسانده  .
در سپیده دم : مردی که اربابش را کشته است . اربابی که با دخرت خاوهرش رابطه نامشروع داشته .
دشت سوزان : جنگ و دعوای دولت و خرابکارها .
تالپا : مردی مریض است و همسر و برادرش تصمیم دارند او را به دیدن باکره مقدس ببرند . محشره این داستان .
به آن ها بگو مرا نکشند : مردی که پس از سال ها قرار است تقاص قتلی که مرتکب شده را پس بدهد .
لووینا : لووینا سرزمین است که غصه با باد در آن جا به جا می شود .
شبی که تنهایش گذاشتند : گروهی که در حال فرار هستند و مردی که جا می ماند .
به یاد آر : یادآوری دوستانی از گذشته .
سگی پارس نمی کند : مردی که فرزندش بر پشتش است و برای مداوا او را به شهر می برد .
پاسو دل نورته : مردی که برای بهتر شدن وضع زندگی اش به سفر می رود و زن و فرزندش را به پدر می سپارد .
آناکلتو مورونس : آناکلتو قدیسی که با زنان سر و کار دارد .

کتاب فوق العاده زیباست . یکی از بهترین مجموعه داستان های کوتاهی که تا به حال خوندم و حتما توصیه می کنم بخونیدش . همه داستان ها زیبا روایت شدند و لحن داستان فوق العاده رمز آلود و زیباست .
خوان رولفو از بزرگترین نویسندگان مکزیکی است که فقط دو کتاب داره یکی دشت سوزان و دیگری رمان معروف پدرو پارامو که قبلا معرفیش کردم و کتاب بسیار زیباییست . وجود حجم کم آثار منتشر شده، براي آثار رولفو احترام فراواني قائل شده‌اند به طوري که درسال 1970 برندة جايزه ادبيات مکزيک شد و در سال 1980 به عضويت آکادمي‌ زبان درآمد و در سال 1985 اسپانيا جايزة سروانتس را براي دستاورد‌هاي ادبي به او اعطا کرد.
جالبه بدونید رولفو وقتی  شش ساله بوده پدرش کشته می شه و دو سال بعد هم مادرش فوت می کنه و او مجبور می شه 4 سال در پرورشگاه به سر ببره .  توی داستان هاش به جنگ ، قتل ، روابط بد پدر و پسر و عذاب وجدان و گناه اشارات زیادی داره .

جلد کتاب هم بسی زیباست .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

همان جا دراز افتاده بود و به ما که در می رفتیم نگاه می کرد ، مرگش را با ما قسمت می کرد . انگار داشت به ما می خندید ، با دندان های خون آلود و نمایانش .

 

حالا می دانم که ناتالیا از کاری که کرده ، ناراحت و پشیمان است . من هم همین طور . اما این پشیمانی نه ما را زا شر احساس گناه خلاص می کند و نه آرامش از دست رفته مان را به ما پس می دهد .

 

حالا می آیی و می خواهی دل مرا نرم کنی ، اما نمی دانی که دوباره زنده کردن یک مرده سخت تر سات تا زندگی تازه به کسی دادن .