داستان های دردانگیز

 

پارلاژرک ویست

غلام رضا سمیعی

 

انتشارات شباویز

پدرم و من : پسر و پدر در تاریکی راه می روند و پسر از تاریکی می ترسد .
ماجرا : وقتی دنیا نابود شده و همه سوار یک کشتی هستند .
مرگ یک قهرمان : مردم شهر که کسل شده اند پول می دهند تا یک نفر خودکشی کند .
استخوان های محترم : کشتگان دو جنگ در حال پس دادن استخوان های اجساد هستند .
جهان متکی به تجربه : در این جهان هر چیز که خوب است به جهان دیگری منتقل می شود .
ژان نجات دهنده : آدمی که قرار است نجات دهنده مردم باشد یعنی این طور فکر می کند .
آسانسوری که به جهنم می رفت : زن با معشوقش سوار آسانسور می رود که مقصدش جهنم است .
عشق و مرگ : عشقی که به سوی مرد آمد .
زیر زمین : مرد فقیر و معلولی که عاشق زندگی است .
فرشته ی بدسگال : فرشته بعد از مدت ها کلیسا را ترک کرده و در شهر راه افتاده .
شاهزاده خانم : شاهزاده به امید رسیدن به محبوبش با همه به جنگ پرداخته .
خنده ی جاویدان : مردگان در حال بحث و بررسی ارزش مرگ و زندگی اند.

این بار یک مجموعه داستان کوتاه از آقای لاگر کویست که این کتاب یک جور دیگه اسمش را نوشته . من دوست داشتم کتاب را خیلی عالی نبود ولی خوب بود . داستان هاش استعاری هست چیزی می گه و چیزی پشتشه اما با لحن روان البته اون قدر هم معانی بکری را هدف قرار نداده . من داستان های دو صفحه ای کوتاهش را نپسندیدم به نظر برای این قدر کوتاه بودن یک موضوع ضربتی لازمه و داستان آخرش که خیلی بلند بود هم دوست نداشتم به نظرم حجم داستان و موضوعش زیاد هماهنگ نبود خسته کننده می شد . اما در مجموع داستان هاش یک معنی یک هدف را دنبال می کنه .

آقای لاگر کویست توی یک خانواده مذهبی بزرگ شده و البته اشاراتش به خدا و مذهب هم زیاده توی داستان هاش .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

من جز با مردم خوب و نیکوکار در تماس نیستم . تنها آنها می ایستند تا سکه ی ناقابلی در دستم بگذارند ، دیگران فقط می گذرند . من هم آن ها را نادیده می گیرم .

 

باید ارزشمند بود و وقوف بر آن به تو کمک می کند بسیاری چیزها را تحمل کنی .