افسون فیزیک/ یارگوتسکی

افسون فیزیک

 

کریستوفر یارگوتسکی

خشایار دیهیمی

 

انتشارات مازیار

سال نشر : 1393

 

در این کتاب معماها و مسائل عمومی جالبی از فیزیک را مطرح می کنه و جوابش را با یک زبان ساده توضیح می ده . کتاب بدی نیست بعضی معماهاش واقعا جالبند ولی خیلی هاش هم نه تخصصی اند و از حوزه عمومی اون ورتر می رند  من خودم با تصور یک کتاب کاملا عمومی سر وقتش رفتم کتاب جالبیه ولی به شرط اینکه با تصوری تخصصی تر سراغش برید .

 

قسمت های زیبایی از کتاب

چرا مقدار یخ در قاره ی جنوبگان هشت برابر مقدار یخ قاره ی شمالگان است ؟
جنوبگان به وسعت یک قاره است . خشکی نگهدارنده گرمای ضعیفی است که به محض دریافت گرما آن را باز می تاباند .( این رفتار حاکی از آن است که زمستان در مکان های خشک این قدر سخت است . ) یخ قطب شمال روی اقیانوس است و آب هم به سبب ظرفیت گرمایی بالایی که دارد زمان طولانی لازم دارد تا گرم شود اما وقتی گرم شود به آهستگی گرمای خود را از دست می دهد . یخ های قطب شمال گرمای تابستان را نگه می دارند و در زمستان آنچه را انباشته اند باز پس می دهند .

 

آیا با این پیش بینی های ساده ی آب و هوایی که در زیر می آیند موافقید ؟ در این صورت پایه ی علمی آنها چیست ؟
1- پیش از طوفان باران احتمال درد گرفتن مفصل هایتان بیشتر است ؟
2- می توانید با گوش فرا دادن به صدای جیرجیر بگویید دما چه قدر است .
درست است . طوفان باران در جایی که فشار هوا کم می شود رخ می دهد و وقتی فشار هوا بر بدن شما کاهش می یابد گازهای موجود در مفصل ها منبسط و سبب درد می شوند .
وقتی جیرجیرک های خون سرد گرم می شوند بیشتر جیرجیر می کنند اگر تعداد جیرجیرهای یک جیرجیرک را در مدت زمان 15 ثانیه بشمارید و به آن عدد 37 را اضافه کنید دمای محیط بر اساس فارنهایت به دست می آید .

 

اکثر ما از شنیدن صدای ضبط شده خودمان بدمان می آید و ایراد می گیریم که صدای ضبط شده با صدایی کهخ به گوشمان آشناست فرق دارد . آیا دست خوش توهم شده ایم یا این تفاوت واقعی است ؟
تفاوت صدا واقعی است .. صدای شما به گوش دیگران نسبت به آنچه به گوش خودتان می رسد نازک تر و ضعیف تر است زیرا صدای خودتان را از طریق رسانایی هوا و یا رسانایی استخوان جمجمه تان می شنوید .

فلسفه ترس/ اسوندسن

فلسفه ترس

 

لارنس اسوندسن

خشایار دیهیمی

 

انتشارات گمان

سال نشر: ۱۳۹۳

فرهنگ ترس: راجع به این حرف می زنه که کلا ترسمون توی جامعه از همه چیز زیاد شده در حالی که علمی اکثر چیزها امن تر شدند و اینکه ترس مسریه .

ترس چیست؟: در مورد چیستی ترس نمود ظاهریش انواعش نحوه به وجود اومدنش ارتباطش با سایر احساسات و تفاوتش توی فرهنگای مختلف صحبت می کنه.

ترس و خطر: در مورد ارتباط خطر و ریسک و اینکه خیلی چیزها یک خطراتی داره ولی نبودش خطر بیشتری داره و اینکه چه طور در مورد بعضی خطرها بزرگ نمایی شده.

جذابیت ترس: ترس یه هیجان و جاذبه ای هم داره که ما شده حتی گاهی مصنوعی سعی می کنیم ایجادش کنیم.

ترس و اعتماد: ترس با بی اعتمادی همراهه هر چند پیش فرضی ذهنی ما اعتماده مثلا شک نمی کنیم توی غذامون سم ریختن شک نمی کنیم الان یک قاتل می پره وسط و ...

سیاست ترس: خوب کلا ترس همگانی یک اتحادی به وجود می یاره و خیلی سیاسیون ازش استفاده می کنند بودجه تصویب می کنند قدرت کسب می کنند مثلا کشته های تروریسم توی امریکای شمالی اصلا قابل مقایسه با کشته ها در اثر تصادفات ناشی از مستی نیست!

فراسوی ترس؟: خوب ترس یک مکانیسم همیشگی و طبیعیه ولی نباید به ما غلبه کنه فلجمون کنه باید منطقی باشیم و خوش بین.

 یک کتاب که به زبان ساده از ماهیت ترس ارتباط اون با سایر جنبه های زندگی و نقشش توی حیات ما و حتی سیاست و شول گیری جوامع صحبت می کنه . اگر اهل خوندن آثار فلسفی ساده هستید چیز بسیار مناسبیه مبحث جالب توضیحات عالی و ترجمه خوب.من خودم دوستش داشتم. در ضمن باید بگم نویسنده کتاب یک فیلسوف نروژی هستند .

قسمت های زیبایی از کتاب

اعتماد لزوما چیز خوبی نیست . در برخی موقعیت ها اعتماد کردن بسبار غیر عاقلانه است از سوی دیگر کمتر چیزی به این اندازه غیرعاقلانه است که عمری را با بی اعتمادی به همه چیز و همه کس سپری کنی.

 

همین که ما این همه وقت داریم که از همه ی خطرهای بالقوه بترسیم خودش نشان می دهد که چه قدر زندگی ما محافظت شده و تامین است.

تسخیرشدگان/ کامو

 

تسخیرشدگان

 

آلبر کامو

خشایار دیهیمی

 

انتشارات ماهی

در حقیقت آقای کامو با اقتباس از داستان تسخیرشدگان داستایوسکی این نمایش نامه را نوشتند . خوب گفتم که من داستان روسی نمی خونم چون هر کار می کنم نمی تونم روی اسامی مسلط بشم و همه چیز از دستم در می ره اما تا دیدم توی تازه های نشر از آقای کامو ترجمه جدیدی هست و منم با نثر ایشون خوب ارتباط برقرار می کنم رفتم سراغش خیلی هم تلاش کردم اما واقعا این بار هم چون شخصیت ها زیاد بود نشد که نشد یک خانمی بود واروارا که با یک مردی به اسم استپان زندگی می کرد یه پسری هم به اسم استاوروگین داشت بعد یک سری مسائل عشقی این وسط بود کسایی که اشتباهاتی می کردن سعی می کردن تاوان پس بدهند افراد مغروری که از تظاهر به نبود عشق می کردن و ... یک سری هم جریانات سیاسی و گروهکی این وسط بود که البته محوریت ماجرا روی همین بود ولی واقعا نتونستم درکش کنم خوب معلومم هست چیزی که نفهمی را دوست نخواهی داشت .  

 

قسمت های زیبایی از کتاب

شوهری که بی خداست باید به زنش یاد بده که از خدا بترسه . این طوری آزادتر می شه .  

 

آدم ها از مرگ می ترسن چون زندگی را دوست دارن ، چون زندگی خوبه ، همین .